بخش دوم گفت‌وگوی خواندنی رجانیوز با امیرحسین قاضی‌زاده
مسلمان‌های جزوه‌خوان و عملگرایی، آفت دولت‌ها/ تشكيلات بايد سيال باشد و مرزي جز مخالف وليّ نداشته باشد

 

بخش اول گفت‌وگوی خواندنی رجانیوز با دکتر امیرحسین قاضی‌زاده نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی روز گذشته منتشر شد.
 
بخش دوم این گفت‌وگو که به موضوع چگونگی رشد نیروهای مسئله‌دار در دولت، احتمال روی کار آمدن مجدد جریان فتنه و تعریف تشکیلات در مدل جامعه ولایی اختصاص دارد، در ادامه آمده است:
 
خلاصه صحبت‌هاي شما اين بود كه ما در سال 85-84 اشتباه نكرديم، چون حرف‌ها و عملكرد چهار سال اول خوب بود و جبهه مقابل هم روشن بود. حال سؤال اينجاست كه چطور مي‌شود آقاي احمدي‌نژاد به اينجا مي‌رسد؟ چون ما احمدي‌نژاد را از زمان دانشگاه در سال 81 مي‌شناختيم و نسبت به خانواده وي نيز شناخت داشتيم و در دوره چهار سال اول رياست جمهوري نيز فضاي عمومي حاكم بر دولت همين بود اما چگونه مي‌شود كه اين افراد مسأله‌دار نماد دولت مي‌شوند؟ اگر اين مسأله حل نشود، اعتماد بدنه متدينين لطمه مي‌خورد و تصور مي‌كنند که دیگر به هيچ‌كس نمي‌شود اعتماد كرد و نتيجه قطعي این بی‌اعتمادی، بي‌عملي است.
 
يك تعبيري دارم كه ما دو جور مسلمان داريم؛ "مسلمانان جزوه‌خوان"، "مسلمان كتاب‌خوان". در دانشگاه هم ديده‌ايد كه دانشجويان دو گروه هستند؛ دانشجوي جزوه‌خوان و دانشجوي كتابخوان. جزوه‌خوان كسي است كه براي قبول شدن در امتحان درس مي‌خواند، اما كسي كه مي‌خواهد در علم و مطلبي عميق شود، به منبع آن مراجعه مي‌كند.
 
در دهه 50 هجري شمسي و پيش از اوج گیری انقلاب، يك جريان اسلامي در قالب جلسات گسترده‌اي به راه افتاد كه نسل متديني تربيت شدند و انقلاب كردند. امثال ما در پاي منبرها دين‌مان را پيدا كرديم و نشستيم و چند آيه و حديث را ياد گرفتيم و چون فضا، فضاي ديني بود همه شروع به تكرار آنها كرديم و الان نيز اين حرف‌ها را تكرار مي‌كنيم. منتها آيا ما با نشستن پاي منبرها و با همين اندازه ها، اسلام‌شناس شديم و آيا انسان با پاي منبر نشستن به آن حد اجتهاد ديني مي‌رسد؟
 
پس نكته اول اين است كه حد دين ما يك دين قشري است، منتهي ما ذوق خوش و يك مقدار حس معنوي داريم و اين دين را با حال معنوي‌مان آميخته مي‌كنيم و يك دين شخصي براي خود به‌وجود مي‌آوريم. اين تقريباً مشكل بسیاری از بچه مسلمان‌هاي غيرحوزوي و در مواردی حوزوي‌ است. حالا كسي كه تا حدودي اهل علوم غريبه و رفتن پاي درس اين استاد اخلاق و آن استاد و اهل حافظ‌خواني است و طبع معنوي دارد، يك‌طور است و يك كسي كه مقداري فلسفي‌تر فكر مي‌كند و كتاب‌هاي شهيد مطهري و ملاصدرا را مي‌خواند، طور ديگري است و يك كسي كه مسلمان است و پاي درس فلان آيت‌الله بوده و یا كتاب‌هاي دکترشريعتي را نيز خوانده است، طور ديگري فكر مي‌كند و حرف‌هاي ديگري مي‌زند.
 
من در اطراف خود از اين قبيل افراد زياد سراغ دارم. مشهد مركز تمام نحله‌هاي فكري است؛ از انجمن حجتيه، تفكيكي‌ها و اخباريون بگيريد تا ملي مذهبي، بهايي و پیروان مسعود رجوي و... اما تمام اينها التقاطي است. اين جور فهم دين، تا وقتي بر سر كار مهمی نيستيد، كار دست‌تان نمي‌دهد، اما وقتي بر سر يك كار اساسي باشيد و انسان شجاع، جسور و ساختارشكن هم باشيد قضيه فرق مي‌كند.
 
اين را در پرانتز بگويم؛ "مستر همفر" در خاطرات خود نحوه پيدا كردن محمد عبدالوهاب را تعريف مي‌كند و مي‌گويد كه من در قهوه‌خانه‌اي در بصره نشسته بودم و دو، سه طلبه در حال بحث با يكديگر بودند. يكي از آنها گفت كه جناب عمر گفته كه فلان؛ محمد عبدالوهاب برگشت و گفت كه عمر غلط كرده، من مي‌گويم فلان. من با خود گفتم كه اين فرد به درد مي‌خورد چون كسي است كه از مرزهايي كه به عنوان تقدس دورش كشيده‌اند، عبور مي‌كند. ما با اندك سواد و اندك هوش‌مان كه ممكن است از ديگران بيشتر باشد، وقتي به نقطه اجتهاد برسيم و بخواهيم اجتهاد كنيم و جرأت آن را داشته باشيم كه از مرزهاي اجتهاد اسلامي بگذريم، به لحاظ فكري كار دست خودمان مي‌دهيم.
 
