علت افزايش نگراني امريكا از تحولات بيداري اسلامي به نقل از رحيم صفوي

 

بولتن نیوز: سردار سرلشگر پاسدار سید یحیی (رحیم ) صفوی، چهره نام آشنای تاریخ مقاومت معاصر ایران است که با کوله باری از تجربه در عرصه های نظامی و امنیتی و پس از سالها فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هم اکنون در مقام دستیار و مشاور عالی فرماندهی کل قوا ایفای نقش می کند. دکتر صفوی به عنوان بنیانگذار موسسه آینده پژوهی جهان اسلام و با اشرافی که نسبت به مسائل امنیتی جهان معاصر و جغرافیای سیاسی کشورهای جهان اسلام دارد، در ارزیابی تحولات صورت گرفته در منطقه تصریح می کند که یک قطب قدرت جدید با عنوان قطب قدرت جدید با عنوان قطب ملت های مسلمان در نظام بین الملل در حال ظهور است و معتقد است حرکت های اخیر آمریکا در قبال ایران ناظر به ظهور و بروز این بیداری اسلامی و ایجاد قطب جدید اسلامی است که موجب شده غربی ها نسبت به ارتقای جایگاه ایران در عرصه نظام بین الملل بیش از پیش نگران شوند. متن گفت و گوی با ایشان را در ادامه می خوانیم.


برای پرداختن به ماهیت تحولات منطقه در بستر بیداری اسلامی، لازم است شناختی هر چند اجمالی از وضعیت آنها داشته باشیم. شما آخرین وضعیت این کشورها و تفاوت های آنها را با یکدیگر چطور تشریح می کنید؟


بیداری اسلامی در منطقه از تونس شروع شد. تونس دارای حدود 10 میلیون جمعیت با اکثریت مذهب مالکی است. مالکی ها از نظر فکری به شیعه نزدیک هستند و دیدگاه هایشان نسبت به شیعه مثبت است. در انتخابات تونس، چهار گروه اصلی مشارکت داشتند:





1- گروه اسلام گرا ها که خود به دو دسته تقسم می شدند؛ یکی گروه النهضه به رهبری راشد الغنوشی، دوم گروه عبدالفتاح مورو که شامل جوانان، دانشجویان و روشنفکران مذهبی است. گروه راشد الغنوشی، دانشجویان و روشنفکران مذهبی است. گروه راشد الغنوشی، جناح سنتی مذهبی تونس هستند. البته لازم به یاد آوری است که مواضع و اقدام های الغنوشی به شکلی بوده که موجب جذب افرادی از گروه های دیگر از جمله ملی گراها شده است. این دو گروه در مجموع از 217 کرسی مجلس 89 کرسی را به خود اختصاص دادند که 11 کرسی توسط گروه مورو و بقیه توسط گروه النهضه به دست آمد.

2- جریان دوم، جریان چپ گراها و سوسیالیست ها بودند که 29 رای آوردند.

3- جریان سوم، بازمانده های وابسته به نظام سابق و از حامیان زین العابدین بن علی بودند که 26 کرسی را به دست آوردند .

4- جریان چهارم یا جریان کارگری چپ ملی که 23 رای آوردند. از جمعیت 10 میلیونی تونس، بیش از 4 میلیون؛ یعنی حدوداً 61 تا 62 درصد در انتخابات شرکت کردند.


این انتخابات برای تشکیل مجلسی برگزار شد که سه ماموریت اصلی دارد؛ این ماموریت ها عبارتند از :

1_ تدوین قانون اساسی و به رفراندوم گذاشتن آن

2_ تشکیل دولت موقت

3_ تعیین رئیس جمهور موقت

مجلس برای انجام این ماموریت ها، حدود یک سال وقت دارد.

مهم ترین تنش های پیش روی تونس، ماهیت قانون اساسی به خصوص در بخش سیاست خارجی، سیاست داخلی و تضادهای مربوط به دموکراسی و مسائل اسلامی است.

