نقدی بر سخنرانی مجید شاهحسینی پیرامون
"پراگماتیسم حاد" آفتبزرگی که سینمای دینی را تهدید میکند
فرزاد جهاندار: سخنرانی جناب آقای شاهحسینی در همایش "تلویزیون مردم انقلاب اسلامی" درباره ذات و ماهیت سینما و سینمای دینی حاوی مدعیاتی بود که ذکر چند نکته دربارهی آنها الزامی و ضروری به نظر میرسید:
1- آقای شاهحسینی در ابتدای سخنرانی خود میگویند: «وقتی به عنوان قدر مطلق و قدر مشترک رسانه به سراغ رسانه اعم از سینما و تلویزیون میرویم، قاعدتاً مفاهیم فلسفی هم در حوزهی فلسفهی رسانه امکان طرح پیدا میکنند و ناگزیریم به بحث موافقان و مخالفان رسانه هم وارد بشویم»
جناب شاهحسینی گمان میبرند که فلسفه موافقت و مخالفت است، در حالیکه فلسفه در اصیلترین شکل خود که دیریاب و ذیقیمت است پرسش از حقیقت امور و امکانهای پیش روست. جناب حسینی همانطور که نشان خواهم داد بحثهای حکمی و فلسفی امثال شهید گرانقدر آوینی را با قیل و قالهای عموماً ژورنالیستیِ -متاسفانه- موجود در فضای فکری کشور اشتباه گرفتهاند. همین جا بگویم که اساساً کسی که با مقولهای مخالفت و موافقت میکند ضرورتاً نمیتواند در حوزهی فلسفه باشد.
ایشان در همان ابتدای بحث ادعایی را فرض گرفته و به آن به نحوی عجیب تاختهاند:
«نمیشود که ۳۳ سال از انقلاب نورانی اسلامی ایران گذشته باشد و ما همچنان تشکیکهای جدی بکنیم که اصلاً ذات سینما و تلویزیون میتواند دینی باشد یا خیر؟ تعارف که نداریم. اگر فکر میکنیم که این ذات، دینی نیست، قاعدتاً بزرگان و پیشکسوتان دینی ما و مقام بلند ولی فقیه تکلیف ما را با این ذات غیر دینی تعیین میفرمودند»
از ادعا شروع کنیم، شهید آوینی از مطرحترین متفکرین معاصر ما در حوزهی سینماست. به جرأت میتوان گفت هیچ کجای 3 مجلد آیینهی جادو نمیتوان این جمله که ذات سینما دینی نیست را پیدا کرد. در حادترین صورت از مجموعهی تمام سخنانی که شهید آوینی در این 3 کتاب به آن پرداختهاند تنها این جمله به دست میآید که:
«با توجه به مقدماتي كه آمد، بايد دانست كه سينما ماهيتا با كفر و شرك نزديكي بيشتري دارد تا اسلام. نسبت سينما با حق و باطل يكسان نيست و از اين لحاظ، استفاده از سينما در خدمت اشاعهي دين و دينداري با دشواريهاي خاصي همراه است كه اگر مورد غفلت واقع شود، اصل مطلب منتفي خواهد شد.»
این رادیکالترین نظری است که شهید آوینی در این خصوص ابراز کردهاند. و البته بارها به جانب دیگر قضیه نیز اشاره کردهاند که:
«اعتقاد بنده بر اين است كه ما امكان شناختن ماهيت سينما را بيشتر از غربيها دارا هستيم، چرا كه اصلاً علم آنها متعرض ماهيات اشيا نميشود و صرفاً در حيطهي نسبت خويش با اشيا باقي ميماند و فراتر از اين نميرود.
معتقدم كه به هر جهت، تفكر وحياني اسلام امكان ظهور و حضور در سينما را دارد. مشكل است، اما امكانش هست. البته پيچيدگي ابزار و تكنيك بهشدت مانع تجلي و ظهور اين تفكر ميشود، ولي غيرممكن نيست.
به هر حال، ذات اسلام پذيراي سينما هست و هرچند زبان سينما محدوديتهايي دارد ـ كه هر زباني به هر جهت محدوديتهاي خود را داردـ»
جناب شاه حسینی در ادامه به مباحثهی احسان نراقی و مرحوم فردید -قبل از انقلاب- اشاره میکند و میگوید:
«نسل ما مناظرهی معروف مرحوم دکتر فردید را با احسان نراقی در تلویزیون ملی قبلی از انقلاب دربارهی روح و ذات تکنولوژی یادشان هست. شاید آن موقع آن بحث موضوعیت داشت، چون هنوز چیزی به نام نظام دینی محقق نشده بود و ما در موضع تشکیک و نقد بودیم و باید آن موقع چیزی که به اسم رسانههای تکنولوژیک مطرح بود، نقد میشد؛ ولی این که بعد از ۳۳ سال هنوز سوال ما همان سوال نخستین باشد و در این نقطه متوقف شده باشیم، به نظر من شایستهی انقلاب اسلامی ایران نیست.»
