سي و چهارمين بهار آزادي امسال در شرايطي رقم ميخورد كه موج بيداري اسلامي نشأت گرفته از انقلاب اسلامي ايران، كشورهاي خاورميانه و شمال افريقا را نيز در برگرفته و قيام امام خميني كبير كه از همان سالهاي اول انقلاب موجب بروز خيزشهاي پراكندهاي در نقاط مختلف دنيا شد، اكنون در مرحله بلوغ خود قرار دارد. از اينرو، تبيين اين حركت بزرگ و بازخواني ابعاد آن، هم ميتواند به قدر دانستن اين نعمت الهي در داخل و پاسداشت آن كمك كند و هم چراغراه حركتهاي عدالتخواهانه جديدي شود كه به تعبير رهبر معظم انقلاب در ديدار اخير با دبيركل جهاد اسلامي فلسطين، محدود به تحولات اخير نيست و پيروزيهاي جديدي در راه است. رجانيوز در طول ايام الله دههي فجر، هر روز گوشهاي از اين كتاب قطور را ورق ميزند:
مستند انقلاب 3 /
بخش اول و دوم مستند "تپش تاریخ" که در آن به تحلیل تاریخی عوامل انقلاب اسلامی ایران پرداخته شده است:
براي دانلود بخش اول اين مستند اينجا كليك كنيد
براي دانلود بخش دوم فايل اينجا كليك كنيد
گفتوگوی روزنامه جمهوري با حضرت آیتالله خامنهای در افشای جزئیاتی از توطئه انحلال مجلس خبرگان سال 60
میخواستند کاری کنند مردم صبح که از خواب بلند مىشوند، ببينند مجلس خبرگان قانونى نيست
حضرت آیت الله خامنهای در بیست و یک بهمنماه سال 1360 در گفتوگویی با روزنامه جمهوری اسلامی به افشای جزئیات تازهای از ماجرای توطئه انحلال مجلس خبرگان توسط دولت بازگان پرداخت. متن کامل این مصاحبه خواندنی در ادامه آمده است:
سرويس سياسى روزنامه ى جمهورى اسلامى: با حجت الاسلام والمسلمين خامنهاى رئيس جمهور در مورد توطئه بر ضد مجلس خبرگان به گفتوگو نشستيم و برادر خامنه اى در اين رابطه چنين گفتند:
بسم الله الرحمن الرحيم. اين جريان اتفاقا جريانى است كه من در متن آن بودم. وقتى مجلس خبرگان با اين روالى كه مشاهده مىكنيم، قانون اساسى در آن تنظيم شد و پيش رفت، مسألهى ولايت فقيه كه مطرح شد با مسائل گوناگون ديگر، گروه ليبرالها و معتقدين به اسلامى كه عمدتا اسلام منهاى روحانيان را مايل بودند، داشته باشند، احساس خطر كردند و تصادفا اين وقتى بود كه همين گروه بر دستگاه اجرايى مملكت تسلط داشتند.
از 21 عضو دولت، همه یا عضو نهضت آزادی بودند یا سمپات آنها
يعنى آن زمان دولت از 21 نفر تشكيل مىشد كه غير از پنج شش نفر آنها، بقيه همه يا عضو نهضت آزادى و يا سمپاتهاى نهضت آزادى بودند و آن چند نفر ديگر كه از نهضت آزادى نبودند، يكىشان عضو حزب ملت ايران و دو نفر از آنها از جاما بودند. يكى دو نفر هم عضو هيچ حزبى نبودند و بقيه عضو نهضت آزادى بودند.
اينها وقتى احساس خطر كردند، ديدند اگر بنا باشد قانون اساسى به اين شكل تنظيم شود، مقاصد آنها برآورده نمىشود. كه البته آن مقاصد عمدتا مقاصد مربوط به بينش و فهم اسلامى بود و حالا نه اين كه بخواهم بگويم آنها مقاصد خائنانه داشتند، بلكه اينها ديدند بايد مجلس خبرگان تعطيل شود، تا قانون اساسى به اين شكل تنظيم نشود. چون اگر آن روز مجلس خبرگان تعطيل مىشد، قانون اساسى نيمه كاره بود و آن وقت مىگفتند پس بياييد از سر يك چيزى درست كنيم و فرصتى براى آنها پيدا مىشد تا چيز ديگرى درست كنند و لذا اينها در غياب تصميم گرفتند مجلس خبرگان را به بهانهاى تعطيل كنند.
احتمال دخالت عناصر وابسته به امریکا از طریق امیر انتظام در ماجرای انحلال مجلس خبرگان
البته اين صورت ظاهر كار است، اما در باطن كار، احتمالا چيز ديگرى هم بوده كه آن را من يقين ندارم و فقط احتمال مىدهم دخالت عناصر وابستهى سلطههاى آمريكايى و خارجى از طريق امير انتظام وارد اين ميدان شده بودند و كوشش مىكردند در اين كار هر چه بيشتر تسريع شود. البته من شخصا امير انتظام را متهم نمىكنم، چون دربارهى او چيزى جز همانهايى كه ديگران نسبت به او گفتند نمىدانم و خود من علم و اطلاعى راجع به او ندارم اما اين را به نحو احتمال ذكر مىكنم، بالاخره او در دادگاه انقلاب محكوم به مجازات شد و بدين جهت من فكر مىكنم او مجرم بوده است و به هر حال، امير انتظام كارگردان اصلى بود و بقيه را هم فكر نمىكنم انگيزهشان كمتر از امير انتظام بوده باشد، زيرا آن طور كه من از نزديك ديدم همه شان انگيزهى تعطيلی مجلس خبرگان را داشتند.