تونس جز آخرین کشورهایی است که در شمال آفریقا به استقلال رسید. تونسی ها در سال 1956 از استعمار فرانسه خارج شده و مستق شدند. آنها برای این استقلال از سال 1952 تا 1956 با فرانسه مبارزه کردند.

تونس به اروپا بسیار نزیک است؛ چنان که فاصله تونس تا ایتالیا کمتر از 200 کیلومتر است. همین موضوع منجر به حضور تعداد زیادی از تونسی ها در اروپا شده است. چنان که بخشی از جمعیت تونس در فرانسه به سر می برند و اینها طیف وسیعی از تونسی ها از روشنفکران تا اقشار دیگر از جمله کارگران را شامل می شود. از این رو می بینیم فرهنگ مردم تونس، به فرهنگ اروپایی نزدیک است . در نتیجه اسلام گرایی مردم تونس، نسبت به مردم کشوری مثل لیبی شاید کمتر به چشم بیاید.


یعنی مردم لیبی سنتی تر محسوب می شوند؟

از حدود هفت میلیون جمعیت لیبی، حدود یک میلیون حافظ قرآن هستند. به طور کلی بیشتر جمعیت لیبی، مردمی مذهبی و متدین هستند و همین تفاوت ها در آینده سیاسی این کشور تأثیر گذار خواهد بود؛ چنان که می توان گفت همین موضوع باعث خواهد شد رنگ اسلامی و ماهیت اسلامی قانون اساسی در این کشورها متفاوت شود. 

البته جدا از نزدیکی به اروپا، دلایل دیگری هم برای کمرنگ بودن اسلام در تونس وجود دارد که مهم ترین آنها سختگیری های دولتی علیه انجام فرایض دینی در این کشور است. چنان که خواندن نماز در ادارات دولتی در دوره بن علی ممنوع شده بود. می توان گفت آنچه امروز در تونس وجود دارد، اسلامی لیبرالی است.

در لیبی وضعیت کاملاً جدید است. شورای انتقالی که به رهبری مصطفی عبدالجلیل تشکیل شده، شورایی شامل ده نفر از اعضای غربگرا با گرایش های نزدیک به اروپا و امریکا حدود هفت، هشت نفر از بازمانده های نظام سابق قذافی و تنها شش نفر از اسلام گراها و انقلابیون است. هر چند در صحنه اصلی، اسلام گراها و انقلابیون، مدیریت را در اختیار دارند و بیشتر تأسیسات نظامی، امنیتی و پلیس نیز در کنترل همین جریان اسلام گراست. 

در لیبی هم مانند تونس، انقلابیون به دنبال زمینه سازی برای تشکیل دولت هستند؛ چنان که عبدالرحمان الکئب را به عنوان نخست وزیر موقت انتخاب کرده اند و می خواهند تا شش ماه آینده قانون اساسی را تدوین کرده و به رفراندوم بگذارند و بازیگران خارجی به رهبری آمریکا در صحنه لیبی حاضرند اگر چه فرانسه و انگلیس نقش فعال تری ایفا می کنند ولی صحنه گردان اصلی آمریکاست. رژیم صهیونیستی نیز به واسطه فرانسوی ها، سیاست های خود را در لیبی پیش می برد. 

تفاوت دیگر لیبی با تونس این است که در لیبی به خاطر مداخله نظامی ناتو، هم زیر ساخت های این کشور آسیب فراوان دیده و هم اقتصاد این کشور به هم ریخته است. چنان که بسیاری از خانه های مردم از بین رفته و همین مسائل به خصوص حدود پنج ماه جنگ در این کشور فشار زیادی به مردم وارد کرده است.

بعضی از کشورهای منطقه از جمله عربستان و قطر می خواهند نفوذ خود را در لیبی گسترش دهند و برای این کار و در راستای مداخلات خود پول زیادی هزینه کرده اند.

