چگونه شاه شدن؟
مروري تاريخي بر روند شاه شدن رضاخان به دست انگلستان
مايك زرينسكي
ترجمه: حسن سعيدكلاهي
رضاخاني را كه غربيها روي كار آورده بودند، احتمالاً خودشان هم بهتر ميشناسند و بهتر ميتوانند زواياي پنهان وابستگي و مأموريتهاي او را آشكار كنند، امّا نميتوان از آنها انتظار داشت كه خودشان ابعاد پليد استعمارگري خود را مطرح سازند؛ با اين حال كنجكاوي علمي و رسالتهاي پژوهشي گاهي بعضي از استادان و پژوهشگران غربي را به سوي اينگونه بازكاويهاي تاريخي متمايل مينمايد.
مقالۀ پيشرو نگاه يك استاد غربي (دكتر مايك زرينسكي) به دوران تاريخي به قدرت رسيدن رضاخان در ايران و تحليل اوضاع ايران در آن زمان را در بر ميگيرد. دكتر زرينسكي استاد تاريخ در دانشگاه ايالتي آيداهو امريكاست و بهزعم خود در اين مقاله ديدگاهها و تحليلهايش را بيطرف و براساس اسناد تاريخي دورۀ زمانی حساس 1921 تا 1926 انگلستان در ايران، كه طي آن رضاخان در ايران به سلطنت رسيد، بيان ميكند به طبع تمامي مطالب مطرح شده در اين مقاله را نشريۀ زمانه تأييد نميكند، امّا آشنايي با ديدگاهها و تحليلهاي او در حوزة تاريخ ايران ميتواند براي استادان، دانشجويان و علاقهمندان به تاريخ معاصر ايران جالب باشد.
قدرت امپریالیستی و دیکتاتوری
«من تصور ميکنم [رضاخان] یک مرد قدرتمند و بی باک است که به صلاح مملکت خویش مياندیشد».
ادموندآیرونساید، فراخوانی اواخر 1920
«رضا ... هرگز برای خود یا ... برای دولتاش نمياندیشد ... بلکه به فکر کشورش است».
سر پرسی لورن، ژانویه 1922
«او مرموز، بدگمان و جاهل است. وی كاملاً در درک واقعيت شرایط يا نیروی دشمنی که او را محاصره کرده است، ناتوان به نظر ميآيد».
هارولد نیکلسون، سپتامبر 1926
«من از این امر در هراسم که ما قادر به انجام دادن كاري براي انسانی كردن عملکرد اين سفاك ديوانه نباشيم».
سر رابرت ونسیتار، دسامبر 1933
رضا پهلوي در 1878.م در خانوادهاي گمنام به دنیا آمد و خیلی زود یتیم شد. در پانزده سالگي در بریگاد قزاق ثبتنام كرد و زیر نظر افسران روسی مشغول به خدمت گردید. وی با طی مدارج نظامی، توانست در فوریه 1921.م نیرویي را برای کودتا فراهم کند و سید ضیاءالدین طباطبایی را به قدرت برساند. رضاخان موقعیت قدرتمندی در دولت جدید یافت و از مقام فرماندة ارتش به وزير جنگ (آوریل 1921.م)، و سپس (1923.م) به نخستوزیري رسيد و پس از ناکاميدر ایجاد جمهوری به سال 1924.م، در 1925.م به پادشاهی رسید. وی در مقام پادشاه به تدریج به یک دیکتاتور تبدیل شد تا اینکه نیروهای بریتانیایی و روسی در 1941.م وی را سرنگون کردند. وي در 1944.م در شرایطی که در تبعید به سر ميبرد، از دنيا رفت.
نوشتار حاضر به فعالیت های بریتانیا در ايران طي قيام رضاخان براي پادشاهي اشاره، و این نگرش دیرینه را تحليل كرده است که بریتانیا، رضاخان را به پادشاهی ايران رساند. بحث حاضر بافتار تاریخ روابط ایران و امپراتوری بریتانیا و مداخلة اين كشور را در کودتايي که به قدرتیابی رضاخان منجر شد و سیاست سر پرسی لورن، وزیر مختار بریتانیا در تهران، از 1921.م تا 1926.م، را تبيين كرده است. این پژوهش نشان ميدهد که بریتانیا در كودتا سهمي به مراتب کمتر از آنچه تصور ميشود و به مراتب بیش از آنچه خود انگليسيها در آن زمان تصور ميكردند، داشته است؛[1] حمايت بريتانيا از كودتا كليدي براي موفقيت و بقاي رضاخان بود و سیاست روابط خوب و مداخله نكردن لورن بخشی از مسيري بود که به سیطرة رضاخان بر ایران منجر شد.
