اسطوره‏های یونانی با رويكرد اسلام‌هراسي در "نبرد تايتان‌ها"

 

شبکه سوم سیما فیلم سینمایی "نبرد تایتان‏ها" را در ميان مجموعه فیلم‏های سینمایی منتخب نوروزی خود قرار داده و اعلام كرده بود كه ساعت 24 روز سه‌شنبه دوم فروردين آن را به روي آنتن مي‌برد. اما اين فيلم پخش نشد و به‌جاي آن فيلم "ربوده شده" پخش شد.

 

آنچه می‎خوانید نقدی است بر این فیلم، که پس از ارائه دو مقدمه مفصل در مورد تاریخ اسطوره‏های یونانی و نیز ترویج اسطوره‏ها در سینمای غرب، به بررسی "نبرد تایتان‏ها" و نحوه به تصویر کشیدن اسطوره‏ها در این فیلم می‎پردازد.

حمید مریدیان: در رده‌ي اساطير،اسطوره‌هاي يونان از شهرت و آوازه‌ي جهاني برخور دارند به طوري كه تأثير گذاري قابل وصفي را بر فرهنگ و تمدن مدرن بعد از خود گذاشته‌اند. تاريخ اين اساطير با داستان هومر آغاز مي‌شود كه كمتر از يك هزار سال قبل از ميلاد مي‌زيسته‌ (حدودا سال 775 ق.م)

هومر اثر خود را با داستان ايلياد شروع مي‌كند كه نخستين اثر مكتوب يونان است و بعد از آن اوديسه منصوب به اوست كه همتاي داستان ايلياد است. يكي از مشخصات منظومه‌هاي هومري پرداختن به ذكر عمليات قهرمانه، خدايان و پهلوانان داستان است كه توجهي به روانشناسي آنها نشده و كمتر به قضاوت اخلاقي در مورد آنها پرداخته شده.بعد از هومر، هزيود بزرگترين و مهم‌ترين شاعر يوناني به شمار مي‌رود كه شجره‌ي خدايان هزيود بعد از داستان هومر از اهميت زيادي برخوردار است.

ويژگي‌هاي اساطيريوناني

جامعه‌ي آغازين يونان، مادر تبار بود و با تغيير آن در گذر زمان رفته‌رفته به سوي جامعه پدر سالاري و متكي بر پدر خدا پيش رفت و خانواده‌ي خدايان متكي بر شيخوخيت و پدرسالاري شكل گرفت.

طبق روايات يوناني آفرينش از اجتماع زن يا مادر سالاري سر مي‌گيرد كه خدايان مهم و بزرگ آن همه زن هستند و سپس به اجتماعي ديگر منتقل مي‌شود كه بر پدر سالاري استوار شده است. مهمترين خدايان همه مرد يا نرينه هستند مانند اورانوس، زئوس، كرونوس و...

در بينش اسطوره‌اي يونانيان انسانها چون نباتات خود به خود از زمين رسته مي‌شوند ولي در عين حال متأثر از آموزه‌ي بقا هستند كه خدايان غالباً بر جهان و قلمرو خود نظارت و فرمانروايي مي‌كنند و بعد از مدتي، در طول زمان قائل به انتقال انسان پس از مرگ به عالم مردگان شدند.

بسياري از اساطير يوناني تجسم شخصيت انسان‌اند كه خدايان در شكل و شمايل انساني صورت پردازي شده‌اند مانند تايتان‌ها[1]، و خدايان يوناني كه به هيأت انساني بودند.و اين خصوصيت باعث انس و الفت و گرايش فراوان به خدايان باستان يوناني شده است.

شايد علت شمايل گرايي به انسان اين بود كه تا آن روز چيزي به فكر انسان‌ها خطور نكرده بود و خدايان سيمايي واقعي نداشتند و به هيچ موجود زنده‌اي شبيه نبودند.[2]. البته در بعضي از اعصار خدايان به شكل جاندار پديدار مي‌شوند كه به هيأت حيواني يا پرندگان يا ساختار سه‌گانه خدا و خدابانو و شهريار و ملكه و حيوان نرو ماده پديدار در مي‌آيند، مانند ساتيرها كه خدايان جنگل‌اند و تركيب يافته از شكل بز و انسان هستند يا سينتورها به هيأت ديو و آدمي‌اند و گاهي نيم انسان و نيم اسب‌اند.

در خدايان يوناني ويژگي مخصوصي كه ديده مي‌شود اين است كه خدايان به صورت دوستان و همنشينان خوب بدل يافتند بخلاف خدايان بابلي و مصري كه دست نيافتني و داراي عظمت و ابهّت غيرقابل وصفي است كه آدميان بعضاً از آنها وحشت مي‌كردند ولي با اين توصيف كسي نمي‌توانست به خدايان يونان متكي باشد زيرا از طرفي قابل اعتماد نبودند.

