فرج‌الله سلحشور در غرفه رجانيوز:
اگر تلويزيون درست‌شود، سينما هم درست‌مي‌شود/ سه عامل انحراف مخملباف/ سينماگر هر كاري كند كسي با او كاري ندارد
 

 

اظهارات اخير فرج‌الله سلحشور كارگردان سينما و تلويزيون ايران كه آثارش متمركز بر دفاع مقدس و قصص قرآني است،‌ در مورد وضعيت ناهنجار سينماي ايران و عوامل آن به‌ويژه بازيگران حاشيه‌هاي زيادي را برانگيخت و عمده سؤال‌ها از او در زمان حضورش در نمايشگاه مطبوعات نيز به همين موضوع و بررسي شرايط سينماي ايران اختصاص يافت.

سلحشور معتقد است كه در سينماي بعد از انقلاب، در مباني بازتعريف و تجديدنظر اساسي نشد و همين موجب شد كه جريان فاسد حيات خود را ادامه دهد و مباني‌اش را به خورد نسل جوان سينماي بعد از انقلاب نيز بدهد.

حضور سلحشور در غرفه رجانيوز نيز به گفت‌وگوي داغ ميان او و خبرنگاران رجا و تعدادي از بازديدكنندگان تبديل شد كه در ادامه آمده است:

آقاي سلحشور؛ در سال 1374، وزارت ارشاد همايش سه روزه‌اي برگزار كرد كه نام آن، جستاري در سينماي ديني بود؛ در اين همايش سه‌روزه، آقاي ميرباقري و دوستاني كه امروز هم حرف دارند، آمدند و تئوري پردازي شد ولي در عمل چيزي ديده نشد.

بله اين كه حرفي گفته شده باشد، مهم نيست؛ اينكه اين گفته‌ها عملياتي شوند، مهم است. من به اندازه عقل ناقص خودم سعي مي كنم كار سالم و مذهبي ارائه بدهم. من قائلم به اينكه بدنه سينما دو قشر هستند. بدنه سالم‌شان را قبول دارم و دست آنها را هم مي‌بوسم اما قشر آلوده و فاسد آن بايد شر خود را از سينما كم كند.

شهيد مرتضي آويني مي‌گفت كه پيامي كه در رسانه بايد منتقل شود، رابطه‌ي ظرف و مظروف ندارد، بلكه جنس رسانه و پيام آن مانند روح و جسم است كه با يكديگر سنخيت دارند. به نظر شما شر اين سنخ سينماگرها از سر سينما كم مي‌شود؟

نه! كم نمي‌شود ولي ما بايد اين حرف‌ها را بگوييم تا لااقل اعتراض كرده باشيم.

يعني فقط صرف اعتراض؟

بالاخره خيلي‌ها مي‌فهمند كه سينما اشكال دارد. اما وقتي همه تماشا كنند و بگويند "به به"، نمي‌شود. اين سينما به جاي آيت‌الله و شهيد، فلان رقاص و مطرب را الگوي جامعه مي‌كند. آقايي كه مشهور هم شده است، فكر مي‌كند پروفسور، شاعر، عارف و الگو هم هست چون مشهور شده است. اگر بنشينيم به جايي مي‌رسد كه آقاي هنرمند مي‌رود بالاي سن و وقتي به او مي‌گوييم كه اين سينما كه وحي منزل نيست، مي‌گويد چه كسي مي‌گويد وحي منزل نيست، از وحي منزل هم بالاتر است؛ اين را در جمع يك سينماگر گفت.

نحوه مواجهه‌اي در فضاي روشنفكري است با منتقديني كه جريان مخالف فضاي روشنفكري هستند، اين رويكرد حذفي است، تا يك ساز مخالف ناكوكي كه با اين فضا زده مي‌شود، هجمه سنگين از توهين و تخريب و بايكوت به او مي‌شود، به‌طوري كه كه فضا را مي‌خواهند به سمت حذف كردن چنين آدم‌هايي ببرند در قضيه ده‌نمكي و شما اين را ديديم. ادعاي روشنفكري، آزادي و آزادي بيان و اين مدل پرداختن‌هاي ديكتاتورمآبانه چگونه با هم جمع مي‌شود؟

به نظر من بايد بچه‌هاي فرهنگي رسانه‌ها اتحاديه داشته باشند. همانطور كه اينها يك مطلب را در بوق مي‌كنند مذهبي‌ها هم بايد پشت هم بايستند تا يك خبر درست را پوشش دهند. بچه‌هاي ما متأسفانه خيلي جاها كوتاه مي‌آيند يا از ترس اعتبار و موقعيت‌شان كوتاه مي‌آيند. ولي بعضي هستند كه آبروي‌شان را هم وسط گذاشتند و پاي آن ايستادند. اما آن‌طرفي‌ها خيلي خوب با هم متحدند. رسانه‌هاي مخالف خيلي با هم اتحاد دارند و هماهنگ هستند اما طرف ما نه. اگر يك اتحاديه شكل بگيرد، شورايي درست شود كه با هم هماهنگ شوند كه خيلي خوب است.