بافتار ایران زمینهساز رشد رضاخان
حوادث سالهای 1921 تا 1926.م در دورة قدرتیابی رضاخان، در بقاي ایران و مستقل ماندن آن حياتي بوده است. پيش از کودتای 1921.م، وضعيت ايران نابسامان بود؛ طي سلطنت قاجار (1796ــ 1925.م) اقتدار دولت مرکزی مسير رو به زوالی داشت. به نظر ميرسد تهران پس از ترور ناصرالدینشاه در 1896.م، قادر به دفاع از ايران در برابر روسیه و بریتانیا و حتی حفظ مرزهایش نبود. نیروهای نظامي مدرن ایران به بریگاد قزاق تحت هدایت افسران روسی، که در 1879.م تأسیس شده بود، و ژاندارمری که زیر نظر افسران سوئدی در 1911.م داير شده بود، محدود ميشد. رقابت بلندمدت دینی ــ مدنی با سلطنت نیز بر اين نابساماني ميافزود. از زمانی که سلسلة صفویه شیعة دوازده امامي را مذهب رسمي ایران در قرن شانزدهم اعلام کرد، گرایش عمومي به این سمت سوق یافته بود که ایران یک کشور معتقد به اسلام شیعه است. تعدادی از علما قدرت عرفی و ... حكومت را غاصب حاکمیت امام زمان ميدانستند. همچنین روحانيان طي جنبش انقلابی ایران [جنبش تنباکو در (1891 ــ 1892.م) و دورة مشروطيت (1905ــ 1911.م) دشمني خود را با نفوذ خارجی ــ که باعث از میان رفتن استقلال کشور و بیثباتی ایران ميشد ــ اظهار كردند و تودههای مردم را براي ایدههای ملّی بسیج کردند. ناصرالدين شاه انحصار تنباكوي بريتانيا را لغو كرد و مظفرالدين شاه مشروطه را پذيرفت به اين دليل كه دولت نميتوانست در برابر اعتراضات مدني که توسط روحانيان حمایت میشد، مقاومت كند.
حضور قدرتهای خارجی قدرتمند بیثباتی موجود را تشدید ميکرد. تلاش ایرانیان طی انقلاب مشروطه برای درهم شکستن کنترل روسیه ــ بریتانیا از طريق پارلمان و دنبال نمودن سیاست «قدرت سوم» به ناکامي انجامید که بخشی از این امر به دليل تقسیم نیروهای حامي پارلمان در مجلس تازه تأسیس ایران به دو گروه دموکرات ــ لیبرالها و اعتدالیون سنتیتر بود. علاوه بر این، اقتدار دولت مرکزی پس از آن که نیروهای دموکرات و قومی، محمدعلی شاه را در 1909.م از تخت به زیر کشیدند، تضعیف گردید. بریتانیا و روسیه ايران را در پایان سال 1911.م خرد و پايمال كردند. درست زمانی که موجبات اخراج مورگان شوستر امریکایی را ــ که از سوي مجلس خزانهدار کل شده بود ــ فراهم کردند و مجلس را به تعطیلی کشاندند.
توجه به دولت آلمان و عثمانی طي جنگ جهانی اول در قالب تلاشی برای مبارزه با سیطرة انگلیس و روسيه، ایران را به ميدان جنگ تبدیل کرد. تجاوز به کشور طي جنگ جهانی و دورة پس از آن، توسط نیروهای روسیه، عثمانی، آلمان و بریتانیا، مرگ 25 درصد از مردم ایران را در پی داشت. نیروهای بریتانیایی، عثمانی و آلمانی پس از فروپاشی روسیه، بخش عمدهای از ایران را اشغال کردند. انگلستان بر دولت ايران تسلط يافت و شاه، کابینه و نیروی نظامي را حمايت مالي كرد. نتیجة این وضعیت، مقاومت تبریز، رشت و مشهد در برابر دستورهای حکومتی و نادیده گرفتن حکومت مرکزی از سوی قبایل (که حدود یکچهارم جمعیت ایران بودند) بود. در چنین وضعیتی رهبران ایران از چهار روش سیاست بریتانیاییگرایی، روسیهگرایی، جلب حمایت قدرت سوم و نهایتا انزواگرایی بهره ميبردند.
سیاست بریتانیاگرایی
به نظر ميرسید که تعدادی از ایرانیان در تلاشهای تا حدودی موفق بریتانیا برای تحتالحمایگی ایران، شریک بودند. در سال 1919.م، به دستور مستقیم لرد کرزن، سر پرسی کاکس وزیر مختار وقت بریتانیا در تهران، اقدام به مذاکره با دولت میرزاحسن وثوقالدوله نمود تا امکان کنترل بخشهای مالی و نیروهای مسلح ایران به بريتانيا داده شود. به زودي وثوقالدوله (نخستوزیر)، فیروزمیرزا (وزیرخارجه) و اکبرمیرزا صارمالدوله (وزیر دارایی) در نهم آگوست 1919.م قرارداد انگلیس ــایران را به امضا رساندند و بدون اینکه منتظر تصویب مجلس شورای ملّی باشند، کوشیدند تا بخش مهمی از قرارداد را اجرا نمایند.
بریتانیا در اکتبر 1919.م سیدنی آرمیتاژ ــ اسمیت را به سمت مقام مستشار مالی در وزارت دارایی ایران، منصوب کرد. بریتانیا معتقد بود که ایران میلیونها پوند بدهکار است! بخش عمدهای از این پول در قالب یارانه براي حمایت از دولتهای حامي بریتانیا در تهران و بخشی نیز برای حفظ نیروهای بریتانیای مستقر در مناطق نفتی ایران صرف گردیده بود و یکی از وظایف آرمیتاژ واداشتن ایران به بازپرداخت این پول بود. ایران بدهکاری را نميپذیرفت و معتقد بود که بریتانیا این پول را به خاطر سودبری خود صرف کرده است. زماني که آرمیتاژ ــ اسمیت در ماه مه 1920.م به ایران رسيد، افکار عمومي ایرانیان علیه قرارداد تغيير كرده بود و به همين دليل کسی با او همکاری نکرد.