به خیال خودشان میخواستند اشکالات قانونی مجلس خبرگان را در نامهای خطاب به امام جمع کنند
اينها مىآيند نامهاى مىنويسند كه ظاهرا خطاب به امام بوده و به خيال خودشان اشكالات قانونى نسبت به مجلس خبرگان در اين نامه جمع آورى مىكنند، از اين قبيل كه مثلا اين مجلس قرار بود يك ماه طول بكشد و حالا كه دو ماه طول كشيده است، پس غير قانونى است، يا چون قرار بوده است بر مبناى آن پيشنويس طرح قانون اساسى جديد تنظيم شود، در پارهاى از اصول آن پيشنويس تخطى شده و از اين قبيل. چندتا از اين اشكالات درست مىكنند و شايد هم آن نامه خطاب به آقاى منتظرى باشد كه رئيس مجلس خبرگان بود و به هر حال اعلام مىكنند مجلس خبرگان غيرقانونى است، ضمنا نظرشان اين بود كه نامه را به آقاى منتظرى بدهند و در رسانههاى گروهى هم از طريق مصاحبه پخش كنند تا ناگهان كه مردم صبح از خواب بلند مىشوند ببينند مجلس خبرگان قانونى نيست و اين خيلى چيز زشت و بدى بود و در جلسهى هيأت دولت داشتند اين مسأله را تمام مىكردند، چون قبلا در منزلى نشسته بودند به عنوان فراهم كردن مقدمات كار، پس از مطرح كردن حرفهايشان سيزده - چهارده نفر امضا كرده بودند، منتها مىخواستند در هيأت دولت قضيه را به مراحل نهايى برسانند.
از تصمیم آنها بهت زده شدیم
در آن جلسهى هيأت دولت، هم من و هم آقاى هاشمى رفسنجانى از اعضاى شوراى انقلاب بوديم كه در دولت هم سمتى داشتيم. بنده معاون وزير دفاع بودم و آقاى هاشمى رفسنجانى وزير كشور يا نمايندهى شورا در وزارت كشور بودند كه بعد وزير كشور شدند. ما كه در آن جلسه بدون هيچ سابقهى ذهنى شركت داشتيم، وقتى قضيه مطرح شد، بهت زده شديم كه اينها چطور دارند اين حرف ها را مىزنند و اين مجلس خبرگانى را كه اين طور خوب پيش مىرود و خوب اداره مىشود، مىخواهند بگويند غيرقانونى است. ما شروع كرديم به مخالفت كردن و گفتيم اين كار غلط است. بنابراين چنين كارى را نكنيد و بعد مطالبى بنده گفتم، مطالبى هم آقاى هاشمى گفتند، اينها هم جواب مىدادند.
بايد اين را هم اضافه كنم، جزو اعضاى هيأت دولت كه آن شب با اين طرح مخالفت كرد، يكى هم آقاى مهندس تاج وزير نيروى مهندس بازرگان بود كه برخلاف انتظارش چون سابقهى ذهنى نداشت و او را قبلا در جريان نگذاشته بودند، ايشان هم وقتى شنيد مخالفت كرد و گفت به نظر من اين كار درست نيست و نبايد اين كار را بكنيم. اما جزو كسانى كه آن شب خيلى مصرا دنبال اين طرح بودند، آقاى دكتر سامى و آقاى دكتر يزدى و آقاى مهندس صباغيان و خود آقاى مهندس بازرگان بودند كه اينها خيلى قوى و شديد دنبال اين مسأله را گرفته بودند و استدلال مى كردند كه با گفتن ما و رد كردن آنها بحث ادامه پيدا كرد، تا بالاخره آقاى هاشمى يك جملهى قاطع و جالبى گفتند و آن جمله اين بود كه اگر شما مىخواهيد اعلام كنيد، بكنيد. اما بدانيد كه امام شما را رد خواهد كرد و امام گفته هر كس با مجلس خبرگان مخالفت كند، مردود است. لذا اگر شما اين كار را بكنيد، مطمئنا امام به شما خواهد گفت شما كى هستيد و با چه حقى داريد آراى مردم را نقض مىكنيد. ميليونها نفر مردم به اين افراد عضو مجلس خبرگان رأى دادند، حالا شما چهار نفر آدم آن گوشه نشستهايد در اتاق دربسته مىخواهيد رأى مردم را نقض كنيد؟ پس برويد پى كارتان. وقتى هم امام شما را رد كند همهى مردم در مقابل شما قرار مىگيرند و كارتان به نتيجه نخواهد رسيد.
