یادداشت تحلیلی حمید رسایی پیرامون مجادلات زودهنگام انتخاباتی
کدام کاندیداها در چه پایگاه اجتماعی خیمه می‌زنند؟
 

 

حجت‌الاسلام والمسلمین حمید رسایی: تیرماه برای مردم ما یادآور حادثه های مهم است، حادثه هایی که هر یک به تنهایی توانسته اند انقلاب اسلامی را تا مرز بحران های بزرگ پیش ببرند یا آن را از بحرانی بزرگ برهانند. اکنون در روزهایی قرار داریم که از یک سو یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری در پیش است و کاندیداهای آن اندک اندک خود را برای ورود در انتخابات گرم می کنند و از سویی دیگر در روزهایی قرار داریم که شیرینی روزهای بعد از سوم تیر 84 را به خاطره ها می آورد. این تحلیل بازخوانی مجدد و البته ناگفته ای از چرایی و چگونگی و آفات حماسه سوم تیر است؛ تحلیلی که می تواند برای انتخابات یازدهم نیز راه گشا باشد. 

واقعیت آن است که بعد از پایان جنگ تحمیلی و روی کار آمدن دولت سازندگی، با توجه به ویژگی های شخصیتی آقای هاشمی رفسنجانی و سیاست هایی اقتصادی و مدیریتی ای که در دولت او اتخاذ شد، کم کم فاصله طبقاتی بین مردم و مسئولین بیشتر شد. تورم به مرز پنجاه درصد رسید و با دعوت آقای هاشمی در نماز جمعه، مسئولان کشور به سوی اشرافی گری تشویق شدند تا جایی که جامعه تحت فشار اقتصادی تورم پنجاه درصدی، مسئولان حاکم را از جنس خود نمی دید.
 
این واقعیت تلخ اندک اندک خود را در پای صندوق های رای نشان داد آنجا که هاشمی رفسنجانی در ششمین دوره انتخابات ریاست جمهوری وقتی خود را در برابر رای مردم قرار داد، با اقبال کمتر آنها نسبت به دور قبل مواجه شد و سردار سازندگی  دومین دوره دولت سازندگی را با رأیی کمتر از دور اول به دست گرفت حتی میزان مشارکت مردم نسبت به دوره های قبل هم کاهش داشت و این یعنی یک هشدار و احساس خطر برای حاکمان وقت که باید شنیده می شد، اما نشد!
 
آغاز یک بیماری سیاسی در میان نخبگان
 
سوگمندانه باید گفت که هاشمی و بسیاری از سیاست مداران وقت، پیام تلخ قهر مردم با صندوق های رأی را نه تنها درنیافتند بلکه این قهر سیاسی مردم وفادار و انقلابی ایران را حمل بر خستگی آنها نسبت به آرمانگرایی و روحیه انقلابی دانستند. کاهش مشارکت سیاسی مردم به معنای پایان دوره روحیه انقلابی و اخلاق های پنجاه و هفتی تفسیر شد و از همین جا بود که اندک اندک علایم یک بیماری سیاسی در بین برخی از مسئولان و جریانات سیاسی کشور ظاهر شد. آن بیماری چیزی نبود جز یک برداشت غلط از قهر مردم با صندوق های رأی.
 
خیلی زودتر از آن که نشانه های این بیماری خود را نشان دهد، طبیب حاذق انقلاب که سکان رهبری جامعه را به دست داشت آژیر خطر را با نهی مسئولان و مدیران از اشرافیگری و دست اندازی به بیت المال و همچنین اتخاذ سیاست های اقتصادی بومی و بی اعتمادی نسبت به نسخه های غربی اقتصاد به صدا درآورد، هر چند این هشدارهای دلسوزانه هرگز در هیاهویی که از سوی هواداران سردار سازندگی ایجاد شده بود، شنیده نشد و بیماری سیاسی ای که در سال های نخست دهه هفتاد پدید آمده بود، ریشه دواند که بله مردم از انقلابی گری و روحیه پنجاه و هفتی خسته شده اند و شعارهای انقلابی دیگر طرفدار ندارد.
 