افسران بریتانیایی در نیروهای مسلح ایران مسئولیتهای نظامي را برعهده گرفتند. ژنرال ویلیام ایی. آر. دیکسون، بازرس کل «پلیس شرق ایران»، در رأس یک کمیسیون نظامي انگلیسی ــ ایرانی وظیفة ایجاد یک ارتش واحد را برعهده گرفت. به دنبال اين امر مخالفت ایرانیان شدت گرفت؛ کلنل فضلالله خان، که از افسران ژاندارمری و تحصیلکردة بریتانیا شمرده ميشد و به ریاست کمیسیون مختلط بریتانیا ــ ایران انتخاب شده بود، در 21 مارس 1920.م و پیش از انعقاد قراردادی که فرماندهی بریتانیایی را بر ارتش ایران تثبیت ميکرد، خودکشی کرد. بسیاری دیگر از افسران ايراني نیز به شدت این حس را داشتند که نميخواهند فرماندهان روسی یا سوئدی را با فرماندهان بریتانیایی عوض كنند؛ آنان خواهان استقلال بودند.
عملکرد انفعالی حامیان و هواداران انگلیس در ایران، بیشترین آسیب را به بریتانیا وارد میساخت. زماني كه تصميم وثوقالدوله در جلب رضایت مجلس مورد پذیرش بریتانیا نبود، هرمن نورمن (جانشین کاکس) وزیر مختار بریتانیا، احمدشاه را در ژوئن 1920.م واداشت تا مشیرالدوله (حسن پیرنیا) را به نخستوزیری برگزیند. ناتوانی مشیرالدوله در جلب رضایت مجلس بار دیگر نورمن را به انتخاب محمدولیخان (سپهدار) به نخستوزیری در نوامبر همان سال وادار كرد.
این سیاستمداران انگیزههای پیچیدهای در همکاری با بریتانیا داشتند. ممكن است آنان تا حدودي به اين نتيجه رسيده باشند که پیش از فرو افتادن از قدرت، بايد بقاي خود را تضمین نمایند. همچنین آنان شايد ادعای کرزن دربارة تضمین استقلال ایران و تمامیت ارضیاش را پذیرفته بودند كه قطعاً در این پذيرش رشوههای مالی بیتأثیر نبوده است؛ بریتانیا وعده داد دو میلیون پوند وام به ایران بپردازد و به امضاکنندگان قرارداد 131 هزار پوند رشوه پرداخت کرد. همچنین این سیاستمداران از زمیندارانی بودند که املاکشان به دليل حوادث انقلابی در گیلان، كه امکان گسترشاش به سراسر ایران وجود داشت، به مخاطره افتاده بود.
راههای دیگری نيز برای همکاری وجود داشت؛ ازاينرو تعدادی ديگر از رهبران ايراني در عكسالعمل به وضعیت ایران، در تلاش برآمدند تا هژمونی بریتانیا را تضعیف نمایند.
سیاست روسیگرایی
تعدادی از ایرانیان ــ بهویژه تاجرانی که با روسیه تجارت ميکردند و بریتانیا مخالف این امر بود ــ ميکوشیدند با احیاي روابط خوب با روسیه، سیاست ایران را متعادل سازند. اتحاد شوروی مشوق تلاش ایرانیان برای بازگرداندن این تعادل بود و با الغاي مناطق نفوذ مطروحه در قراردادهای 1907 و 1915 و نیز کاپیتولاسیون (حق قضاوت کنسولی) و سایر امتیازات، از این تلاشها حمایت ميکردند. حاصل این سیاست، پیمان ایران ــ روسیه بود که مذاکراتش از زمان دولت مشیرالدوله آغاز شد و توسط دولت سید ضیاءالدین در 26 فوریه 1921.م به امضا رسید.
اما به واسطة جنگ داخلی روسیه، امید زیادی به ایجاد چنین تعادلی وجود نداشت. پس از بازنشستگی ژنرال دانستر ویل از فرماندهی کل نیروهای بریتانیایی در شمال ایران (Norperforce)، ژنرال اچ. بی چمپین جایگزین وی شد و از «سفیدها» در قفقاز حمایت كرد. اما زمانی که دینکن شکست خورد، نيروهاي بريتانيا به طرف انزلی، رشت و قزوین عقبنشینی کردند. باکو در آوریل 1920.م بهدست بلشویکها افتاد و در اوایل ماه مه، چمپین ناوگان انگليسي دینكن را در انزلی توقیف کرد. هرچند در آن زمان [در انگليس] وزارت جنگ، خزانهداری و تشكيلات هند به اين نتيجه رسيده بودند كه ماندن بيشتر در چنين موقعيت بيپناهي ممكن نيست، کرزن، وزیر خارجه ــ که هنوز به تصویب قرارداد 1919 امیدوار بود و ميترسید با عقبنشینی از ایران قرارداد از میان برود ــ مانع بازگشت چمپین شد. ادامة حضور سفیدها در دریای خزر، هشداری برای بلشویکها بود و بنابراين آنان دست به حمله زده و در 18 ماه مه 1920.م نیروهای بریتانیایی را در انزلی شکست دادند. نيروهاي بريتانيايي در شمال ايران در 2 ژوئن رشت را ترک کردند و به طرف قزوین عقبنشینی نمودند. این شکست تحقیرآمیز آرزوهای کرزن را بر باد داد؛ نیروهای شوروی گیلان را اشغال کردند و به نظر ميرسید که ایران بار دیگر بین روسیه و بریتانیا تقسیم شده باشد.