لذا نكنيد اين كار را و اينها ظاهرا از حرف آقاى هاشمى تكان خوردند يعنى احساس كردند ايشان درست مىگويد. اين بود كه از اين كار منصرف شدند منتها از روى لاعلاجى منصرف شدند و گفتند فعلا متوقفش بگذاريم تا ببينيم بعد چه مىشود كه البته بعد هم فرصت اين كارها برايشان باقى نماند. والسلام عليكم.
فایل صوتی سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین شهید هاشمی در مورد انقلاب اسلامی
براي دانلود فايل اينجا كليك كنيد
روزشمار انقلاب 3 /
رویدادهای 16 بهمن ماه 1357
1- انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت، رسما اعلام شد. حکم و فرمان نخست وزيري که با اتفاق آراي شوراي انقلاب و تصويب امام خميني صادر شده بود، توسط حجتالاسلام والمسلمين رفسنجاني در حضور حضرت امام و آقاي بازرگان قرائت شد. حضرت امام در حکم نخست وزيري بازرگان، وي را موظف به انجام رفراندوم تغيير نظام به جمهوري اسلامي، تشکيل مجلس مؤسسان (خبرگان) براي تصويب قانون اساسي، برگزاري انتخابات مجلس شورا طبق قانون اساسي جديد و انتخاب هيأت وزيران بدون در نظر گرفتن روابط حزبي کردند. در متن حکم آمده است: بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب، بر حسب حق شرعي و قانوني ناشي از آراي اکثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران که طي اجتماعات عظيم نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است، جنابعالي را مأمور تشکيل دولت موقت مينمايم.
2- مهندس بازرگان پس از قرائت حکم نخست وزيري گفت: خداي برگ را شکر ميکنم که چنين اعتبار و حسن شهرتي را که به هيچ وجه اهليت و لياقت آن را نداشتم، به من ارزاني داشته و همين موهبت الهي باعث شده که آيتالله، ابراز اعتماد و ارجاع چنين مأموريتي را به بنده عنايت بفرمايند و همچنين تشکر از ملت ايران ميکنم.
3- حضرت امام در فرمايشات خود بعد از سخنان مهندس بازرگان به عنوان نخست وزير، از مردم خواستند تا با تظاهرات آرام و از طريق مطبوعات، نظر خود را درباره دولت بازرگان ابراز نمايند. ايشان در يک مصاحبه قبل از قرائت حکم گفتند: مخالفت با اين حکومت، مخالفت با شرع است.
4- بازرگان پس از خروج امام از محل جلسه، در رابطه با تهديد بختيار در مورد نخست وزيري دولت موقت، گفت: از اين اخطار نميترسيم، اگر تهديد ميخواهند بکنند، به چيز ديگري ما را تهديد کنند. اين چيز خيلي کوچکي است و اگر عملي شود، بنده شخصا خيلي ممنون ميشوم؛ چون راحت ميشوم.
5- راديو مسکو براي اعلام نخست وزيري بازرگان برنامه خود را قطع کرد.
6- بختيار گفت: هر کس اکثريت داشت، حکومت ميکند.
7- آسوشيتد پرس: با توجه به اينکه شانس موفقيت بختيار روز به روز کمتر ميشود، سخنگوي وزارت خارجه آمريکا به ابراز حمايت ملایم از بختيار بسنده کرد.
8- بنا به نوشته مجله تايم: ساليوان، سفير آمريکا در ايران، از همکاران خود خواسته است که با مخالفان رژيم گفتوگو کرده، سياست آمريکا را براي آنان تشريح کند.
9- رييس سازمان سيا اعراف کرد که در رابطه با پيش بيني مسائل ايران، اين سازمان ناکام بوده است. وي گفت: چيزي که ما پيش بيني نميکرديم، اين بود که يک مرد هفتاد و هشت ساله که مدت چهارده سال در تبعيد بود، اين نيروها را به هم پيوند زند.
10- کيسينجر گفت: بيم آن ميرود که انقلاب اسلامي به ساير کشورها سرايت کند و گناه اين حرکت، متوجه هدف توخالي حقوق بشر است.
11- آيتالله گلپايگاني بازگشت حضرت امام به ميهن را به ايشان تبريک گفت.
12- آيتالله گلپايگاني با صدور پيامي خطاب به ارتش، از فرماندهان نظامي خواست تا از رويارويي و مقابله با انقلاب اسلامي بپرهيزند.
13- چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، امور اقتصاد و دارائي، بهداري و دادگستري، توسط نيروهاي ارتش اشغال شد.
14- حزب توده از شوراي انقلاب اسلامي اعلام پشتيباني کرد.
15- سازمان چريکهاي فدايي خلق، در مخالفت با شوراي انقلاب گفت: شوراي انقلاب بايد توسط ميليونها اعتصاب کننده تشکيل شود. گفتني است که اين گونه سازمانها که تنها خود را قيام خلق ميدانند، اعتماد و حمايت ميليوني مردم از حضرت امام را نديده گرفته و به دنبال جايگاهي در آينده نظام براي خود هستند.