نكته دوم بلاي عمل‌گرايي است كه سر دولت‌ها آمده است. تمام دولت‌هاي ما كار خود را از آرمان‌گرايي شروع كردند و به عمل‌گرايي ختم شدند. در متن عمل‌گرايي، نتيجه‌گرايي است و در متن نتيجه‌گرايي رسيدن به نتيجه به هر قيمت است و فرد تكنوكرات، شما را به هر قيمتي به نتيجه مي‌رساند چون براي رساندن شما به آن چيزي كه مي‌خواهيد، حاضر است هر كاري را انجام دهد و در واقع به شما سرويس مي‌دهد.
 
مشهور است كه براي خود آقاي احمدي‌نژاد نيز بهترين سرويس را آقاي مشايي بدون چون و چرا و توجيه و سؤال به او مي‌دهد. مگر خداوند تبارك و تعالي به ما نمي‌گويد كه شما هرچه كه من از شما مي‌خواهم انجام دهيد، من هم هر آنچه كه شما از من بخواهيد به آن عمل مي‌كنم. اين فطرت انسان است و به همين خاطر به آن به لحاظ فكري، عقلي، حسي و معنوي وابسته مي‌شود. چون بچه‌هاي حزب‌اللهي سؤال مي‌كنند، اما و اگر مي‌آورند و شرط مي‌گذارند و آقای احمدي‌نژاد به عنوان رئیس قوه مجریه كه مي‌خواهد كار را به پيش ببرد حال و حوصله توضيح دادن ندارد و اين اتفاق كم‌كم و ذره ذره موجب مي‌شود تا گروهي تكنوكرات شكل مي‌گيرد كه محوريت پيدا مي‌كنند و سايرين را كنار مي‌زنند.
 
بر اساس نكته اول، در رياست جمهوري يك بستر گفتماني وجود دارد و شخص رييس‌جمهور اگر يك فرد متخصص در گفتمان ديني نباشد، اين بستر براي او آسيب به همراه دارد، مثلاً رييس‌جمهور بايد در هفته، چندین سخنراني ايراد كند و در هركدام حرف‌هاي جداگانه و جديدي را بزند. خب آقاي هاشمي بالاخره خودش به مسائل ديني آشنايي داشت و در بيان نظراتش كمتر گاف گفتماني مي‌داد، آقای خاتمي هم كه از ابتدا و اساساً انحراف گفتماني از انقلاب اسلامي داشت، اما آقای احمدي‌نژاد گرفتار آسيب بستر گفتماني شد.
 
اما در مورد نكته دوم، آيا به نظر شما، در اين چهار سال و اينكه احمدي‌نژاد به اين‌گونه افراد تكنوكرات رسيد و حتي با برخي از رويش‌هاي سوم تير كه خودش باني رويش آن‌ها بود، برخورد حذفي كرد، بعضي‌ها بي‌تأثير نبودند كه در اين چهار سال كارشكني، مانع‌تراشي، لج‌بازي و سنگ‌اندازي كردند، به‌طوري كه برخي‌ها معتقدند كه احمدي‌نژاد از دست اين كارشكني‌ها به چنين افرادي پناه آورد.
 
درست است، البته اينها عوامل مشدد و عوامل مهاركننده دارند. اينها در يك بستر است و زمينه را فراهم کرده و به بروز اين‌گونه رفتار كمك مي‌كند. اما علت اصلي و اساسي اين مسأله دو چيز است؛ يكي اينكه دولت مي‌خواهد به نتيجه برسد و براي رسيدن به نتيجه عجله دارد كه البته دولت‌هاي قبلي نيز اينچنين بودند؛ مثلاً آقاي هاشمي با اينكه به انقلاب معتقد بود، به تكنوكرات‌ها پناه مي‌برد. مثلاً آقاي هاشمي گفته بود كه مي‌خواهد فقرزدايي كند، خوب، اين امر نياز به پول و سرمايه‌گذاري دارد؛ وقتي پول به اندازه كافي وجود ندارد، ناچار به سرمايه‌گذاري خارجي هستيم، وقتي هم كه سرمايه‌گذار خارجي مي‌آوريم نمي‌توانيم او را منع كنيم و مثلاً به او بگوييم كه مشروب نخورد، كراوات نزند و... پس يك موضوع مانند فقرزدايي كم‌كم در عمل به شما اين اجازه را مي‌دهد كه چارچوب ساختارهاي فرهنگي خود را به هم بريزي و به نتيجه برسي و البته به آن نتيجه هم نمي‌رسي.
 
بنابراين با اين نگاه، اين يك سرنوشت محتوم است؛ يعني هر كس بيايد سرنوشتش همين است، چه هاشمي تئوريسين انقلاب باشد و چه احمدي‌نژاد.
 
من نمي‌گويم كه اين يك سرنوشت محتوم است. آقای احمدي‌نژاد در حوزه اقتصاد و سياست و استكبارستيزي به درستي عمل كرد اما در حوزه فرهنگ وا داد؛ به خاطر اينكه منشأ همه چيز را مردم مي‌دانست و وقتي مي‌گفتيم مردم، ايشان مي‌گفت انقلابي‌ها و حزب‌اللهي‌ها كه جاي خود هستند و از انقلاب برنمي‌گردند و در صحبت‌هايش هم گفته بود كه اين 13 ميليون هم بالاخره مردم ايران هستند و بايد به آنها نيز توجه كنيم. اما اين دليل نمي‌شود كه او، اين 13 ميليون را اصل قرار دهد.
 