طرح این بحث بدون در نظر گرفتن معیارهای رایج، کار را به جایی میرساند که بدون توجه آنهم حتی به ظاهر آن مباحثه چیزهایی نقل میکنیم. مرحوم فردید در همانجا هم این نکته را که «آگاهی و شناخت علم و تکنولوژی غربی، تا مرحله خودکفائی صنعتی برای ما یک ضرورت است» بیان میکند. بعد هم معلوم نیست چه کسی گفته است نظام دینی به تمامیت محقق شده است؟ واقعاً مقام معظم رهبری اگر نظام دینی را محقق شده میپنداشتند از طراحی الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی سخنی به میان میآوردند؟ نظامات اجتماعی ما هنوز در کشاکش با ساختارهای غربی است. بانک، اداره، سینما و تلویزیون ما هنوز از عدم حضور پشتوانهی عمیق دینی رنج میبرد. چه کسی به ما مجوز داده است فقط به خاطر اینکه «33 سال» از انقلاب گذشته است سوالمان را -که تا به حال نه به آن جدی فکر کردهایم نه به آن جواب درخوری دادهایم- عوض! کنیم.
2- جناب شاه حسینی گمان بردهاند که وقتي كساني بنیاد سینما و اساساً تمدن غرب را فلسفه میدانند، در خصوص محتوای این دو مقوله -سینما و تمدن غرب- اظهار نظر کردهاند. ایشان حتی سینما را مجموعهی فیلمهای موجود در دنیا میدانند و فکر میکنند که با تحلیل محتوای این فیلمهاسینما را تحلیل کردهاند. این فرضها باعث میشود که به دلیل تحلیل سطحی چند فیلم و تقلیل آنها به اسطوره های یونانی بگویند ریشهی سینما در دورهی میتولوژی است. اين يعني «ره به ترکستان بردن».
به استدلال ایشان توجه کنید، "ریشهی سینما ماقبل فلسفه است همانطور که المپیک اینطور است." و بعد هم با همان پیشفرض غلط متعرض مدعی خودساخته میشوند که آیا حالا که المپیک ریشهی رحمانی ندارد ورزشکار به مسابقات المپیک نفرستیم!؟ در کلام ایشان روش حتی به محتوا تبدیل میشود و ذکر میگردد که: «این متدولوژیای که از میتولوژی گرفته شده، آنها را به بیراهه برده است.» تازه فارغ از اینکه متدولوژی چه تاریخ و ماهیتی دارد؛ و فارغ از اینکه متدولوژی که به نحوی غربزده در کلاممان حلال مشکلاتش میشماریم خود با طرح تاریخ غربی توسط عقلانیت غربی ظهور کرده است.
خب از اینجا به بعدِ مطلب هم، کاملاً قابل پیش بینی است. سخن به مقام دل انگیز خودش رسیده است و بحث اسطورهیابی در محتوای فیلمهاو نشان دادن جن و دخان و همان قصهی معروف ملک سلیمان!
3- در کل میشود گفت بزرگترین اشکال در ارائهی بحث، تحلیل محتوایی رسانه است. معلوم نيست کِی میخواهیم متوجه شویم که سینما زبان خاصی است که ما تا حدود و امکانات این زبان را به نحوی حضوری درک نکنیم اغلب حرفهایمان در این زبان هرز میرود. صحبت از سینما و نسبت آن با ما تا به پرسشهای حکمی نرسد، تا با غور در فرم (چگونگی بیان) سینمایی همراه نباشد راهگشای هیچ نظریهی خاصی نخواهد شد. به قول شهید آوینی:
«بشر امروز، جز معدودي از متفكران ـ آن هم متفكراني كه با تفكر عرفان نظري ميانديشند ـ قرنهاست كه از اين نحوهي تفكر دور افتادهاند و دربارهي اشيا فقط به كاربرد و كارآيي آنها ميانديشند، حال آنكه تفكر ديني اصلاً انسان را به سوي پرسش از ذات اشيا و ماهيت آنها ميراند.»
این شهید بزرگوار گویی وضعیت تکرار شوندهی ما را در عرصهی فکری هنر انقلاب را درک میکردهاند که در جایی نوشته بودند که:
«بعضيها حتي تحمل اين پرسش را نيز ـ از ذات و ماهيت سينما و تلويزيون ـ ندارند و هر نوع عملي را اگر خلاف اين پراگماتيسم حادي باشد كه به تبع غربزدگي اشاعه دارد، تعلل و فلسفهبافي ميشمارند... اما در هنگام استفاده از اين رسانهها ـ و ساير ابزار تكنولوژيك ـ باز هم خواه ناخواه با اين حقيقت رو به رو ميشويم كه اگر يك معرفت عميق حكيمانه نسبت به ماهيت اين ابزار، چراغ راه كاربرد آنها نباشد، بلاترديد از عهدهي استخدام اين وسايل براي صورتها و معاني و پيامهاي منشأ گرفته از تفكر مستقل خويش بر نخواهيم آمد.»