16- بيست و دو نماينده ديگر مجلس شورا، استعفا دادند.
17- در تظاهرت مردم آغاجاري، عدهاي به شهادت رسيدند.
18- غلامرضا کيانپور، وزير اسبق اطلاعات و دادگستري و استاندار آذربايجان غربي و اصفهان، بازداشت شد.
19- هشت هزار يهودي از ايران به اسرائيل رفتند.
آهنگ انقلاب / 3
سرود کمتر شنیده شده "الله و یا الله" که توسط محمد گلریز خوانده شده است:
براي دانلود فايل اينجا كليك كنيد
محمد گلریز در کنار رهبر معظم انقلاب
مروری بر زندگی نامه شهید حاج مهدی عراقی
تنها شهیدی که امام به تشییع جنازهاش آمد و دربارهاش گفت: او به تنهایی بیست نفر بود
در وصف شهید عراقی هر آن چه گفته شود کم است که عراقی را تنها امام عراقی شناخت و به زیبایی وصف کرد که: "مهدی عراقی یک نفر نبود – او به تنهایی بیست نفر بود. حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود» و هر آنچه در این خصوص گفته میشود."
شهید عراقی محمد مهدی حاج ابراهیم عراقی در سال 1309 در تهران به دنیا آمد. وی از مسلمانان مبارز و متعهدی بود که در شهریور 1320 در کنار فداییان اسلام قرار گرفت و در همان سالها به زندان افتاد و دو بار تبعید شد. وی همچنین در جریان نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیتاللَّه کاشانی نیز حضوری فعال داشت. او در سال 1344 به اتفاق فداییان اسلام در طرح اعدام انقلابی حسنعلی منصور نخست وزیر پهلوی، شرکت جست و محکوم به حبس ابد گردید. عراقی، در ماههای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، پس از 13 سال از زندان آزاد شد و در خط انقلاب قرار گرفت. وی سپس راهی فرانسه گردید و پس از دیدار با امام، به همراه پرواز آن حضرت، به تهران آمد.
وقتی امام به ایران بازگشت، شهید عراقی در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر، به حکم حضرت امام (ره) به ریاست زندان قصر منصوب شد و پس از چندی به حکم حضرت امام (ره) به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضعفان درآمد و در همین سمت بود که به عنوان مسئول مالی بنیاد به اتفاق آقای حسین مهدیان سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده گرفت. شهید عراقی در روز یکشنبه چهارم شهریور 1358 و در حالی که شدیدا نگران آن بود که بازار شهادت جمع شده و بازار مسئولیت گسترده شده است، هنگامی که همراه پسرش حسام عازم محل کار بود به وسیله سه موتور سوار از اعضای گروه فرقان مورد حمله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت رسید.
امام خمینی ره، پس از شهادت شهید عراقی درباره او فرموده بود: "من ایشان را حدود 20 سال است که میشناسم. حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود. اما آنچه مطلب را آسان میکند آن است که در راه خدا بود شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد او میبایست شهید میشد، برای او مردن در رختخواب کوچک بود."
حضرت امام پس از شهادت او دستور دادند که پیکر آن شهید به قم منتقل شود و در جوار حرم حضرت معصومه (س)
به خاک سپرده شود، خود در تشییع او شرکت جستند - امری که تا روز آخر عمر پر برکت ایشان بسیار نادر ماند – و شب هنگام نیز 20 دقیقه بر مزار او نشسته و دعا فرمودند.
مقام معظم رهبری نیز درباره شهید عراقی فرموده اند:" مرحوم شهید عراقی یکی از چهرههای کمنظیر در صحنه مبارزه و خط انقلاب پیش از پیروزی انقلاب بود. ایشان عنصر شریف و عزیزی بود که ازدست رفتند. شهید عراقی جوانی که عمر و نشاط خود را فدای جایگزین نمودن حکومت خدا به جای حکومت طاغوت کرد که همین هم شد و بدین لحاظ بزرگترین حق را به گردن انقلاب همینگونه اشخاص دارند که در آن دوران اختناق این چنین فداکاری میکردند. شهید عراقی و همرزمانش از همان ابتدای شروع حرکت انقلاب و روند مبارزه یعنی سال 1342 خیلی جدی به اساسیترین محور انقلاب یعنی امام متمایل شده بودند و از خط مستقیم خود به هیچوجه منصرف نگردیدند."
حاج مهدی عراقی و فرزندش احسان در روز 4 شهریور سال 1358 حاج مهدی به همراه پسرش حسام در حالیکه عازم محل کار بود بوسیله سه موتور سوار از اعضای گروه فرقان مورد حمله قرار گرفت و هر دو به درجه رفیع شهادت رسیدند.