تمام اينها به‌خاطر اين است كه خدا و ارزش‌هاي الهي اصل قرار نگرفته. وظيفه حكومت اين است كه ارزش‌هاي الهي را پياده كند، نه چيز ديگر. بنابراين بايد نه تنها در حرف، بلكه در عمل مراقب اين كلام باشيم و معيار حق و باطل و شاخص‌مان اين باشد. البته من هم يك مدير بودم و من نيز از آن كسي كه فعاليتش از همه بيشتر بود، تشكر مي‌كردم، اما اگر اشتباهي از او سر مي‌زد، اغماض نمي‌كردم. البته آقای احمدي‌نژاد از جاي ديگري نيز ضربه مي‌خورد و آن اين است كه اين‌قدر به او و يارانش تهمت زدند و فشار آوردند كه اين حرف‌هايي را كه زده مي‌شود، ديگر باور نمي‌كند و تصورش اين است كه همه اين حرف‌ها دروغ و توطئه است و به همين‌خاطر اكنون هم كه به آقای احمدي‌نژاد مراجعه مي‌كنيم، مي‌گويد اگر چيز مستندي در مورد شخصي داريد، آن را ارايه دهيد تا من آن شخص را حذف كنم. در همين اتفاق اخير نيز در رابطه با معاون وزير امور خارجه، آقای احمدي‌نژاد گفته بود كه مستند ارايه دهيد تا وي را عوض كنم.
 
آقاي صديقي در ايام محرم سال گذشته در بيت رهبري، آيه "فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم" را خواند و گفت سنت الهي اين است كه اگر كسي از ولي خدا زاويه بگيرد، اين‌گونه نيست كه او از ولي خدا فاصله بگيرد و راه خودش را برود، بلكه خداوند كاري مي‌كند كه او در مقابل ولي خدا قرار مي‌گيرد و هم به خودش و هم به همه نشان داده مي‌دهد كه چگونه خوار و ذليل مي‌شود. برخي مي‌گويند اينكه آقاي احمدي‌نژاد مثلاً يك لايحه را دو ماه ديرتر به مجلس ارايه مي‌دهد و يا فلان قانون را دير ابلاغ مي‌كند، چندان نگراني ندارد، اگرچه نمي‌گويند كه اين كار درستي است، اما نگراني از اين است كه در اين شرايط ايشان با ولي فقيه مسأله‌دار مي‌شود؛ وگرنه مثلاً در كشوري مانند فرانسه نيز ممكن است يك قانوني را اجرا بكنند يا نكنند.
 
ببينيد، ما در حال حاضر براي خود آقاي احمدي‌نژاد نگران هستيم، هر كسي خودش سرنوشت خود را تعيين مي‌كند؛ اين انقلاب به مسير خود با آقاي احمدي‌نژاد يا بدون ايشان ادامه مي‌دهد. اين اتفاقات نيز خوب است چون باعث انقطاع ما از برخي افراد مي‌شود. ما مي‌گوييم بايد به جريان‌ها، گفتمان‌ها و رفتارهاي واقعي پي ببريم نه به انسان‌ها و به هيچ انساني به جز ولي خدا نبايد اميد بست و نبايد به عنوان يك الگو به او نگاه كرد. حتي خود ولي خدا نيز در مراتب سلوكي به نقطه‌اي مي‌رسد كه به شما مي‌گويد به من نگاه نكنيد، به خدا نگاه كنيد و كارش اين است كه دست شما را بگيرد و به سمت خدا هدايت كند و باز هم خود ولي خدا هدف نيست. خداوند مي‌فرمايد: " یا ایهالذین امنوا عليكم انفسكم لايضرّكم من ضل اذا اهتديتم" در اين ميان ما بايد كلاه خود را دو دستي بچسبيم.
 
يك نگراني ديگري كه وجود دارد اين است كه با اين ساختار و سوابقي كه شما تعريف مي‌كنيد، جز اين نمي‌شود انتظار داشت.
 
ببينيد، به اعتقاد من هم ساختار مشكل دارد. ما ابتدا بايد ببينيم حكومت از منظر دين چيست و آيا حكومت رابطه بين امت امام و امام امت است و اصلاً امامت امت و امت امام چيست و نسبت ساختارهاي حكومتي با امام امت و مردم چيست. بايد درباره اينها بحث كنيم و هنوز فاصله زيادي تا رسيدن به نقطه مطلوب داريم.
 
يعني بايد بگويم كه قناعت مي‌كنيم و از كنار آن بگذريم؟
 
خير، اين يك فرصت براي رشد كردن ماست؛ ما بايد اين چيزها را ببينيم تا بدانيم مشكل داريم. اينها در واقع براي ما مانند يك كلاس فشرده بصيرت است. ما بايد مشكل را حل كنيم، نه اينكه از كنار آن بگذريم. مؤمن هميشه فعال و رو به جلو حركت مي‌كند و نمي‌نشيند بگويد هر بلايي سرم آمد، آمد. هر موقع كه بحث ظهور مي‌شود، مي‌گويم كه ما براي اينكه ظهور اتفاق بيفتد، بايد ببينيم عوامل غيبت چيست و با از بين بردن عوامل آن، ظهور اتفاق بيفتد. اصلي‌ترين دليلي كه باعث غيبت شده است، اين است كه مردم توان امام‌پذيري را نداشتند و برايشان حاكميت ولي خدا با حاكميت غير ولي خدا يكي بود.
 
در واقع علي‌السويه بود، ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم.
 
يا اگر علي‌السويه هم نبود، مردم با اينكه هميشه خواهان عدالت بوده‌اند، اما حال و حوصله اينكه اقدامي بكنند و هزينه‌اي را بپردازند، نداشتند.
 
به‌طور كلي هدف ما از مطرح كردن اين مباحث، فقط اين نيست كه بگوييم كار اشتباهي نكرديم و باز هم هستيم، اين مباحث از يك جهت ديگر هم مفيد است و آن، اينكه بدنه‌اي كه وارد اين جريان شده، آن‌قدر احساس قبح و سرخوردگي نكند كه به زمين بچسبد و ديگر نتواند برخيزد، بنابراين، بايد مدام بحث شود.
 
اينها اينقدر در اين فتنه بد عمل كردند و این‌قدر قبیح بود كه هيچ‌يك از بچه‌هاي مسلمان احساس قبح نمي‌كند، البته ممكن است از دست آقای احمدي‌نژاد عصباني باشند اما هرگز احساس پشيماني نمي‌كنند.
 
البته بچه‌هاي انقلابي هرگز از اينكه به احمدي‌نژاد در مقايسه با كروبي و موسوي رأي دادند، احساس پشيماني نمي‌كنند، اما آيا فكر نمي‌كنيد كه در اين فاصله، يك جريان موازي كه امتحانش را هم پس داده، مانند آقايان لاريجاني، قاليباف و رضايي دوباره بيايند و عَلَم شوند؟ چون اين يك جرياني است كه ماهيتاً تكنوكرات است و خيلي هم با هاشمي و يا حتي در مواقعي با خاتمي تفاوت ماهوي نداشته اما اينها ممكن است بيايند به نام عدالت، عقلانيت، وحدت و تعادل و از اين قبيل شعارها كاري كنند كه گفتمان سوم تيري نتواند تا 20 سال ديگر از جاي خود بلند شود و اين رويش‌هاي جريان را به زمين بچسبانند و همه منتظر يكديگر باشند كه از جايشان بلند شوند. در يك شرايط مشاركت حداقلي و ركود و سرخوردگي مانند سال 72 هم اين‌ها سر كار بيايند.
 
بله، تنها در اين شرايط و با انفعال ماست كه اينها مي‌توانند روي كار بيايند، وگرنه اينها با تمام نفوذی که دارند، پایگاه مردمی مستقلی خارج از مسیر ولایت ندارند. قضاوت مردم براساس رفتارما دربرابر ولایت است.
 
شما با اين موضوع تا چه حد موافقيد كه انتخابات مجلس نهم مقطعي براي اين است كه بعد از آن دوباره يك جرياني بر سر كار بيايد؛ حالا اگر حزب‌اللهي‌ها و جريان سوم تيري بتوانند در مجلس قابل توجه باشند، مي‌شود به رياست‌جمهوري آينده اميد داشت اما اگر به تعبير آقاي رسايي جريان خواص مردود و يا افرادي از آن طيف و نزديك به اصلاح‌طلبان روي كار بيايند، به نوعي مجلس هفتم دوباره تكرار خواهد شد، مجلسي كه با آن گفتمان و آن رويكرد مي‌خواهد دولت را بسازد.
 
من خيلي موافق اين حرف نيستم، دليلش هم اين است كه جريان‌هاي اجتماعي خيلي تند و غيرقابل پيش‌بيني شده و مردم نيز هوشيارتر شده‌اند و ما نو به نو شاهد انقلاب‌هاي انفسي خواهيم بود و اين داستان‌هايي كه هم‌اكنون شاهد آنها هستيم، تمام نخواهد شد. آقای احمدي‌نژاد ذائقه مردم و حزب‌اللهي‌ها را تغيير داده و ديگر اين‌طور نيست كه من به عنوان يك عضو تشكيلاتي هر چيز كه بالاسري‌ام گفت را كامل و بدون چون و چرا قبول كنم.
 
حتي اگر شما به تشكل های سنتي هم نگاه كنيد، اينطور نيست كه هر چيزي را كه بزرگان شان بگویند همه قبول كنند و دنبال آنها بروند. در ضمن در طول اين دو، سه سال پيوند مردم با مقام معظم رهبري عميق‌تر از گذشته شده، چون باور مردم بيشتر شده است. به این نکته هم باید توجه داشت که مردم ما هر زمان كه همه‌چيز كاملا يك‌دست شده، آمده‌اند و آن را به هم ريخته‌اند. در همين قضيه رياست جمهوري، آقاي مشايي و اطرافيانش يكي از اميدهايشان اين است كه اگر شوراي نگهبان او را رد صلاحيت كرد، مقام معظم رهبري دخالت كنند.
 