يك روز يكي از علماي بزرگ در گوش من گفت يك تشكر به شما بدهكاريم، دست شما درد نكند از اين انتقاداتي هم كه مي‌كنند ناراحت نشو. گفتم من از انتقادها ناراحت نمي‌شوم، از اين ناراحتم كه انتقادات بالاي رسانه و منبر و ماهواره گفته مي‌شود، تعريف‌ها در گوش من گفته مي‌شود، هر دو را يك جا مطرح كنيد تا عادلانه باشد. انتقاداتي كه مي‌شود چون گسترده است و به گوش همه مي‌رسد اما تعريف‌ها و حمايت‌ها چون گسترده نيست به گوش همه نمي‌رسد. داشتن يك جمع متحد و شورا خيلي لازم است. تا بچه‌هاي هفته‌اي يك بار همديگر را ببينند، دور هم اختلاط كنند.

نكته‌اي كه در حوزه سينما وجود دارد، اين است كه در اكثر رسانه‌ها روزنامه‌ها و سايت‌ها و موسيقي و تئاتر و تقريباً همه فضاهاي رسانه‌اي ما يك نظارتي داريم، چرا ما در سينما چنين چيزي را نداريم.

همين‌طور است و فضايي ايجاد شده كه گويا هيچ احدي از آحاد مملكت حق خطا و گناه‌‌هاي بزرگ را به جز سينماگرها ندارد و هر خطايي بكنند، كسي حق ندارد به آنها تذكر هم بدهد. فيلم در خيانت به ايران بسازند، كسي حق ندارد به آن‌ها ايراد بگيرد. با بنياد سرورس ارتباط برقرار كنند، كسي به آن‌ها حق ندارد ايراد بگيرد. قانون در مورد مردم بايد عمل بشود اما در مورد سينماگر و هنرمندان نبايد اعمال شود.

قانون 33 سال است كه در مورد اينها تعطيل شده است. فيلم بد مي‌سازد و به خانواده لطمه مي‌زند، كسي به آن‌ها چيزي نمي‌گويد. بعد از چند وقت فضاسازي مي‌كنند، هر طور كه شده، اين فيلم را اكران مي‌كنند و از توقيف درمي‌آورند. مسئول وقت براي جلب رضايت آن فيلم‌ساز اجازه مي‌دهد كه فيلم را اكران كنند. اين، مصيبت ما است. شما روزنامه‌ها بنويسيد قانون همانگونه كه در مورد يك آدم عادي در جامعه اجرا مي‌شود، در مورد اينها هم اجرا شود، آيا اين توقع زيادي است؟

حوزه نقد شما هميشه سينما و فرهنگ است. چرا به صورت خاص در حوزه تلويزيون كه خيلي معتقدند اثرات مخرب فرهنگي آن خيلي بيشتر از سينماست، وارد نمي‌شويد.

يكي از انتقادهاي ما به سريال‌ها بوده است و اگر هم پيش بيايد، وظيفه خودمان مي‌دانيم كه انتقاد كنيم. از قضا من معتقدم اگر تلويزيون درست شود، سينما هم درست مي‌شود. اگر تلويزيون درست شود، مردم جهت پيدا مي‌كنند، سليقه‌ها و علائق جهت پيدا مي‌كند و خود به خود سينماي بد را كنار مي‌گذارند.

نظرتان درباره برنامه هفت چيست؟‌

به نظر من يك نوع بازي است. اينجا ايستاده‌اند كه به شكل‌هاي مختلف سينما را تثبيت كنند. برنامه هفت هم همين است، به‌دنبال تثبيت سينماي موجود هستند.

از آقاي مخملباف خبري داريد.

اخيراً در اين سبزها تصويرشان را ديدم. در همين حد.

نظرتان درباره سيري كه محسن مخلمباف طي كرده است، چيست؟

به نظر من مخملباف را سه چيز بيچاره كرد. يكي غرورش بود كه خيلي خود را قبول داشت مثلاً مي‌گفتيم برويم پيش علامه جعفري. مي‌گفت علامه براي من چه چيزي دارد؟‌ دوم اينكه مخملباف در مسير همين سينما افتاد و هر كس كه در اين سينما بيفتد، آلوده‌اش مي‌كند. سوم اينكه مخملباف معلم نداشت، از معلم غافل نشويد، آدمي كه خود رو بار بيايد، هرزه بار مي‌آيد، اما با معلم درست تربيت مي‌شود.

