رسم «منتقد كشي» صدا و سيما!

 

نقدي بر راهبرد اصل «تعادل» و فرهنگ سازماني مديران محافظه كار رسانه ملّي

وحید یامین‏پور
 
چه بسيار گزاره ها و انگاره هاي دقيق و صحيحي كه درمواضع اعلامي رسانه ملي در يك برنامه گفتگو محور يا يك بخش خبري ارائه شده است و دقايقي بعد در يك تصوير مخدوش و نامتناسب از يك فيلم يا سريال خنثي شده يا به ضد خود بدل شده است.
 
مواضع رسانه ملي نه آن الفاظ و جملاتي است كه از دهان گويندگان اخبار يا مجري هاي برنامه هاي گفتگو محور خارج مي شود بلكه احساس ته نشين شده ايست كه در پس اين ارتباطات كلامي از انبوه نمادها، نشانه ها و عناصر تصويري به مخاطب دست مي دهد؛ زبان تصوير، لفظ نيست، قوه ناطقه ايست كه بايد در يك متن و پيوستار فهم شود. اين بدان معناست كه ما معتقديم يك اثر تصويري نظير يك سريال از منطقي خاص برخوردار است و وحدتي دارد كه يك واقعيت يا مفهوم را به شكلي خاص بازنمايي مي كند.
 
اكنون مخاطبان اصلي رسانه ملّي چه كساني هستند؟
 
رسانه ملي در گيرودار تبديل شدن به رسانه اي تراز انقلاب اسلامي يا آنگونه كه بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي امام راحل (ره) خواسته اند، «دانشگاه عمومي» به نوعي از خود رفتار پارادوكسيكال نشان ميدهد. راديو و تلويزيون ايران در مواضع اعلامي خود -كه بيشتر در شكل و شمايل برنامه هاي سياسي ارائه مي شوند- رسانه هايي به غايت ايدئولوژيك و انقلابي اند. رعايت حدود ادب ديني و ملاحظات انقلابي در مواضع اعلامي رسانه ملي به حدي است كه برنامه هاي سياسي را به محافظه كار ترين و كليشه اي ترين برنامه هاي رسانه اي دنيا بدل كرده است. اتفاقي كه در چند سال اخير مسوولان رسانه را برآن داشته تا براي جبران آن به طراحي ادبيات حاشيه اي و هاشورزده همچون بخش هاي خبري ساعت بيست و سي يا مجله خبري ساعت نوزده روي بياورند. اما در مقابل در همين رسانه و به فاصله چند دقيقه سريال ها و فيلم هايي پخش مي شوند كه هيچ نسبتي با مواضع اعلامي پس و پيش خود نداشته و حتي در برخي مواقع ضد آن به حساب مي آيند. با اين وجود بسياري از مديران رسانه ملي و همچنين ناظرين ظاهرگراي آن با تكيه بر مواضع اعلامي و حفظ ظواهر ادب ديني و انقلابي، به روبه راه بودن وضعيت رسانه حكم مي كنند.
 
در سال هاي اخير با رشد كمّي شبكه هاي تلويزيوني و راهبرد مسوولان جديد آن، حركت شتاباني به سوي توليد آثار نمايشي از قبيل مجموعه هاي تلويزيوني و تله فيلم ها آغاز شده است. تنها در سال 87 و 88 نزديك به 250 تله فيلم در سيما فيلم توليد و از شبكه هاي تلويزيوني به نمايش درآمد. از طرفي شبكه هاي يك تا چهار و تمام شبكه هاي استاني براي تمام طول هفته اقدام به تهيه، توليد يا تامين مجموعه هاي نمايشي مي كنند. اين عرضه شتابان بدون رشد منابع انساني و نظارتي توليد نوعي هرج و مرج در اين عرصه را رقم زده است. تا آنجا كه به اذعان بسياري از كارشناسان رسانه به زحمت مي توان در ميان انبوه اين توليدات، آثاري با كيفيت فني و محتوايي بالا پيدا كرد(با يك حساب ساده مي توان دانست كه حدود صد ميليارد ريال براي تهيه تله فيلمها در يك سال و بطور متوسط حدود سي ميليارد ريال براي ساخت يك سريال 26 قسمتي رده «ب» در سازمان صدا و سيما هزينه ميشود در حال حاضر اين نوشتار متكفل ارزيابي مديريت مالي رسانه ملي نيست).
 
اين شتاب در توليد در حاليكه وضعيت فيلمنامه ها در وضعيت مطلوبي به لحاظ انطباق با اهداف انقلاب اسلامي نيست، باعث پررنگ شدن اتفاقاتي ناخواسته در رسانه ملي شده است. بتدريج زبان تلويزيون از تخاطب با مخاطب عام ايراني به نفع طبقه و قشري خاص فاصله گرفته است. اگر بخواهيم دقيقتر سخن بگوييم بايد قائل به شكل گيري يك طبقه مخاطب خاص در كل كشور براي تلويزيون باشيم. به عبارت ديگر مي توان گفت نه همه ي تهراني ها مخاطب تلويزيون ايران اند و نه همه غير تهراني ها خارج از دايره مخاطبان؛ تلويزيون مخاطبان خود را ساخته و از ميان همه دست چين كرده است. فيلم ها و سريال هاي ما با گرايش تامّ و تمامشان به شيوه ي خاصي از زيست شهري و پررنگ كردن و مفروض گرفتن سبك زندگي و نگرش خاصي در حوزه دين و فرهنگ بتدريج باعث شده اند عده اي بيش از ديگران خود را مخاطب آشناي تلويزيون و تلويزيون را رسانه ي آشناي خود بدانند.
 