در مورد مصر وضعیت کاملاً متفاوت از تونس و لیبی است. در مصر حدود شش گروه و جریان متفاوت، فعال هستند و انتخابات پارلمانی این کشور قرار است در سه مرحله و هر مرحله به فاصله 15 روز انجام شود و انتخابات پارلمانی و سنا با هم انجام می شود. 

همچنین در انتخابات مصر دو نوع فهرست وجود دارد؛

1ـ فهرستی که احزاب می دهند .

2- فهرستی که افراد به صورت مستقل می دهند.

دو سوم اعضای پارلمان از فهرست احزاب و یک سوم بقیه از میان فهرست مستقل انتخاب می شوند.

مهم ترین گروه ها و جریان سیاسی فعال در صحنه سیاسی مصر عبارتند از :

اخوانی ها که به نام جبهه دموکرات و تحت حزبی به عنوان «الحریه و العداله» به میدان آمده اند.

جریان دوم اسلام گرا در مصر، جریان سلفی هاست که خود به دو دسته تقسیم می شود؛ یکی حزب «النور» و دیگری حزب «الاصاله». این دو جریان سلفی ها بر خلاف اخوانی ها دنبال پیاده کردن شریعت اسلامی، حکومت اسلامی و حتی خلافت اسلامی هستند. در حالی که اخوانی ها کمتر شعار حکومت اسلامی می دهند. در جریان انتخابات این دو حزب مشترکاً یک فهرست دادند.

جریان سوم، جریان لیبرال هاست. این جریان فراکسیونی را به اسم « الکتله المصریه» که تقریباً تجمع جریان های لاتیک، لیبرال و ملی گراست را تشکیل داده اند و غربگرا هستند و جریانی دیگر مربوط به قبطی ها یا مسیحیان ارتدوکس است که به شدت با جریان سلفی ها و هر نوع حاکیمت اسلام مخالف هستند.

جریان چهارم حزبی است به اسم «الوفد» یا حزب وفاداری که بیش از 50 سال سابقه دارد. این حزب یکی از احزاب قدیمی با گرایش های ملی گرایانه است. آنها به دنبال تجدید حیات مصر بزرگ هستند و نمایندگانشان بیشتر از نمایندگان ملی گرا و نظام سابق مصر و از سرمایه داران هستند که از حمایت مالی خوبی برخوردارند.

جریان پنجم ، جوانان و چپ گراها هستند. جوانان اسلام گرایی که از جریان اخوانی و سلفی جدا شده اند و نام فهرست آنها ثوره المستمره (انقلاب ادامه دارد) است. اینها اکثر جوانان معترض میدان التحریرند و عمدتاً به سنتی های اخوانی و سلفی ها معترض هستند.

جریان ششم جریانی موسوم به «الوسط» یا حزب میانه است که از سال 1996 شکل گرفته است.

در ترکیب آرا در انتخابات اخیر، فهرست اخوانی ها و سفلی ها در مجموع 60 تا 61 درصد آرا را بدست آورده که به صورت دقیق تر فهرست ائتلاف اخوانی ها 5/40، سلفی ها 20 درصد، حزب الوسط 18 درصد و بقیه گروه ها 22 درصد را کسب کردند. در این مرحله نه استان از 22 استان مصر در انتخابات شرکت کرده اند؛ جمعیتی حدود 8300000 نفر.

در مصر امروز نقش نظامی ها بسیار مهم است. شورای نظامی ده روز قبل از انتخابات اعلام کرد اصولی تنظیم کرده که قانون اساسی که بعداً می خواهد تدوین شود، باید در چارچوب این اصول باشد. این اصول شورای نظامی شامل 27 اصل بود که چند مورد از آنها مربوط به نیروهای مسلح و نظامی بود که بعضی از انها را به شکل ذیل می توان بیان کرد؛

بودجه نظامی باید توسط خود نظامی ها تهیه شود و به عنوان یک بودجه کلان در بودجه دولتی قرار گرفته و توسط خود نظامیان تقسیم شود.

هر قانونی بخواهد در مورد نظامیان وضع شود، باید توسط شورای نظامیان تهیه و تصویب شود.