اولین مخاطبان این سخن، کسانی در میان جماعت هنرمندان مسلمان هستند که -به تعبیر آوینی- به بیماری پراگماتیسم حاد دچار شدهاند و فی المثل تصور میکنند با گذر مدت خاصی از انقلاب –مثلا سه یا چهار دهه- دیگر دوران مباحث حکمی یا ماهیتاندیشانه درباره سینما به سر میرسد و بعد از آن دیگر باید وارد کارزار تولید هنری شد. منشا انصراف زودهنگام معدود سینماگران موفق انقلاب از سابقه و کسوت انقلابیشان را باید در همینجا جست. بیماری شایعی که یکی از اقتضائات طبیعی همین پراگماتیسم هنریست و بیش از همه دامن اهل «ظاهر مذهب و مذهب ظاهر» را گرفته است. از منظر سید مرتضی آوینی، این تصور خام از کار سینمایی متضمن چند خطاست.
اول اینکه ماهیت، یک امر تاریخی است و تغییر آن از تغییر «نسبت» با یک پدیده حاصل میشود نه تغییر ذات خود آن پدیده. یعنی اینگونه نیست که دوربین یا هر ابزار تکنولوژیک سینمایی، ذاتی غیردینی را با خود حمل کند و ما با متدولوژی خاصی بتوانیم جای آن را کشف کرده و مثل یک بمب آن را خنثی کنیم! -بماند که اغلب، تکنیک را با وسایل تکنولوژیک یکی میگیرند و وقتی صحبت از ماهیت تکنیکی سینما به میان میآید به دوربین و سه پایه جوری نگاه میکنند که ...- بلکه طرح بحث درست این است که تحقق تاریخی سینما در غرب، بدان ماهیتی بخشیده که تنها پس از «معرفت عمیق حکیمانه» به ماهیت تاریخی این ابزار و با بستن عهدی تازه یعنی تحقق اسلام در درون هنرمند و تغییر نسبت وجودی با این ابزار، میتوان در مقام خرق حجاب و تسخیر ماهیت، و سپس استخدام سینما برای فرهنگمان و نهایتا تحقق سینمایی دیگر و ماهیتی دیگر نائل آمد. پس این ذات یا ماهیت به هیچ عنوان به معنای رایج در فلسفه ارسطویی و اسلامی و حتی به معنای محاورهای کلمهی ذات نیست و بواسطه همين تاريخي بودن ماهيت سينماست كه هيچگاه وظيفه تفكر خاتمه نمي يابد.
دومین خطایی که در این پراگماتیسم حاد دامن گیرمان میشود تفکیک نظر از عمل و حكم به تقدم و تاخرشان است. چراکه تجربه هنری، نقطه وحدت نظر و عمل است. با مسامحه در لفظ، تسخیر جوهر هنر در حرکتی دُوری میان دو مرتبهی نظر و عمل تحقق مییابد. از یکسو هنرمندِ حکیم باید حدود و امکانات زبان سینما را در تحقق تاریخیاش بشناسد تا به دام لکنت و هذیان در این زبان نیفتد و از دیگر سو باید با تغییر نسبت–به معنای فوق الذکر- به بارقهها و نماهایی دست یابد که از پس آن بتوان به دستور زبان سینمای مطلوب رسید. هنرمند حکیم در مرتبهی ماهیت بینی و عیارسنجی هنر و ره آموزی و راهگشایی به تحقق گونه ای دیگر از سینماست که معنی مییابد.
اما افتادن به دام همین پراگماتیسم است که باعث میشود در همایش تلویزیون مردم انقلاب اسلامی سخنرانی کنیم، یک کلمه هم در مورد تلویزیون صحبت نکنیم و به فاصلهی چند دقیقه دوباره برسیم به همان بحث قدیمی که سینما ظرف است و مهم این است که آنها دخان خودشان را در آن ترسیم میکنند و چرا ما دخان خودمان را در آن نریزیم! کمی هم به حد و رسم این زبان نپردازیم، اقتضائات آن را روشن نکنیم و در یک کلام نوری پیش پای سينماگران مسلمان نتابانیم.
خبر مرتبط
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : پراگماتیسم حاد, آفت بزرگ سینمای دینی, سخنرانی مجید شاه حسینی, فرزاد جهاندار, ,