جمعه بازار؛ بسته پیشنهادی رجا برای آخر هفته
گلچین اخبار و تصاویر هفته/ عارفي كه درس اخلاقش مردم را بيهوش مي كرد/ شهيد نوجواني كه براي جبهه رفتن اعتصاب غذا كرد /شعر، داستان و طنز

 

تعطیلات آخر هفته برای هر کس معنای خاص خودش را دارد. بعضی ها به زیارت اهل قبور می‌روند، برخی ترجیح می‌دهند از فرصت استفاده کنند و عطش ادبیات خود را با خواندن داستان و شعر سیراب کنند. نشستن پای منبر علما و بزم هیئت هم برنامه همیشگی بعضی دیگر است. البته سر زدن به مزار شهدا و صفا کردن با این زندگان حقیقی هم که جای خودش را دارد. افرادی هم هستند که با راحت شدن از مشغله های روزانه، به منابع خبری سرک می‌کشند تا از اوضاع و احوال زمانه بی خبر نمانند. ناگفته نماند که هیچ کس بدش نمی آید در آخر هفته لبخندی به لبش بنشیند. اما بعضی ها هم هستند که تا جایی که فرصت کنند، سعی می‌کنند همه این کارها را انجام دهند. بسته جمعه بازار رجا خوراک همچین افرادی است. نوش جان!


1. هفت روز

گلچين مهمترين اخبار هفته گذشته


شنبه 28 مرداد

* نصر الله دبیرکل حزب الله لبنان در سخنانی به مناسبت گرامیداشت روز جهانی قدس گفت: پاسخ ایران به هر حمله‌ای فراتر از تصور تحلیل‌گران خواهد بود. حمله به ایران به قیمت موجودیت اسرائیل تمام خواهد شد.

* دفتر مقام معظم رهبری در اطلاعیه ای اعلام کرد فردا 29 مرداد ماه 1391، روز اول شوال المکرم و عید سعید فطر است.

* گروهک ارتش آزاد در ادامه جنایات خود در حق مردم سوریه، سه عضو از جمله رئیس یک عشیره سرشناس استان الرقه سوریه را سر برید.

* مرتضي تمدن استاندار تهران گفت: کمکهای 18میلیارد ریالی مردم تهران برای زلزله زدگان آذربایجان شرقی ارسال شد.

* نماینده مردم کرج در مجلس شورای اسلامی از تصویب کلیات طرحی در کمیسیون شوراها خبر داد که در صورت نهایی شدن تعداد نمایندگان مجلس شورای اسلامی به 310 عضو افزایش می‌یابد.

* یک شبکه خبری از دستگیری سخنگوی گروهک تروریستی منافقین در عراق خبر داد.

* عباس عبدي با اشاره به تغيير نگاه مهاجراني پس از خوش نشيني در لندن و ترسيم چهره اي مطلقا زيبا از لندن نوشت: اين تصويرپردازي از دو حيث ناقص مي نمايد. يكي اين كه تصويري كامل و همه جانبه نيست. خوب بود تصوير آن جوان دانشجو هم ارائه مي شد كه در نيوكاسل به دليل نداشتن پول مجبور بوده كه شب هنگام پياده به منزل برود ولي در ميان راه به دليل خارجي بودن مورد هجوم جوان هوليگان قرار گرفته و چشم او كور مي شود و اموالش به تاراج مي رود. ديگر اين كه اين تصويرپردازي از شرايط عادي لندن است، اجازه دهيد كه مشكلات اقتصادي يا ساير بحران هايي كه به طور طبيعي در جوامع رخ مي دهد، در آنجا هم ديده شود، تا معلوم گردد اين تصوير تا چه حد پايدار و ثابت خواهد ماند.

يكشنبه 29 مرداد

* رهبر انقلاب در خطبه های نماز عيد سعيد فطر تحولات اخير در دنيای اسلام را عجيب و بی نظير دانستند و افزودند: اين تحولات كه مسير آينده دنيای اسلام را تعيين می كند، به فضل الهی، با همين آهنگ ادامه خواهد يافت.

* جمعی از مسئولان نظام و سفیران کشورهای اسلامی بعد از اقامه نماز عید سعید فطر در حسینیه امام خمینی (ره) با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند.‌ حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب در این دیدار ضمن تاکید بر وحدت مسئولان و سران کشورهای اسلامی در مقابل مستکبران به توطئه جدید غربی و رژیم صهیونیستی برای اختلاف میان مسلمانان و نژادهای مختلف اشاره کردند.

* اخبار بدست آمده از بازگشت بی سر و صدای فائزه هاشمی به ایران در شامگاه امروز حکایت دارد.

* رسانه های خبری از به آتش کشیدن پرچم ژاپن توسط معترضین چینی در اعتراض به ادعای مالکیت ژاپن بر جزایر مورد مناقشه خبر دادند.

* فرانسه در پی ناکامی تمامی طرح‌های توطئه علیه دمشق با همکاری برخی دستگاه‌های اطلاعاتی عربی، طرح ترور رئیس‌جمهور سوریه را کلید زد.