خاطراتی شنیدنی از شهید عراقی
در جریان دستگیری شهید نواب صفوی، شهید عراقی به همراه 52 نفر دیگر در حالی که برای ملاقات وارد محوطهشده بودند، در زندان قصر متحصن شدند و پس از تسخیر بند، حفاظت از زندانیان را به عهده گرفته و اعلام داشتند تا تعیین تکلیف در زندان خواهند ماند. در این جریان شهید عراقی با کمال دقت و هوشیاری مسئولیت تدارکات داخل زندان را به عهده گرفت و حکومت مصدق که غذا و خوراک را بر آنان قطع کرده بود سعی نموده بدین گونه فدائیان را در فشار قرار دهد. لیکن شهید عراقی با جیرهبندی مواد غذایی مقاومت را زیاد کرد. بالاخره پس از مدتی، رژیم با همکاری اعضای حزب توده که در داخل زندان بودند و به فدائیان خیانت کردند، موفق به یورش در داخل زندان شد و آنان را مورد حملات شدید قرار داده و پس از مضروب کردن افراد، آنان را با دستبند و پابند به بند کشیدند. در این مرحله شهید عراقی به مدت 7 ماه زندانی شد و در نهایت در تاریخ 25 تیر 1331 از زندان آزاد شد.
پس از طرح مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی و اعلام عید نوروز به عنوان عزای عمومی از طرف علما، حضرت امام "ره" در اعلامیهای به همین مناسبت، اعلام نمودند روحانیت اسلام امسال عید ندارد. در روز اول فروردین که مصادف با شهادت رئیس مذهب شیعه حضرت امام جعفر صادق (ع) بود. رژیم شاه با کارگردانی ساواک و به فرماندهی سرهنگ مولوی، جهت خنثی کردن حرکت علما و سرکوب آنان، چندین اتوبوس از افراد گارد جاویدان را با لباس مبدل – روستایی و کارگر – به قم اعزام نمود تا ضمن بر هم زدن مراسم مدرسه فیضیه، به ساحت علما و روحانیت در ملاعام توهین نمایند. که در این حرکت، فاجعه خونین مدرسه فیضیه شکل میگیرد. یکی از اهداف ساواک در این مرحله حمله به بیت شریف حضرت امام "ره" بود. شهید عراقی که در این زمان در منزل امام حضور داشت به تقسیمبندی افراد و ایجاد پستهای مراقبتی در طول مسیر و خانههای اطراف میپردازد و خود به همراه یکی از دوستان به زیرزمین میروند و منتظر آمدن مهاجمان میشوند.
شهید عراقی در خاطرات خود میگوید: "خوب، بچهها آماده بودند، حالا هر کدام هر چی داشتند، یک چیزهایی که
ممکنه با خودشان داشتند. یک مقداری که اینها [گاردیها] از مسیر کوچه را طی میکنند... همین جور جاوید شاه جاوید شاه میگویند میآیند جلو به همین سه راهی که میرسند دیگر ادامه نمیدهند... آن شب هم ما تا ساعت تقریبا 12 در خانه آقا بودیم با بچهها... رفتیم از آقا خداحافظی کردیم. به بچهها هم گفتیم که ما میرویم تهران اگر فردا اتفاقی افتاد شما یک تلفن به ما بزنید که ما چند تا اتوبوس میشویم راه میافتیم تا ببینیم چی میشود."
بعد از قضایای فروردین ماه و حمله وحشیانه مزدوران رژیم ستمشاهی به مدرسه فیضیه و به دنبال روشنگریهای حضرت امام"ره" و دیگر علما و روحانیون مبارز، تصمیم بر این گرفته شد که مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی، به تظاهراتی اعتراضآمیز علیه رژیم مبدل گردد. بر این اساس شهید عراقی ، طبق یک برنامه منسجم، مسیر تظاهرات را از مسجد حاج ابوالفتح واقع در میدان قیام تا دانشگاه تهران تعیین کرد. آقای توکلی از همرزمان شهید عراقی در نقل خاطرات آن دوران چنین میگوید: " قبل از این عملیات در زیرزمین خانه خویش، به اتفاق دیگران مشغول برنامهریزی و ترتیب کارها بودند و رژیم با اطلاع از این مطلب مسجد حاج ابوالفتح را میبندد و مردم بدون توجه به این امر، از جلوی مسجد حرکت کرده و در جلوی بهارستان شهید عراقی برای مردم سخنرانی و ماهیت رژیم را افشا کرد... ایشان رفت روی شانه بچهها و شروع کرد به صحبت، بدون بلندگو ... کجایند آنهایی که رفراندوم قلابی میکنند» شهید عراقی در خاطرات خود با تواضع نامی از خود نمیبرد ولی برای ثبت در تاریخ، جریان سخنرانی آن روز را چنین تعریف میکند: " برادر دومی که صحبت کرد در اطراف رفراندوم... آنهایی که دم از رفراندوم قلابی میزنند بیایند و از نزدیک گوشهای از این رفراندوم حقیق را بنگرند."
یکی از ترفندهای مأموران امنیتی رژیم شاه برای سرکوب تظاهرات عزاداران حسینی (ع) در آن روز، سازماندهی افرادی بود که برای خود، در سطح شهر دارای نوچههایی بودند و به قول معروف جزء قمهکشها و گردنکلفتهای معروف بودند تا از طریق آنان، از حرکت جمعیت از مسجد حاج ابوالفتح ممانعت به عمل آورند. یکی از وظایف شهید عراقی، ارتباط با سردمداران این گروه بود تا آنان را از این معرکه دور نماید که با دوراندیشی و تدبیری که در عمل داشت، موفق به انجام آن شد.