احمدي‌نژاد قدرتش در اين است كه مردم را داشته و هم اينكه القا كرده كه حاكميت يكدست نيست و من از جنس ديگري هستم و مثلاً هاشمي از جنس ديگر و در طرف ديگر. شما در ابتداي صحبت‌هاي خود به مطلبي اشاره كرديد و گفتيد كه خاستگاه رأي مردمي احمدي‌نژاد اين بود كه مردم در دوره آقاي خاتمي شاهد يك دگرگوني فرهنگي بودند و تنشي كه در جامعه ايجاد شده بود، موجب شد تا كارآمدي دوره‌هاي بعد و عوامل را زير سؤال ببرد و مردم را به اين تنش و درگيري‌ها مشغول كرد و همچنين روشن شدن يك‌سري فسادها در جريان قدرت و ثروت موجب شد تا مردم به اين نتيجه برسند كه اينها به دنبال كار مردم نيستند بلكه به دنبال كار خود هستند و از آن طرف هم تا حدودي شاهد توفيق‌هاي احمدي‌نژاد و مديريت مردمي او بودند. اما برخي از همين موارد در حال تكرار است، مثلاً همين درگيري دولت و مجلس. ويتريني كه مردم از مجموعه نظام شاهد آن هستند اصلاً ويترين خوبي نيست، ويترين درگيري است؛ از طرف ديگر تساهل و تسامح‌هاي فرهنگي كه احتمالاً اگر كاركرد انتخاباتي داشته باشد و از پيش هدفگذاري شده باشد، بيشتر از اين هم خواهد شد. آيا فكر نمي‌كنيد كه مجموعه اين عوامل موجب بازگشت اصلاح‌طلبان خواهد شد؟
 
 
 
خير؛ اين‌گونه نخواهد شد. اگر آقاي موسوي و همراهانش نتيجه انتخابات را مي‌پذيرفتند و از مردم تشكر مي‌كردند و در خانه‌هاي خود مي‌نشستند، بازگشت اصلاح‌طلبان ممكن بود اما آنها نشان دادند ايران را تا زماني مي‌خواهند كه خودشان بر سر كار باشند و اكنون حتي اگر تاييد صلاحيت هم شوند، نمي‌توانند برگردند، چون مردم آنها را در ليست خائنين قرار دادند. بنابراين جريان اصلاحات و فتنه قابل برگشت نيست، مگر آنكه مدتي بگذرد تا دو جريان با اسامي جديدي به‌وجود بيايند كه محل آن سرمايه‌گذاري و ايجاد جريان جديد از طريق افرادي است كه در دولت فعاليت دارند. اين آقايان معتقدند كه حال كه جريان فتنه مرده است، بيايند و يك جريان جديدي را ايجاد كنند و كم‌كم جايگاه خود را شكل دهند. به همين خاطر مي‌گويند كه ما اصولگرا نيستيم، اما نمي‌گويند كه چه هستند.
 
اگر به عنوان مثال آقاي سيد حسن خميني بيايد و اين جريان‌ها تا انتخابات رياست جمهوري ادامه پيدا كند، از آنجا كه احتمال تاييد صلاحيت او هم زياد است، چه برآوردي داريد؟
 
خير، ايشان اگر با عقبه جريان اصلاحات بخواهد وارد شود، رأي نمي‌آورد. ايشان بايد به عنوان يك شخصيت مستقل و با بدنه اجتماعي خودش حركت كند و به نتيجه برسد. دوم خرداد ديگر تكرار نخواهد شد چون آنها از مرزهايي عبور كردند كه مردم آنها را در آن سوي مرز مي‌بينند و اگر آنها خودشان به بازگشت اميد داشتند، هرگز اينقدر شلوغ نمي‌كردند. به خاطر اينكه آنها تا زماني كه بر سر قدرت بودند از اين حرف‌ها نمي‌زدند اما بعد از گذشت زمان متوجه شدند كه مردم بيشتر به آنها پشت مي‌كنند. تحليل اصلاح‌طلبان در انتخابات 88 اين بود كه مي‌گفتند يك طيف خاكستري از 40 ميليون رأي وجود دارد. آقای احمدي‌نژاد كه در دور قبل، 18 ميليون رأي بيشتر نياورده و بقيه رأي‌ها مال ماست، بعد كه ديدندآقای احمدي‌نژاد 25 ميليون رأي آورد، ديدند كه تعداد زيادي از اين آ‌را به نفع انقلاب مصادره شد، يعني رأي‌هاي خاكستري نااميد به نفع جريان كار و خدمت فعال شد، و برخي از افرادي كه بعضاً رأي نمي‌دادند، اميدوارانه پاي صندوق آمدند. به همين خاطر ديگر فرصت برگشت را نيافتند چون سقف رأي پر شده بود، در حالي كه آنها فكر مي‌كردند كه اگر ملت ايران به صندوق‌ها بيايند، قطعاً آنها رأي خواهند آورد اما اين‌گونه نبود.
 
در جريان حزب‌اللهي سوم تير مدل مطلوب كاركردي تشكيلاتي چيست؟ بنده در نمايشگاه مطبوعات دو سال پيش كه با جنابعالي مصاحبه‌اي كردم، شما بحث مفصلي درباره اينكه مدل حزب بايد چگونه باشد، داشتيد. با توجه به اينكه انتخابات مجلس و رياست جمهوري را در پيش داريم، اگر ممكن است در اين‌باره توضيح دهيد.
 
ما براي اينكه به اين نقطه برسيم، ابتدا بايد آن رابطه امام و امت و امت و امام را تعريف كنيم و ببينيم در اين رابطه، نسبت جايگاه تشكيلات سياسي با امام و امت امام چگونه است. امامت يك سيستم است نه يك فرد و وظيفه امامت خليفه‌اللهي است. "الحكم للّه و للرّسول" حكومت مال خداست چون او انسان را آفريده و مالك و عالم مطلق است و قبل از اين زندگي و بعد از زندگي را مي‌داند. بنابراين آگاه است كه روابط سالم و روابط بد در دنيا چيست، چون سنت‌هايي كه خودش آنها را آفريده است را مي‌شناسد و مي‌داند چه چيزهايي با سنت‌هاي او هماهنگ است و چه چيزهايي مخالف آنها كه ما اسم آن را حلال و حرام مي‌دانيم. حال وظيفه خليفه‌الله اجراي اين احكام است.
 
در مدل مردم‌سالاري ديني، سياستگذاري منطبق بر جايگاه خليفه‌اللهي و هدايت عمومي و عامه از شئون ولي است، اجرا از شئون ولي است كه براي انتخاب به مردم تفويض شده كه اين اجرا شامل قانونگذاري و برقراري عدالت است چون قوه قضاييه متصل به ولي فقيه است. بنابراين جايي كه اكنون ما در آن قرار داريم، شئونات امام است و اگر غير از اين باشد تصرف عدواني كرده‌ايم.
 
در همين‌جاست كه بحث احراز صلاحيت‌ها پيش مي‌آيد، چون كسي كه قرار است از جانب ولي به او اختياري تفويض شود، بايد سياست‌هاي ولي فقيه را درك كرده باشد، آنها را قبول و نسبت به آنها معرفت داشته باشد، شجاعت كافي براي پياده كردن آنها را داشته و كارآمدي لازم را نيز داشته باشد. پس ما بايد احراز كنيم كه آيا اين كانديداهايي كه به رأي مردم مي‌گذاريد، شرايط اين را كه حكم و اختيارات ولي به او تفويض شود، دارد يا خير كه اين اتفاق معمولاً نمي‌افتد و احراز صلاحيت به اين معنا نمي‌شود.

حالا جايگاه تشكيلات در اين مجموعه اين است كه چگونه مي‌تواند در شئونات امامت به امام جامعه كمك كند؛ 1- تشكيلات مي‌تواند مشاور ولي باشد. 2- تشكيلات مي‌تواند مصاديق آن را شناسايي و به مردم معرفي كند. 3- تشكيلات مي‌تواند به نيابت از امام جامعه براي امام جامعه به لحاظ مشورتي خوراك برنامه‌اي براي اين دولت و مجلس طراحي و اجرا كند. 4- در حوزه مردمي به جريان‌سازي اجتماعي روي آورد و نوع اعتقاد و رفتار مردم را مبتني بر اعتقاد نسبت به امام رشد دهد.
 
بنابراين، اين تشكيلات بايد موجودي سيال باشد و مرزي به جز مخالف وليّ نبايد داشته باشد. در اين نگاه تشكيلاتي، شهيد رجايي اگر خارج از حزب جمهوري اسلامي باشد، براي رياست جمهوري كانديداي حزب مي‌شود. بنابراين اين تشكيلات هم مرز دارد و هم ندارد؛ مرز داشتن آن بر اساس ارزش‌هاي الهي و اسلامي است اما در داخل با هيچ‌كس مرز ندارد و مرزهايش مرزهاي اسلام و انقلاب اسلامي است. در هر جا هم كه صلاحيت‌ها و اصلح‌ها را تشخيص داد، به آن رجوع مي‌كند.
 
نكته دوم نسبت تشكل‌هاي سياسي با مرجعيت مذهبي است؛ بايد مراقب باشيم كه ولايت تشكيلاتي جاي ولايت ديني و مرجعيت شيعه را نگيرد. البته بحث‌هايي كه بايد چگونه اين كارها را كرد، بماند.
 
اينها در تئوري خوب است اما مدل عملياتي آن چگونه است؟
 
مدل عملياتي اين تئوري اين است كه مؤمنين و متدينين زير نظر اسلام‌شناسان و فقهاي متقي و با تجربه عملياتي فعالیت داشته باشند. ضمن اينكه احزاب، افكار وليّ را منتشر مي‌كنند، هميشه به خارج از درون خود به دنبال شناسايي مصاديق و اصلح براي خدمت به نظام باشند. الان اگر شما به هریک از احزاب بگوييد كه ليستش را براي انتخابات بدهد، معلوم است كه اعضاي خودش را مي‌دهد. ممكن است در يك جايي شما استثنا داشته باشيد، اما روند و فرآيند صحيح نيست و در نهايت نتيجه‌اش باطل است.
 
پس نبايد اينگونه باشد كه يك‌سري از مؤمنين همدل پاي عمل سياسي كه مي‌رسد، مي‌روند و مي‌گويند كه نظر ما اين است كه فلاني انتخاب بشود و بعد هم رها كنند و بروند يا اگر هم رها نمي‌كنند، به صورت فردي عمل كنند، مثلاً آقاي قاضي‌زاده براي خودش در مجلس يك نظارتي بكند يا نكند يا مثلاً مجموعه جامعه مدرسين نظارت بكنند يا نكنند.
 
خير، اين غلط است. ببينيد، مثلاً براي شكل‌گيري فراكسيون انقلاب اسلامي در مجلس چگونه كار شد، يك كار تشكيلاتي از قبل انجام نشده بود؛ ما به علت نزديكي ديدگاه‌هايمان با يكديگر سر يك سفره نشسته‌ايم. حال منطق اين ديدگاه‌ها چيست؟ در جايي كه منطق، تشكيلاتي مي‌شود، غلط است اما وقتي كه منطق شد حرف وليّ امر و مصالح عمومي كشور، درست است، آن‌وقت مي‌شويم يك حزب، يك تشكيلات، يك جبهه و يا يك فراكسيون. بستگي دارد مبنا را كجا بگذاريد و آيا در اين مبنا مرز داريد يا خير؟ مثلاً اگر گفتيم من چون از حاميان احمدي‌نژاد در ليست مشهد بوده‌ام، سهم ما به‌عنوان احمدي‌نژادي‌ها بايد حفظ شود، و اين مبنا شود، غلط است.
 
مدل‌هايي مانند قرارگاه عمار چقدر با اين تعريف همگرايي دارد؟
 
به نظر من اين بهتر از حزب است، اما اينكه من گفتم بايد اول ببينيم كه وظيفه تشكيلات نسبت به امت و امام چيست و آنها را ليست و براي هريك از آنها برنامه‌ريزي كنيم. سپس بايد ببينيم كه آيا اين فقط بايد محصور به خودمان باشد و يا عموميت داشته باشد و هر كسي را كه لايق اين كار بود، كشف كرده و به سراغش برويم و از او بخواهيم به ما كمك كند؟ مثلاً شما در سايت رجانيوز فعاليت مي‌كنيد و در كنارتان سايت ديگري هست كه آن هم حرف‌هاي انقلاب را مي‌زند، ما نبايد بگوييم كه چون آن سايت نامش رجانيوز نيست، پس قبولش نداريم. به اين معنا تعهد تشكيلاتي نمي‌آورد، تشكيلات‌ها بايد تعهد ديني بياورند. مثلاً اگر گفتيم مدير فلان‌جا بايد حتماً مشهدي باشد، در اين صورت كم‌كم اين شاخص‌ها جاي شاخص اصلحيت را مي‌گيرد. به همين دليل مثلاً در مجلس بسياري از رييس كميسيون‌ها از بدنه خود ضعيف‌تر هستند، چون با همين نگاه قوميتي به آن‌ها رأي داده شده.
 
بنابراين لازمه تحقق اين چيزي كه شما مي‌گوييد همان تقواي جمعي است كه رهبر معظم انقلاب فرمودند. حال اگر ممكن است درباره اينكه در مورد داستان دولت چه بايد كرد نيز كمي توضيح دهيد و اينكه مي‌گويند آقاي احمدي‌نژاد و مشايي مانند يكديگر هستند و اگر اين دو را از يكديگر جدا كنيم هر دوي آنها از بين مي‌روند و مي‌گويند بيخود تلاش نكنيد اين دو را از هم جدا كنيد. موضوع ديگر اينكه با اين جريان نفوذي يا اگر اسمش را جريان نگذاريم، با اين باند چه بايد كرد؟
 
 
 
خير، من مي‌گويم كه چند نفر بيشتر نيستند. به عنوان مثال شما در اطراف خودتان 500 نفر رفيق داريد، با يكي از آنها رفاقت‌تان عميق‌تر است و حرف‌هايش را بيشتر قبول داريد و رفيق گرمابه و گلستان‌تان است. اين مسأله نيز نه نفوذ است و نه هيچ چيز ديگري.
 
اما به لحاظ كاركرد، در حال حاضر اين افراد در مجموعه كار را در دست دارند و هيچ‌كس حق مخالفت با آنها را ندارد و به عبارتي اكنون "فرقان" همين چند نفر هستند. با اين افراد بايد چه كار كرد و به لحاظ توجيهي و رسانه‌اي چگونه بايد اين افراد را توجيه كرد؟
 
هيچ توجيهي ندارد. فرض كنيد ما همه اين چيزهايي كه اكنون مي‌دانيم را در سال 84 نيز مي‌دانستيم، موظف به انتخاب اصلح بوديم و با تمام اين چيزهايي كه ما الان مي‌دانيم، در آن زمان اصلح چه كسي بود؟ آيا اگر مي‌دانستيم اين‌قدر رنج مي‌كشيديم؟ خير، ما آقاي احمدي‌نژاد را انتخاب مي‌كرديم اما كمتر رنج مي‌كشيديم چون مي‌دانستيم. سؤال اين است كه آيا با اين علمي كه در سال 90 نسبت به آقاي احمدي‌نژاد داريم، ايشان در سال 84 نسبت به گزينه‌هاي آن سال و سال 88 نسبت به گزينه‌هاي سال 88 اصلح بوده است يا خير؟
 
بله، اصلح بوده اما منظور من اين است كه ايشان تغيير كرده است. به خاطر اينكه آن ريشه‌اي كه لازم است، وجود ندارد.
 
ايشان تغيير نكرده است. اصلاً ما تحليل آقاي احمدي‌نژاد را رها كنيم و به خودمان بازگرديم و ببينيم كه آيا ما بصيرت كافي نداشته‌ايم؟
 
ما اشتباه نكرديم اما الان بايد چه‌كار كنيم؟
 
اگر ما از همان ابتدا مي‌دانستيم آقاي احمدي‌نژاد چه كسي بود، الان چه كار مي‌كرديم؟
 
سطح انتظارات‌مان را پايين مي‌آورديم و تنظيم مي‌كرديم.
 
جواب همين است، بايد سطح انتظارات را پايين بياوريم. ما اشتباه نكرديم اما ايشان آن چيزي كه ما فكر مي‌كرديم و انتظار داشتيم نبود اما در آن زمان بهتر از اين گزينه فرد ديگري وجود نداشت كه به او رأي بدهيم. دعا مي‌كنيم خداوند تبارك و تعالي به انقلاب اسلامي لطف كند و يك گزينه بهتر از او در دوره بعدي بيايد و ما به او رأي دهيم و در كنارش فعاليت و تلاش كنيم.
 