دوشنبه 30 مرداد

* آمارهای منابع پزشکی و امنیتی عراق نشان می دهد بمب گذاریها و تیر اندازیها در عراقی طی ماه مبارک رمضان سبب کشته شدن دست کم چهارصد و نه نفر و زخمی شدن نهصد و هفتاد و پنج تن در این کشور شده است.

* تعدادی از طرفداران پ‌ک‌ک وزیر کشور ترکیه را در هنگام گشت‌زنی در یکی از استان‌های جنوب شرق این کشور سنگباران کردند.

* سردار باقرزاده از ریاست بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس كناره گيري كرد. گفتنی است 'سردار بهمن کارگر، معاون اجتماعی نیروی انتظامی با حفظ سمت به این مقام منصوب شده است.

* سردار احمد وحيدي وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با تاکید بر اینکه مقامات جنگ‌طلب رژیم غاصب صهیونیستی با اظهارات جنگ‌افروزانه خود در مسیر انهدام و فروپاشی ارتش و ماشین جنگی این رژیم قدم برمی‌دارند، گفت: نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران هم اکنون در بالاترین سطح آمادگی دفاعی و نظامی قرار دارند و به هر متجاوزی پاسخ کوبنده خواهند داد.

سه شنبه 31 مرداد

* دكتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران صبح امروز هم زمان روز صنعت دفاعی از شش دستاورد جدید وزارت دفاع رونمایی کرد.

* باراک اوباما گفت: اگر بشار اسد علیه مخالفان از تسلیحات شیمیایی استفاده کند دولت آمریکا مجبور به دخالت نظامی برای پایان دادن به بحران سوریه خواهد شد.

* پلیس ایرلند اعلام کرد که سفارت رژیم‌صهیونیستی در این کشور، به دلیل احتمال بمبگذاری تخلیه شده است.

* یک روزنامه انگلیسی از بروز جنجال در آمریکا و آغاز تحقیقات پلیس فدرال ایالات متحده ( اف.بی.آی) در خصوص بی اخلاقی اعضای کنگره در سرزمین های اشغالی خبر داد. در تابستان سال گذشته میلادی جمعی از اعضای کنگره آمریکا میهمان سران رژیم صهیونیستی در سرزمین های اشغالی بودند، اما گویا این مقامات آمریکایی در هنگام حضور در سرزمیین های فلسطینی بی اخلاقی هایی را انجام داده اند که افشای این اقدامات موجب واکنش اف.بی.ای شده است.

* برخی از تشکل‌ها، شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی، مستندسازان و هنرمندان و فعالان فرهنگی و رسانه‌ای در خصوص روند تولید مستند "زلال بی‌انتها" خطاب به آیت‌الله طبسی نامه اي انتقادي نوشتند.

* مراسم بهره برداری از بزرگراه طبقاتی یادگارامام (ره) صبح امروز سه شنبه با حضور قالیباف شهردار تهران برگزار شد كه در اين مراسم با توزيع جديدي از پخش شيريني مواجه بوديم كه در آن به جاي پخش شيريني به صورت معمول، جعبه شيريني پخش مي‌شد.

* دو فروند راکت از سوی شورشیان افغان به سوی پایگاه بگرام شلیک شد که یکی از آنها به هواپیمای سی – 17 مورد استفاده ژنرال دمپسی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا آسیب وارد کرد. گزارش‌ها حاکی از آن است که دمپسی پایگاه بگرام را با هواپیمایی دیگر ترک کرده است.

* ناآرامی‌ها در ترکیه وارد مرحله تازه‌ای شده است و شورشیان مسلح پ.ک.ک با استفاده از سرگرم بودن دولت و نیروهای امنیتی ترکیه برای دخالت در امور داخلی سوریه، هر روز ضربات جدید و تازه‌ای را به این کشور وارد می‌کنند.

* مصطفي هاشمي طبا رئیس سازمان تربیت بدنی دولت سازندگی و اطلاحات که چندی پیش سناریوی مصادره موفقیت کاروان ایران در بازی‌های المپیک 2012 لندن را به نام دولت اطلاحات در یکی از روزنامه‌های اطلاح طلب کلید زد، روز گذشته در مصاحبه‌ای تعمق برانگیز مدعی شد که مدیریت ورزش هیچ نقشی در موفقیت کاروان ورزشی ایران در بازی‌های المپیک 2012 نداشته است بلکه توانمندی فردی زمینه چنین موفقیتی را فراهم آورده است!

* نيامين نتانياهو، نخست وزير رژيم صهيونيستي در تماسي تلفني با ملك عبدالله دوم، پادشاه اردن فرا رسيدن عيد فطر را به وي و ملت اردن تبريك گفت!

* فرمانده پاسگاه پلیس راه گیلاوند گفت: با سهل‏انگاری پیمانکار شرکت گاز دماوند، بی‏سابقه‏ترین ترافیک محور دماوند- فیروزکوه شکل گرفت.