شما جمله‌اي گفتيد كه هركسي در اين سينما بيايد آلوده مي‌شود، يعني برآيند حرف شما اين است كه سينماي ما خيلي آلوده است؟

نه فقط سينماي ما نه؛ سينماي دنيا را گفتم.

اما بحثي كه هست، اين ادبيات شما به اينجا مي‌رسد كه بچه حزب اللهي ها را از سينما دور مي‌كند. فضايي كه شما از آن تعريف مي‌كنيد، درست است كه واقعي است اما به نظر ما فكر نمي‌كنيد اين طيف افراد را از سينما دور مي‌كند؟

در 30 سال گذشته آيا ما با سينما چه مي‌كرديم غير از جذب؟ تا حالا كدام سينماگر را كنار گذاشتيم. چه كسي را تنبيه كرديم؟

اين به ضعف فيلم‌سازهاي ما برنمي‌گردد؟‌

بخشي از آن بله. بخشي ديگر به مسئولين جمهوري اسلامي كه برنامه ندارند. نمي‌نشينند فكر كنند، راه چاره پيدا كنند.

من در مورد جذب ورودي‌هاي جديد سينما صحبت مي‌كنم. من به عنوان يك مذهبي كه مي‌خواهم وارد سينما شوم و شما را هم به عنوان يك كارگردان مذهبي قبول داشته باشم، اگر پاي صحبت‌هاي شما بنشينم، فكر مي‌كنم اگر بيايم در سينما، تمام آخرتم را از دست مي‌دهم. چرا كه ما نياز داريم وارد سينما شويم.

فكر مي‌كنيد چند درصد سينما بعد از انقلاب آمدند. 80 درصد عوامل سينما بعد از انقلاب آمدند كه از اين تعداد 50 درصد آن مذهبي بودند. جبهه‌اي، مسجدي، هيئتي روحاني ولي همه را از دست داديم.

پس مطالبات و حرف‌هايمان را در چه مديومي بزنيم؟‌

بايد اول بپذيريم كه اين سينما برخاسته از اسلام نيست.

تعريف شما از سينماي مذهبي چيست؟

سينماي مذهبي يعني تعريفي كه از زبان قرآن و اهل بيت گفته شده باشد. تعريف سينماي مذهبي اين است. حالا به آن عمل مي‌كنيم يا خير، مطلب ديگري است.

مگر قرار نبود در حوزه هنري اين كارها بشود؟

ببينيد، من در حوزه هنري بزرگ شدم. ما داشتيم توبه نصوح و توجيه و پرواز در شب را مي‌ساختيم. آن زمان فيلم‌هايي كه ساختيم، ارزشي بودند. داشتيم به دنبال سينمايي مي‌گشتيم كه مال خودمان و هويت خودمان است. ولي از آقاي زم و برخي ديگر از مسئولين مملكتي، سينماگرها را وارد گروه ما كردند و ما را از هم پاشاندند. نگاه‌شان هم اين بود كه اينها تجربه دارند و از تجربيات اينها استفاده كنيد، ولي نمي‌دانستند برخي از اينها گرگ‌هاي باران ديده هستند و ما بچه هاي تازه كار، ساده و صادق كه گول‌مان زدند، بچه‌هاي ما را بردند. البته بعضي از بچه‌هاي ما هنوز پاي كار هستند. اما قاطي شدن و مخصوصاً همنشيني با اين طيف آن‌هم در حوزه فرهنگ و هنر كه كاري عاطفي است، تأثيرپذيري دارد.

اما مسئولان كه همان مسئولان هستند، جبهه هم همان جبهه است، سمت‌ها همان سمت‌ها است، فقط اسم‌ها عوض شده است، ما هم نمي‌توانيم با دنيا تغيير نكنيم، الآن طرف عشاير است اما ديش ماهواره دارد. آدم‌هايي كه در حوزه بودند، هنوز همان طرز فكر را دارند. در دهه 60 هم كه بنياد فارابي بود جريان آقاي بهشتي و افخمي و جرياني شكل پيدا كرد، آن جريان هم از دور خارج شد.

آن‌ها هم از الآن بهتر فيلم مي‌ساختند. از بچه‌هاي الآن سالم‌تر بودند. دليلش هم آثارشان است.