وضعیت صلح و جنگ، توسط شورای نظامی تعیین می شود و رئیس جمهور فقط آن را اعلام می کند.

در حقیقت نظامیان می خواستند دولت آینده یک دولت نظامی باشد . به نظر می رسد غربی ها در این سناریو دست داشتند زیرا غربی ها می دانستند اگر اوضاع به صورت عادی پیش برود، تدوین قانون اساسی آینده به نفع آنها نخواهد بود پس تلاش کردند از طریق نظامی ها کنترل اوضاع مصر را به دست بگیرند و همین موضوع باعث شد مردم به خیابان ها بریزند.

هر چند سران ارتش مصر با آمریکا و غرب هستند ولی بدنه ارتش با مردم است و همین مساله در اینده به نظاع میان مردم و نظامیان منجر خواهد شد و برنده نهایی مردم خواهند بود.

بعد از مصر، یمن پیچیده ترین اوضاع منطقه را دارد. یمنی ها هم از جهت ترکیب قومیتی و قبایلی و هم به لحاظ شکل اعتراض ها و در گیری ها کاملا با مردم دیگر کشورها متفاوت هستند. در یمن سه منطقه کاملا متمایز وجود دارد؛ یکی منطقه شمال یمن است که به آن منطقه صعده گفته می شود. این منطقه در دست رژیم صالح، قدرتی در این منطقه ندارد. منطقه دوم مرکز یمن؛ یعنی منطقه صنعا و اطرافش است و منطقه سوم، منطقه جنوب است. جنوبی ها به رهبری دو نفر یکی علی ناصر محمد که قبلا رئیس جمهور یمن جنوبی بوده و علی سالم البیض که قبلا معاون علی عبدالله صالح بوده، در حال اعتراض هستند. جنوبی ها حتی مایل هستند به وضعیت قبل و تشکیل کشور یمن جنوبی مستقل بر گردند. در منطقه مرکزی هم کانون تأثیر گذارترین و بزرگترین عامل تعیین کننده، قبیله حاشد است. قبیله حاشد از چند برادر به نام های صادق الاحمر که رئیس قبیله حاشد از چند برادر به نام های صادق الاحمر که رئیس قبیله است، حمید الاحمر، رئیس حزب اصلاح و حسین الاحمر که در پارلمان یمن بوده و علی محسن الاحمر که قبلا فرمانده گارد علی عبدالله صالح بوده، تشکیل شده است.

در یمن بیش از همه، سعودی ها دنبال نفوذ هستند و می خواهند آینده یمن تحت نفوذ عربستان باشد و علی محسن الاحمر و حمید الاحمر بیشترین وابستگی را به عربستانی ها دارند.


طرحی هم که با توافق اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس و سازمان ملل به امضای علی عبدالله صالح رسید، عبارت است از اینکه معاون عبدالله صالح رئیس جمهور شود و دو نفر از اپوزیسیون به عنوان معاونان وی، دولت جدید یمن را تشکیل دهند و در مقابل عبدالله صالح و 500 نفر از اطرافیانش ضمن حفظ ثروت و دارایی هایشان از محاکمه محفوظ باشند ولی مردم این را نپذیرفتند و همچنان در خیابان در حال اعتراض هستند.

نکته قابل توجه آن است که نقشه سیاسی این منطقه؛ یعنی خاورمیانه و شمال افریقا بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی و پایان جنگ جهانی اول به وسیله کشورهای انگلیس و فرانسه برای تقسیم کشورهای منطقه بین خودشان شکل گرفت و کشورهای ایجاد شده تا مدت ها تحت حمایت این کشورها اداره می شدند و بعد از استقلال نیز رهبران سیاسی این کشورها عمدتا وابسته به انگلیس و فرانسه بودند.

از این رو می توان گفت به دنبال تحولات اخیر، تغییرات اساسی در نظام سیاسی این کشورها به وجود خواهد آمد و این تغییرات، مطلوب کشورهای غربی از جمله آمریکا و رژیم صهیونیستی نیست و به همین خاطر آنها تلاش خواهند کرد با نفوذ در دولت ها و پارلمان های آینده، قوانین اساسی را که در این کشورها تصویب خواهد شد، در راستای منافع خود تدوین کنند.