شهید عراقی در نقل این جریان چنین میگوید: «آن پیشبینی که ما کرده بودیم که احتمالاً دولت بخواهد از وجود یکی دو تا از این افراد سرشناس استفاده کند، پیشبینیمان درست بود، و یک نفر دیگری هم که توی اینها وجود داشت که ما آن را جزو حساب نیاورده بودیم بنام ناصر جگرکی از گردن کلفتهای به حساب باغ فردوس و چهار راه مولوی است..."
نقش شهید عراقی در مراسم عصر عاشورای فیضیه چنین بیان شده است: «از سویی با توجه به احتمال خطر برای جان حضرت امام (ره)، افراد انقلابی و شجاع با هدایت و برنامهریزی حاج مهدی عراقی بلافاصله بعد از ظهر و در پایان مراسم تهران خود را به قم رساندند و در حلقههای مختلف با سلاحهای گرمی که از دوران فدائیان اسلام داشتند، از امام در میان جمعیت و هنگام سخنرانی در فیضیه حفاظت نمودند."
همسر شهید عراقی در نقل خاطره دستگیری وی، چنین میگوید: "ما داشتیم افطار میکردیم بچهها هم روی کرسی نشسته بودند او هنوز به خانه نیامده بود یک مرتبه دیدم ده، دوازده نفر ساواکی از بالای درب منزل پریدند داخل. من گفتم کیه؟ خلاصه اینها آمدند داخل، من خیال کردم دزد است ولی آنها گفتند خانم هیچ ناراحت نباشید و عذرخواهی کردند و شروع کردند به بازرسی منزل چند تا عکس و رساله آقای خمینی بود، بعد شهید عراقی ساعت 12 شب با شریکش به خانه آمد. اینها گفتند برویم ما از شما میخواهیم یک بازجویی کنیم هر دو را برداشتند و بردند و همان بردنی بود که سیزده سال طول کشید..."
آقای عسکراولادی که همزمان با دستگیری شهید عراقی، دستگیر شده است، میگوید: "در زمان دستگیری ایشان، من صدای ایشان را از بیسیم ساواکیها میشنیدم، ایشان با چنان صلابت و محکمی میگفتند: نترسید ، برای چی میلرزید ؟ من که اسیر شما هستم."
شهید عراقی خاطرات شب دستگیری خود را چنین نقل میکند: "وقتی که ما آمدیم منزل، در را که باز کردیم دیدیم که چند نفر از زیر کرسی به قول بعضیها بلند شدند آن رفیق که با ما بود گفت اینها کی هستند؟ گفتم فکر میکنم که اینها با من کار داشته باشند. رفتم تو دیدم بله، چندین نفر از مأمورین اطلاعات هستند و از غروب اینها منتظر ما بودند..."
در جریان بازجوییها، تمام سعی شهید عراقی بر این قرار گرفت تا افراد کمتری از مرتبطین شناسایی و دستگیر شوند. بر این اساس شهید عراقی مسئله تهیه اسلحه را به عهده میگیرد. ابوالفضل حیدری در این رابطه میگوید: "یادم هست در پرونده یک اسلحه بود، مشخص نشده بود که این اسلحه از کجا آمده... بالاخره یک روزی بنده را با ایشان آوردند اتاق رئیس ... من نگاه کردم دیدم شهید عراقی را ناخنهایش را کشیدهاند و بستهاند. بازجویی و سؤال انجام شد، نتیجهای نگرفتند. شهید عراقی برای اینکه فشار روی برادرهای جوانتر را کم کند، یادم هست که پیشنهاد کرد به آن سرهنگ، که آقا اسلحه را من قبول میکنم..."
پس از اتمام دوران بازجویی، پروندههای تنظیمی به بیدادگاههای نظامی ارسال میشود. در بادی امر برای 6 تن از متهمین پرونده که از آن جمله شهید عراقی بوده است، حکم اعدام صادر میگردد. شهید عراقی با شنیدن حکم دادگاه برای رئیس کل زندان، رئیس زندان، افسر نگهبان و مأمورین او، شیرینی میفرستد تا رضایت و خوشحالی خود را از رأی دادگاه اعلام كند.