فكر مي‌كنم يكي از دلايلش اين باشد كه آنها يك‌سري جشنواره خارجي رفتند، آيا يك جشنواراه بايد در روند يك فيلم‌ساز نقش داشته باشد، فيلم‌سازي كه براي خود ايدئولوژي و تعريف دارد. چرا بايد اين دو دستگي به وجود بيايد؟

شما مي‌دانيد اگر يك زخم عفوني در دست باشد و درمان نكني، به تمام بدن سرايت مي‌كند. فكر كنم جواب اين سئوال را دادم. از اول اين سينما را همانگونه كه بود، وارد كرديم. فقط گفتيم كه برويم اين را درست كنيم درحالي كه ما بايد براي سينما تعريف و مباني جديد مثل بانك و دانشگاه اسلامي مشخص مي‌كرديم، بايد مباني جديد تعريف مي‌كرديم و آن را پي‌ريزي مي‌كرديم ولي ما در زمين آنها رفتيم، مثل اينكه ظرفت را بزني در حوضي كه آلوده است. حوزه هنري يك محيط پاك و سالم بود و داشتيم كار مي‌كرديم، آرام آرام نهر آلوده را در آن باز كردند و خراب شد.

در مورد سينماي ايدئولوژيك كه شما آقاي بحراني و آقاي شورجه جزو فيلمسازان اين حوزه محسوب مي‌شويد، در آن طرف من هاليوود را مثل مي‌زنم مثلاً فليمسازاني مثل ريدلي اسكات و توني اسكات يا اسپيلبرگ يك نوع فيلم‌هايي را ارائه مي‌دهند كه در ساختار فيلم‌شان، نگاه صهيون خيلي جاري است. مثلاً اسپيلبرگ فيلمي به نام مونيخ دارد كه به عمليات المپيك مونيخ و كشته شدن ورزشكاران فلسطيني مي‌پردازد. خيلي خوب تفكرات يهودي را درساختار فيلم جاري مي‌كند. يا آقاي ريدلي اسكات در فيلم Kingdom of Heaven قضيه جنگ‌هاي صليبي را مطرح مي‌كند. سؤال من اين است چرا فيلمسازان ما مثل شما نقبي به تاريخ زديد. آقاي بحراني ملك سليمان را از بعد تاريخي آن مي‌نگرد، چرا سعي نمي‌كنيد با جريان‌هاي روز سينما و اتفاق‌هايي كه در سينما مي‌افتد، اين نگاه را ايدئولوژيك را متبلور كنيد.

اولاً ما چند نفريم در مقابل سيل سينماگرها. ثانياً غافل نشويد وقتي ما مي‌گوييم قرآن، يعني همان كتابي كه قرار است از ابتداي نزول آن تا انتهاي دنيا را اداره كند. يعني اگر ما به قصه قرآني مي‌پردازيم، دقيقاً نياز جامعه است. پاسخ تمام سؤالات بشر است. شما در يوسف ببينيد همان فيلم‌هاي مذهبي كه جمهوري اسلامي ساخته است، ببينيد چه بردي دارد. از زبان كشورهاي مختلف بپرسيد. همين تعداد فيلم و سريال كم، تأثير زيادي داشته است. اما آثار ديگر ما خراب كرده است. سياه‌نمايي ها تخريب كرده است. در فيلم يوسف پيامبر، قبر حضرت يوسف را يهود‌ي‌ها رفتند نصف آن را خراب كردند و هم با كثافت آلوده كردند. حضرت يوسف مگر پيامبر خودشان نيست؟ پس دردشان آمده است. درصورتي كه ما زندگي پيغمبر خودشان را ترويج كرديم. پس معلوم مي‌شود كه يوسف ما يوسف آنها نيست.

ضمناً در يوسف ما، حكومت‌داري داريم، مسائل تربيتي و خانوادگي و سياسي و مديريتي داريم، يك مدير الهي يك كشور را چنان اداره مي‌كند كه كشورهاي ديگر هم بيايند و او آنها را هم حمايت كند. براي همه مديران دنيا مي‌تواند الگو باشد. نمونه ارائه داديم. عشق الهي و مجازي را معنا كرديم. همه اينها براي قرآن است. يعني مسائل روز ماست. اگر ما مقداري فعاليت‌مان گسترده شود، بايد به اين مسائل هم جدي تر نگاه كنيم. در اينكه آدم بايد نو شود، اين حرف درستي است اما اينكه شما فكر كنيد يك سوژه قرآني كهنه شود، اين‌طور نيست.

درباره آثاري كه الآن روي آن فعاليت مي‌كنيد، توضيح بدهيد.

درباره سريال حضرت موسي اين را بگويم كه تحقيقات كلي آن به اتمام رسيده است. داستان كلي آن هم نوشته شده است. نظر علما را هم گرفتيم. مثل آيت الله خاتمي و دكتر ميرباقري. براي آيت‌الله جوادي آملي، آيت‌الله سيد حسين موسوي زنجاني، دكتر رائفي پو، آقاي پناهيان و ديگران هم فرستاديم، كار تحقيقات بر روي زندگي حضرت زينب هم در حال آغاز است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : فرج‌الله سلحشور, سه عامل انحراف مخملباف, ,