بنابراین بسیاری از ایرانیان در سطوح محلی با دولتي که آن را عروسک خیمه شببازی ميدانستند، مبارزه كردند؛ به اين دليل كه آنان بازگشت به تعادل را از طريق احياي استقلال ميدانستند و خود را حامي بلشویکها نشان دادند، میرزا کوچکخان مسلمان ملّیگرا، رهبری قیامي را در گیلان برعهده گرفت. وی در 1915.م جنبش جنگل (به واسطة استقرار وي در جنگلهای انبوه دریای خزر به این اسم معروف شد) را برای حمایت از استقلال ایران و مخالفت با اشغالگری بنیان نهاد. وی حمایت فعالان مسلمان امپراتوری عثمانی، كه تسلیحاتي را براي استفاده علیه روسها و بریتانیاییها در اختيار او قرار دادند، و همچنين دموكراتهاي ايراني و جامعهشناساني مثل احسانالله خان را پذيرفت. میرزا تحت حمایت کشاورزان و ملاکان، دولتي اسلامي با هدف اصلاحات دموکراتیک، اجتماعی و ملّی بنیان نهاد.
دنسترویل در 1918 و در جریان حمله به باکو، در بدو ورود به گيلان با مقاومت جنگلیها در منجیل روبهرو شد. جنگلیها در 20 جولای کنسولگری بریتانیا در رشت را آتش زدند و عدهای را دستگیر کردند که بعدها دستگيرشدگان را با سلیمان میرزا اسکندری دموکرات (که بريتانيا در 1916 دستگیر کرده بود) معاوضه کردند. بریتانیا به منظور اجتناب از محدودیت در گیلان، به یک توافق موقت با جنگلیها دست یافت كه چمپین به اصرار وثوقالدوله در مارس 1919 قرارداد را ملغی کرد. توافقنامة 1919 موجب حمایت گسترده از جنگلیها شد. پس از آنکه شوروی نیروهای بریتانیایی را از گیلان راند، جنگلیها در 4 ژوئن 1920 یک جمهوری سوسیالیستی در رشت تأسیس کردند.
این واقعه «نخستین تجربة شوروي در ایران» عنوان شده است؛ تلاشي برای جدایی گیلان از ایران و شاید حتی ضمیمه کردن آن به اتحاد شوروی. شاید تعدادی از متحدان رادیکالتر نهضت جنگل ــ نظیر سلطانزاده و سید جعفر جوادزاده پیشهوری ــبه این امر متمایل بوده باشند، اما انگیزة کوچکخان و بسیاری از حامیانش وطنپرستی و ارزشهای اسلام شیعه و حُب وطن بوده است. این تفسیر از سوي سلیمان اسکندری ــ از زندانیان تحت اسارت بریتانیا ــ و نیز سایر طرفداران کوچکخان مانند دموکراتها، علما و احمدشاه حمايت ميشد که امیدوار بودند موفقیت جنگلیها نفوذ بریتانیا را کاهش دهد.
نهضت ديگري در آن زمان تحت رهبری شیخ محمد خیابانی ــ رهبر روحانی جنبش دموکرات ــ در آذربایجان شكل گرفت. شیخ محمد خیابانی در 1911.م دفاع از مورگان شوستر را سمبل دفاع از استقلال ایرانیان دانست و از وی حمایت کرد. وی طي جنگ جهانی اول به مبارزه با ارتش عثمانی در آذربایجان برخاست و در حكم رهبري شیعه و وطنپرست با سلطة سنیها و حامیان نهضت تورانیسم مبارزه كرد. خیابانی به منظور تلاش برای حفظ استقلال ایران در دورة پس از جنگ جهانی اول نهضت دموکرات در تبريز را رهبري كرد. وی در آوریل 1920.م و به دنبال مخالفت با پذیرش قرارداد ایران ــ بریتانیا در کابینة وثوقالدوله، کلیة تعهدات آذربایجان با تهران را قطع کرد و اعلام نمود که آذربایجان یک منطقة خودمختار به نام آزادستان (سرزمين آزادي) است. تهران به توطئهچینی علیه اين حركت دموکرات اقدام نمود که از آن جمله ميتوان به تحریک قبایل شاهسون و کردهاي شِکاک به فرماندهی اسماعیل آقا سیمکو برای غارت تبریز اشاره کرد. قزاقها در 13 سپتامبر تبریز را تصرف کردند و خیابانی دو روز بعد کشته شد.
جمهوری گیلان نیز سرانجام شکست خورد. عوامل افراطی سکولار در پایان جولای 1920.م قدرت را در گیلان بهدست گرفتند و سیاست مصادرة زمینها و مواد غذایی، حمل و نقل و نیروی کار را در پيش گرفتند. این اقدامات رادیکال باعث جدايي حامیان جمهوری شد و بسیج ملاکين، بازاریها، روحانیان و کشاورزان علیه آنان را در پی داشت. کوچکخان با بیشتر این سیاستهای ضداسلامي رادیکال به مخالفت برخاست، اما نه توانست مانع آنان شود و نه قادر به جلوگیری از رقابت شدید میان رادیکالها بود.
حضور محدود ارتش سرخ در گیلان سپری برای جنگلیها به منظور جلوگيري از حملات بریتانیا و دولت مرکزی به گیلان محسوب ميشد. اما به واسطة مذاکرات سه جانبة ایران، شوروی و بریتانیا، دو دولت شوروی و بریتانیا بر سر ترك ایران به توافق رسیدند. نيروهاي انگليس در شمال ايران در آوریل 1921 اقدام به تخلیة ایران نمودند و با آب شدن برفها به طرف عراق عقبنشینی کردند و در این میان یگانها، توپخانه و تدارکات خود را از ایران خارج ساخته و حیوانات بارکش خود را نیز در اختیار قزاقهای ایران قرار دادند. نیروهای اتحاد شوروی نیز بلافاصله ایران را تخلیه کردند. اختلافات داخلی باعث تضعیف جنگلیها شده بود؛ درنتيجه قزاقهای رضاخان آنان را در اکتبر شکست دادند. کوچکخان طي فرار به آذربایجان، در کوهستان جان خود را از دست داد؛ به اين ترتيب یکی از کسانی که ميتوانست برای حکومت بر ایران به جای رضاخان قرار گيرد، از میان رفت.