دو نسخه برای درمان قهر مردم
 
نتیجه این اختلاف نظر البته خود را در نحوه برخورد شخصیت های مطرح انقلاب با انتخابات های پیش رو نشان داد. رهبر انقلاب که همواره مانند امام امت، مشارکت حداکثری مردم در انتخابات ها را مهمترین عامل بازدارنده در برابر تهدیدات و عامل حفظ انقلاب می دانست، در برابر قهر سیاسی مردم با تذکر نسبت به اشرافیگری مدیران، برای مشارکت بیشتر و آشتی مردم با صندوق ها تلاش می کرد و در مقابل اما جریانی که پدید آورنده این وضع بود به سیاست "مدیریت انتخابات" در قالب "مشارکت حداقلی" رو آورد. هاشمی معتقد بود که در قالب مشارکت حداقلی که معمولا بخش تکلیف گرا و هزینه پرداز انقلاب آن را خلق می کنند، می توان مدیریت کشور را با روی کارآوردن نیروهای همراه کنترل کرد بنابر این نیازی به مشارکت حداکثری که در ذیل آن نمی دانیم چه کسی از صندوق بیرون می آید، نیست.
 
پیروزی خاتمی و شکست ناطق، عامل تشدید بیماری
 
دوم خرداد 76 تئوری هاشمی را تا حدودی موجه جلوه داد وقتی ناطق نوری به باور همه، ردای ریاست جمهوری را قبل از برگزاری انتخابات به تن کرده بود و عکس های انتخاباتی اش، با ژست رییس جمهور آینده به در و دیوار شهر آویخته بود اما در قالب مشارکت حداکثری، این خاتمی بود که از سوی نظام اسلامی به عنوان برنده مسابقه دستش بالا رفت. ویروس لانه کرده در نخبگان سیاسی جامعه در کش مکش های انتخابات ریاست جمهوری خرداد 76 با پیروزی محمد خاتمی بیشتر سر باز کرد. خاتمی و تیم رسانه ای و سیاسی اش که خود را به مخالفان هاشمی شهره کرده بودند، توانستند ناطق نوری را که تمام قد خود را ادامه دهنده راه هاشمی معرفی می کرد، شکست دهند. پیروزی خاتمی در انتخابات 76 هر چند به دلیل ترسی بود که مردم از بازگشت هاشمی رفسنجانی و دوران سازندگی او با مدیران اشرافی و تورم پنجاه درصدی اش داشتند، اما به دلیل همان بیماری ای که گفته شد، آن را نتیجه خستگی مردم از آرمانگرایی و انقلابی گری تفسیر کردند بویژه که تیم همراه سید محمد خاتمی از دوران وزارت ارشاد او اندک اندک دچار استحاله فکری شده بودند و فاصله اعتقادی شان با آرمان های امام راحل و نظام ولایت فقیه روز به روز بیشتر شده بود.
 
انتخابات هفتم ریاست جمهوری، بر خلاف انتخابات دوره سازندگی با مشارکت سیاسی بالا مردم، خاتمی را به قدرت رساند. با پیروزی خاتمی در انتخابات 76 و استقبالی که رسانه های بیگانه از روی کار آمدن تیم فکری جریان چپ کردند – که بعدها پرده از پیوند فکری لیدرهای جریان اصلاحات و سازمان های جاسوسی کنار رفت - بیماری ذکر شده در دو جریان سیاسی کشور تشدید شد. لیدرها و فعالان دو جریان چپ و راست، از آنجا که شناخت درستی از دلایل قهر سیاسی مردم در دوره سازندگی و مشارکت بالای آنها در خرداد 76 نداشتند، به این تصور غلطشان دامن زدند که اکثریت جامعه از شعارهای انقلابی و ایستادگی بر اصول خسته شده اند. در این بین استراتژیست های جریان چپ پیروزی خود را در دوری از اصول و تجدید نظر در آن و بالطبع مشارکت حداکثری می دید و جریان راست اما پیروزی خود را در مشارکت حداقلی و اتکا به آرای جریان تکلیف محورجستجو می کرد، ولی مردم در این میان دنبال جریانی بودند که صادقانه برایشان کار کند و چاله ها و چاه های دوره سردار سازندگی را پر کند و البته آن روز به خطا و به دلیل مخالفت های جریان خاتمی با هاشمی، تحقق این آرزو را در انتخاب سید محمد خاتمی می دیدند.
 