در فرهنگ اسطوره‌اي يونان خبري از جادو وجادوگري نيست وحتي جادو را در بين خود طرد مي‌كنند و فقط در بين آنها دو زن ديده مي‌شود كه از قدرت هراس انگيز و خارق العاده‌اي برخوردارند سيرسه (circe) و مديا يا مِدِه (Medea).از اين رو غول‌ها نقش ويژه‌اي دارند كه به شكل كينه توزانه عليه خدايان اقدام مي‌كنند و در مقابل آن‌ها پهلواناني صف آرايي مي‌كنند كه جايگاه اسطوره‌اي خاصي را در حماسه‌هاي يوناني مي‌آفرينند مانند هركول كه زندگيش را وقف مبارزه بر ضد هيولاها و ديوها كرده بود كه اين اسطوره‌هاي حماسي تاريخ كهن آنها را شكل مي‌دهد
در اينجا نبايد اثرگذاري اسطوره‌هاي بابلي در شكل‌گيري در اساطير يوناني را ناديده گرفت ولي در عين حال از ستاره شناسي مانندبابل باستان خبري نيست و مثل بابليان اعتقادي بر تأثير ستارگان به زندگي مردم ندارند، بلكه از كاهن و مردگان چنانچه بابليان گريزان بودند وحشتي ندارند.

ويژگي ديگر در رابطه با زناي با محارم و مادركشي است كه بسياري از تراژدهاي يونان را برگرفته است همچنين در اساطير يوناني آدمخواري با بچه كشي پيوند دارد برخلاف اسطوره‌هاي مصري كه براي انسان قداست ملكوتي قائل‌اند و نيمي از حقيقت او را روحاني مي‌دانستند و از اين رو براي كشتن و قرباني كردن انسان‌ها حرمت قائل بودند ولي در اساطير يوناني قرباني كردن انسان‌ها ديده مي‌شود كه غالباً با قرباني دختران پيوند دارد.

در آخر بايد گفت به طور كلي در طول حيات اساطير يوناني سه مرحله تحولات و تغييرات به ظهور پيوست كه اين مراحل را مي‌توان مرحله حماسي، مرحله تراژديك و مرحله فلسفي ناميد.[3]

اسطوره‌هاي يوناني در رسانه

در چند دهه اخیر ميلادي به ويژه در سالهاي اخير مشاهده مي‌كنيم كه رسانه‌هاي غربي به خصوص هاليوود در توليد و ساخت فيلم و سينما رويكرد اسطوره‌اي را برگزيده و به نحوي مروج تمدن عهد باستان و فرهنگ اسطوره‌اي ملل مختلف شده است. اما نكته تأمل برانگيز اين است كه سينماي هاليود كه براي نشر باورهاي غربي از هيچ كوششي دريغ نمي‌ورزد و براي پيوند دادن ذهن بشر با گذشته افسانه‌اي خود رو به توليد انبوه فيلم‌هاي اسطوره‌اي آورده است چه اهداف و مقاصدي را دنبال مي‌كند و اصولاً چه منافعي را در توليدات سينمايي به همراه دارد كه هميشه به دنبال آنهاست؟ اين قبيل سؤالات ما را بر آن داشت كه به صورت جداگانه به اين موضوع مهم بپردازيم.

در بين تمدن‌هاي ملل باستان كه در صنعت سينما جايي را براي خود باز كرده و سبب شده كه گرايش و اقبال با استفاده از اين تفكر در فيلم‌ها به وسيله نمادها و اسطوره‌هايش بيشتر شده باشد تمدن اسطوره‌اي يونان باستان است كه به علت داشتن قابليت‌ها و ويژگي‌هاي منحصرو قابل ذكر سبب شده كه سينماي هاليوودي براي دستيابي به اهداف و تأمين منافع خود از اين طريق و همچنين تأثيرگذاري بيشتر در عرصه رسانه به توليد آن روي بياورد. اما مهمترين ويژگي كه در رأس اسطوره‌هاي يوناني سبب اين شده است كه رسانه‌هاي غربي را شيفته خود كند اهميت موضوع پرداختن به انسان است كه در بينش يونانيون از جايگاه والايي برخوردار است، هنر يوناني هميشه آماده بالا بردن وجود و انديشه تا مقام خدايي بوده است و Mythe را به صورت انساني مجسم كرده تا اهميت اين انديشه را نشان دهد و بلكه تاريخ را به همين صورت در مقابل او جلوه‌گر ساخته است.[4]

به عبارتي ديگر مي‌توان گفت كه تمامي هنر و تفكر يوناني در وجود انسان تمركز يافته و انسان‌ها در اسطوره‌هاي يوناني به صورتي پديدار شده اند كه تفاوت اساسي با ديگر فرهنگ‌ها در اين خصوص ديده مي‌شود. الاهيات آنها كه در اشعاراوليه يوناني به وسيله هومر و هزيود منعكس شده به گونه‌اي است كه انسان محور هستي قرار مي‌گيرد و تصوير خدايان به شكل و شمايل آدميان ساخته و پرداخته مي‌شوند كه از جنس آدم و با قابليت ممتازي شكل گرفته و در اين بين در تصوير هومري از جهان تلاش شده كه انسان در مركز قرار بگيرد. چنانكه قهرمان‌هاي واقعي هومر انسان‌هاي خدا گونه‌اي هستند كه به صورتي ناقص از الگوي خدايي پيروي مي‌كنند و اين طرز تلقي سبب جاي گرفتن انديشه‌هاي هومري در آرمان‌هاي مذهبي يونانيون شده است.

تفكر هومر به گونه‌اي انسان مركز و اومانيستي بود كه زمينه مساعدي را براي حاميان اين انديشه در قرن نوزدهم فراهم كرد و سبب شد دوباره تفكر باستاني احياء شود و برگشت به اسطوره‌ها اين بار با رويكرد جديد و طراحي كلاسيك با استفاده از تمام ظرفيت‌ها شكل گيرد و زمينه تسلط بر تاريخ و طبيعت بشري مهيّا شود. خداشناسي كه در غرب در دوره رنسانس و بعد از آن تحريف شد همان انسان محوري است كه به اصطلاح خداشناسي طبيعي مي‌توان از آن ياد كرد. جنبش فلسفي و ادبي امانيستي كه زيربناي رنسانس بود مقام انسان را ارج مي‌نهاد و او را ميزان اشياء مي‌دانست.

امانيسم دوره رنسانس و بعد از آن همان جنبه اي است كه متفكران از آن طريق تفسير انسان و كمال انساني را در جهان طبيعت و تاريخ جستجو مي‌كنند و بدين صورت ادبيات يونان باستان بر تفكر تئولوژين‌هاي قرن نوزدهم تأثير گذاشتند. بنابراين سرچشمه تفكرات امانيستي را مي‌توان در يونان باستان جستجو كرد.

اصطلاح اومانيسم[5] از واژه يوناني اومانيتاس[6] مشتق شده كه تحت تأثير ادبيات كلاسيك يونان باستان قرار گرفت كه بر تعليم و تربيت آدمي به عنوان موجودي مختار، آزاد و مستقل تأكيد مي‌ورزيد و معتقد بودکه انسان مي‌تواند حيات خويش را مستقل از نظام كليسايي قرون وسطا طراحي كند.

همانطوري كه در يونان باستان تعليم و تربيت به وسيله هنرهاي آزاد صورت مي‌گرفت و چنين مقرّراتي فقط شايسته انسان تلقي مي‌شد.[7]

اومانيست‌ها مصمم بودند حيات روحي انسان عصر كلاسيك را كه در قرون وسطا از دست رفته بود از طريق ادبيات كلاسيك او باز گردانند و در اين زمينه از ابزار رسانه‌اي مدرن براي القاء‌تفكر امانيستي از انسان بهره جستند تا از اين راه بتوانند خود مختاري و خودسالاري آدمي را به او بازگردانند و با ادبيات باستاني آزادي و اختيار انسان‌ها را به نحوي مؤثر به كار گيرند. امروزه در عرصه رسانه به اين ايده افراطي به عنوان طرفداري از ارزش‌هاي انسان دامن زده مي‌شود و حاميان اين تفکر با استيلاء فرهنگي با ابزار رسانه در پي رساندن عده‌اي به عنوان انسان‌هاي برتر در رأس قدرت‌اند تا از اين رهگذر علاوه بر توجه و ارج نهادن انسان‌ها راه به خدمت گرفتن انديشه‌هاي آنان و سلب آزادگي و بردگي ذهني آنها را فراهم آوردند.

نقد «نبرد خدايان»

يكي از فيلم‌هاي هاليودي كه به احياء مفاهيم و انديشه‌هاي انسان محوري عصر باستان به عنوان الگوي عصر جديد مي‌پردازد فيلم نبرد خدايان يا تاتيان‌ها است كه در آن نبرد خدايان يا به عبارتي ابر انسان‌ها با يكديگر به نمايش گذاشته مي‌شود. يكي از موضوعات محوري فيلم كه در آن برجسته مي‌شود شخصيت بعضي انسان‌هاست كه نصيبي ببيشتر از ديگران برخوردارند و آن جنبه‌ي خدايي بودن آنهاست كه باعث شده نيم بدن آنها از عنصر خدايي تشكيل بشود. اين انسان‌هاي خدا گونه كه قلمرو تحت نفوذ آنها و سيع است از قدرت‌هاي فوق العاده و خارق العاده برخوردارند؛ به طوري كه همه‌ي امور بندگان و همه قدرت‌ها در دست اين خدايان اسطوره‌اي است كه بر انسان‌هاي زيردست خود تسلط و غلبه دارند و بر آنها حكمراني مي‌كنند و انسان‌ها ناچارند براي در امان ماندن از خشم و ناراحتي خدايان رو به آنها بياورند و در پناه اطاعت و عبادت درگاه آنها خواسته‌هاي خود را بيابند.

