هنري كيسينجر: انقلاب ها تازه آغاز شده اسلامگرايي آينده خاورميانه است

 

هنري كيسينجر با تائيد بر برتري بلامنازع اسلامگرايان در آينده منطقه خاورميانه گفت كه عقيده دارد مردم منطقه به دنبال دموكراسي غربي نيستند
كيسينجر، وزير خارجه اسبق آمريكا كه با تلويزيون بي بي سي گفت وگو كرده است، تاكيد كرد: عامل انقلاب ها در خاورميانه درد و رنج و تنفري است كه سال ها در دل مردم منطقه انباشته شده است.
كيسينجر به اينكه آيا غرب هم بخشي از اين عوامل ايجاد كننده تنفر است يا نه اشاره اي نكرد.
وي همچنين گفت: هدف مردم خاورميانه رسيدن به دموكراسي به سبك غرب نيست.
كيسينجر كه هم اكنون از مشاوران متنفذ دولت آمريكا محسوب مي شود، ادامه داد: وقتي مرحله تخريبي انقلاب يعني سرنگوني رژيم موجود تكميل مي شود، انقلاب جهت خود را پيدا مي كند و اين همان چيزي است كه الان در كشورهاي انقلابي شاهدش هستيم. انقلاب هاي منطقه در اين مرحله به يك دموكراسي به شيوه غربي ختم نمي شود.
هنري كيسينجر اضافه كرد: الان سوال اين است كه انقلاب ها چه سرنوشتي پيدا مي كنند. اين چالش اصلي پيش روي كشورهاي انقلابي است.
وي افزود: خطري كه من مي بينم اين است: از شعارها و روند دموكراتيك براي سرنگوني يك رژيم ديكتاتوري استفاده مي شود اما بعد از آن، يك دولت تك حزبي مانند حزب اسلامخواهان تشكيل مي شود. حتي وقتي گروه هاي مختلف ائتلاف مي كنند و دولت تشكيل مي دهند، هيچ گروه عمده مخالف وجود ندارد. اين يك چالش بزرگ براي غرب است.
اظهارنظر كيسينجر درباره برتري بلامنازع اسلامگرايان در انقلاب هاي منطقه آخرين نمونه از اعتراف هاي غربي ها به بحران عميقي است كه در اثر اين انقلاب ها و بازگشت اسلام سياسي به منطقه براي امنيت و منافع راهبردي آمريكا و اسراييل پديد آمده است.
اين البته نخستين بار نيست كه كيسينجر درباره تحولات منطقه اظهارنظر و از آينده آن ابراز نگراني مي كند. اين اتفاق در يك سال گذشته لااقل دو بار ديگر هم رخ داده است.
نخستين اظهار نظر وي در اين باره مقاله مشتركي بود كه با جيمز بيكر كه او هم زماني وزير خارجه آمريكا بوده و نوشت و در آن راهبرد دولت آمريكا درباره حمله به ليبي را نقد كرد.
بيكر و كيسينجر در اين مقاله كه ارديبهشت 1390 منتشر شد، نوشتند: « با اين وجود اهداف ايده آليستي نمي تواند تنها انگيزه اي براي توسل به زور در دستگاه سياست خارجي آمريكا باشد. ما نمي توانيم پليس دنيا باشيم. ما نمي توانيم ارتش خود را براي هر بحران انساني كه در هر گوشه و كنار آغاز مي شود به اين نقطه و آن نقطه بفرستيم. اگر مبنا بر اين دخالت هاي نظامي باشد نقطه پايان اين نظاميگري كجا خواهد بود؟ سوريه، يمن يا ايران؟ تكليف ما با كشورهايي كه متحدان جدي ما هستند اما منافع و ارزش هاي مشترك با ما ندارند مانند مراكش، بحرين و عربستان سعودي چه مي شود؟ تكليف خشونت هاي انساني كه در ديگر كشورها مانند ساحل عاج رخ مي دهد، چيست؟
اين دو سپس توصيه هايي درباره تحولات منطقه به دولت اوباما ارائه كردند كه خلاصه آنها چنين است:
1- زماني كه ما به زور متوسل مي شويم بايد هدفي واضح و روشن داشته باشيم. هدف حمايت از غيرنظاميان با ارزش هاي ما همخواني دارد. اما كنترل اين هدف ذاتاً مشكل است. مسئله ديگر هم اين است كه لازمه حمايت از شهروندان غيرنظامي يا ايستادن در برابر دولت هاي آنها است و يا ايستادن در برابر افرادي كه مي خواهند دولت آنها را سرنگون كنند. اين مسئله نيازمند تعريف هدفي براي دستگاه سياست خارجي در اين بازي است: يا تغيير رژيم و يا بازسازي كشور. اگر هدف نهايي ما تغيير رژيم باشد بايد ابزار لازم براي پيشبرد اهداف پس از سقوط دولت مركزي را هم در اختيار داشته باشيم. هرگونه شكستي در برآورده كردن اين نياز مي تواند منجر به عقب گردي ديپلماتيك براي ما شود.