پیروزی اصلاح طلبان در شوراها و مجلس ششم، تردیدها تبدیل به یقین شد
 
اصلاح طلبان که به دنبال گستره نفوذ خود در میان توده های مردم بودند با زنده کردن اصل یکصدم قانون اساسی و برگزاری اولین انتخابات شورای اسلامی شهر روستا خود را معتقد به حاکمیت مردم نشان دادند. اولین انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا نیز با مشارکت حداکثری و اقبال مردم و پیروزی اصلاح طلبان رقم خورد و همین نکته باعث شد تا بیماری ذکر شده در دو جریان سیاسی چپ و راست مجددا عود کند. اصلاح طلبان با تصور این که مردم از آرمانگرایی و استکبارستیزی خسته شده اند، عامل مشارکت حداکثری مردم را رویکرد چنگ اندازنه خود به اصول انقلاب دیدند و اصولگرایان که بخشی از آنها در جاده احتیاط گام بر می داشتند، در حسرت پیروزی به دنبال مشارکت حداقلی بودند.
 
تصور غلط دو جریان سیاسی کشور از جامعه آرای خاکستری، روند صعودی اصلاح طلبان در فاصله گرفتن از انقلاب و آرمان های امام را سال به سال بیشتر کرد. جریان رسانه ای اصلاحات که دیگر به پایگاه دشمن تبدیل شده بود، افسار گسیخته همچون توپخانه ای ارکان انقلاب و تمام نقاطی که مستقیما به ستون ولایت فقیه متصل بود را هدف می گرفت. فعالیت این توپخانه اما در انتخابات مجلس ششم و بعد از تشکیل آن اوج گرفت و با جنگ روانی ایجاد شده، مجلس ششم نیز با مشارکت حداکثری و پیروزی اصلاح طلبان رقم خورد. دیگر دو جریان چپ و راست تردید نداشتند که اکثریت جامعه از انقلاب و روحیه انقلابی و آرمانگرایی و شعارهایی از این دست خسته شده اند، هر چند بخشی از اصولگرایان به این ظن غلط اعتقادی نداشتند و به آن تن ندادند اما آنچه حاکم بود، تشدید روز به روز این بیماری در دو غالب دو جریان سیاسی کشور بود.
 
انتخاب بین دین سخت و آسان، استراتژی اصلاح طلبان برای پیروزی
 
اما شاید این سئوال به ذهن بیاید که اگر مردم از آرمانگرایی و انقلابی گری و استکبارستیزی نخبگان سیاسی خود خسته نشده بودند، پس چرا علی رغم افراطی گری اصلاح طلبان در مقابله و مواجه با آرمان ها و نهادهای انقلاب، در چند انتخابات شوراهای شهر و مجلس ششم باز هم به جریان اصلاحات اعتماد کردند؟! واقعیت این بود که استراتژیست های جبهه اصلاحات با مرور تاریخ مردم ایران به این نتیجه رسیده بودند که جامعه دینی ایران تا زمانی که در انتخاب "بی دینی و دینداری" مخیّر باشد، دینداری را انتخاب خواهد کرد اما همین جامعه و همین مردم، اگر در انتخاب بین "دین سخت و دین آسان" مخیّر شود، قطعا دین آسان را انتخاب خواهد کرد. از همین رو بود که تا چند سال توانست با کمک توپخانه رسانه هایش به جامعه القا کند که خاتمی و تیم همراه اش متولیان دین آسانند و ولایت فقیه و نهادهای همسو با آن، متولیان دین سخت و خشن ! در همین راستا روزنامه صبح امروز سعید حجاریان با آن سابقه امنیتی اش شدند متولیان دین آسان، و کیهان حسین شریعتمداری با آن سوابق فرهنگی اش شدند متولیان دین سخت؛ آیت الله صانعی که در دوره دادستانی اش معتقد بود زندانیان باید از شنیدن نام زندان به خود بلرزند، با صدور فتوای شاذ و عجیب و قریب می شود متولی دین آسان، و علمای انقلابی و مراجع مدافع ولایت و چهره های برجسته ای مانند آیت الله مصباح می شوند متولیان دین سخت و تئوریسین های خشنونت؛ تریبون های نماز جمعه  و صداوسیما می شود نماد دین سخت و کرسی های تدریس اساتید دگراندیش و روزنامه های زنجیره ای می شود نماد دین آسان ! استراتژی قرائت های مختلف از دین نیز در همین راستا رقم خورد، برای القای این نکته که ما دو قرائت از دین داریم، قرائت خشن و قرائت رحمانی. حتی تئوری حاکمیت دوگانه نیز در همین صحنه طراحی شده بود، حاکمیتی که معتقد به خشونت با مردم است و حاکمیتی که دربست معتقد به رای مردم ! بازی روزگار البته نشان داد که آنها شعار می دادند و جریان ولایت عمل می کرد.
 
