«ارتش آزاد سوریه» مسیحیان این کشور را به همکاری با دولت متهم میکند و آنان را مجبور میکند تا بخش معظمی از درآمد خود را برای تامین تسلیحاتی این گروه نظامی در اختیار آنان بگذارند. مسیحیان برای حفظ جان خود، مجبورند درآمد ناچیز خود که از فعالیتهای مختلف کسب میکنند، به نظامیان باج بدهند.
به گزارش رجانیوز، این روایت مجله اشپیگل آلمان از این روزهای ساکنان محله «قصیر» است؛ منطقهای با ۴۰ هزار ساکن مسیحی که همواره تحت حمایت دولت بشار اسد بودند و در آزادی کامل به زندگی میپرداختند اما یک سالی هست که سلفیهای تروریست، زندگی را در کام آنها تلخ کردهاند و حتی تهدید کردهاند که در صورت شکست حکومت اسد و به قدرت رسیدن، تمامی کلیساهای سوریه را خراب میکنند.
«ما واقعا میترسیم تا درباره جنایات تروریستها صحبت کنیم!» این سخنان را «ریم»، یکی از دخترهای مسیحی این منطقه به خبرنگار اشپیگل میگوید و درحالی که چشمهایش به شدت هراسان است و زبانش در دهان به سختی حرکت میکند، از روزهایی میگوید که مشغول بازی در خیابانهای قصیر بوده اما ناگهان گروههای مسلح به شهر حمله میکنند و.. «ریم» دیگر نمیتواند حرفی بزند؛ نیازی هم به حرف زدن نیست. حال و روز شهر نشان میدهد که چه روزهایی بر او و خانوادهاش گذشته. دختری که اکنون باید با عروسکش مشغول بازی باشد و صلیب بر گردن بیندازد، در کنج یک خانه نشسته و جرات ندارد از خانه بیرون برود.
پدر ریم هم اوضاع بهتری از دخترش ندارد. باید صبح تا شب کار کند تا بتواند جان خودش و خانوادهاش را از گروههای نظامی مخالف دولت اسد بخرد؛ پول در برابر زندگی!
دیگر ساکنان مسیحی قصیر هم از روزهایی میگویند که شهرشان به محل آموزش نیروهای خارجی برای مبارزه با دولت تبدیل شده بود. خبرنگار اشپیگل به نقل از یکی از شهروندان نوشته است: «ما میترسیم حرف بزنیم. تابستان قبل سلفیها (خارجیها) به القصیر آمدند و معترضان محلی را علیه ما شوراندند. به زودی کمپین بزرگی علیه مسیحیان القصیر شکل گرفت. آنها در خطبههای نماز جمعه میگفتند که راندن ما از اینجا وظیفهای مقدس است. ما مداوما متهم به همکاری با رژیم اسد میشدیم و مسیحیان مستمرا باید به جهادیها رشوه بدهند تا کشته نشوند.»
او همچنین از آموزش نحوه تهیه مواد منفجره و بمبگذاری در اماکن عمومی شهرهای سوریه به نیروهای خارجی میگوید: «برخی افراد که مشخص بود سوری نیستند را به قصیر آوردند و برایشان آموزش نظامی گذاشتند. من نمیدانم ولی شاید انفجار چند وقت پیش در شورای امنیت کشور هم کار همینها باشد. من نمیدانم.» ترس و اضطراب در چشمها و زبانش موج میزند. حق هم دارد؛ وقتی دور تا دور محل زندگیاش را افرادی نظامی گرفتهاند که تا خرخره مسلح هستند و هر کدام توانایی به آتش کشیدن یک محله را دارند.
«لیلا» یکی دیگر از دختران شهر است. مادر لیلا به صلیب روی دیوار اشاره میکند که عکس یک پسر جوان روی آن قرار دارد: «تنها پسرم بود. خیلی دوستش داشتم. داروساز بود و به مردم بیمار کمک میکرد. نیروهای ارتش آزاد او را به جرم پشتیبانی از بشار اسد کشتند. دو گلوله در مغزش خالی کردند. من ثانیه به ثانیه جان دادن پسرم را دیدم.» چهره مادر لیلا درهم میرود. انگار خشمی از درون او میجوشد که او با تلاش فراوان سعی میکند آن را بروز ندهد که البته چندان هم موفق نیست و چشمهایش اشکآلود میشود.
«سعد»، همسایه خانه لیلا که این صحنه را میبیند، فریاد میزند: «ولی ما باز هم از بشار اسد حمایت میکنیم؛ مثل اکثر مسیحیان لبنان و سوریه. اون به عنوان یک مسلمان، آزادی فوقالعادهای به ما مسیحیان داده است. ما کلیسا داریم و براحتی و بدون مشکل به عبادت میپردازیم. تصور اینکه یک گروه افراطی نظامی در سوریه حاکم شود، واقعا ترسناک است. آنها میخواهند ما را به عصر حجر بازگردانند.»
انگار این روزها فقط دوستداران زینب (س) و رقیه (س) در رنج نیستند؛ فرزندان مریم مقدس (س) هم در سوریه به جرم حمایت از رئیسجمهورشان به صلیبِ سلاحهای آمریکایی و اسرائیلی کشیده میشوند.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : گزارش اشپیگل, جنایت ارتش آزاد, مسیحیان سوریه, ,