وی در خاطرات خود میگوید: "وقتی که داخل شور شدند چهار نفر اعدامی را تبدیل به شش نفر کردند بچهها هم خلاصه آنجا صلوات فرستادند و شادی کردند ... وقتی ما رفتیم توی زندان دیدیم علاوه بر آنکه لباس ما را آوردهاند یک داه هم کیک آوردهاند ... افسر نگهبان را خواستیم و گفتیم یک تیزی [چاقو] برای ما بیاور و سه تا هم بشقاب، ما کیکها را تقسیم کردیم، یک قسمت را دادیم برای رئیس کل زندان و... گفتم... بگو این شیرینی رأی امروز دادگاه است. اول گفت: نمیبرم... گفتم من به تو فحش و بد و بیراه هم که بگویم بایستی بروی و بگویی، تو به این حرفها چکار داری و بگو این را فلان کس [عراق] داده و مجبور شد، برد"
شهید عراقی در خصوص تبدیل حکم اعدام خود به حبس ابد در وداع با شهیدان همرزم این گونه توضیح میدهد: "...ما مسئله را مطرح کردیم به اینکه در این مسافرتی که بنایش را با هم گذاشتیم و امید داشتیم که تا آخرین منزلگاه در این سفر با هم باشیم در هر حال شما هستید که گوی سبقت را از ما ربودهاید. این است که من به نوبه خودم متأثرم و متأسفم که چرا این لیاقت در من نبوده که در این حرکت حداقل به دنبال شما باشم و دنبالهرو شما باشم."
پس از اعلام یک درجه تخفیف به شهید عراقی و حاج هاشم امانی و اعدام همرزمان وی، شهید عراقی و دیگر همراهان را به زندان قصر منتقل کردند. از سوابق فعالیتهای داخل زندان شهید عراقی، اطلاع چندانی در دست نیست. دورانی که جوانی شهید عراقی را به پیری تبدیل کرد و موی سیاه سر و صورت وی را به سفیدی مبدل ساخت.
امیر عراقی میگوید: حضرت امام (ره) در دیدار با دانشجویان در نوفل لوشاتو فرمودند: "جوانانی که قبلا با آنها دست میدادی دست پهلوانی و مردانه بود الان که نگاهشان میکنم ، میبینم ریشها و موهایشان سفید است. پس از این صحبت وقتی چشمم افتاد به پدر، دیدم که اشک پدر روان است."
شهید عراقی در زندان نیز ارتباط خود را با امام حفظ می کند. در این زمینه آیتالله انواری میگوید: " شهید عراقی که در زندان بود، پس از ملاقات آمد گفت: یک کسی از نجف آمده و خدمت امام رسیده و امام هم از ما احوالپرسی کردهاند و خلاصه دعا کردهاند و این جمله را فرمودهاند که من بعد از اینکه دوستان زندانی شدند این دوستان را در ثواب کارهای مستحبیام شریک کردهام."
شهید عراقی در ایام زندان، پس از آنکه وضعیت غذا و طبخ آن را غیرمطلوب دید، داوطلب مسئولیت تهیه غذای زندانیان شد. مسئولیتی که از صبح بسیار زود شروع میشد و تا ساعات آخر شب ادامه داشت تا زندانیان از غذای مطلوب و قابل استفادهای برخوردار شوند. ابوالفضل حیدری در این خصوص میگوید: «آخر شب خسته و کوفته میآمد و خوشحال بود که انجام وظیفه کرده، جلوی اسراف مواد اولیه را گرفته و غذایی طبخ کرده که قابل استفاده کسانی که در حبس بودند، باشد؛ بویژه کسانی که قدم گذاشتند در جهت احیا و پشتیبانی از نهضت"
در سند مورخه 12/7/57 آمده است: " نامبرده [عراقی] ... اظهار نمود چون رژیم از یک طرف شروع به یک سلسله اصلاحات جدی از جمله لغو عوارض، تقلیل مالیاتها، گسترش محدوده و آزادی خانهسازی نموده و از طرف دیگر به گروهها و دستجات نسبتا ملی و وجیهالملله من جمله جبهه ملی و کمیته دفاع از حقوق بشر و... میدان داده و باد در پوست آنها میدمد، احتمال دارد پس از مدتی عناصری مثل امینی روی کار آیند که احتمالا دست به اصلاحات وسیعتری خواهند زد. با توجه به مجموعه این عوامل ایجاد فوری تشکیلات مذهبی که در بر گیرنده عناصر صاحب نفوذ و واقعا مذهبی و ملی مثل افراد نهضت آزادی – البته در کادرهای رده پایین آن – ضروری بوده..."
اولین دیدار شهید عراقی با حضرت امام (ره) از زبان شاهدان عینی، این چنین تصویر شده است: «بعد از نماز مغرب و عشا بود و امام در اتاق خانمها برای آنان قرار بود سخنرانی فرمایند که مرحوم آقای اشراقی به ایشان اطلاع میدهد آقای عراقی آمدهاند. امام میفرمایند : بگویید بیاید تو ایشان روی صندلی نشسته بودند، بلند میشوند نگاهی میکنند و میگویند: مهدی من تو هستی؟ چرا این قدر پیر شدهای و بعد آقای عراقی دست امام را میبوسند و سرشان را روی زانوی ایشان میگذارند و اشک میریزند و میگویند: من اصلاً یادم نمیآید که اتفاقاتی افتاده است"
شهید عراقی مدیریت داخلی بیت امام (ره) در نوفل لوشاتو را به عهده میگیرد و در ضمن نوارهای سخنرانی امام را از طریق مقتضی به داخل کشور ارسال میکند.