دوره‌های بصیرت و حضور عمارها، ورق را برگرداند
 
یک عامل دیگر اقبال عمومی مردم به این جریان، عدم شناخت جامعه از اهداف این جریان برانداز بود، اما با تدبیر امام خامنه ای و عمّاران جبهه اش، آرام آرام ورق برگشت و پرده از چهره اصلاحاتی که دم از مردم و دین آسان می زد، کنار رفت. برگزاری دوره های بصیرت در میان توده های مردم و کلاس های معرفت که عمدتا آیت الله مصباح و شاگردانش آن را در دانشگاه ها و محافل مردمی راهبری می کردند، از یک سو و روشنگرهای رسانه های انقلابی و پایداری بر اصول از سوی دیگر در کنار اتفاقاتی همچون کنفرانس برلین، مردم را به این نتیجه رساند که اصلاح طلبان به دروغ خود را متولی دین آسان معرفی می کنند و در حقیقت این جریان متولی دین ستیزی است. این واقعیت البته سال های بعد با فرار ایدئولوگ های جریان اصلاحات به دامن دشمنان انقلاب اسلامی برای همه بیشتر عیان شد، آنجا که عطاالله مهاجرانی در بی بی سی، اکبر گنجی در صدای آمریکا و سروش و کدیور در میزگردهای رسانه های کفر، اصلی ترین اعتقادی دینی و سیاسی انقلاب اسلامی را هدف گرفتند.
 
سومین عامل اما این بود که از سویی دیگر اصلاح طلبان که پس از کانون های قدرت، به کانون های ثروت هم دست یافته بودند، علاوه بر ناتوانی خاتمی در خدمتگذاری به مردم ، نتوانستند از فرصتی که با انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا برای خود ساخته بودند، بهره ببرند. دعوای اصلاح طلبان در شورای شهر پایتخت و تغییر چندین باره شهردار تهران که عمدتا به دلیل رقابت احزاب درونی جبهه اصلاحات برای بهره مندی بیشتر از کانون های قدرت و ثروت بود، کار را به آنجا رساند که وزارت کشور خاتمی، درب شورای شهر تهران را پلمب کرد. مجلس ششم که به دنبال تحقق حاکمیت دوگانه بود، شیب فعالیت های برندازانه خود را بیشتر کرد تا جایی که  نمایندگان اصلاح طلب آن با مدیریت رسانه های بیگانه به استعفای دسته جمعی تن دادند و...  این چنین بود که اندک اندک آخرین میخ نیز بر تابوت اصلاحات فرو رفت.
 
پیروزی اصولگرایان در سایه مشارکت حداقلی
 
بیماری پدید آمده در دو جریان سیاسی که مردم را خسته از انقلاب و سیاست های استکبارستیزانه می دید، همچنان باقی بود تا این که دومین دوره انتخابات شوراهای  اسلامی شهر و روستا ، حکایت را به گونه ای دیگر رقم زد. مردم که برای فرار از مدیریت دوره هاشمی رفسنجانی با مشارکت بالای سیاسی و رای بیست میلیونی به خاتمی پناه آورده بودند، یکبار دیگر سرخورده شدند، این بار اما نه به دلیل تورم 50 درصدی و مدیران اشرافی سردار سازندگی بلکه به دلیل نفاقی که از جریان اصلاحات دیدند! منتقدان هاشمی که با این پز آرای مردم را به سبد خود جذب کرده بودند، وقتی روی کار آمدند در تقسیم قدرت به ناچار تمام منصب های اقتصادی را به همان تیم هاشمی رفسنجانی سپردند و خاتمی هم که از خود اختیاری نداشت، نه تنوانست تورم 50 درصدی را درمان کند و نه توانست مدیران اشرافی را جابجا کند تازه با دشنه به جان دین مردم هم افتاده بود! در چنین فضایی دومین دور انتخابات شوراها برگزار شد ولی این بار بخت یار اصولگرایان شد و در اکثر شهرها بویژه تهران این اصولگرایان بودند که به کرسی های قدرت شوراها رسیدند اما در قالب یک مشارکت حداقلی! این پیروزی نه تنها نتوانست بیماری سیاسیون کشور را درمان کند که برای بار چندم آن را تشدید کرد. دیگر اصلاح طلبان شک نداشتند که با مشارکت حداکثری به قدرت می رسند و بخش معظمی از اصولگرایان سنتی نیز تردید نکردند که با مشارکت حداقلی عناصر تکلیف مدار می توانند در کرسی های قدرت از اصول انقلاب دفاع کنند. واقعیت اما این بود که هر دو جریان به دلیل شناخت ناقص از رفتار انتخاباتی کثریت مردم در اشتباه بودند. مردم از انقلاب و آرمانگرایی مسئولان خسته نشده بودند، آنچه برای بار دیگر قهر سیاسی آنها را رقم می زد، احساس ضدیت با دین و عدم صداقت و قدرت طلبی از جانب اصلاح طلبان و عدم تطبیق شعارهای اصولگرایانه با عمل چهره هایی بود که خود را شاخص و میزان اصولگرایی معرفی کرده بودند.
 
