غرض صالح! دولت انگلستان برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم+ دو سند تاریخی
 

 

ایران، کشوری که رضاخان پهلوی به مدت 16 سال سلطنت بلامنازعش را بر آن گسترانده بود، با کمتر از دو ساعت مقاومت در برابر نیروهای متجاوز انگلیسی و روسی، به اشغال دولت‌هاي متفق در جنگ جهانی دوم درآمد. رضاشاه کبیر(!) شهریور ماه سال 1320 تمامی راه های شوسه و راه آهن شمال و جنوب کشور را در اختیار کشورهای اشغال‌گر گذاشت و دو لشکر اصلی خود، در تهران، را نیز مرخص کرد، تا سازگاری و گوش به فرمانی خود را نسبت به انگلستان مجددا اثبات و خطای تمایل حداقلی به آلمان ها و تعلل در اجرای دستور ارباب خود را محو کند.

اما این اشغال‌گری که بدون رضایت ملت ایران و صرفاً ناشی از بی عرضگی و بی بتگی سلطنت پهلوی بود، باید در افکار عمومی مردم ایران توجیه و مشروعیت زایی می‌شد. رادیو دولتی انگلستان بی‌بی‌سی، در بخش فارسی خود در یکی از روزهای آبان ماه سال 1320 در اوان این لشکرکشی در یکی از بخش های تحلیلی سیاسی خود، غرض دولت انگلستان را از اشغال ایران بیان می کند. متنی که در ذیل می آید، نشان می دهد تلویزیون و رسانه سلطنتی انگلستان بی‎بی‌سی همچنان به همان سیاق 50 سال پیش خود در قبال کشورهای هدف خود عمل می کند:

«شما از سیاست دولت انگلیس در ایران آگاه نیستید، این سیاست ساده و روشن است اما کسی به آن پی نمی برد. سیاست انگلیس در ایران مبنی بر دوستی است، دوستی دو قسم است، دوستی بی غرض و دوستی با غرض، دوستی بی غرض به ملت ایران مخصوص دانشمندان است، اما دوستی دولت انگلیس نسبت به ایران و نسبت به هیچ کشور دیگری دوستی بی غرض نیست و نمی تواند باشد. در سیاست بی غرض نمی توان بود، نهایت این که غرض ممکن است صالح باشد و ممکن است فاسد باشد.

سیاست دولت انگلیس نسبت به ایران مبنی بر غرض صالح است به این معنی که ما مصلحت خود را چنین تشخیص داده ایم که ایران باید مستقل و تمامیت خاکی آن محفوظ و نظم و امنیت در آن مستقر باشد، چرا که ایران نه فقط دروازه هندوستان است بلکه دروازه تمام آسیا است و عدم استقلال و بی نظمی و اغتشاش در آن جا برای ما مضر بلکه خطرناک است این است وجه دوستی ما نسبت به ایران که از روی غرض است...

دولت انگلیس از این سیاست اصلی منحرف نمی شود، مگر به یکی از این دو علت: یکی این که مأیوس شود؛ از این که دولت ایران بر پای خود بماند و دیگر این که منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند، در این صورت چاره ندارد از این که هر دست و پایی می تواند بکند و کسی هم حق ندارد او را ملامت کند. مثلا قراردادی که ما در سال 1907 م با دولت تزاری روس بر سر ایران بستیم و آن را به منطقه‌های نفوذ تقسیم کردیم، از جهت این بود که آن زمان پس از چندین سال مجاهده مأیوس شده بودیم، از این که دولت ایران بتواند استقلال خود را حفظ کند. و می دیدیم که به سرعت زیر دست دولت تزاری می رود و وسیله آن قرارداد خواستیم، یک اندازه از تجاوزات روسیه تزاری جلوگیری کنیم.

همچنین در زمان جنگ بین الملل اول، ما در کارهای ایران مداخله کردیم چون که به سبب شیطنت های آلمانی ها و عثمانی ها منافع خودمان را در خطر می دیدیم.

و نیز در سال 1919 م که قراردادی با ایران بستیم و بسیاری مردم گمان بردند، ما می خواهیم ایران را تحت حمایت خود در آوریم، سبب آن بود که از مشاهده وقایع چندین ساله مأیوس شده بودیم که ایرانی ها بتوانند امور خود را اداره کنند.

پس از آن که دیدیم ملت ایران نسبت به آن قراداد بدبین است و آن را مبتنی بر فرض غرض فاسد می داند قرارداد را الغاء کردیم و در عوض از دولت ایران تقویت و مساعدت کردیم که نظم و اقتدار را در کشور خود برقرار نماید. تقویت و مساعدت ما از رضاشاه سرّش این بود و باید انصاف داد که در چند سال اول زمامداری خود به اصلاح امور کشور پرداخت، لیکن متأسفانه آن پادشاه به مرور زمان هر چه قدرتش بیشتر شد از راه صحیح بیشتر منحرف شد و به کارهای بی قاعده دست برد و ملت ناراضی شد.

و گمان نکنید ما هم راضی بودیم اما چه می توانستیم بکنیم؟ دشمنان القاء می کردند که ما رضا شاه را اداره می کنیم و هر چه می کند به دستور ما است ولی چنین نبود تا وقتی که دیدیم شیطنت آلمان ها و غفلت شاه منافع ما را دارد به خطر می اندازد این بود که برخلاف میل خودمان این اقدام اخیر را کردیم و اطمینان می دهیم که به محض این که مخاطره فعلی رفع شد خاک شما را تخلیه کنیم و شما را در امور کشور خودتان آزاد و مختار گذاریم و دولت شوروی هم که با ما متحد است همین نیت را دارد.»