سیاست نیروی سوم
ایرانیانی که به احیاي سیاست نیروی سوم امیدوار بودند، ميکوشیدند ایالات متحده را به صورت وزنهاي خنثیکننده در برابر نفوذ بریتانیا در مباحث ایران درگیر سازند. این امر از مخالفت امریکا نسبت به طرد ایران از کنفرانس صلح پاریس و نیز مخالفتش با توافقنامة انگلیس ــ روسیه ناشي ميشد. از میان ایرانیان مشهور به وابستگي به این سیاست ميتوان از حسین علا، تحصيلكردۀ بریتانیا، عضو هيئت اعزامي ناکام به کنفرانس صلح پاریس، وزیر مختار بعدی ایران در ایالات متحده و نیز احمد قوامالسلطنه (برادر وثوقالدوله) نام برد که سمت استانداري خراسان را در سالهای 1919 تا 1921 داشت و دوبار نخستوزیر ایران در فاصلۀ سالهای 1921 تا 1923.م شده بود. قوام در سال 1921.م حسین علا را به واشنگتن اعزام کرد. مأموریت وی گرفتن وام، جلب نظر شرکتهای نفتی امریکا برای سرمایهگذاری در شمال ایران و کسب همکاری تکنولوژیکی امریکا بود. علا از مورگان شوستر در حكم واسطهاي برای برقراری ارتباط با بانک نیویورک و شرکتهای نفتی، بهره گرفت.
نتیجة این تلاش، مأموریت میلسپو در ایران از 1922 تا 1927.م بود. ایران پس از جلب همکاری ایالات متحده، آرتور سی. میلسپو ــ رایزن نفتی وزارتخارجه امریکا ــ را با عنوان رئیس کل مالیه به استخدام درآورد و به او اجازة گردآوری و توزیع بهینة درآمدهای دولت ایران را داد. میلسپو مالیاتهای جدیدی از جمله مالیات غیرمستقیم بر چای و شکر و نیز مالیات بر درآمد را وضع کرد. مالیاتهای پیشین را به صورت سختگیرانهای افزايش داد و مالیاتهای پرداختنشده را نیز جمعآوری کرد. به اين ترتيب بودجهها تنظیم و متعادل شد. موفقیت میلسپو در تأمین درآمد منظم برای دولت، بدون توسل به مالیات بر کشاورزی يا قرضه خارجی، سبب استقلال ایران بهویژه از لحاظ مالی از حسابسازیهای خارجی شد.
انزواگرایی
راهحل ديگر در برابر بحران پس از جنگ، که سالها بعد دکتر مصدق آن را «موازنة منفی» نامید، انزواگرایی بود كه در آن زمان سید حسن مدرس ــ مهمترین رهبر دینی در مجلس ایران ــ آنرا ترويج ميكرد. وي در زمان انقلاب مشروطه به سازماندهی اعتدالیون کمک کرد و طي جنگ جهانی اول يكي از اعضاي کمیتة دفاع ملّی ضدّ بریتانیا و ضدّ روسیه بود. پس از پدیدار شدن جنبش جنگل، مدرس به امید تقویت ایران در برابر خارجیان، از این جنبش حمایت کرد. اما سیطرة رادیکالها بر گیلان موجب واهمة او از نفوذ و کنترل شوروی بر گیلان شد. همچنین وی به مخالفت با پیمان 1921 ایران و شوروی برخاست؛ زیرا معتقد بود که این پیمان بیشتر به نفع شوروی است (بهویژه آن بخش که به شوروی امکان ميداد ایران را در صورتی که پایگاه یک قدرت متخاصم شود، اشغال كند). هرچند وی با اعطاي امتیاز به روسیه برای ایجاد توازن در برابر نفوذ بریتانیا، مخالف بود. مدرس همانند بسیاری از ایرانیان وطنپرست بعد از خود، به دنبال به حداقل رساندن مداخلههاي بریتانیا و روسیه در ایران بود. این واکنشها به بحران پس از جنگ جهانی اول ــ ایجاد توازن در روابط با قدرتهای بزرگ، یافتن دوستان قدرتمند و مخالف با «مداخله خارجی» ــ زمینه را برای دنبال نمودن یک سیاست ملّی قدرتمند فراهم کرد و همة این مسائل در ظهور رضاخان مؤثر بودند.
امپراتوری بریتانیا در ایران
پیش از بررسي مداخلة بریتانیا در کودتای 1921.م، به اجمال به جایگاه ایران در سیاست بریتانیا اشاره خواهد شد. اساساً وایتهال، ایران را سپري در برابر گسترش ارضی روسیه به هند ميديد؛ پس از کشف نفت، اهمیت ایران بیش از پیش شد. بریتانیا در بخش عمدهای از قرن نوزدهم کوشید تمامیت ارضی ایران را حفظ کند، اما پدیدار شدن آلمان كه قدرت دریایی بود، بریتانیا را وادار کرد تا پس از سال 1905.م با روسیه متحد شود.