هر چند باز هم مردم با صندوق های رای قهر کردند، اما اصولگرایان در شورای شهر دوم و با انتخاب احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران توانستند تا حدودی طعم خدمت رسانی اصولگرایانه را به مردم بچشانند. هفتمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی برپا شد. اینبار هم اصولگرایان اکثریت کرسی های مجلس را از آن خود کردند اما باز هم در قالب مشارکتی حداقلی و باز هم بیماری دو جریان سیاسی کشور تشدید شد و تصور غلط از رفتار انتخاباتی آرای خاکستری جامعه تثبیت شد. این بیماری باقی بود تا زمان نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری فرارسید و کاندیداهای ریاست جمهوری از هر دو جریان کشور صف بستند. هاشمی، معین، کروبی، رضایی، قالیباف، لاریجانی و احمدی نژاد به میدان آمدند.
 
تقسیم آرای مردم به سفید، سیاه و خاکستری
 
باور دیگری که از آن روز تاکنون در میان بخشی از سیاسیون ما لانه کرده و همواره در جلسات تحلیلی و انتخاباتی آنها پایه و اساس تحلیل اتاق فکرهایشان قرار می گیرد، این است که معتقدند ما در جامعه رأی دهندگان خود، سه دسته داریم : 20درصد کسانی که در انتخابات ها به دنبال این هستند که ببینند چه کسانی نسبت به نظام و سیاست های انقلابی و آرمانی آن، ژست مخالف و اپوزوسیونی اتخاذ می کند یا به عبارتی در «جامعه رأی سیاه» هستند؛ 20 درصد کسانی اند که تحت هر شرایطی پای نظام و آرمان های آن ایستاده اند و به اصطلاح جزو «جامعه رأی سفید» هستند؛ و در این بین نیز کسانی قرار دارند که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند یعنی  «60 درصد آرای خاکستری». از نگاه این تحلیل گران 40 درصد آرای سیاه و سفید جامعه، مربوط به همان کسانی است که «خواص» نامیده می شوند. این بخش معمولا از شش تا یک سال قبل از هر انتخابات با بررسی وضعیت، گزینه های خود را انتخاب می کند ولی آرای خاکستری مربوط به کسانی است که تابع تحرکات خواص اند و معمولا از چند ساعت تا چند روز قبل از انتخابات، گزینه انتخاباتی خود را به میزان موفقیت گفتمان خواص - سیاه یا سفید - انتخاب می کنند.
 
