روز دوم جشنوارهی سیام در حالی آغاز شد که به دلیل برگزاری نماز جمعه به امامت حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در دانشگاه تهران، اکران اولین فیلم از ساعت 14 آغاز میشد. اما جالب آن که با وجود چهار ساعت تأخیر آغازین نسبت به روزهای دیگر، (هر روز برنامه اکران در برج میلاد از ساعت 10 آغاز میشود) مسئولان جشنواره لطف کرده و مثل روز اول، شش فیلم را اکران کردند! و این یعنی اینکه بین هر دو اکران فقط 15 دقیقه وقت بود و به دلیل شلوغی سالن، حتی نمیشد، در این میان یک چای نوشید! به اینها اضافه کنید ضعبف بودن و غیر قابل تحمل بودن اکثر فیلمهای اکران شده در روز دوم را!
در روز دوم، به ترتیب فیلمهای "گشت ارشاد" به کارگردانی سعید سهیلی، "پنجشنبهی آخر ماه" به کارگردانی ماشاء الله شاهمرادیزاده، "میگرن" به کارگردانی مانلی شجاعیفر، "گیرنده" به کارگردانی مهرداد غفارزاده، "من و زیبا" به کارگردانی فریدون حسنپور و "مادر پائیزی" به کارگردانی سیروس رنجبر (در بخش خارج از مسابقه) در سالن رسانهها در برج میلاد اکران شدند. راستش را بخواهید خستگی حاصل از دیدن پنج فیلم در ده ساعت باعث شد تا قید دیدن فیلم آخر را مثل بسیاری دیگر از اهالی رسانه بزنم و راهی خانه شوم. بنابراین در این گزارش بدون اشاره به فیلم "مادر پائیزی" سعی شده است تا کوتاه در مورد دیگر فیلمهای اکران شده در روز دوم جشنوارهی فجر توضیحاتی داده شود.
گشت ارشاد؛ وقتی وقت کم داریم و حرف زیاد!
سعید سهیلی با ساختن «گشت ارشاد» نشان داد که یک سری حرف دارد که باید آنها ر ا بزند و خیلی برایش مهم نیست که برای بیان این حرفها باید از ظرفیت سینما هم استفاده کند! البته بیانصافیست اگر اشاره نکنیم که «گشت ارشاد» در پانزده دقیقهی اول فیلم جالبیست و موقعیتهای کمدی قابل قبولی را تصویر میکند؛ اما بعد از این پانزده دقیقه که متوجه میشویم این سه جوان به علت مشکلات اقتصادی، در پوشش ضابطان قضایی طرح «گشت ارشاد»، مردم را تلکه میکنند، دیگر فیلم تا دقیقهی 70 چیزی به دانستههای مخاطب اضافه نمیکند و شما طی این مدت، باید مدام چالش این سه نفر با مرتکبین جرائم منکراتی و تلکه کردن آنها را ببینید و در ادامه از شبنشینیهای این سه جوان لذت ببرید!
به عبارت دیگر، بعد از لو رفتن خط اولیهی داستان، فیلم هیچ چیز دیگری برای ارائه ندارد و بدتر از آن اینکه در پایان برای رفع این معضل، یک قصهی کاملاً آبگوشتی و به سبک فیلمهای بهروز وثوقی به فیلم سنجاق میشود تا برخی از بدترین تجربههای شخصی در سینما شکل بگیرد. نوع فیلمبرداری این صحنههای آخر به گونهایست که فکر میکنید دقیقاً دارید فیلمفارسی متعلق به دههی 40 را میبینید. زومهای گل درشت دوربین در آغاز سکانس مربوط به نمایشگاه اتومبیل، یادآور انیمیشن«میتیکمان» است و شما را از دین این فیلم پشیمان میکند!
گشت ارشاد مشکل دیگری هم دارد و آن این است که میخواهد به همهی معضلات جامعه بپردازد و در این میان از ذکر هیچ معضلی غافل نمیشود. نزولخواری، بیکاری، گرانی دارو، معضل مهریههای سنگین، مهیا نبودن شرایط ازدواج جوانان، قمهزنی، اعتیاد، بلوتوثهای غیر اخلاقی، رانتخواری و ارتشا و... از جمله معضلاتی هستند که در این فیلم مطرح میشوند و این همه حرف و پیام اجتماعی، مرا یاد سریال «چهل سرباز» و جملهی معروف محمد نوریزاد در دفاع از این سریال میاندازد. وقتی که از او پرسیده بودند که چرا در این سریال از هر چیزی مانند تاریخ صدر اسلام، قصهی رستم و اسفندیار، شرایط معاصر و سلطهی استکبار جهانی و... استفاده کردهاید تا حرفتان را بزنید و اینها چه ربطی به هم داشت، جواب داده بود که من وقت کم داشتم و حرف زیاد!
پنج شنبهی آخر ماه: برادر! بازیگری برای شما بهتر است!
به نظر من بدترین اتفاقی که میتواند در یک فیلم بیفتد این است که کارگردان سعی کند حرف مهمی را بگوید، اما مخاطب به این سعی او بخندد و در آخر هم برداشتی درست بر عکس نیت کارگردان، صورت گیرد و این اتفاق یعنی وهن آن حرف مهم! در «پنجشنبهی آخر ماه» این فرآیند به صورت اتم و اکمل رخ میدهد. ماشاء الله شاهمرادیزاده که پیش از این بیشتر به عنوان بازیگر شناخته میشده -به خصوص در اخراجیها 3 که با احتمالا با سکانس روضه خوانی، او را به یاد خواهید آورد- این بار پشت دوربین ایستاده است تا شانس خود را به عنوان کارگردان امتحان کند. آن هم کارگردانی فیلمی که قرار است مفاهیم مذهبی را منتقل كند. (فیلم داستان یک روحانیست که تصادفاً داخل یک پارتی میشود) اما تلاش کارگردان و بقیهی عوامل فیلم، «پنجشنبهی آخر ماه» را به یک اثر کاملاً بی ارزش تبدیل کرده است که طی آن، ارزشهای مذهبی به دلیل بد مطرح شدن مورد تمسخر قرار میگیرند. کاش در مورد ساختن فیلمهای مذهبی کمی دقت میکردیم. کاش آقای شاهمرادیزاده به همان بازیگری اکتفا میکرد.