تغییر سیاست بریتانیا در قبال ایران بلافاصله ظاهر نشد. بریتانیا در ابتداي انقلاب مشروطه از مشروطهخواهان حمایت کرد و در تابستان 1906.م به آنان اجازة تجمع اعتراضآمیز در سفارت بریتانیا را داد. اما بریتانیا و روسیه در 1907.م ایران را به دو منطقۀ نفوذ تقسیم کردند. تهران ظاهراً منطقة بیطرف شناخته شد؛ بااینحال آنان به طرز مؤثری همة ایران را تحتالحمایة خود قرار دادند و با شروع جنگ جهانی اول، ایران به صحنة جنگ در جناح شرقی امپراتوری عثمانی تبدیل شد.
همکاری روسیه ــ بریتانیا با انقلاب بلشویکی به پایان رسید. با کنار کشیدن روسیه از جنگ جهانی اول، بریتانیا به تنهایی عملیاتها در عراق را تدوام بخشید، مانع نفوذ دول مرکزی در قفقاز شد، مقاومت در برابر بلشویکها را ترغيب كرد، به مقابله با تجزیهطلبی در ترکیه برخاست و از منافعاش در ایران محافظت كرد. کرزن نيز به خاطر ترس از نفوذ بلشویکها در هند، شدیداً در پی نهايي كردن توافق 1919 ایران ــ بریتانیا بود.
بااینحال در آن زمان بهرغم نگرانی کرزن، ایران اهمیت نسبتاً اندکی برای بریتانیا داشت. لندن از لحاظ مالی در موقعیت مناسبی نبود؛ وایتهال پول کافی برای شکست شوروی، سرکوب شورش در عراق، اشغال ایران و حمایت مالی از دولت تهران نداشت. خزانهداری، وزارت جنگ، وزارت هند و وزارت مستعمرات انگليس بر عقبنشینی اصرار داشتند. سیاستمداران و افکار عمومي در بریتانیا بهرغم رنجش وزارتخارجه، به نظر نميرسید که مایل به حفظ موقعیت بریتانیا در ایران باشند. آنان بیشتر نگران موضوعات ملموستر نظیر روابط با فرانسه، آلمان و ایرلند و نیز شورش کارگری در بریتانیا بودند. کابینه بریتانیا با وجود اعتراضهاي کرزن تصمیم گرفت در اوایل بهار 1921.م نيروهاي انگليسي در شمال ايران را از ایران خارج سازد. وزارتخارجه از هرجومرج پس از خروج نیروها واهمه داشت، اما کودتایی که شب 20و21 فوریه رخ داد، امنیت تهران را تأمین کرد.
بریتانیا و کودتا
تهران به دست نیروی 2500 نفرة قزاق به فرماندهی رضاخانی، كه نماد قدرت در سطح ملّی شده بود، اشغال گرديد. احمدشاه سمت نخستوزیری را در اختیار سید ضياءالدین قرار داد. به گفتة دونالد ویلبر «فرماندهی بریتانیا ... در راستای پوشش هزینة حرکت ... سربازان از قزوین به تهران ... ملزوماتی نظیر پوتین ... فشنگ ... یونیفرم و مبلغ شصت هزار تومان را در اختیار قزاقها قرار داده بود». در تهران شایعه شده بود که این کودتا یک کودتای بریتانیایی است، اما بریتانیا این امر را انكار ميكرد.
چه کسی ایدة کودتا را مطرح ساخت؟ بعدها رضاخان و سید ضیاء خود را طراح اصلی کودتا معرفی کردند! در آن زمان ناظران بریتانیایی و امریکایی کودتا را به نام سید ضیاء ميشناختند! به نظر ميرسید که رضاخان سهم كمتري داشت و در نخستین گزارشهاي نورمن، رضاخان تنها یکی از سه فرماندة نظامي معرفی شد که به نمایندگی از طرف سید ضیاء عمل ميکرد و جاهطلبی سیاسی نداشت. بعدها رضاخان مدعی شد که به تنهایی متصدی امور بوده است، اما شواهد موجود مؤید این امر نیست. مدتها بعد همچنین ژنرال ادموند آیرونساید، فرماندة نيروهاي انگليسي در شمال، مدعی شد که رضاخان به نمایندگی از طرف او «به عنوان موتور محرکه کودتا» عمل کرده است؛ درحالیکه شكي نيست كه او به توانایی رضاخان واقف بوده و مشوق وی گردیده، خاطرات چاپ شدة آیرونساید حاوی این مسئله است که رضا تنها یکی از چند طراح کودتا بوده است، اما از میان همة توطئهگران، فقط رضاخان قدرت را کسب کرد. در این ارتباط ميتوان به هفت مسئله در ارتباط با مداخلة بریتانیا در کودتا اشاره کرد:
1ــ هموار نمودن راه: احمدشاه پس از مشاوره با آیرونساید و نورمن، در اواخر اکتبر 1920.م افسران قزاق روسی را بر کنار کرد. آیرونساید معتقد بود روسها از لحاظ نظامي نالایق، فاسد و به صورت بالقوه بلشویک هستند. وی به دنبال ایجاد فرماندهی بریتانیایی بر نیروهای مسلح ایران براساس قرارداد 1919.م بود. نورمن تلگرافی به لندن ارسال کرد مبنی بر اینکه «اخراج ... افسران روسی و تحت کنترل قرار گرفتن تنها نیروی مسلح منظم در ایران توسط افسران بریتانیایی به ما این امکان را ميدهد که مستقل از نوسانهاي داخلی سیاسی ایرانیان و در شرایطی که نیروی خارجی دیگری وجود ندارد، [این نیرو] ضامن اجرای تدریجی توافقنامه [1919] باشيم».