چهارشنبه 1 شهريور

* بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در اقدامی کاملا غیر حرفه‌ای و تامل برانگیز پس از انتقاد رسانه‌های گروهی از عملکرد ضعیف فوتبالیست‌ها و رقم‌های سرسام آوری که آنها بابت حضورشان در تیم‌های باشگاهی دریافت می‌کنند پس از اتمام اردوی تدارکاتی تیم ملی در مجارستان با هم به توافق رسیدند که رسانه‌های گروهی به ویژه رسانه‌های تصویری را تحریم کنند تا به این شکل اعتراض خود را نشان دهند.

* قاضي سراج گفت: به دليل تعداد زياد متهمان پرونده فساد بزرگ مالي، احكام اين اشخاص طي دو روز شنبه و يكشنبه ابلاغ مي‌شود.

* مرکز حقوق بشر الشرق از اعتصاب غذای نامحدود آیت‌الله النمر خبر داد. اعتراضات مردمی در عربستان سعودی از 40 روز پیش تاکنون و در پی دستگیری شیخ نمر شدت گرفته است.

* * «محمد العریفی» كه یکی از سرشناس ترین و جنجالی ترین مفتی های وهابیت در عربستان سعودی به شمار می رود در مراسمی شرکت کرده و مقدار کمی هم شراب نوشیده است. تصویر حضور او در این مراسم – که به خودی خود رفتار شبه ناک و غیر شرعی به شمار می رود – به صورت گسترده در سایت های عربی و صفحات شخصی سایت های اجتماعی منتشر شده و جنجالی جدید را آفریده است.

* بيژن نوباوه عضو كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي با اشاره به مطالعه فيلمنامه پروژه سينمايي «لاله» توسط اعضاي كميسيون فرهنگي مجلس، محتواي اين فيلمنامه را كاملاً فمينيستي دانست و تأكيد كرد: كميسيون فرهنگي زير بار ساخت اين فيلم نخواهد رفت.

پنجشنبه 2 شهريور

* حضرت آيت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در ديدار رئيس جمهور و اعضای هيأت دولت ضمن برشمردن برخی نقاط قوت دولت، اقتصاد مقاومتی را تنها راه ادامه روند پيشرفت كشور دانستند و تأكيد كردند: استفاده از همه ظرفيتهای بخشهای دولتی و غيردولتی، اهتمام جدی به حل مشكلات معيشتی مردم، مبارزه با مفاسد اقتصادی، حمايت از توليد ملی و مبارزه با اسراف از لوازم اقتصاد مقاومتی است.

* کاهش ذخایر انرژی آمریکا طی هفته گذشته و امیدواری کارشناسان و سرمایه گذاران بین المللی نسبت به اجرای سیاستهای انبساطی بیشتر از سوی فدرال رزرو آمریکا موجب افزایش مجدد قیمت نفت به 116 دلار شد.

* در حمله به کاروان نظامیان ترکیه در جنوب شرق این کشور، 4 نظامی کشته و 2 نفر مجروح شدند.

 

2. مزار شهدا/ زيارت شهيد میرمجتبی اکبری

شهيد نوجواني كه براي جبهه رفتن اعتصاب غذا كرد

http://www.bibaknews.com/files/fa/news/1391/6/2/25966_579.jpg


مادر شهید میرمجتبی اکبری می گوید: میرمجتبی، متولد سال «1347» است. مهر ماه سال شصت می شد «سیزده ساله»؛ کلاس اول راهنمائی درس می خواند. وقتی گفت: می خواهم به جبهه بروم، دلم لرزید، خیلی کم سن و سال بود.

گفتم: این چه وَضعشه؟ صبح میری مدرسه، شب هم که تا بانگ خروس، مسجد را ول نمی کنی؟ به‌خدا از دست میری، میرمجتبی! بیا مادر، از مدرسه که میای، یک تُک پا برو قنادی، وَر دست پدرت، کمک حالش باش. ناسلامتی تو پسرش هستی، مگه من مادرت نیستم، چرا حرف من را گوش نمی کنی؟

یک شب که پدرش از قنادی برگشت گفت: من اصلا راضی نیستم که، مجتبی برود به جبهه، جنگ شوخی بردار نیست. میرمجتبی، سرش را انداخت پائین، آهسته گفت: اگر نزارید برم جبهه، از فردا دست به اعتصاب غذا می زنم، وقتی این حرف را زد. نمی دانستم بخندم یا گریه کنم.

گفتم: حالا این اعتصاب غذا چی هست؟ میرمجتبی گفت: اعتصاب غذا یک نوع مبارزه ایدئولوژیک است. برای رسیدن انسان به هدف بلندی که دارد.

پدرش خیلی ناراحت شد و گفت: این حرف ها را از کجا یاد گرفتی. تو کتاب تان نوشته!؟ من سرش را دست کشیدم، بوییدمش، بوسیدمش. میرمجتبی زانو زد و پیشانی من را بوسید. بعد رفت پدرش را بوسید. تا از دلش در بیاورد که ناراحت نشود. بدون هیچ حرفی رفت خوابید.