یکی از تحلیل هایی که حول تحولات اخیر ممکن است وجود داشته باشد، این است که قدرت های غربی، نقش زیادی در تحولات اخیر داشته و سعی کرده اند از این طریق، باز تعریفی از منافع خود در منطقه داشته باشند. نظر شما در این خصوص چیست؟

پیش از این ادبیات سیاسی با عنوان خاورمیانه جدید توسط صهیونیست ها و خاورمیانه بزرگ توسط آمریکایی ها مطرح شده بود ولی اینکه قیام های جدید توسط آمریکایی ها و غربی ها شکل گرفته، فهم نادرستی است. این انقلاب ها که از تونس شروع شد و به دیگر کشورها رسید، در ابتدا از کنترل آمریکایی ها خارج شد؛ چرا که هیچ کس مانند قذافی و حسنی مبارک تأمین کننده منافع غربی ها و حتی در مورد مبارک تضمین کننده امنیت رژیم صهیونیستی نبود اما آمریکایی ها نتوانستند آنها را حفظ کنند. با این همه این احتمال وجود دارد که غرب و آمریکا دنبال مدیریت و کنترل اوضاع این انقلاب ها باشند تا بتوانند ضمن اینکه مانع به قدرت رسیدن اسلامگرایان و مخالفان خود شوند، بتوانند طرفداران خود را نیز به قدرت برسانند یا جریان را طوری پیش ببرند که قانون اساسی مطلوب آنها نوشته شود؛ به خصوص در بخش سیاست خارجی و اقتصادی.


بیداری اسلامی تا چه اندازه ای مناسبات این کشورها و غرب را از خود متأثر کرده است به گونه ای که انگیزه جدی برای غرب به منظور سوار شدن بر امواج این انقلاب ها ایجاد شود؟

به نظر من تحولات اخیر بیش از هر چیز موجب نگرانی رژیم صهیونیستی شده است. نگرانی این رژیم نسبت به بقا و موجودیتش است؛ چرا که به دنبال تحولات اخیر، کشوری مانند مصر با جمعیت 80 میلیونی در همسایگی رژیم صهیونیستی به علت ریشه های فرهنگی اسلامی خود از مخالفان جدی این رژیم در منطقه خواهد بود. به خصوص اینکه مردم به دنبال جبران سال ها احساس تحقیری هستند که از شکست در مقابل رژیم صهیونیستی داشتند و همین موضوع نگرانی این رژیم را در مورد موجودیتش افزایش داده است. از این رو نگرانی اصلی امروز در منطقه، آینده رژیم صهیونیستی است و منافع خود غرب، نگرانی بعدی این کشورهاست.

چنان که آمریکا برای حفظ امنیت رژیم صهیونیستی سالانه حدود 3 میلیارد دلار به مصر کمک مالی می کرد که 2 میلیارد دلار از این مقدار به ارتش مصر اختصاص پیدا می کرد.

سلطه غرب و صهیونیست ها به شدت در منطقه در حال تضعیف است و اسلام گرایی و اسلام گراها به شدت در حال تقویت هستند. به عبارتی ضعف غرب با قدرت یافتن اسلام گراها توأم شده است.

اگر چه هنوز برای قضاوت نهایی زود است ولی آنچه مشخص است، این است که اگر اراده سیاسی مردم حاکم شود، اراده مردم در درجه اول، فاصله گرفتن از رژیم صهیونیستی است زیرا روحیات مردم، علما و حتی روشنفرکان، روحیاتی بر ضد رژیم صهیونیستی است پس می توان گفت بازنده اصلی این جریانها، این رژیم خواهد بود. 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : علت نگراني امريكا, تحولات بيداري اسلامي, رحيم صفوي, قطب ملت های مسلمان, بیداری اسلامی, ,