2ــ همکاری نظامی: بریتانیاییها در نظر داشتند قزاقها و ژاندارمری را آموزش دهند و زمینه را برای ایجاد یک ارتش ملّی فراهم کنند. کلنل هنری اسمایث مؤسس نه چندان موفق در امر راهاندازي نیروی ژاندارمری آذربایجان و نیز افسر مسئول آموزش قزاقها در قزوین طی زمستان 1920ــ 1921.م سهم بسزايي داشت. آیرونساید به این فرایند علاقهمند بود و رضا را برای پیشبرد این منظور برگزید. قزاقهای قزوین با بهرهگیری از تدارکات ارتش بریتانیا مسلح و مجهز شده و منابع مالی آن را نیز بریتانیاییها فراهم ميکردند.
3ــ لندن خواهان تشكيل دولت جدید در تهران: به اين دليل كه بریتانیا از عملکرد سپهدار در برابر شوروی و فشار کابینه برای تخلیة سریع ایران دلخور بود، در 15 فوریه کرزن از نورمن خواست تا زمینه را برای ایجاد یک دولت قدرتمند «با هدف ادارة امور کشور در تهران يا در صورت ضرورت تخلية پایتخت، نقطه اتکایی در اصفهان فراهم کند» هرچند هیچ مدرک بریتانیایی مبنی بر اینکه کودتا حاصل تمایل کرزن باشد، وجود ندارد، به نظر ميرسد اين مسئله تا حد زيادي به اینکه چگونه این موضوع تحتتأثیر تمایلات کرزن قرار داشته است، بستگي دارد، به هر حال آنچه كه مسلّم است مقامات بریتانیایی به صورت مستقل به کودتا کمک کردند.
4ــ هماهنگسازی: بریتانیاییها میان سید ضیاء و قزاقها در حكم واسطه بودند. ارزیابیهای معاصر نشان ميدهد که والتر الکساندر اسمارت رئیس هئیت نمایندگی شرق از «کل فرایند باخبر بود». همچنین علاوه بر کلنل دبلیو. جی. گری كه وی نیز مداخله در کودتا را پذیرفته بود، ویکتور مالت عضو هئیت نمایندگی و کاپیتان سی. جی. ادموند نیز احتمالاً در مسائل مربوط به کودتا درگیر بودهاند.
5ــ دعوت قزاقها به تهران: نورمن منکر اطلاع از کودتا شد، اما در وارد نمودن قزاقها به تهران سهم بسزايي داشت. او از کار اسمایث در قبال قزاقهاي قزوین تمجيد كرد و در 24 ژانویه 1921 این موضوع را به اطلاع کرزن رساند. نورمن طي ملاقات با اسمایث در 8 فوریه پیشنهاد کرد نیروهای منظمتر قزوین جایگزین قزاقهای سرکش تهران شود. وی امیدوار بود سردار همایون، فرماندة قزاقهای تهران، و جانشين وي، سردار مخصوص (Sardar – i – Makhsus)، از سمت خود عزل شوند. نورمن گزارش داد: «کلنل اسمایث با این پیشنهاد موافقت کرد و تمایل خود را برای اعزام ژنرال رضاخان ــ یکی از بهترین افسرانش ــ را به تهران با این کمکها، ابراز داشت».
6ــ کسب رضایت ایرانیان: نورمن در سر کار آوردن دولت سيد ضیاء سهم بسزايي داشت. نورمن در شب 20 فوریه 1921.م، پس از اطلاع از رسیدن قزاقها به نزدیکی تهران، به «ژنرال وستهال ــ رئیس پلیس سوئدی پایتخت ــ پیغامي فرستاد و این مسئله را برای وی تفهیم کرد که قزاقها باید وارد شهر شوند و افراد پلیس تحت فرمان وی موظف به حفظ نظم عمومي بوده و نباید در هیچ نوع نبرد احتمالی شرکت کنند». روز بعد، نیروهای تحت فرماندهی سید ضیاء و رضاخان پایتخت را «بدون هیچ برخوردی» تصرف کردند. نورمن به لندن گزارش داد: «من امروز صبح شاه را دیدم و او را ترغیب کردم که با رهبران جنبش ارتباط برقرار کند و در برابر خواستههای آنان تسلیم شود؛ زيرا این امر تنها امکان پیشروی وی است. من توانستم او را که ترسیده بود، به حفظ جانش مطمئن سازم و شاه صحبتی از فرار نکرد». سپس احمدشاه پست نخستوزیری را به سید ضیاء داد و رضاخان با لقب سردار سپه فرمانده نظامي شد.
7ــ حمایت نمایندگی بریتانیا از سید ضیا: نورمن شدیداً به حمایت از رژیم جدید برخاست. بهرغم اینکه سید ضیا بلافاصله پس از نخستوزیر شدن توافقنامۀ کرزن را ملغی اعلام کرد، پیمان 1921 با شوروی را امضا نمود و بسیاری از ایرانیان حامي بریتانیا را دستگیر كرد! نورمن گزارش داد که «دولت سید ضیا از حمایت عمیق دوستداران بريتانيا در ايران و تهران برخوردار بوده است؛ زيرا کاملاً حامي منافع بریتانیا بوده و آن را تا حد امکان تقویت کرده است». همچنين او درخواست حمایت کرد. نورمن نوشت: «نگرش عمومي ــ که من نیز با آن موافقم ــ این است که اینک [سيد ضيا] آخرین شانس ایران است و اگر از دست برود، هیچ چیز نميتواند کشور را از خطر بلشویسم حفظ نماید». هیجان نورمن فریبنده و تصنعی بود. وی عمیقاً نگران این شایعه بود که وی کودتا را طراحی کرده است. او شايد تلاش كرده بود بهترين موضع را در موقعيتي اتخاذ كند که کنترل اندکی بر وقایع داشت، و کوشید چهرهای منصفانه و بیطرفانه از خود نشان دهد.