(تاریخ سیاسی معاصر ایران، سید جلال الدین مدنی، ناشر دفتر انتشارات اسلامی، 264)

اولاً بررسی صحت و سقم مدعیات این گفته ها، ضرورتی ندارد، چرا که این نوع مواجهه با هر ملتی در گام اول به معنی ناتوانی مفرط مردمان آن سرزمین در اداره امور خویش است. دولت سلطنتی بریتانیا معتقد است ایرانی ها به اندازه کافی رشد سیاسی و اجتماعی ندارند تا بتوانند صلاح و فساد خود را تدبیر کنند لذا نیاز دارند قیّم آنها نسبت به تمشیت امور آنان مساعدت لازم را مبذول دارد. اما در عمل دو صحنه آزاردهنده از روزهای اشغال سرزمین عزیزمان ایران از نوشته های دو نفر از اهالی دربار پهلوی در ادامه می آید. شباهت عجیب این صحنه ها با وضعیتی که در عراق و افغانستان به وجود آمده است، بیان گر یکسانی خود استکبار و مستضعف کشی ابرقدرت هاست. اولی از زبان اشرف پهلوی، خواهر شاه و دومی از زبان حسین فردوست یارغار محمدرضاشاه از کودکی تا انقلاب اسلامی.

ایران در اشغال متفقین به روایت اشرف

«سختی این دوره برای شهروند معمولی ایران، که در خلال سال های جنگ با کمبود و قحطی و تا 400 درصد تورم نیز دست و پنج نرم می کرد، بسیار شدیدتر بود تا برای سلطنت. ایرانی در سرزمین خود به شهروند درجه دو تبدیل شده بود، در سایه‌ي سربازان خارجی زندگی می کرد، برای اینکه نیازهای نیروهای اجنبی تأمین شود، او را نادیده می گرفتند یا کنارش می زدند.

... تمامی راه های شوسه، و راه آهن از خلیج فارس تا مرزهای روسیه در اختیار و کنترل متفقین بود؟ هرگونه وسیلۀ حمل و نقل را در تمام بیست و چهار ساعت برای رساندن آذوقه ، دارو، و مهمات نظامی برای روسیه مورد استفاده قرار می داند. با ایرانی ها مانند شهروندان کشور شکست خورده رفتار می کردند. مردم، اگر می خواستند در قلمرو کشر خودشان به جایی مسافرت کنند ناگزیر بودند ویزای مخصوص حکومت نظامی متفقین را داشته باشند. مردم حق نداشتند از جاده های خود استفاده کنند بلکه در عوض از آنها انتظار می رفت با قاطرها یا کامیون ها و ماشین های خود، گاهی هر بار چندین ساعت، منتظر بمانند تا کاروان های مهمات نظامی عبور کنند. از آن جا که بسیاری از جاده های ما هنوز شوسه نبود، با عبور صف وسایل نقلیه ابر عظیمی از گرد و خاک به هوا بلند می شد، و وقتی که انتظار مردم به پایان می رسید، مردم از لایه ضخیمی از گرد و خاک پوشیده می شدند انگار که از طوفان شن صحرایی عبور کرده باشند.»

(چهره هایی در یک آینه. خاطرات اشرف پهلوی. ترجمه هرمز عبدالهی. نشر و پژوهش فرزان روز، ص72)

دختران ایرانی در باشگاه افسران آمریکایی

«وضع اين سه نيرو (انگليس، شوروي و آمريكا) از نظر برخورد و رفت و آمد با مردم متفاوت بود... در تهران نيروهاي شوروي در انظار عمومي ديده نمي شدند... انگليسي ها نيز كمتر ديده مي شدند و غالباً در باشگاه هاي خود بودند. ولي وضع آمريكايي ها به كلي متفاوت بود.

آن‌ها در خيابان اميرآباد يك باشگاه داشتند كه مخصوص افسران و درجه دارانشان بود. روزانه به هر كدام يك بسته اي به عنوان جيره غذايي مي دادند، كه هر بسته براي مصرف 6-5 نفر كافي بود. در هر يك از اين بسته ها انواع و اقسام كنسروها، انواع نان ويتاميني كه بايد روزانه مصرف مي كردند، دو بطري ويسكي و دو بسته سيگار خوب بود. آمريكايي ها به سرعت باشگاه اميرآباد را به مركز فحشا تبديل كردند.

كاميون هاي آمريكايي به مركز شهر مي آمدند و دخترها را جمع مي كردند و به باشگاه مي بردند. دخترهايي كه به اين اوضاع تمايل داشتند، صف مي كشيدند و منتظر مي ماندند. مثل اينكه در صف اتوبوس هستند. كاميون هاي روباز ارتش آمريكايي مي آمد و دويست، سيصد دختر را سوار مي كرد و مي برد.

آمريكايي ها هر چند پول نداشتند، ولي با همين بسته ها دخترها را راضي مي كردند. من با يكي از كساني كه به باشگاه مي رفت آشنايي داشتم و ديدم كه انبارخانه او تا زير سقف از اين بسته ها چيده است. هر روز كه مي رفتند يك يا دو بسته مي گرفتند. اين بسته ها قيمت گراني داشت و خريد و فروش مي شد. يكي از كساني كه با آمريكايي ها رفت و آمد داشت، خاله محمدرضا بود كه اكنون شاه ايران شده بود.

(فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد اول، صص 124-123)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : غرض صالح, دولت انگلستان, اشغال ایران, جنگ جهانی دوم, سند تاریخی, سیاست دولت انگلیس, ایران در اشغال متفقین, روایت اشرف, ,