صبح بدون صبحانه رفت مدرسه، پدرش گفت: گرسنه اش بشود، غذا می خوره، ناراحت نباش، حالا یک حرفی زد. مجتبی ظهر که از مدرسه آمد، غذا نخورد. یک راست رفت خوابید. غروب بیدار شد، نمازش را خواند، باز هم غذا نخورد. رفت خوابید.

نصفه های شب، با ناراحتی و گریه من بیدار شد. گفتم: اگه غذا نخوری، من هم مثل خودت اعتصاب غذا می کنم. بخاطر این که دل من را نشکند، خندید و رفت یک لقمه غذا خورد و خوابید.

یک ماه آزگار شبانه روز گرسنه می خوابید و بیدار می شد. نه این که هیچ غذائی نخورد، خیلی کم، دیدم اوضاع اش خیلی نا به سامان شده، دارد همینطور لاغر می شود، جسم و جان هم که نداشت، بخاطر این که از دست نرود، به پدرش گفتم: من طاقت ندارم میرمجتبی مریض بشود، باید کاری کنیم، بدون این که خودش بداند چه کردیم، از رفتن به جبهه منصرف بشود.

رفتم بسیج، مسئول شان را دیدم، قصه میرمجتبی را عنوان کردم. وقتی فهمیدند که سیزده سالش است گفتند: شما بهش رضایت نامه بدهید، چون خیلی کم سن و سال است و هنوز پانزده سالش هم نشده، قانونی نمی تواند به جبهه برود.

خوشحال شدم، آمدم به پدرش گفتم: چون کم سن و ساله، رضایت نامه هم که بهش بدهیم، بسیج نمی گذارد که به جبهه برود. باید وانمود کنیم که ما برای رفتنش به جبهه راضی هستیم. وقتی به میرمجتبی گفتم: مثل پروانه پرید، فوری رضایت نامه را آورد، از هردوی ما امضاء گرفت.

گفتم: مگر نگفتی پدر یا مادر، هرکدام رضایت بدهند، تمامه. پدرت که امضاء کرد. گفت: مادر، رضایت نامه من باید دو قبضه باشه که باز بسیج گیر دو پیچ نده...

آن شب حسابی غذا خورد، از خوشحالی تا صبح خوابش نبرد. دیگر مدرسه هم نمی رفت، دنبال کارای جبهه رفتن بود، شب و روز دعا می کرد که یک وقت دوباره پشیمان نشویم، ما هم خیال مان راحت، مسئول بسیج، بهمان قول داده بود.

چند روزی که گذشت، موقع اعزام شد، کیف اش را بست، به خاطر این که شک نکند، همراهش رفتیم بسیج، بچه ها همه آمده بودن، داخل محوطه سپاه گرگان جمع شده بودند. باخانواده هاشان خداحافظی می کردند و یکی یکی، به نوبت می رفتند داخل اتوبوس، نوبت میرمجتبی که شد، مسئول اعزام گفت: شما فعلا نمی توانید بروید، سن تان قانونی نیست. مجتبی زد زیر گریه، زار زار گریه و التماس می کرد، هر چه گریه کرد، قبول نکردند. آنقدر گریه و التماس کرد که من داشتم پشیمان می شدم. آخر من چرا این کار را کردم. بگذار برود. اما دلم نمی گذاشت...

یک مرتبه، توی جمعیت میرمجتبی غیبش زد، هر چه بین مردم نگاه کردم، نبود، ناگهان دیدم سر و صدای مردم بلند شد، نگاه کردم، سرم سیاهی رفت، دلم هوری فرو ریخت. میرمجتبی نمی دانم از کجا رفته بود، روی دیوار چهارمتری بین سپاه گرگان و زندان شهربانی، ولوله ائی بر پا شد. من گریه افتادم... میرمجبتی از بالای آن دیوار بلند، شروع کرد به فریاد کشیدن: فریاد کشید: آهای مردم! چه کسی می تواند در مقابل دشمن بایستد!؟

اگر سپاه امروز نگذارد من بروم به جبهه، خودم را از همین بالا، پرت می کنم پائین.

مردم که انگشت به دهن، مجسمه شده بودن، متحیر نگاه می کردن، مسئول بسیج، هاج و واج مانده بود چه بکند، رفت در گوشی، انگار به مسئول اعزام گفت: بفرستش جبهه.

مسئول اعزام که آرزوی رفتن به جبهه توی دلش مانده بود، توی آن هوای سرد، خیس عرق، سرخ و کبود، به میرمجتبی حسودی اش شد انگار، یا خجالت کشید...

داد زد: آهای پسر، بیا مرد، بیا...

مجتبی داد زد: مرد باش، سر حرفت بمان، من را می فرستی جبهه...

مسئول اعزام گفت: آره پسر بیا، مردانه قول میدم، همین الان برو جبهه. تو که رضایت نامه دادی، چرا نروی جبهه، بیا برو جبهه... اصلا تو سنت هم قانونی است. بیا...
خیلی از کسانی که آن روز، سن شان به جبهه قد می داد و عقل ودل شان، قد نمی داد، سرشان را از شرم، انداختند پائین، تا توی چشم های میرمجتبی نیفتد... حتی مسئول اعزام....حتی...

میرمجتبی توی حیرت حاضرین، من را بوسید و پرید توی اتوبوس...

رفت و دل من را با خودش برد...در سی ام، آذرماه سال شصت، «میرمجتبی اکبری» در سن سیزده سالگی، حوالی جبهه خونین شهر شهید شد...


3. زيارت اهل قبور/ فاتحه‌اي نثار ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي

عارفي كه درس اخلاقش مردم را بيهوش مي كرد

http://www.ido.ir/myhtml/news/1387/m09/138709241452.jpg
 

از فرمایشات مرحوم ملکی ـ رحمة الله علیه ـ این بود که فرمودند:

در مجلس استادم جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی مذاکره حب جاه شد.

من عرض کردم: بحمدالله من حب جاه ندارم!؟

[ آخوند همدانی] رو کرد به مرحوم حاج شیخ کاظم و فرمود:

ببین میرزا جواد چه می گوید؟!

این مطلب گذشت تا موقعی که عده ای از ملکی های تبریز آمدند به زیارت کربلا، بر من ظاهر شد که معاشرتم با آنها همه ناشی از حب جاه است!

اثر سخنان میرزا جواد آقا

خطیب محترم استاد فاطمی نیا تبریزی در کنگره بانو اصفهانی، فرمودند:

« در مورد جمال السالکین، آیة الله آقا میرزا جواد آقای تبریزی می نویسند که وقتی در مجلسی می نشست می فرمود: ای مردم! یکی از نام های خدا « غفار» است! همین را که می گفت، چند نفر غش می کردند و آنان را از مجلس بیرون می بردند!

آیة الله شیخ علی پناه اشتهاردی هم فرمودند: میرزا جواد آقا تبریزی در مدرسه فیضیه درس اخلاق داشت و آن چنان تأثیر آتشین بر دل ها می گذاشت که در درسش از اثر صحبت ایشان، غش می کردند و بی هوش می شدند.

روزی به میرزا جواد آقا عرض کردند که تأثیر صحبت شما چنان است که یکی از تجار در این جلسه حضور داشته بی هوش بر زمین افتاده است!

فرموده بودند: این که چیزی نیست مولایشان امیرالمؤمنین همیشه از خوف خدا چنین حالتی بهش دست می داد!

تأثیر شگفت انگیز درس آخوند همدانی

علامه حسن زاد ه آملی از قول علامه طباطبائی این مطلب را نقل کرده اند که: مرحوم آیت الله سید علی قاضی فرمود:

من که به نجف تشرف حاصل کردم روزی در معبری آخوندی را دیدم شبیه آدمی که اختلال حواس دارد و مشاعر او درست کار نمی کند، راه می رود.

از یکی پرسیدم که این آقا اختلال فکر و حواس دارد؟

گفت: نه، الأن از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسینقلی همدانی به در آمده و هر وقت آخوند صحبت می فرماید در حُضار اثری می گذارد که بدین صورت از کثرت تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب، از محضر او بیرون می آیند.

تسلیم به قضای الهی

حاج آقا شالچی فرمودند: «روزی همراه استادم مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی قدم می زدیم که ایشان در جایی نشستند و مشغول خواندن چیزی شدند.

ما احساس کردیم ایشان مشغول فاتحه خوانی هستند و در عین حال قبری را هم آنجا نیافتیم! از ایشان سؤال کردیم: آیا قبر بزرگی در اینجاست که مشخص نیست و ما نمی دانیم؟

ایشان با لبخندی گذشتند. ما فهمیدیم که ایشان مایل به جواب گفتن نیستند. پس از این ماجرا، هفته بعد فرزند ایشان فوت کرد و در همانجا دفن گردید و معلوم شد که مرحوم ملکی خبر این حادثه را از قبل می دانستند!»

ارتحال

از قول آیت الله فهری نقل شده:

همچنین شنیدم از زاهد عابد مرحوم حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بود که فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم. در منزل به من گفتند که آقای حاج میرزا جواد جویای حال تو شده است.

[ آقای فاطمی] فرمود: من با سابقه کسالتی که از ایشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم (و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) دیدم ایشان استحمام کرده خضاب بسته و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده و آماده ادای نماز ظهر و عصر است.

در میان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعای تکبیرات افتتاحیه را خواند و همین که به تکبیرة الاحرام رسید و گفت: الله اکبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.

این واقعه یازدهم ذی الحجه به سال 1343 هجری قمری بود. پیکر پاکش پس از تجهیز در شیخان قم به خاک سپرده شد .


4. يك فنجان شعر/ شعري از علي محمد مودب براي زلزله زدگان آذربايجان

چقدر دل که در این لحظه‌ها برات شکستند...


زمین شکست، زمان هم، تو هم، جهات شکستند
شکست سقف و شکستی و خاطرات شکستند

صدای خنده کودک شکست و تاب رها شد
درخت‌ها همه بی تاب در حیات شکستند

عروسکان جوانمرگ را چگونه نگریم
به کام خاک بسی شاخه نبات شکستند

چه نامه‌ها همه ننوشته ماند تا به قیامت
چقدر خط نهان در نی و دوات شکستند

به عکس کوچک تو خیره‌ام، شکسته کوچک!
چقدر دل که در این لحظه‌ها برات شکستند

نرفته دست و دل من مگر به از تو نوشتن
از آن شب آن شب تیره که دست‌هات شکستند



5. نقل محفل/ داستاني از علي اكبر خاوري نژاد

بيا، اما نه پيش همه

-نیا. تو رو خدا حالا نه. مگه نامحرم‌ها رو نمی‌بینی؟ حالا که وقتش نیست. بذار همه که رفتن، اون‌وقت اگه عشقت کشید، بسم‌الله؛ هر چند که نمی‌خوامت، هر چند...

-چی، چی داری می‌گی؟! بریدی؟ همین بود اون‌همه عشق و عاشقی؟!

-من... من بریدم یا تو؟ تو که محرم و نامحرم سرت نمی‌شه، غریب و آشنا نمی‌شناسی، مگه گفتم اصلا نمی‌خوامت؟ من که کینه‌ای ازت ندارم. اصلا می‌دونی چیه؟ خوشم نمی‌آد سرت رو بندازی زیر و هرجا که دلت خواست عینهو یه سایه‌ی سمج خراب...

-هه، هه، آقا رو! یادش رفته اون‌وقت‌ها رو. شعار بود حرفات که هی می‌گفتی «البلاء ولا» هی می‌گفتی که آرزوم رو داری!

-دِ، بازم که داری حرف خودت رو می‌زنی. خودسر بودی. اصلا خودسری تو ذاتته. خودسرتر هم شدی. من می‌گم «ف» تو می‌ری دشت عباس. عزیز! اگه دوست داری بیایی، خب بیا؛ اما نه همه جا، پیش هرکس و ناکس. داد و هوارم برا اینه که یه ذره، به اندازه‌ی یه مثقال مراعاتم رو بکنی، غریب و آشنا سرت بشه، همین. لُپ کلوم. اول‌هاش که هنوز بهت عادت نکرده بودم بی‌خبر، یا الله نگفته و پابرهنه می‌اومدی و خراب می‌شدی رو سرم، اما توقعم بعد چند سال رفاقت اجباری با تو اینه که خوب و بد سرت شه.

-دیدی؟ دیدی گفتم عوض شدی؟ رنگ عوض کردی، گیرپاج کردی، بوکسوات کردی، حالا شدیم تحمیلی، رفیق اجباری، حرف‌های تازه از دهنت می‌شنفم. مگه به زور خودمو بهت چسبوندم که یه‌ریز متلک بارم می‌کنی؟

-چیه هی الکی گیر می‌دی؟ خداییش که چه اسم بامسمایی روت گذاشتن «موج». درست عین موج می‌آی، همه چی رو خراب می‌کنی، همه چی رو به هم می‌زنی و غیب می‌شی. بازم دارم می‌گم، بی‌خبر و سرزده، همین‌طور الله‌بختکی، اونم پیش چشم هزار تا غریب و آشنا نیا، یا منو مثل حالا تو هول و بلای اومدن و نیومدنت مچل نکن. حالام هنوز یقین نکردم که داری می‌آی؛ اما به دلم برات شده که تو راهی.

-بابا خیلی خوب، داد و هوار کشیدن نداره که... باشه، اگه شد خبرت می‌کنم. به جون خودت که به جونم بسته‌اس دست منم نیست. هست؟

-آره که دست ِ خودته، انگار دست منه؟ اگه بدونی وقتی می‌آی چه آتشی می‌زنی به جونم. ای‌کاش حالیت می‌شد، ای‌کاش مردی و نامردی رو می‌شناختی. ای‌کاش دلت رضا نمی‌داد تو دلهره و دل‌نگرونی نگه‌ام بداری. می‌دونی؟ نمی‌دونی که چه بلایی سرم می‌آری. اول، سرم مورمور می‌شه، درست مثل این‌که دلم جاش رو با وسط مَلاجم عوض کرده باشه. تلپ، تلپ، هی می‌زنه، هی می‌زنه، بعد یه درد وانفسا می‌شینه توش که نگو و نپرس. اونقده شدید، اونقده شدید و غیرقابل تحمل که برا خلاصی از شرش سرم رو به نزدیک‌ترین جا که دم ِ دستم باشه می‌کوبم. بعد از اون تند و تیز خودت رو می‌کشونی به جاهای دیگه‌ی بدنم. بعدش سست می‌شم، وا می‌رم. بعدش دیگه هیچی یادم نمی‌آد.

-یادت نمی‌آد؟ برات می‌گم. دهنت قفل می‌شه، کف می‌کنه، رعشه می‌افته به تموم بدنت.

-یه چیزایی حالیم می‌شه؛ اما نه خیلی زیاد. مثل هفته‌ی پیش، همون موقع رو می‌گم که وسط شهر، خراب شدی رو سرم. یادت که هست؟ هی سعی کردم خودمو بکشم گوشه‌ی بلوار تا از نگاهِ ناآشناها و بی‌دردها مخفی شم، اما تو عین همیشه کم‌مرامی کردی و گوشی رو ندادی به دستم. رسیده، نرسیده، درست بغل نرده‌های بلوار به جونم افتادی و ولوم کردی. سکندری خوردم و افتادم. یه موقع به خودم اومدم که دیگه کار از کار گذشته بود، دیدم دور تا دورم رو مردم گرفتن. اگه بدونی اون‌روز چی کشیدم...

- چی کشیدی؟ شرمت اومد؟ خجالت‌زده شدی؟ آخه داداش! مگه از دیوار مردم بالا رفته بودی که این‌طوری حرف می‌زنی؟ اگه می‌شناختنت باید به حالت غبطه می‌خوردن.

- اصلا تو باغ نیستی... حقم داری. بابا! مگه نمی‌شنوی که همه‌جا ورد ِ زبون ِ همه‌ است که دوره این‌ حرفا سر اومده، همه حرص و جوش زدنم واسه‌ی اینه که اگه موقع اومدنت خودی‌ها و آشناها باشند، باکی نیست. خودت که می‌شنیدی چی چی می‌گفتن:

ـ غشیه... دیونه است... با یه تیزی دورش خط بکشین.

ـ مواد بهش دیر رسیده.

ـ اوور دوز کرده.

می‌دونستم لب‌هام به خاطر کف‌کردگی بدشکل شده، سریع پاکشون کردم. چشم که باز کردم و چشمام به دایره دور تا دورم و سکه‌ها و اسکناس‌ها افتاد، از این‌رو به اون‌رو شدم. کفش‌هامو جا گذاشتم و پابرهنه فلنگ رو بستم.

حالا هم تو رو به‌خدا ازم دل‌چرکین نشو. نمی‌گم نیا، بیا؛ فقط نه مثل اون‌وقت‌ها. مردونگی کن، مرام به‌خرج بده، حق رفاقت چندین و چندساله رو به‌جا بیار، بذار یه جای دنج و خلوت، پیش یه آشنا و اهل ِ دل که رسیدم، اگه عشقت رسید که بیایی، بسم‌الله، بیا، به روی هر دو تا چشام.


6. يه حبه قند/ طنزي از محمد كوه خضري

از دفترچه خاطرات یک پشت کنکوری/ پشت کنکور هم عجب حال و صفایی دارد!

همان طور که در جریان هستید این روزها نتایج کنکور دانشگاه سراسری اعلام شده است و با توجه آمار اعلام شده، تقریبا اکثریت داوطلبان، به دانشگاه راه پیدا می کنند. این در حالی است که تا همین چند سال پیش اصلا از این خبرها نبود و رقابت بسیار شدیدی میان جوانان برای تصاحب صندلی های دانشگاه برقرار بود و این رقابت به گونه ای بود که به طور میانگین از هر ۱۰ – ۱۵ داوطلب یک نفر قبول می شد و مثل الان نبود که از هر یک نفر ۵ نفر قبول می شوند!! خلاصه که بیکار ننشینید و اگر، هم اکنون خواهر یا برادر پشت کنکوری ای دارید که امسال کنکور داده و قبول شده است به نشانه حسادت و دق دلی یک پس گردنی محکم به او زده و یادداشت های این پشت کنکوری نگون بخت را بخوانید!

***

۳سال قبل:

بالاخره پس از مشورت های فراوان تصمیم گرفتم امسال هم در کنکور شرکت کنم. البته راستش را بخواهید زیاد از کنکور خاطرات خوبی ندارم و ضربات جبران ناپذیری را از آن متحمل شده ام. هیچ وقت یادم نمی رود؛ اولین ضربه را از خجالتی و ماخوذ به حیا بودنم خوردم؛ چند سال پیش که می خواستم سر جلسه‌ کنکور کیک ام را بخورم توی رودربایستی مانده و بلند شدم یکی یک دور کیکم را به همه داوطلبان تعارف کردم؛ اما نمی دانم چرا مراقب ها به جای تحسین این رفتار جوانمردانه من با رقبا، به جرم تقلب پاسخنامه ام را گرفته و به مدت ۲ سال از کنکور محرومم کردند! البته ریا نباشد یک سال قبل از این اتفاق هم کنکور داده بودم و اتفاقا رتبه یک کنکور شدم. اما خب انتخاب رشته نکردم و گذاشتم برای سال بعد بلکه رتبه ام بهتر شود! آخر آن زمان با رتبه خوب انتخاب رشته نکردن و گذاشتن برای سال بعد مد بود و خیلی کلاس داشت!

۲سال قبل:

نتایج کنکور امسال هم آمد. رتبه ام در کنکور شده است ۱۳ منطقه، ۵۹ کشوری، ۱۵۰ خاور میانه، ۲۳۴ جهانی، ۷۹۰ کهکشان راه شیری! نه اصلا راضی نیستم. می گذارم برای سال بعد!

۱ سال قبل:

از امروز مجددا مطالعه برای کنکور را آغاز کردم. در بدو امر برای خالی نبودن عریضه و این که حوصله ام سر نرود رفتم و در چند کلاس کنکور شرکت کردم. بدین ترتیب که شنبه ها به کلاس کنکور قلم چین، دو شنبه ها به کلاس کنکور مشوقان سخیف و چهارشنبه ها به موسسه آموزش عالی چاخان می روم. البته این آخری موسسه اش همچین عالی هم نیست و خیلی باشد در حد خوب و متوسط است!

راستی مجموعه کتاب های طبقه بندی شده کانون اقتصادی آمرزش را نیز تهیه کردم که دیگر هیچ چیز برای قبولی کم و کسر نداشته باشم! مجموعه کتاب های زرد مناسب برای دوران یادگیری، مجموعه کتاب های آبی مناسب برای دوران تسلط، مجموعه کتاب های نوک مدادی مناسب برای دوره جمع بندی، کتاب های یشمی مناسب برای دوران کاشت، داشت و برداشت ، گل بهی مناسب برای پا درد و مجموعه کتاب های گل باقالی راه راه مناسب برای نفخ شکم در دوران کنکور، از جمله کتاب هایی بود که خریداری کردم!

۸ماه قبل:

کتاب هایم را که خریدم، کلاس هایم را هم که ثبت نام کردم، لذا از بیکاری حوصله ام سر رفته است. به همین خاطر چند روزی است تیریپ افسردگی و پشت کنکوری برداشته ام به این امید که جواب بدهد و دل خانواده برایم بسوزد و به همین بهانه چند روزی یک شمالی چیزی برویم! البته راستش بعید می دانم این راهکارها دیگر جواب بدهد. مخصوصا این که چند وقت پیش هم بابا حسابی از دستم شاکی شده بود و در حالی که حسابی فحش کشم می کرد می گفت” تا کی می خواهی به بهانه کنکور، به خوردن و خوابیدن ادامه بدهی نره غول؟!!” که البته پاسخ دادم برنامه ریزی هایم در حد قبولی در کنکور است و تا این حد دراز مدت نیست که بتوانم پاسخ چنین سوالی را بدهم!

۷ماه قبل:

هرکاری می کنم اصلا برای درس خواندن تمرکز ندارم. واقعا فکرش را که می کنم جنگ نابرابری با رقیبانم دارم و با این مشکلات عدیده و فکر مشغول اصلا دست و دلم به درس نمی رود. به خصوص از وقتی که راجر فدرر در مسابقات تنیس المپیک به اندی ماری باخت و این موضوع به شدت موجبات آزردگی خاطر من را فراهم کرد! امیدوارم حداقل کریستیانو رونالدو امسال دیگر بتواند آقای گل لالیگا بشود تا بلکه بتواند کمی از ناراحتی ها و آشفتگی های ذهنی من را کم کند!

امروز:

امروز نتایج کنکور آمد. متاسفانه رتبه ام زیاد خوب نشد. بابا بعد از فهمیدن رتبه ام گفت: “ماشالا ماشالا پسرم! فقط چند رقم مانده بود پوز اختلاس بزرگ را بزنی! “

ده سال بعد:

امشب که این یادداشت را می نویسم شب کنکور است و من اصلا استرس ندارم. خوشبختانه سیستم آزمون سازمان سنجش به کلی عوض شده است و با تمهیدات مسئولین محترم، استرس در کنکور به حداقل رسیده است. از آن جایی که تنها فرد مانده در پشت کنکور و بازمانده از دانشگاه من هستم لذا فردا کنکوری بین روسای دانشگاه سراسری، دانشگاه آزاد، دانشگاه پیام نور، غیر انتفاعی، انتفاعی و خلاصه همه دانشگاه ها برگزار می شود تا هر دانشگاهی که بهترین رتبه را بدست آورد مجوز ورود من را کسب کند!! آخیش پشت کنکور هم عجب حال و صفایی دارد!

 

7. از دريچه دوربين

ديدار كارگزاران و مسئولان كشور به همراه سفراي كشورهاي اسلامي در ايران، با مقام معظم رهبري در روز عيد فطر

 

نماز باشكوه عير فطر در شهرري و در جوار بارگاه حضرت عبدالعظيم حسني عليه السلام

 

سعيد جليلي و پسرش در نماز عيد فطر

 

محاكمه نمادين آل خليفه

 

اميد نوروزي صاحب مدال طلاي المپيك لندن، در راهپيمايي قدس و نمازجمعه شيراز

 

مناطق زلزله زده آذربايجان

 

صاحب یک فروشگاه آلمانی در اقدامی عجیب به مشتریان خود وعده داد هر کس کاملا عریان برای خرید به این سوپر مارکت بیاید، می تواند ۲۷۰ یورو جنس مجانی بردارد موسس و صاحب این فروشگاه به مناسبت افتتاح آن دست به چنین اقدامی زده و جالب اینجاست که پیشنهادش هم با استقبال خریداران مواجه شد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : گلچین اخبار, ,