سال 84 کاندیداهای انتخابات نهم کجا خیمه زدند
 
در انتخابات سوم تیر 84 ، کاندیداهایی مانند هاشمی و معین در 20 درصد جامعه رأی سیاه خیمه انتخاباتی زدند و با ژست اپوزوسیون در رقابت های انتخاباتی گام برداشتند و با این تحلیل که 60 درصد آرای خاکستری جامعه هم از روحیه انقلابی گری و آرمان گرایی خسته شده اند، سیاه حرف زدند و شعار دادند و امید داشتند که بیشترین آرا را کسب خواهند کرد چون به زعم آنها مردم از انقلابی گری و آرمانگرایی خسته شده بودند. قالیباف و لاریجانی هر چند در جامعه رأی سفید خیمه زدند اما به دلیل همان نگرش غلط دسته اول - مبنی بر خسته شدن مردم - برای به دست آوردن دل 60 درصد آرای خاکستری جامعه ، نه تنها سفید سخن نگفتند بلکه یکی با تبلیغات پرحجم و ژست خلبانی و دیگری با شعار هوای تازه و چرخاندن شیرین عبادی در فیلم انتخاباتی اش به دنبال آن بودند که قشر خاکستری را همراه خود کنند و پیروز انتخابات شوند. کروبی و رضایی هر چند در جامعه رأی خاکستری خیمه زدند اما از فرط لمپن گرایی، شعارهایی سردادند که هیچ کس آنها را جدی نگرفت! در این بین این تنها احمدی نژاد بود که در جامعه رأی سفید خیمه زد و سفید سخن گفت و سفید شعار داد و در نهایت حماسه سوم تیر را خلق کرد. این همان واقعیت تلخی است که آیت الله مصباح از آن اینگونه یاد می کند که جز یکی از کاندیداها مابقی آنها از سر دادن شعارها و مواضع اسلامی اکراه داشتند و رهبر انقلاب نیز با ادبیات دیگری به این واقعیت اشاره کرده اند که «عدالت» در میان شعارها و وعده های کاندیداهای انتخابات 84 گمشده ای بود که تنها احمدی نژاد برای زنده کردن آن تلاش می کرد.
 
احمدی نژاد در انتخابت سال 84 نتوانست در گام اول اعتماد مردم را کسب کند و بعد از هاشمی رفسنجانی که هشت میلیون رأی آورده بود، با پنج میلیون رأی به مرحله دوم رسید. مردم اما وقتی رقابت را بین هاشمی و احمدی نژاد دیدند، از ترس هاشمی رفسنجانی و بازگشت اشرافیگری و تورم 50 درصدی دوره او به آغوش احمدی نژاد پناه بردند. در این مقطع نیز بیماری چهره های سیاسی و احزاب فعال درمان نشد. ژنرال هایی که خود را پیروز حتمی انتخابات می دانستند و هر یک با تحلیل آرای خاکستری و تاکتیکی که انتخاب کرده بودند، فکر می کردند رییس جمهور نهم خواهند بود، در برابر پیروزی احمدی نژاد دچار شوکی شدند که سال ها آنها را در یک اغما نگه داشت و هرگز اجازه نداد تا به این واقعیت تلخ پی ببرند که چرا آنها شکست خوردند و چرا احمدی نژاد پیروز شد و به همین دلیل، بیماری باقی ماند.
 
وقتی احمدی نژاد به راز قهر مردم پی برد
 
احمدی نژاد هر چند در تیرماه 84 با حرکت دو ضرب و به دلیل ترس مردم از بازگشت دوران هاشمی رفسنجانی توانست اعتماد آنها را جلب و رییس جمهور کشور شود اما در طول دوره دولت نهم با پرکاری و پایبندی به اصول و آرمان ها و احیای مدیریت پنجاه و هفتی، چهار سال بعد در انتخابات ریاست جمهوری دهم، رأی پنج میلیونی خود را در حرکت یک ضرب به بیست و پنج میلیون ارتقا داد. این بار مشارکت به شکل بی سابقه ای تا مرز 85 درصد بالا رفت ولی کسی اعتماد مردم را جذب خود کرد که با صدای بلند از ولایت فقیه و دینمداری و انقلابی گری و استکبارستیزی سخن می گفت.
 
در حقیقت احمدی نژاد به راز قهر مردم با صندوق های رأی پی برده بود و همان نسخه ای را اجرا کرد که امام خامنه ای بارها و بارها از اجرای آن برای اعتمادسازی مردم یاد کرده بود، یعنی اجرای عدالت و کار برای رفع مشکلات مردم به جای پرداختن به بازی های سیاسی و توجه به احزاب و کانون های قدرت و ثروت. دولت نهم، دولت موفقی شد و دولتی خدمتگذار ، دولتی که به تعبیر امام خامنه ای ارزش های اسلام و انقلاب را زنده کرد و ریل انقلاب را به جای خود برگرداند و نتیجه آن هم در انتخابات دهم با مشارکت دیده شد.
 
ناگفته نماند که صحت این تحلیل را باید در رفتار انتخاباتی کاندیداهای انتخابات 88 و جریانات پشتیبان آنها دید. در انتخابات دهم ریاست جمهوری مشکل بیماری ایجاد شده در سیاسیون کشور – حتی برخی از اصولگرایان که بعدها به ساکتین فتنه مشهور شدند - و بویژه در جریان اصلاح طلب موج می زد. هر سه کاندیدای در برابر احمدی نژاد، باز هم در «جامعه رأی سیاه» خیمه زدند و سیاه حرف زدند با این تصور که مردم خسته از انقلابی گری، خسته شده اند و آن را افراطی گری می بینند اما نتیجه انتخابات چیز دیگری بود. در سال 88 نه تنها با کاهش مشارکت سیاسی مواجه نشدیم بلکه با افزایش 10 میلیونی مشارکت کنندگان، رکورد 85 درصد مشارکت سیاسی در دنیای مدعی دمکراسی به نام ایران ثبت شد. یعنی خدمت رسانی و دفاع از آرمان های انقلاب و اتخاذ سیاست تهاجمی در مجامع بین المللی سبب شد تا 10 میلیون نفری که با سال ها بود با صندوق های رأی قهر بودند، به پای آبیاری آن بیایند و مشارکت 85 درصدی را خلق کنند.
 
جالب اینجا بود که یکی از چهره های مطرح سیاسی مدافع موسوی و مدعی تقلب، در ایام فتنه 88 در جلسه شورای امنیت ملی، دلیلی که برای ادعای تقلب ذکر می کند این است که در انتخابات دهم ریاست جمهوری ما ده میلیون افزایش رأی داشته ایم و این ده میلیون نفر کسانی هسستند که با صندوق ها و نظام قهر بودند و نظام را قبول نداشتند، حال چطور می شود که اینها بیایند پای صندوق و به کسی رأی بدهند که نماد رفتارهای انقلابی دهه هفتاد است! همین نگاه کافی است تا پی ببریم که این بیماری (برداشت خسته شدن مردم از آرمانگرایی) در میان نخبگان سیاسی ما حتی تا انتخابات دهم ریاست جمهوری هم وجود داشته است.
 
طمع و غرور، احمدی نژاد را هم بیمار کرد
 
انتخابات دهم با همه چالش های پایان یافت و احمدی نژاد با اقبال گسترده مردم مواجه شد. او که توانسته بود رآی خود را از پنج میلیون سال 84 به بیست و پنج میلیون در سال 88 برساند، وقتی سیزده میلیون رأی را در سبد کاندیدای دیگری دید، برای به دست آوردن آن برنامه ریزی کرد. در حقیقت شخصیتی که سال ها در برابر این بیماری مقاومت کرده بود، ناخودآگاه و شاید به دلیل گرفتاری در دام غرور ناشی از اقبال عمومی و طمع به دست آوردن آرای رقیب، به تغییر گفتمان روآورد. اندک اندک برنامه ریزی هایی برای به دست آوردن دل سیزده میلیون رأی دهنده به موسوی صورت گرفت. ارتباط با هنرپیشه ها، مکتب ایرانی و کوروش و راه اندازی حلقه های رسانه ای متناسب با این ادبیات و ... نمونه هایی از این تغییر تاکتیک بود غافل از این که این رویکرد انحرافی کم کم به تغییر استراتژی تبدیل شد.
 
احمدی نژآد بعد از انتخابات دهم با احمدی نژاد سوم تیر متفاوت شد و این تفاوت در تصمیمات دولت خود را نشان داد تا جایی که دیگر بدنه سوم تیر، آن همزاد گفتمانی را با احمدی نژآد دهه 90 احساس نمی کند. از این جا به بعد، باید گفت که احمدی نژاد هم به همان بلیِّه ای مبتلا شد که دیگر سیاستمداران بعد از دولت اول سازندگی مبتلا شده بودند. دیگر خبری از پرکاری ها و کم خرجی های دولت نبود، افق نگاه از خدمت رسانی صرف به سمت حفظ قدرت برای انتخابات یازدهم ریاست جمهوری معطوف شد و از همین جا بود که دیگر شاهد موفقیت های دولت نهم نیستیم. اینکه حلقه مشهور به انحرافی تا چه اندازه در این تغییر رویگرد مؤثر بودند، در حال حاضر محل بحث این یادداشت نیست اما قطعا این حلقه در کودتای گفتمانی صورت گرفته بی تاثیر نبود.
 
انتخابات مجلس نهم و بیماری‌ای که همچنان باقی است
 
اکنون می رسیم به ماه ها و روزهای اخیر و صحنه هایی که جریانات سیاسی در برابر یک آزمون دیگر قرار می گیرند. انتخابات مجلس نهم که چندماه قبل برگزار شد، نشان داد که هنوز بسیاری از چهره های مطرح سیاسی با بیماری ای که ذکر کردیم دست و پنجه نرم می کنند. هنوز جریانات سیاسی ما در برخورد با طیفی که آنها را آرای سفید و خاکستری جامعه می نامند، دچار نوعی دوگانگی در ارتباطند. هنوز از برخی روش ها، شعارها ، جایگاه ها ، چهره ها و شخصیت های موجه به عنوان ابزاری برای به دست آوردن آرای این بدنه و رسیدن به قدرت استفاده می کنند بدون این که دریافت درستی از واکنش های مردم در بزنگاه هایی مانند انتخابات ها داشته باشند. لازم نیست خیلی به گذشته برگردیم، کافی است همین صف بندی چند ماه قبل جریانات سیاسی برای انتخابات مجلس شورای اسلامی را به یاد آوریم وقتی سامانه وحدت برای مقابله با اصلاح طلبان و جریان انحرافی شکل گرفت، سامانه ای که علی رغم تلاش دلسوزانه برخی چهره های موجه برای تحقق شعار زیبای وحدت، بیشتر برای جا زدن برخی چهره های مردود و سوخته جریان اصولگرایی طراحی شده بود. شعار سامانه وحدت در حالی سر داده می شد که همه می دانستند دو سر اصلی این وحدت بیش از این که در کنار هم باشند در برابر یکدیگرند! این واقعیت بعد از انتخابات و در آستانه تعیین هیءت رییسه مجلس نهم سر باز کرد و بخشی از سامانه وحدت که برای جلوگیری از ورود اصلاح طلبان به مجلس نهم تشکیل شده بود، دست وحدتش با اصلاح طلبان راه یافته به مجلس نهم را دراز کرد و حتی از اصل و اساس تشکیل فراکسیون اصولگرایان برای وحدت نیروهای این جریان را رد کرد.
 
به تعبیر دیگر در انتخابات مجلس نهم باز هم هر جریانی در یک پایگاه اجتماعی خیمه زد اما باز هم هیچ یک از این جریانات با بدنه اجتماعی خود صادقانه برخورد نکرد. تنها جریان اصیلی که در انتخابات مجلس نهم دیر آمد اما صادقانه ورود کرد جبهه پایداری بود. برند و ویژگی مهم جبهه پایداری، صداقت و سابقه عناصر اصلی آن در کنار تایید علمای خوش نامی مانند آیت الله مصباح و آیت الله خوشوقت بود که توانست به شکل دیگری سوم تیر 84 را تکرار کند.
 
پیروز انتخابات یازدهم ریاست جمهوری چه کسی است؟
 
اکنون اما انتخابات یازدهم ریاست جمهوری در پیش است و صف بندی ها در حال شکل گیری. کاندیداهایی که از چهار و یا هشت سال قبل فعالیت خود را آغاز و حتی ستادهایشان را تشکیل داده اند تا جبهه ها و جریانات سیاسی ای که هر یک گزینه هایی را برای انتخابات یازدهم رصد می کنند، همه و همه الزاما باید در یک پایگاه اجتماعی خیمه بزنند اما مهمتر از این که در چه پایگاهی خیمه می زنند باید دید که از چه می گویند و چگونه می گویند.
 
اما آنچه در این بین قطعا مورد غفلت مردم قرار نخواهد گرفت این است که چه جریانی با صداقت بیشتری از آرمان های انقلاب اسلامی سخن خواهد گفت و به دنبال خدمت رسانی و حل مشکلات جامعه است. تجربه سی و سه ساله انقلاب ثابت کرده که هر جریانی به انقلاب و آرمان های امام امت پایبند بوده و صادقانه شعار ولایتمداری را سر داده، نه تنها از پایگاه اجتماعی بیشتری برخوردار بوده که علی رغم مشکلات بسیار در نحوه خدمت رسانی خود هم موفق بوده است. پیروز انتخابات یازدهم بی شک کسی خواهد بود که در پایگاه اجتماعی آرای سفید خیمه بزند و البته نیز سفید هم سخن بگوید.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : یادداشت تحلیلی, حمید رسایی, مجادلات انتخاباتی, حمید رسایی, ,