2- ما بايد بحران در هر كشور را با توجه به شرايط موجود و فرهنگ و تاريخچه همان كشور مديريت كنيم. در برآورد منافع اقتصادي و استراتژيك بايد اين مسائل را مد نظر بگيريم.
3- بايد دقيقاً بدانيم از چه و چه كسي حمايت مي كنيم. در ليبي به عنوان نمونه ما يك سوي جنگ داخلي ايستاديم. اما تنها حمايت در اين مرحله كافي نيست. بايد تضمين هايي بدهيم دال بر اينكه قرار نيست حل يك مشكل خود مشكل بزرگ تري را خلق كند و بايستي اين تغييرات (حكام منطقه) منجر به تغيير بزرگي نشود. آخرين چيزي كه منطقه (خاورميانه) بدان نيازمند است مجموعه اي از دولت هاي ناتوان است. بايد پس از سقوط دولت مركزي نوعي نظم سياسي به اوضاع در ليبي داده شود.
4- لزوم برخورداري كاخ سفيد از حمايت مردمي كه عمدتاً مجراي آن همان نمايندگان مردم در كنگره هستند. ادامه دادن سياست جنگ بدون حمايت هاي مردمي امري بسيار دشوار است. اين مسئله در كوتاه مدت شريان ادامه مسير را مسدود مي كند و در بلندمدت بي ثباتي سياسي را به همراه مي آورد. تجربه كره، ويتنام و عراق نشان داد كه تنها زماني مي توان از موفقيت نام برد كه افكار عمومي آمريكا پشت سر دولت به صف شده باشد.
5- توجه به عواقب خواسته و ناخواسته اين جنگ. آنچه در ليبي رخ داد مي تواند منجر به تقويت موضع ايران در گسترش فن آوري هسته اي شود. ايراني ها گمان مي كنند كه قذافي تسليحات خود را به غرب داد تا در ازاي آن دوستي آنها را در اختيار داشته باشد و اين در حاليست كه اكنون غرب اصلي ترين دشمن اوست. ديگر كشورها بايد متوجه عزم ما در مخالفت با گسترش تسليحات هسته اي و ماندن بر همان موضع قبلي ما شوند.
6- ايالات متحده بايد تعريفي جامع از منافع ملي خود داشته باشد. تمامي خيزش هاي عمومي در منطقه يك ريشه واحد ندارند. تحولات كشورهاي منطقه مي تواند فرصتي طلايي در اختيار مردم منطقه و جهان قرار داده و در درازمدت تقويت دموكراسي مي تواند منجر به جايگزيني اسلام افراطي با اسلام مدرن شود. ما در منطقه خليج فارس و كشورهاي عربي اين حوزه منافع بسياري داريم. علاوه بر اين به راه افتادن اسلام افراطي در اين كشورها به هيچ وجه نمي تواند به نفع ما باشد.
اما بار دوم در خرداد ماه گذشته و زماني بود كه از كيسينجر درباره ماهيت تحولات منطقه سوال شد.
وي در آن تاريخ به روزنامه البيان امارات گفت: انقلاب هاي عربي هنوز دمكراتيك نيست.
كيسينجر ادامه داد: اين حوادث تاريخي و بزرگ است اما به عقيده من در اوضاع كنوني نمي توان آنها را انقلاب دمكراسي ناميد. چالش پيش روي ما اين است كه چگونه مي توانيم در تحولي دمكراسي در كشورهاي عربي سهيم باشيم.
گفتني است كيسينجر از 1973 تا 1977 وزير خارجه آمريكا بوده و يكي از پرنفوذترين سياستمداران اين كشور محسوب مي شود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : هنري كيسينجر, آغاز انقلاب ها, اسلامگرايي آينده خاورميانه, ,