چيزي كه سعي شده در متن فيلم از اول تا آخر در ذهن مخاطبان جاي بگيرد، پذيرفتن انسان‌هاي برتر در برقراري نظم و نظام نوين جهاني است كه با جهت گيري خاص بتوانند از اين طريق راه سلطه و غلبه بر مردم دنيا را فراهم آورند تا علاوه بر تأمين منابع مادي انسان‌ها درسايه استيلاء و سلطه آنها، امنيت و صلح را برقرار كنند. حتي تلاش شده در اين فيلم با القاي توهم سلطه، رعب و وحشتي را در دل مخاطبان ايجاد كنند كه به سبب آن اين باور در عمق جانشان شكل بگيرد كه زمين بايد داراي حاكماني خداگونه باشد تا مصالح و منافع مادي انسان‌ها براي ادامه زندگي تأمين شود. در غير اين صورت هرج و مرج سراسر دنيا را خواهد گرفت، چيزي كه در شهرآرگون به سبب خشم خداي زئوس رخ داد و سبب شد امور عادي و روزمره مردمان آن ديار مختل شود.

در اين فيلم وانمود مي‌شود كه دنيا بدون حضور ابرانسان‌ها كه كليه امكانات و تكنولوژي در دست آنهاست، معني نخواهد داشت و نظم نوين جهاني در صورت در رأس قرار گرفتن آن ها حاصل خواهد شد، چيزي كه اربابان غربي در پي به ثمر نشاندن آن هستند و ابزارهاي رسانه‌اي را براي اين منظور به خدمت گرفته‌اند.

نبرد تايتان‌ها به تصويرکشيدن اسطوره هاي يوناني است که درآن خدايان آسماني و زميني درمقابل يکديگر زورآزمايي مي‏کنند و هر کدام با استفاده از نيروهاي خودديگري رامغلوب مي‏کند. آنچه درفيلم به ظاهرديده مي‏شود به صحنه آمدن ستاره ها و اسطوره هاي يوناني است که در جايگاه خويش نقش خود را طبق افسانه هاي هومري به خوبي ايفاء مي‏کنند. زئوس بزرگترين خدايي که گاهي وي را زئوس پاتروس يعني زئوس پدر مي‏ناميدند.[8] خداي خالق آسمانها و مردم معرفي مي‏شود. او خدايان را در مقامشان منصوب مي‏کند و به اين ترتيب بالاترين جايگاه را در بين خدايان داراست. او دو برادر به نام پوزيدن و هادس دارد که پوزيدون را به فرمانروايي بر درياها مي‏گمارد و هادس را به عنوان خداي حاکم بردنياي مردگان که همراه با بدبختي و تاريکي است منصوب مي‏کند.خداياني که دراين فيلم به صحنه مي‏آيند خدايان محتاج و نيازمندي هستند که وابسته به عبادت و اطاعت مردماني اند که تحت سلطه آنها به عنوان رعيتي فرمانبردار اطاعت پذيري و تبعيت دارند.در واقع در اين فيلم اين خدايان هستند که براي اينکه ابديت و فناناپذيري خود را تامين کنند، دست به دامن بشر فناپذير مي‏شوند تا به عنوان منبعي، ادامه حيات بوسيله انسان ها ميسر باشد.

اين توضيحات همه براي بيان محتواي اصلي داستاني است که بازيرکي تمام ازسوي سازندگان اين فيلم به نفع اربابان زرسالار يهودي و صهيونيستي، مورداستفاده قرارگرفته است.نقش اصلي و محوري اين فيلم حول شخصيتي است که به عنوان منجي و موعود مورد توجه قرارمي‏گيرد و به عبارتي اين فيلم را بايد در زمره فيلم هاي آخرالزماني قرارداد که به نوعي نقش منجي را به عنوان يک موعود و منتظر همگاني انسانها برجسته مي‏کند و نياز انسانها را براي سر و سامان دادن به وضع آنها تامين و ارتباط صلح آميز با خدايان را تنظيم مي‏کند.
 
کودکي که قراراست همه چيزرا تغييردهد و با پايان دادن به ظلم و ستم خدايان عليه آنها قيام کند.درابتداي اين فيلم تصوير کودک موعودي را نشان مي‏دهد که بوسيله ماهيگيري از يک تابوت رها شده در دريا بالا کشيده مي‏شود.اين صحنه در ابتداي ديدن تابوت موسي نبي که معروف به تابوت عهد است را تداعي مي‏کند که عليه ستمکاري و ظلم فرعون قيام کرد و او را از کرسي خداييش به پائين آورد.البته شک و شبهه اي پيرامون اين پيامبر اولوالعزم الهي وجود ندارد و به فرموده قرآن موسي(ع) يکي از اولياي الهي است که خداونداورابه پيامبري برگزيد«وکلم الله موسي تکليما»

اما مرتبط کردن اين منجي که در آخر فيلم به پيروزي وي و غلبه او عليه خدايان مي‏انجامد و مردمان شهر آرگون بوسيله اين منجي از سقوط کردن رهايي پيدا مي‏کنند نکته اي است براي نشان دادن اين که منجي آخر الزمان و منجي موعود از نسل بني اسرائيل است که مردمان زمين بوسيله او از ظلم و ستم فرمانروايان زميني رهايي پيدا مي‏کنند چيزي که درهمه فيلم هاي آخرالزماني ازتيرس چشم کار گردانان هاليوودي مخفي نمي‏ماند و با منسوب کردن منجي آخرالزمان به تفکرات مستکبرانه و سلطه جويانه خويش راه را براي القاء افکار ضد ارزشي خود در جامعه جهاني هموا ر مي‏سازند.

مطلب ديگري که شايان ذکر است در مورد خصوصيات اين منجي آخرالزماني است که اورا از ديگران متمايز کرده است حتي از خدايا ن آليمپوس.

پرسيوس که به عنوان يک ناجي در اين فيلم مطرح ميشود بدني تشکيل يافته ازدو عنصر خدايي و انساني دارد که نه خداست و نه انسان اما علاقه دارد به شيوه انسانها زندگي کند و از قرار گرفتن در کنار خدايان خودداري مي‏کند و با هر پيشنهاد از سوي خدايان طفره مي‏رود و ميلي نشان نمي‏دهد حتي در قسمتي ازاين فيلم گفته هاي زني را که هميشه از لحظه تولدبه همراه پرسيوس بوده رانشان مي‏دهدکه آيو نام دارد[9] و وظيفه مراقبت و نگهباني ازپرسيوس برعهده اوست.اوجمله اي رابه پرسيوس مي‏گويدکه درتاييدويژگي برترومتمايزاوست به طوري که پرسيوس بالاترازجايگاه و متمايز از خدايان و انسان هاقرارميگيرد.جمله توفقط يک نيمه انسان،نيمه خدانيستي توبهترين هردوتاي آنهايي ازجانب آيوآن هم درلحظه هاي حساس فيلم که چيزي به سقوط شهرآرگون باتمام مردمانش نمانده!

اين ادبيات به کاربرده شده درفيلم ازاين که شبيه به اسطوره هاي يوناني باشد بيشترمشابه اسطوره هاوافسانه هاي يهودي است که در مورد انسان خدانما يا به عبارتي خداي انسان نما بيان شده است درتفسير کاباليستي از انسان،آدمي مقام الوهيتي مي‏يابد که درنهايت صورتگري به شکل خداست[10] اين شخصيت و الگو که درلسان آنها به آدم کدمون نام گذاري شده فقط مختص يهوديان است که به عنوان نژاد برتر از ساير مخلوقات و انسانها قرار مي‏گيرند و به صورت تجلي تمام خداوند حي در انسان همسان و هم رديف خدا مي‏شوند و در بعضي گفته ها از برابري او با خدا سخن به ميان آمده که ارزش عددي هر دو مساوي است و نام يهوه و آدم برابر با عدد 45 است که هيچ يک برتري بر ديگري ندارد و در بعضي تفاسير الحادي از خدا همان آدم قدمون اراده شده است [11]

اين قداست و ويژگي برتر تا جايي به اوج رسيده که حتي خداي اصلي هم دست به دامن او مي‏شود و هنگامي‏که قدرت خود را رو به اضمحلال مي‏بيند و از جانب هادس که درپي رسيدن به قدرت و جانشيني به جاي برادرش زئوس است، احساس خطر مي‏کند از پسر خود پرسيوس در پي ياري رساندن به پدر صدا مي‏زند و تقاضاي کمک مي‌کند.

در واقع پرسيوس نماينده يک جريان و تفکر يهودي است که به عنوان نژاد برترسعي در نابودي و از بين بردن دشمنان خود دارد که براي اين کار نيروهاي ديگري را با خود متحد مي‏کند که در ادامه به آنها مي‌پردازيم.

در اين مرحله از فيلم پرسيوس براي نبرد با دشمنان خودکه درراس آنهاهادس خداي تاريکي ها قرار دارد، آماده مي‏شود. او که در پي از بين بردن کراکن هيولاي دريا و زاده هادس است مانع اصلي خود را هادس مي‏بيند که بايد از سر راه برداشته شود اگر چه با از بين رفتن کراکن نيروها و قدرت هادس تضعيف مي‏شود.

آيو که هميشه به همراه پرسيوس است به فرمانده لشکر شهر آرگون راه از بين بردن کراکن (هيولاي دريايي) را نشان مي‏دهد که به عنوان يک راز در اختيار جادوگران سرزمين استيکس قراردارد و آنها هستند که همه چيزرا در مورد کشتن کراکن مي‏دانند و به همين خاطر است که پرسيوس با متحدان و نيروها ي خود سراغ جادو گران مي‏رود و به آنها متوسل مي‏شود.

دراينجا نکته قابل توجه،مطرح شدن جادوگراني است که براي رسيدن به اهداف پرسيوس منجي بايد از آنها کمک بجويد و به عبارتي سازندگان اين فيلم عقيده به جادوگري و سحر و جادو را به عنوان يک عنصر در پيشبرد مقاصد و رسيدن به آرمان نهايي توسط منجي ضروري و لازم ميدانند و نقش آن را براي پيروزي و پي بردن به راز و رموز پنهان برجسته مي‏کنند.چيزي که در عرفان يهود کابالا به آن پرداخته مي‏شود و قابل اهميت است،درحاليکه در اسطوره هاي يونان که اين فيلم در ظاهر به آن مي‏پردازد از سحر و جادو سخني به ميان نمي‏آيد و از جادو گري خبري نيست و حتي نقش جادوگران در نظام اساطير يونان طرد مي‏شود و فقط به نقش ويژه غولها به عنوان موانعي در سر راه قهرمانان اشاره مي‏شود.حتي در داستان هومر از سه خواهر کهن سال نام برده مي‏شود که يک چشم دارند و از قلمرو خود پاسداري مي‏کنند ولي اشاره اي به جادوگران سرزمين استيکس نمي‏شود.[12]

پس مي‏توان گفت جادوگري از خصيصه هاوبن مايه هاي اعتقادي دين يهود است که در قالب فيلم با دست آويزکردن موضوع ديگر به آن به خوبي پرداخته شده و پيوند جادوگري به همراه منجي ضرورتي دانسته مي‏شود که منجي در ارتباط با نيروهاي سحر و جادواست.

درادامه پس ازآنکه پرسيوس باقواي خود براي پيداکردن جادوگران سرزمين استيکس به راه مي‏افتد ماجراهاي جالبي به وقوع مي‏پيوندد و از اين جاست که نبرد بين نيروهاي پرسيوس با دشمنان جبهه مقابل آغاز مي‏شود که دقت دراين صحنه ها، زواياي مختلف اين داستان را آشکار مي‏کند. تکنيکي که صحنه گردانان پشت فيلم با ظرافت خاص کارگرداني کرده اند.

نبرد با حمله ور شدن يکي از دشمنان خون آشام پرسيوس به نام آکرسيوس شروع مي‏شود. او که از سوي هادس مأمور است پرسيوس را از ميان بردارد، داراي نيروي قدرتمند شيطاني است که به وسيله هادس اين نيرو براي از بين بردن منجي به او داده شده است و با رجعت اين فرد از دنياي مردگان نيروهاي تاريکي و ظلماني قدرتمند شده اند. او همان فردي است که زئوس با همسرش همبستر شد و بذر پرسيوس را در وجود همسرش کاشت و نتيجه آن شدکه بر اثر کارزئوس، آکرسيوس خشمگينانه همسر خود را کشت و آن را با بچه، در ميانه تابوت نهاده روانه درياکرد، ولي دست بر قضا پرسيوس از ميان آن تابوت جان به در برد و نجات پيداکرد. آکرسيوس بعد از مطلع شدن از زنده ماندن پرسيوس نقشه انتقام از او و پدرش زئوس را در سر پروراند.

شمشيري را که اوبراي کشتن پرسيوس به کارمي‏برد به گونه اي است که تداعي مفهوم آشنايي رابه ذهن متبادر مي‏کند آري شمشير دولبه اي که درغالب فيلم ها مخصوصا فيلم هاي اسلامي به عنوان شمشير ذوالفقار به تصوير کشيده مي‏شود.

به نظر مي‏آيد که کارگردانان هاليوودي در اين فيلم سعي در شناساندن يک جريان در قالب شخصيت آکرسيوس کرده اند که در برابر اقدامات منجي فيلم دست به شمشير است و مانع پيشبرد اهداف اوست. جريان شيعي و علوي که مانند سدي در برابر اهداف سلطه جويانه صهيونيزم جهاني در دنياي امروز قرار گرفته پايگاه و جايگاه اين تفکر منحرفانه نزد اربابان غربي کشور ايران است که نقشه ها وخواسته هاي زرسالان يهودي را به روياهاي دست نيافتني تبديل کرده که روز به روز ريشه اين مکتب که با انقلاب مردم ايران در دهه 1980 شکل گرفت، از همه جاسر بر مي‏آورد بطوريکه تأثير آن را در کشورهاي مستعمره بخصوص در کشورهاي عربي که عليه رژيمهاي متحد با تفکرات ليبراليستي و يهودي مابي سعي در القاء ارزشهاي ضد ديني دارند، منجر به شکل گيري انقلاب مردمي شده. اين برداشتها در اين بخش از اين فيلم زماني چهره از حقيقت بر مي‎دارد که با قطع شدن يکي از دستان آکرسيوس عرصه بر او تنگ ميشود و با فرار کردن به جاي ديگر تغيير مکان مي‏دهد اما آکرسيوس به کجا مي‎گريزد؟ در ادامه تعقيب پرسيوس با افراد خود، براي چند لحظه اي چشم ها با صحنه هاي آشنا با ذهن روبرو ميشود که نشان دهنده سرزمين ايران است آن هم در قالب نماد ملي اين کشور يعني تخت جمشيد و سمبل هاي آن مثل پرسپوليس که از بالاي تپه اي براي لحظه اي گذرا نمايش داده مي‏شود که با اين کار درصدد نشان دادن نظام برخاسته ازتفکر ديني و علوي از اسلام ايرانيان است که امروزه مهد اسلام راستين و حقيقي است.

بعد از جنگ و گريز پرسيوس و يارانش با عقرب هاي متولد شده از خون، آکرسيوس در حاشيه صحرايي توسط عقربها محاصره مي‎شوند و در اين لحظه است که صداي مخوف و مبهم در بيابان مي‏پيچد.طنين صدايي که در لحظه اول نامفهوم و مبهم به نظر مي‏آيد ولي با کمي دقت از حنجره هاي بيابانگردان صحرايي صداي لهجه عربي به گوش مي‏رسد که با لحن خشک و خشن مي‏گويد و اطيعوالجن. آري جنهاي صحرايي که افراد حاضر را به اطاعت از خود دعوت مي‏کنند[13]آن هم در بياباني بي آب و علف که قلمرو و محدوده عرب هاي بيابان گردصحرايي است. سرزمين عربستان صعودي که مجاور با ايران است جايي که اسلام ازآن جابرخواسته.[14]
 
ياران پرسيوس آنهارابه عنوان دشمناني يادمي‏کنندکه موجودات آدمکشي هستند و به جادوگران بياباني لقب گرفته اند. اما پرسيوس از آنها سپاسگزاري مي‏کند و جنيان براي آنکه دشمن خود را خدايان و هم پيمانان آنها مي‏دانند با پرسيوس براي از ميان برداشتن دشمن مشترک همکاري مي‏کنند و پيمان دوستي و اتحاد مي‏بندند.

همه اين قرائن نشان از فرهنگ مسلماناني دارد که اسلام آمريکايي و غربي دربين آنها رسوخ کرده و واضحترآنکه نشان دهنده جرياني است که امروزه درعالم اسلام به سرکردگي کشورهاي عربي خصوصا عربستان که انتشاردهنده اين تفکرارتجاعي است، با نام وهابيون تندرو قابل شناسايي است.

افرادي که هر روز بهانه تازه اي به دست دشمنان قسم خورده اسلام مي‏دهند و باراه انداختن ترور و قتل و خون ريزي، چهره زننده اي از اسلام را به نمايش مي‏گذارند؛ به طوري که در اين فيلم هنگام درگيري در دنياي مردگان، وزماني که پرسيوس براي نجات مردم شهرآرگون به سفارش جادوگران بايد سرمدوسا را از تنش جداکند جن همراه پرسيوس که نشان اسلام هولناک و خشن اما در عين حال احمق و قابل سوءاستفاده است خود را در عمليات انتحاري منفجر مي‏کند تا در پيروزي پرسيوس منجي سهمي داشته باشد که مي‏توان گفت اين نوع خود زني هم جهت با اهداف و آرمان هاي صهيونيستی است که اين جريان را براي نيل به مقاصد خود همراه کرده است. به طوري که با دستان خود خويشتن را از بين مي‏برند و از آن طرف با نقشه از قبل طراحي شده از ميدان به در مي‏شوند. چنانچه در حادثه 11سپتامبر اين حرکت به وقوع پيوست و زمينه مساعد براي اقدامات بعدي مهيا شد.

بنابراين اگر بخواهيم اهداف و مقاصد از ساختن اين گونه فيلم‏ها را بررسي کنيم مي‏توان به چند گزاره مهم اشاره کرد.

1: اينکه موعود و منجي در سينماي هاليوودي هميشه بر خواسته از غرب است که ترجيحا از نژادي برتر به نام بني اسراييل متولد مي‏شود که سعي مي‏کند خود را فاتح جنگ آرماگدون و آخرالزماني در فيلم معرفي کند مانند فيلم ارباب حلقه‏ها، ماتريکس و...

2.اينکه در عرصه سينما چهره اي که از اسلام ارائه مي‏شود تصوير زننده، فريبکارو پر از خشم و کينه و نفرت است که به هيچ چيز جز جهاد و قتل و خونريزي فکر نمي‏کند و نهايتا اگر انصاف را در رابطه با مسمانان به خرج دهند چهره اي از اسلام خنثي و منفعل به نمايش گذاشته ميشود که همگام و همنوا در اجراي مقاصد و خواسته‏هاي آنها گام بر ميدارد که اين نوع اسلام همان اسلام مورد انتظار آنهاست.

در نبرد تايتان‌ها که از فيلم‏هاي آخرالزماني است به همين موضوعات اشاره مي‏شود يعني علاوه بر منجي موعود غربي، جريان مقابل يعني دشمنان منجي که مسلمانان آزادي خواه و جريان مقابل جبهه استکبارکه تفکر شيعي صادره از سرزمين ايران است به تصويرکشيده مي‏شود که آخرالامر منجي بر آنها غالب مي‏شود و آنها را شکست داده از بين مي‏برد و در نهايت ضربه آخر را بر آنها فرود مي‏آورد که به منزله پايان دادن و خاتمه به اين جريان و تفکراست که در اين فيلم با قطع شدن سرمدوسا هيولاي چند سر ريشه کن مي‏شود.

از طرفي جريان ديگري که موافق با منجي نيست و لي براي از بين بردن جريان مقابل، که دشمني مشترک محسوب مي‏شود منجي راهمراهي ميکند و در راستاي اهداف تعيين شده منجي راياري مي‏رساند.

توجه به اين نکته ضروري است که گرايش فيلم‏هاي آخرالزماني دراين چنددهه ساخته شده توسط صحنه گردانان اين فيلم‏ها به طوري بي سابقه درصدداجرائي کردن پروژه اسلام هراسي و اسلام ستيزي بوده که تا حدود زيادي موفقيت حاصل شداما در چند ساله اخير ساخت فيلم‏هاي آخرالزماني با رويکردي جديد پا به عرصه رسانه گذاشته آن هم کوبيدن و نفي تفکر اسلام حقيقي و اصيل که شيعه ستيزي است و مباني شيعي دراين گونه فيلم‏ها مورد هجوم قرارمي‏گيرد تا جايي که اين عملکرد برنامه راهبردي براي مقابله با خط فکري جريان اسلام گرايي در دنيا شده که در اين مرحله سينما و رسانه ساحل نجات و پناهگاه صهيونيستي است که با تمام قوا و امکانات سعي در نجات و حفظ موقعيت به دست آمده مي‏کند.

پی نوشت‌ها:

[1] اساطير يونان / جان يين سنت
[2] سيري در اساطير يونان و روم / اديت هميلتون
[3] فرهنگ اساطير يونان و روم / دپير گريمال ج ا
[4]. فرهنگ اساطير يونان و روم، دپير گريمال ج 1.
[5]. Homanism.
[6]. Humanitas.
[7]. خدا و دين در رويكرد امانيستي / مريم صانع‌پور.
[8] تاريخ اديان /حسين توفيقي
[9] شايد بتوان گفت که همراهي و نگهباني از پرسيوس که به عهده او گذاشته شده تداعي کننده همان داستان موسي(ع) است که در قصه قرار گرفتن موسي (ع) درتابوت و رها کردن در آب توسط مادر اين پيامبر الهي،خاله موسي نقش مهمي داشت و سبب شد موسي به سمت خانواده فرعون راهنمايي شود چيزي که دراين فيلم آيويکي ازاله‏هاي يوناني ماموربه آن است
[10] فرهنگ نمادها
[11] فرماسونري جهاني /هارون يحيي
[12]اساطير يونان / جان يين سنت / باجلان فرخي
[13] جنهاهمان گروهي اندبا شمايل و لباس‏هاي عربي و چهره اي زشت که "Djinn" نام دارند،و به کمک لشکر اندک آرگوس‏ها مي‏آيند.

منابع:

سيري در اساطير يونان و روم / اديت هميلتون / عبدالحسين شريفيان / نشر اساطير 1383
فرهنگ اساطير يونان و روم / دپير گريمال ج ا / احمد بهتش، نشر دانشگاه تهران 1350
اساطير يونان / جان يين سنت / باجلان فرخي / اساطير 138


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : اسطوره‏های یونانی با رويكرد اسلام‌هراسي در "نبرد تايتان‌ها", ,