وایتهال طفره رفت و جورج پی. چرچیل، مسئول بخش ایران، در پاسخ به درخواست نورمن مبني بر حمايت از ضيا، این بحث را مطرح كرد: «هر نوع ثباتی در رژیم حاضر تهران امری بسیار مطلوب است. با توجه به عدم قطعیت این وضعیت ... خردمندانه است که ناظر حوادث حاضر باشیم ...». کرزن در 28 فوریه تلگرافی به نورمن فرستاد و اعلام کرد: «لغو رسمي [قرارداد]... نشاندهندة عدم وجود دشمنی با بریتانیا نیست». چرچیل دو روز بعد نوشت: «ارزیابی وزیر مختار ایالات متحده از امور در تهران امیدوارکننده نیست. دستگیریهای گستردهای را که آقای نورمن گزارش نکرده است، ظاهراً دشمنی عمومي را برانگیخته و این برداشت را در پی داشت که بریتانیا مسئول کودتاست و به نظر نميرسد که رژیم حاضر موفق شود».
سید ضیاء نتوانست قدرت را حفظ کند و بریتانیا او را ياري نکرد. نيروهاي انگليس در شمال به سرعت به سمت عراق عقبنشيني كردند و یگانهای پیاده، توپخانه و تدارکات خود را از ایران خارج ساخته و حیوانات بارکش را نیز به قزاقهای رضاخان واگذار نمودند. سید ضیا برای تأمین منابع مالی، به طرز ناشیانهای به دستگیری وسیع ملاکان اقدام كرد. اما این امر موقعیت وی را تضعیف، و زمینه را برای اتحاد مخالفان فراهم كرد. رضاخان در ماه مه و با همراهی احمدشاه، طبقۀ ملاکین و تئودور روتشین (وزیر مختار اتحاد شوروی) موفق شد سید ضیا را از قدرت به زیر کشد. بریتانیا به سید ضیا در فلسطین پناه داد و قوامالسلطنه (احمد قوام) از حبس آزاد، و به نخستوزیری منصوب شد.
بهرغم کمک انگلیس به توطئهگران، کودتا محصول مستقیم کمک دولت بریتانیا نبود! لندن اطلاع اندکی از کودتا داشت و نورمن نیز از طرح سید ضیا و رضاخان چندان مطلع نبود. سودی که بریتانیا از کودتا برد، زمینه را برای شایعهپردازی دربارۀ حمایت بریتانیا از کودتا فراهم کرد و این ایده نزد ملّیگرایان پیمانشکن انگلیس نیز پذيرفته بود. بیشترین استفادۀ کودتا نصیب رضاخان شد و وی در مرکز توجه ملّی قرار گرفت. موقعیت وی با خروج نيروهاي انگليسي در شمال کاملاً تقویت شد. چند سال بعد وی با بهرهگیری از شهرت خویش، سیاستهایی را اجرا کرد که به طرز بحثانگیزی موجب قدرت و نفوذ سياسي و اقتصادي وي شد.
دوران گذار
اگرچه این جمعبندی وسوسهانگیز ميتواند مطرح شود که رضاخان در آن زمان به یک دیکتاتور تبدیل شده بود، واقعیت این است که قدرت كمي داشت. او طی پنج سال و از طریق اتحاد با نیروهای سیاسی کلیدی در ایران و تحت حمایت بریتانیا، به تدریج قدرتش را افزایش داد تا زمانيکه توانست تاج شاهی را بر سر بگذارد.
رضاخان در دورة مجلس چهارم (1923ـ 1921.م) خود را با حزب اعتدالیون (ملاکانی همچون قوام، شاهزاده فیروز و نیز رهبران مذهبی چون مدرس) همسو کرد. وی زندانیان سید ضیا، از جمله قوام و فیروز، را آزاد ساخت و آشكارا خود را با همراه علما نشان داد. وی در سال 1923.م از آیتالله میرزا محمد حسین نائینی و سید ابوالحسن الموسوی الاصفهانی ــ که توسط بریتانیاییها از نجف و کربلا اخراج شده بودند ــ دعوت کرد که به ایران بیایند. همچنین وی دکتر محمد مصدق، برادرزادۀ شاهزاده فرمانفرما را در سال 1921.م به سمت وزیر مالیة كابينة قوام منصوب کرد و در دولت مشیرالدوله در اوایل سال 1922.م، وی را استاندار آذربایجان نمود.
اصلاحطلبان برای کاهش نفوذ خارجی و پایانبخشیدن به جنبشهای جداییطلبانه، با رضاخان همسو، و خواهان برکناری افسران خارجی از نیروهای قزاق و ژاندارمری بودند. زمانی که اقدامها براي آوردن ژاندارمری زیر نظر وزارت جنگ به شورشهايي در مشهد به فرماندهی کلنل محمدتقیخان پسیان (اکتبر 1921.م) و در تبریز به فرم
نظرات شما عزیزان: