"قرارگاه اصلی فرهنگی کشور" و مهم‌ترین مأموریت آن

 

جواد درويش

سال 1358 عبدالکریم سروش در مصاحبه‌ای تلویزیونی از شهید مطهری راجع به انقلاب اسلامی و ماهیت آن سوال می‌کند که شهید مطهری در جواب او می‌فرماید: «هر طغیانی علیه نظم موجود انقلاب است و این اختصاص به‏ نظم سیاسی ندارد ممکن است انقلابی ادبی باشد، یعنی نویسندگان و شعرا علیه نظم ادبی موجود عصیان بکنند و آن نظم را در هم بریزند و سبک و متد دیگری به وجود بیاورند... ممکن است انقلابی هنری باشد، همان‌گونه که ممکن است انقلابی صنعتی و یا علمی باشد، رنسانس نمونه یک انقلاب فکری، فرهنگی و علمی است، از این‌ها گذشته ممکن است انقلابی مذهبی باشد البته انقلاب مذهبی را اگر تنها از جنبه مذهبی بودن مورد توجه قرار دهیم، از آن به انقلابی علیه نظام‏ مذهبی حاکم تعبیر می‌‏شود، یعنی اینکه عده‌ای روشی در پرستش‌ها، نیایش‌ها، قربانی کردن‌ها و عبادت‌ها دارند و بعد می‌آیند و آن را عوض می‌کنند مذهبی‏ را بر می‌دارند و مذهب دیگری را بجای آن می‌نشانند، بدون آنکه در سایر نهادهای اجتماعی تغییر و تبدیلی پیدا بشود، ولی اگر از انقلاب مذهبی‏ انقلابی نظیر نهضت صدر اسلام مورد نظرمان باشد در آن صورت مفهوم عوض‏ می‌‏شود، انقلاب صدر اسلام در همان حال که انقلابی مذهبی بود، انقلابی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی ادبی هم بود، خود قرآن اساس مبدأ یک ادبیات‏ جدید شد، این انقلاب فرهنگ تازه‌ای نیز به جهان عرضه کرد و بنیان‌گذار تمدن‏ جدیدی در جهان شد...»

شهید مطهری معتقد است انقلاب اسلامی ایران انقلابی مشابه نهضت صدر اسلام است، یعنی انقلابی همه جانبه که همه شئون جامعه را تحت تأثیر قرار داد و متحول کرد. البته این ادعای استاد را می‌توان در سال 58 با تحلیل ایشان از ماهیت انقلاب و ظرفیتی که در آن دیده بودند پذیرفت، ولی باید دید این قابلیت تا چه حد به فعلت رسیده و در کدام ابعاد و اجزای انقلاب روح اسلامیت نفوذ کرده و در کدام ابعاد نفوذ نکرده است. بنده در این مقاله سعی می‌کنم در بعد فرهنگی به این مسئله بپردازم که تا چه حد اسلامیت انقلاب آن را متأثر کرده است و در کجا ضعف و نقصان بیشتری از این جهت وجود دارد و در مقابل ضعف‌ها چه باید کرد؟

برای دقیق‌تر شدن بحث می‌توان فرهنگ را به دوشاخه "فرهنگ عمومی" و "فرهنگ علمی" تقسیم کرد و هرکدام را جداگانه مورد ملاحظه قرار داد. فرهنگ عمومی مردم عمدتاً متاثر از شخصیت برجسته و شکوه‌مند حضرت امام خمینی(ره) به سرعت متحول شد و ارزش‌های اسلامی و انقلابی را به سرعت در خود هضم کرد و با عبور از گذرگاه‌های دشوار انقلاب مثل جنگ تحمیلی و فتنه‌های پیش آمده، آبدیده تر شد و تا به امروز به تصریح رهبر معظم انقلاب، همواره در مسیر مستقیم انقلاب حرکت کرده و عملکرد قابل قبولی از خود نشان داده است. اما فرهنگ علمی این‌گونه نبود و این اتفاق برای آن حتی بعد از انقلاب فرهنگی نیفتاد. این مسئله نیاز به توضیح و موشکافی بیشتری دارد.

علوم جدید که عمدتاً خاستگاه ضد دینی داشتند، در بدترین زمان و به بدترین شکل وارد ایران شدند. در دوران قاجار که اوج دوران سرسپردگی و افول علم و فرهنگ در سرزمین ما بود و این خود انفعال و احساس نیاز شدید به علوم روز را در ما ایجاد کرده بود، عده‌ای از اشراف و درباریان برای آموزش علوم جدید راهی خارج از کشور شدند. حاصل این سفرها پرورش امثال میرزا ملکم خان بود که معتقد بود "در تمام صنایع از باروت گرفته تا کفش‌دوزی محتاج سرمشق غربی‌ها بوده و هستیم" یا آخوند زاده و یا تقی زاده که می‌گفت "ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس."

در این شرایط و به وسیله این افراد فنون نظامی و طب مدرن و بعد آرام آرام علوم انسانی و فلسفه غربی وارد ایران شد. از طرفی هم با توفیقات علم جدید و تولیداتی که در صنعت و تکنولوژی داشت و رفاه و امنیت زیادی که فراهم آورده بود، عمدتاً از طرف مردم و حتی مذهبیون مخالفتی با ورود این علوم نمی‌شد. بعضی مانند سیدجمال‌الدین اسدآبادی که دغدغه بازگشت به تمدن شکوهمند اسلامی و قدرتمند شدن جهان اسلام را داشتند، با این علوم از این حیث موافق بودند که باعث افزایش اقتدار و شکوه اسلام می‌شود. عده‌ای از روحانیون و علما هم بنا به روایات و آیات متعددی که تشویق به فراگیری علم و حکمت می‌کنند، به دانش جدید اقبال نشان دادند؛ لذا این علوم بدون کم‌ترین بازبینی، نیازسنجی داخلی و جرح و تعدیل، و با هزینه شدن دین پای آن، وارد کشورمان شد.

بعد از ورود این دانش‌ها و معلوم شدن بعضی پیامدهای آن که فقط یکی از آنها به حاشیه رفتن دین به خاطر ذات سکولار و تمامیت‌خواه علوم غربی بود، علما به تب و تاب این افتادند که در مقابل این علم چه کنند. از طرفی نقصی در این علوم نمی‌دیدند و از طرف دیگر نمی‌توانستند بنشینند و ببینندکه دین به حاشیه برود. در این فضا اولین واکنش‌ها کارهایی بود که مهندس بازرگان و عده‌ای دیگر مثل محمدتقی شریعتی انجام دادند؛ یعنی سعی در تطبیق دین بر علم جدید. بازرگان کتاب مطهرات در اسلام را نوشت و سعی کرد اثبات کند چیزی که علم جدید آن را میکروب می‌نامد پیش از این در قرآن بوده و... همچنین محمدتقی شریعتی در کتاب تفسیر قرآن خود "نار الله الموقده" را به اشعه ایکس تفسیر کرد!

این دفاع‌های نسنجیده نه تنها چیزی از ابهت از دست رفته دین را برنگرداند که بیشتر موجب انزوای آن شد. تا اینکه انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و به یک‌باره دین با تمام شکوه و عزت خود به صحنه جامعه برگشت و همه شئون زندگی مردم را پر کرد. این بار نوبت علم جدید بود که مجبور شود خود را با دین هماهنگ کند. علم به حاشیه رفت و تحت فشار قرار گرفت، تا اینکه انقلاب فرهنگی اتفاق افتاد. انقلاب فرهنگی سال 58 حاصل اختلاف و زاویه‌ای بود که بین فرهنگ عمومی و فرهنگ علمی باز شده بود. فرهنگ عمومی همانطور که گفته شد، متاثر از انقلاب متحول شده بود ولی فرهنگی علمی ما در دانشگاه‌هایی جریان داشت که انقلاب تا سال 59 به آن‌ها نرسیده بود. سال 59 شورای انقلاب فرهنگی برای رسیدگی به اوضاع دانشگاه‌ها و دانش‌های غربی تشکیل شد. بعد از سه سال تعطیلی دانشگاه‌ها و بررسی اوضاع، دانشگاه‌ها بازگشایی شد. با این تفاوت که تعدادی دروس معارف به لیست دروس اضافه شده و بعضی اساتید از دانشگاه تصفیه شده بودند؛ لذا روح سکولار دانشگاه‌ها دستخوش تغییر نشده بود. هرچه انقلاب جلوتر رفت فرهنگ عمومی ناب‌تر و اسلامی‌تر شد و فرهنگ علمی غربی‌تر و سکولارتر...

لذا وقتی به عقب بر می‌گردیم، می‌بینیم همواره در تاریخ انقلاب مردم عادی و فرهنگ عمومی بهتر و درست‌تر از خواص و دانشگاهیان حرکت و انتخاب کرده‌اند. در اغلب انتخابات و بزنگاه‌های حساس انقلاب مردم جلوتر از خواص بوده و درست‌تر تشخیص داده‌اند.

فاصله گرفتن و فشار بیش از حد فرهنگ عمومی بر فرهنگ علمی باعث طغیان دانشگاه در سال 78 علیه انقلاب شد. همان موقع آقای رحیم پور این هشدار را دادند که تا 10 سال دیگر اگر به وضع علوم انسانی رسیدگی نشود، فارغ‌التحصیلان این علوم کار انقلاب را یکسره می‌کنند. در سال 88 هم باز فتنه‌ای سر باز کرد که بیشتر از همه در بین خواص و اقشار دانشگاهی و به اصطلاح سطح بالای جامعه پایگاه داشت. این فتنه هم با درایت رهبری و حضور به موقع عامه مردم خنثی شد. اما واقعاً این سوال پرسیدنی است که تا کی باید از سوراخی که می‌دانیم کجاست گزیده شویم؟

در علوم انسانی مخصوصاً بعضی شاخه‌های علوم اجتماعی و سیاسی فعلی، اساساً نمی‌شود کسی شاگرد ممتاز دانشگاه باشد و التزام علمی و عملی به آموزه‌هایش داشته باشد و ضد انقلاب نباشد! چون دقیقاً انسانی را پرورش می‌دهند که این اصول انقلاب برخلاف تفکر علمی و تخصصی اوست و خبث طینت هم نداشته باشد، از روی صداقت و حسن نیت با انقلاب و اصول نهفته در آن مقابله می‌کند. دین در جهان بینی او با قرائت امام خمینی(ره)، دشمن شماره یک اندیشه و عقل بشر قلمداد می‌شود. همین است که رهبر معظم انقلاب هم سال گذشته در قم راجع به این علوم فرمودند: «اينكه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر اين دانش‌های ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان - به خاطر همين است. اين علوم انسانى كه امروز رایج است، محتواهائى دارد كه ماهيتاً معارض و مخالف با حركت اسلامى و نظام اسلامى است».

شاید جا داشته باشد در مطلبی جداگانه مبانی علم جدید را بررسی و تحلیل کنیم که چرا این علوم ذاتاً مسمومند و چه تأثیراتی را مستقیم و غیرمستقیم بر کسانی که با آن‌ها سروکار دارند، می‌گذارند. ولی اجمالاً با یک نگاه تاریخی اثبات شد که چرا می‌گوییم یکی از اصلی‌ترین وجوهی که اسلامیت انقلاب در آن نفوذ نکرده، علوم انسانی و فرهنگ علمی دانشگاهی ماست.

رهبر معظم انقلاب دو روز پیش در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی تعبیر "قرارگاه اصلی فرهنگی کشور" که چند سال پیش بر این شورا نهادند را یادآوری کردند و فرمودند: «در آن زمان برای برخی سؤال و یا ابهام به وجود آمده بود كه چرا یك اصطلاح نظامی برای مسائل فرهنگی استفاده می‌شود در حالیكه اگر به شرایط كنونی فرهنگی دنیا دقت شود مشاهده می‌شود كه یك تهاجم عظیم و پیچیده در عرصه فرهنگ در جریان است. گستره تهاجم فرهنگیِ جبهه استكبار، همه كشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهم‌ترین هدف، نظام جمهوری اسلامی است زیرا نظام اسلامی در مقابل نظام سلطه ایستاده و اثبات كرده كه در این ایستادگی خود صادق است و توانایی مقابله و پیشرفت را نیز دارد.»

برای دفاع از این تهاجم گسترده باید تمام راه‌های نفوذ دشمن را اعم از اخلاق فردی، فرهنگ اجتماعی، حریم خانواده و ... بست. اما همانطور که گفته شد و در ادامه اثبات شد علوم انسانی و فرهنگ علمی ما مهم‌ترین و در عین حال جامانده‌ترین نقطه در همراهی با انقلاب اسلامی بوده است؛ لذا کانون اصلی آسیب‌ها و ضربه‌های سیاسی و فرهنگی بعد از انقلاب تا به امروز همین‌جا بوده و دشمن هم با علم به این نکته بیشترین توجه و سرمایه‌گذاری خود را معطوف به آن کرده است. از این جهت علوم انسانی و فرهنگ علمی و دانشگاهی ما نسبت به هر مقوله فرهنگی دیگری برای اصلاح و تحول بنیادین، از اولویت بیشتری برخوردار است.

در نقشه جامع علمی کشور متأسفانه تدابیر و ملاحظات کافی برای بحث تحول در علوم انسانی دیده نشده، امید است در نقشه جامع مهندسی فرهنگی که رهبری باز هم بر تدوین آن تاکید فرمودند این خلأ پر شده و شاهد حرکت‌های منسجم و معطوف به نتیجه در این عرصه باشیم. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید به عنوان متولی اصلی و به تعبیر رهبری قرارگاه این عملیات، ابتکار عمل را در دست بگیرد و با استفاده از توان علمی و عملیاتی نیروهای جوان که رهبری در این دیدار بر آن تاکید کردند، این سنگر مهم را هم فتح کند و این چشمه امید دشمنان انقلاب را کور نماید. انشالله...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : "قرارگاه اصلی فرهنگی کشور" و مهم‌ترین مأموریت آن, عبدالکریم سروش, شهید مطهری, ,