به عنوان سؤال آخر؛ در اين داستان‌هاي اخير و از اين جنس اتفاق‌ها كه ولايت در يك طرف قرار مي‌گيرد و در طرف مقابل فرد ديگري است، دو نوع نگاه وجود دارد، برخي مي‌گويند كه همه حق دارند كه ولايت و جبهه حق را تقويت كنند و طرف مقابل او را بزنند. نگاه ديگر اين است كه كساني حق دارند به دفاع از ولايت، مقابل طرف ديگر بايستند كه قبلاً ولايت‌مداري خودشان را در بزنگاه‌ها ثابت كرده باشند.
 
اولاً حمايت از ولايت هيچ‌وقت به معناي زدن طرف ديگر نيست.
 
پس آيا همه حق دارند به عنوان حمايت از ولي فقيه، جايگاه وليّ و ولايت را تبيين كنند؟
 
همه حق دارند، شايد توبه كرده‌اند، البته به شرط اينكه رفتارشان مشكوك و همراه با دروغ نباشد. ما نبايد بگوييم كه كسي هميشه ضد ولايت فقيه است. شايد كسي توبه كرده و در جايي عقب مانده و اكنون با حمايت از ولي فقيه مي‌خواهد جبران كند اما به شرط آنكه در جاهاي ديگر نيز به دنبال جبران باشد نه اينكه در اينجا جبران كند اما در جاي ديگري كه خود آقا به فتنه مي‌پردازند و جريان مرددين را مطرح مي‌كنند، سكوت كند.
 
در مقدس‌ترين اعمال ديني ما كه نماز است، نيت و انگيزه خيلي مهم است، مثلاً اگر شما در هنگام نماز يك لحظه نيت‌تان چيز ديگر و ريا باشد، همان‌جا نمازتان باطل است.
 
اولاً ما وظيفه نداريم كه نيت ديگران را چك كنيم، ثانياًً وظيفه نداريم كه برويم جلوي اظهار نظر ديگران را در مورد حمايت ولي فقيه و تبيين ولايت را بگيريم، ثالثاً وظيفه نداريم كه به شخصي بگوييم كه دروغ مي‌گويد، شايد راست مي‌گويد و ما خبر نداريم. يكي مي‌گويد كه طرفدار ولايت است و ما هم از او قبول مي‌كنيم اما پيش خودمان يك قضاوتي داريم كه اگر قرار شد در آينده مثلاً انتخاباتي پيش بيايد و ما خواستيم درمقام قضاوت در مورد آن تصميمي بگيريم، در آنجا مي‌گوييم كه حرف‌ها و اعمالش صادقانه نيست و به كس ديگري رأي مي‌دهيم.
 
پس وظيفه ما در خصوص دادن بصيرت به جامعه چه مي‌شود؟
 
ما بايد به موضوع بپردازيم نه به انسان‌ها. اين توصيه اميرالمؤمنين(ع) است كه "انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال" شما مي‌گوييد اين موضوع درست است و اين موضوع غلط. هركس مي‌خواهد بگويد. بعد مردم مي‌بينند كه اين آدم يك روز حرف درست مي‌زند و روز ديگر حرف غلط، بنابر فرمايش اميرالمؤمنين(ع) اين آدم قابل اعتماد نيست.
 
شما بايد ببينيد كه چه مي‌گويد نه اينكه چه كسي مي‌گويد و ماهيت موضوع را به مردم توضيح دهيد. اما وقتي تبديل شد به يك جريان كه مقابله مي‌كند، آن جريان را معرفي كنيد و مشخصاتش را بگوييد و اعلام كنيد كه اين جريان نفاق است و اين افراد نيز سردمداران آن هستند. ما وقتي كه كارهاي بد آقايان موسوي و كروبي را مي‌گوييم، منظورمان خود اين اشخاص نيستند، خود اين افراد كه نيامده‌اند و در خيابان‌ها آتش به‌پا كنند و در هيچ‌يك از اين آتش زدن‌ها شخصاً نقشي ندارند اما عقبه‌اي كه ايجاد كرده‌اند نتيجه‌اش همين آتش زدن‌هاست و به قول رهبر معظم انقلاب به حدي مي‌رسد كه انسان ضد امام حسين(ع) و ضد اسلام نيز به اين افراد تكيه مي‌كند، در حالي كه خود اين افراد نماز مي‌خوانند و مسلمان هستند.
 
از مشكلات حوزه رسانه‌اي و ما در مجلس اين است كه ما مثلاً به جاي اينكه بگوييم حرف آقای علي مطهري غلط است، به خود آقای علي مطهري مي‌پردازيم و يا به جاي آنكه بگوييم حرف آقای كوچك‌زاده درست است، به خود آقای كوچك‌زاده مي‌پردازيم. بنابراين زدن آقای كوچك‌زاده، آقای رسايي و آقای حسينيان از سوي طرف مقابل، يعني تمام شدن گفتمان!
 
خبر مرتبط:
 

 

کد خبر:94967 -


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : بخش دوم گفت‌وگوی خواندنی رجانیوز با امیرحسین قاضی‌زاده, مسلمان‌های جزوه‌خوان, عملگرایی, آفت دولت‌ها, تشكيلات بايد سيال باشد و مرزي جز مخالف وليّ نداشته باشد, ,