اما اين مخاطب خاص كيست؟ تلويزيون ما سال هاست كه با ايده ي اصلي «تعادل» از دو سر طيف مخاطب «حزب اللهي» و مخاطب «طاغوتي» فاصله گرفته است. شايد برنامه هايي مانند ويژه برنامه هاي ايام خاص مورد پسند و توجه مخاطبان به اصطلاح حزب اللهي قرار گيرد لكن چندين سال است كه همين طيف از مخاطبان، رسانه را بخاطر تسامح در رعايت حدود شرع يا كم توجهي به آرمان هاي اصيل انقلاب متهم مي دانند. اتفاقا براي مسوولان ارشد رسانه ملي همين اتهام نوعي راهبرد اصلي است. برنامه سازان رسانه ملي توجه كامل به خواسته ها و مطالبات اين جريان را باعث طرد مخاطب عام مي دانند. از طرفي براساس يك توافق نانوشته، مديران رسانه و برنامه سازان معتقدند رسالت اصلي آنها جذب و راضي كردن مخاطبان به اصطلاح خاكستري و مياني است و طرفداران سنتي دين و انقلاب نياز چنداني به رسانه ندارند.
 
از طرفي غالب كارگردانان و برنامه سازان رسانه ملي در حال حاضر خود به مرور زمان بر اساس يك فرهنگ سازماني به شيوه خاصي از سبك زندگي و نگرش فرهنگي متصف شده اند، خصلت هاي قابل حدس و رفتارهاي مشابهي يافته اند، آنگونه كه مي توان در بزنگاه هاي سياسي رأي آنها را تحليل كرد و كنش هاي سياسي اجتماعي شان را پيش بيني نمود.(مانند ميزان آراء طرفدار جريان اصلاحات در انتخابات دهم رياست جمهوري در صندوقهاي انتخاباتي صدا و سيما كه تعجب بسياري را برانگيخت)
 
اكنون تلويزيون جمهوري اسلامي بيش از هميشه متعهد به طبقه متوسط جديد شهري است. درواقع به مرور تأكيد بر اصل «تعادل» و ميانه روي در توجه به ميل مخاطب، رسانه ملي را به سمت همگرايي بيش از پيش با بورژواها و اقشار مختلف طبقه متوسط از قبيل كارمندان، متخصصان و جريان هاي روشنفكري سوق داده است. نگرش جديد رسانه ملّي به مقوله زن و خانواده، نقد دينداران و مصرف گرايي و لوكس گرايي كه با چگالي قابل ملاحظه اي در سريال ها و تله فيلم ها متجلي است، مهمترين نشانه اين گرايش است.
 
دينداران در رسانه ملّي بيش از ديگران در معرض نقد اند. دائماً تحجّر و خشك مغزي يا واپس گرايي دينداران نقد مي شود ولي كمتر به آثار خفقان آور روشنفكري غربزده و شريعت گريزي اهل تسامح توجه مي شود. اوج گيري ادبيات ملّي گرايانه در سال هاي اخير آنروي سكّه ي اين گرايش است. در واقع رسانه ملي بر اين باور است كه دوران تأكيد بر ادبيات ديني و انقلابي گذشته است و بهتر است با رفتارهاي شيك ملّي گرايانه نظير وطن پرستي و سرزمين مادري و گذشته پرافتخار ملي به دنبال اقناع مخاطبان باشند.
 
بطور مثال تلويزيون ملي در ايّام انتخابات براي ايجاد شور و نشاط انتخاباتي بيش از هر وقت ديگري با پخش سروهاي ملّي و با كوتاه آمدن از قواعد رايج پوشش زنان يا مدل هاي غربگرايانه پوشش در جوانان در مصاحبه هاي تلويزيوني براي همه گير نشان دادن رسانه تلاش مي كند. اين درحاليست كه ادبيات ديني يا انقلابي با تأكيد بر تكليف گرايي يا تعهد شرعي در يك نظام ديني كمتر از حد مورد انتظار حاميان سنتي انقلاب است.
 
به هر حال به نظر مي رسد رسانه ملّي مخاطبان خود را انتخاب كرده است. تلويزيون به تدريج به زبان ميانجي طبقه اي خاص بدل شده است؛ شايد بي توجهي يا كدورت روزافزون طبقه سنتي يا حاميان اصيل انقلاب اسلامي(نظير روحانيون، خانواده هاي شهدا و ايثارگران و بسيجيان) نسبت به رسانه ملّي تنها بخشي از اين اتفاق باشد. از طرفي رسانه اثبات كرده است كه گوش شنوايي براي شنيدن مطالبات اين طيف موثر مخاطبان ندارد. نيروهاي منتقد به سرعت به حاشيه رانده مي شوند تا مطالبات انقلابي بر راهبردهاي اصلي سازمان كمتر اثر بگذارد. رسم «منتقد كشي» در سازمان به نوعي تبديل به يك فرهنگي سازماني مديراني شده است كه براي باقي ماندن در جايگاه اداري شان راه بهتري نيافته اند. اميد آنكه مديران ارشد رسانه ملي با توجه به اين بيماري مسري با تحوال گرايي راه را بر محافظه كاري مزمن و فرار از واقعيات رسانه اي امروز دنيا ببندند و براي شنيدن مطالبات چندين ساله «ديگران» آماده شوند

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : رسم «منتقد كشي» صدا و سيما!, نقدي بر راهبرد اصل «تعادل» و فرهنگ سازماني مديران محافظه كار رسانه ملّي, ,