میگرن: حداقلهایی که ما را راضی میکند!
میگرن به عنوان فیلم اول کارگردانش، کار قابل قبولیست. به خصوص اگر در دو روز اول جشنواره آن قدر کار ضعیف دیده باشید که به همین حداقلها هم راضی شوید. «میگرن» یک فیلم زنانه است که کارگردان آن دغدغههایی شبیه رخشان بنیاعتماد دارد. اما پایان امیدوار کنندهی فیلم کاملاً شجاعانه و دقیقاً بر خلاف پزهای روشنفکری رایج در شرایط امروز سینمای ایران است. فیلم میخواهد مخاطبش را به این نتیجه برساند که مردان و زنان به هم نیاز دارند و نسخهی زن تنها و مستقل، نسخهی غلطیست. گرچه شجاعیفر برای اثبات این موضوع آسمان و ریسمان زیادی به هم میبافد و در آخر هم کمی شتابزده نتیجهگیری میکند (به خصوص با آن نمای غليظ آخر فیلم از پنجرهی باز و پردههای کنار رفته). به طور کلی بزرگترین نقطه ضعف کار، ریتم به شدت کند آن و نداشتن نقطهی عطف روايیست که کاملاً مخاطب را پس میزند. بزرگترین نقطهی قوت کار هم بازیهای بازیگران فیلم به خصوص بازی گوهر خیراندیش و افشین هاشمی است که شانس دریافت جایزه را برای بازیگران این فیلم محتمل میکند.
گیرنده: ولی افتاد مشکلها!
«گیرنده» قرار است تصویری باشد از مردمی که میخواهند با نوشتن نامههایی درد دل خود را به رئیس جمهورشان برسانند. از همین رو، میتوان محتوای فیلم را از جهت نزدیک شدن به دغدغههای مردمی ارزشمند توصیف كرد و از سازندگانش به خاطر نگاه نجیبانهی خود به موضوع تقدیر کرد. به خصوص آنکه روز گذشته فیلم «تلفن همراه رئیس جمهور» از سوژهای مشابه سوژهی فیلم «گیرنده» به مضمونی مضحک رسیده بود. البته کار اصلاً آنطور که به نظر میآید یک کار سفارشی با طرح مضامینی شعاری نیست و اشکال کار جای دیگریست. بزرگترین مشکل این است که بعد از یک ربع، فیلم دیگر هیچ جذابیتی برای مخاطب ندارد و پایان فیلم از همان ابتدا مشخص است. ضمن اینکه بر خلاف دقایق ابتدایی کار که ساختار مناسبی دارد، نیمهی دوم فیلم به قدری بدفرم و کاریکاتوریست که «گیرنده» را در بعضی دقایق به کار کودک نزدیک می کند. (به خوصوص سکانسهای تعقیب و گریز بین سیامک اطلسی و سعید راد).
شخصیتپردازی کار هم به شدت ضعیف است و کاراکتر رئیس کارخانه (شریفینیا) و پسرانش آن چنان دچار کلیشهی «مرد پولدار خبیث» شدهاند که اصلاً جایی برای نشان دادن نیتها و انگیزهها باقی نمانده است. به قول معروف بدها بد و خوبها خوبند؛ بدون اینکه چیز بیشتری گفته شود. بازی چکامه چمنماه هم مطابق معمول جز نقاط تاریک کار است. آنچه در این میان به هدر رفته است، یک مضمون ارزشی است که مثل اغلب موارد، خوب به تصویر تبدیل نشده است. به هر حال این فیلم کار اول غفارزاده است و باید منتظر فیلمهای بعدی او ماند.
من و زیبا: آقا ما فیلم مذهبی نخواستیم!
ضمن اینکه باید از تلاش عوامل فیلم در مورد پرداختن به یک مضمومن مذهبی تقدیر کرد، اما نمیتوان از این موضوع گذشت که دقیقاً همان اتفاقی که برای «پنجشنبهی آخر ماه» رخ داده بود، برای آخرین ساختهی «فریدون حسنپور» هم رخ داده است. «من و زیبا» آنقدر فیلمنامهی ضعیفی دارد که نقد کردنش را سخت میکند. به طور مثال، در حالی که تعلیق فیلم 80 دقیقه حول موضوع رضایت اهالی ده در مورد حضور آقا موسی در مراسم محرم است، در پایان بدون اینکه اهالی رضایت داده باشند، موسی (با بازی پرستویی) افسار دوالجناح را در دست میگیرد و به میان جمعیت میرود و هیچ کس هم به او اعتراض نمیکند.
این یعنی تلاش 80 دقیقهای جعفر (شهاب حسینی) -پسر موسی- برای جلب رضایت اهالی ده کار بیخودی بوده است! سکانس پایانی هم به یک کلیپ عاشورایی میماند تا صحنهی اختتامیهی فیلم. همه چیز شعاری است و بدتر از همه بازی بازیگرانی که دوستشان داریم. دارم به این موضوع فکر میکنم که با آنچه تا روز دوم دیدهام، باز هم دوست دارم فیلم مذهبی ببینم یا نه؟
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : میگرن, بهترین فیلم, روی خط جشنوارهی سیام, گشت ارشاد, پنجشنبهی آخر ماه, ,