در آن روز لحظهای که پرواز انقلاب در فرودگاه نشست و همه چشمها و دوربینها به روی درب خروجی هواپیما نشانه رفته بود تا اینکه اولین نفر از هواپیما خارج شد روی پلهها ایستاد و به این طرف و آن طرف نگاهی انداخت و درحالی که از پلهها پایین میآمد باز همهچیز و همه کس را مواظب بود. در آن لحظه این سؤال برای همه خبرنگاران داخلی و خارجی مطرح بود که او کیست؟... بعداً مشخص شد کسی که قبل از همه از هواپیما خارج شد حاج مهدی عراقی از یاران صمیمی حضرت امام (ره) ... [بود] . وقتی امام به ایران بازگشت ، شهید عراقی در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر به حکم حضرت امام (ره) به ریاست زندان قصر منصوب شد و پس از چندی به حکم حضرت امام (ره) به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضعفان در آمد و در همین سمت بود که به عنوان مسئول مالی بنیاد به اتفاق آقای حسین مهدیان سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده گرفت.
شرایطی که شهید عراقی به مؤسسه کیهان رفت، این گونه تعریف شده است: "[مؤسسه] کیهان پس از انقلاب پر از ساواکی، تودهای و سلطنتطلب و یک معجون خاص بود... در حال فروپاشی بود که ما اقدام کردیم برای حفظ و حراست آن ... شرایط طوری بود که نیاز به یک فرد قوی و متفکر و اندیشمند مانند شهید عراقی بود تا بتواند از عهده این بار سنگین برآید ایشان به عنوان یک تکلیف الهی ، احساس وظیفه کردند و تأیید امام را گرفتند..."
او از روزی که پای در میدان مبارزه نهاد ، در آرزوی شهادت قدم زد و همواره شهادت را فوزی عظیم و رستگاری محتوم میدانست.
عسکراولادی میگوید: "در روزهای آخر قبل از شهادتش در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی... شهید عراقی خطاب به من با همان لحن خاص خود گفت: از زندان، آزاد شدیم. نهضت تبدیل به انقلاب شد... نکند که ما در رختخواب حرام شویم و از فیض شهادت محروم گردیم... ما همراه شهیدان فراوانی بودیم. همه شهیدان را به خاک سپردیم ولی خود زندهایم. نکند حرام شویم" و پیرمراد وی، خمینی کبیر فصل الخطاب کلام را فرمود که: " او میبایست شهید میشد، برای او مردن در رختخواب کوچک بود."
شهید عراقی با گلوله کوردلانی به آرزوی دیرینه خود دست یافت که از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آنان را میشناخت و یکی از اعضای آن بنام آشوری در مورد وحدت کمونیستها و مسایلی از این قبیل با او تماس گرفته بود و شهید عراقی نسبت به انحراف آنان، شناختی عمیق داشت.
این گروه به رهبری علیاکبر گودرزی که فعالیت خود را با تفسیر قرآن در مساجد مختلف شهر آغاز کرده بود، ابتدا بنام گروه کهفیها شکل گرفت و پس از چندی نام فرقان را بر خود نهاد و با بیگانگان ارتباط برقرار کرد و بنا بر دستور و رهنمود آنان به شناسایی مؤثرترین افراد در تحکیم بنیانهای انقلاب اسلامی پرداخت و ناجوانمردانه به ترور آنان همت گماشت.
شهید عراقی طبق عادت هر روزه به اتفاق حسام – آخرین فرزند خود – از منزل خارج شد و در مسیر به منزل آقای حسین مهدیان رفت تا به همراه ایشان به محل فعالیت –مؤسسه کیهان– رهسپار شدند.
ماشین در حین حرکت بود که تروریست ها راه را بر آنان بستند و ماشین را زیر رگبار گرفتند. در این حمله ناجوانمردانه، شهید عراقی و فرزند دلبندش حسام بلافاصله به لقاءالله میپیوندند.
به فرمان امام (ره)، پیکر مطهر شهید عراقی به شهرستان قم منتقل گردید. در تشییع با شکوهی که صورت گرفت، حضرت امام (ره) نیز شرکت کرد و پس از آنکه در جوار حرم حضرت معصومه(س) مراسم تدفین انجام شد، در ساعات پایانی شب در حالی که حرم مطهر قرق شده بود، این امام عراقی بود که بر بالای تربت یار و همراهش نشسته و لب به دعا گشوده بود.
تصوير انقلاب 3/
براي مشاهده تصاوير با اندازه اصلي بر روي آنها كليك كنيد.
مطالب مرتبط:
بهار در بهار/1/ گفتوگوي خواندني آيتالله خامنهاي با خبرنگار هندي در سال 60+ فيلم خاطره از ورود امام/ عمامه جد سادات نجاتم داد/ فيلم: بهسوي فرار
بهار در بهار/2/ گفتوگوي خواندني آيتالله خامنهاي با نيويورك تايمز/ اولين روحاني شهيد/ فيلم: بازديد از موزه عبرت/ صوت: شهيد بهشتي+ سرود برخيزيد...
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : جزئيات توطئه, انحلال خبرگان, حضرت آيتالله خامنهاي, مستند تپش, خاطرات شهيد عراقي, ,