موازنه راهبردی هسته‌ای چگونه به‌سود ایران تغییر کرد؟
 
مهدی محمدی: 20 فروردین 1390 در حالی فرا رسید که شاخص های تعیین کننده وضعیت راهبردی پرونده هسته ای ایران وضعیتی "رو به جلو" را نشان می دهد. به عبارت دیگر مجموعه از شواهد وجود دارد که ثابت می کند موازنه راهبردی به نفع ایران در حال تغییر است.

اگرچه بحث های مربوط به تحولات منطقه تا حدودی موضوعات مربوط به پرونده هسته ای ایران را به حاشیه برده اما سیر تحولات نه فقط متوقف نشده بلکه در سطحی بنیادی تر ادامه دارد. این یادداشت بنای توصیف وضع موجود را ندارد چرا که در شرایط فعلی هر نوع ارزیابی از پرونده هسته ای ایران که جابجایی های استراتژیک رخ داده در منطقه را لحاظ نکند، ضرورتا ناقص خواهد بود. این موضوع بحثی گسترده می طلبد که فعلا مجال آن نیست.

در عوض، این یادداشت تلاش خواهد کرد استدلال کند که به چه دلیل موازنه راهبردی در موضوع هسته ای به نفع ایران در حال تغییر است.

در پایان بهار 89 و در حالی که فتنه پس از انتخابات تازه شعله ور شده بود و زبانه می کشید امریکایی ها راهبرد خود برای مهار برنامه هسته ی و منطقه ای ایران را بر مبنای درس هایی که از فتنه 88 آموخته بودند بازنویسی کردند. حاصل آن بازنویسی این بود که طرف امریکایی نتیجه گرفت به دلیل آسیب های ناشی از فتنه 88

اولا، سیستم تصمیم سازی استراتژیک در ایران دچار بحران است و قادر به گرفتن تصمیم های بزرگ در عرصه سیاست خارجی نیست.

ثانیا، اختلاف درباره موضوعات سیاست داخلی می تواند به اختلاف در حوزه هسته ای بویژه هزینه های تداوم برنامه هسته ای هم کشیده شود، به این ترتیب اجماع ملی که همواره نیرومندترین پشتوانه سیاست گذاری هسته ای ایران بوده آسیب ببیند. یکی از دلایلی که قطعنامه 1929 تصویب شد این بود که بر آتش اختلاف های داخلی ناشی از انتخابات در ایران -که در حال فروکش کردن بود- بدمد و با وارد آوردن فشار اقتصادی به نقاط آسیب پذیر، یک موج داخلی مخالفت با برنامه هسته ای پدید آورد.

و ثالثا، امریکایی ها به این تحلیل رسیده بودند که در اثر حوادث پس از سال 88 توان مقاومت ایران در مقابل هرگونه فشار خارجی به طور اساسی کاهش پیداکرده و در نتیجه راهبرد حفظ فشار بر ایران اگر در مدت زمانی مناسب اعمال شود، محاسبات استراتژیک ایران را تغییر خواهد داد و اگر محاسبات ایران تغییر کند، رفتار آن هم تغییر خواهد  کرد.

در اثر این سه عامل، امریکایی ها راهبردی را در پیش گرفتند که من آن را "استراتژی تلفیق گزینه های فشار" می نامم. به طور بسیار خلاصه این راهبرد در پی آن بود که مجموعه ای از گزینه های فشار را به طور هم زمان علیه ایران فعال و اعمال کند. تحلیل طرف امریکایی این بود که اگر این تلفیق به طور مناسب انجام شود ایران به لحاظ داخلی در موقعیتی نیست که بتواند در مقابل آن به نحو موثر مقاومت کند. در نتیجه، امریکایی ها تلاش کردند شش مسیر فشار زیر را از بهار 89 به این سو به طور هم زمان ترکیب کنند:

1- مسیر تحریم. شورای امنیت در بهار 89 قطعنامه 1929 را صادر کرد که شدید اللحن ترین قطعنامه این شورا علیه ایران محسوب می شود. بعد از آن امریکا و اروپا به طور جداگانه تحریم هایی را علیه ایران اعمال کردند که به طور مشخص صنایع نفت، گاز و بنزین ایران و همچنین درآمدها و ارتباطات مالی ایران در نقاط مختلف جهان را هدف می گرفت. در ادبیات استراتژیک محافل امریکایی از این گزینه به‌ویژه اعمال تحریم بنزین علیه ایران، به عنوان "گلوله نقره‌ای" یاد می شد که دیر یا زود ایران را از پای در خواهد آورد.

2- مسیر ایجاد تهدید معتبر نظامی. این ایده ای است که اسراییلی ها پیش کشیدند. صهیونیست ها عقیده داشتند و بالاخره امریکا را هم متقاعد کردند که ایران تا دورنمای یک عملیات نظامی را نبیند و تا واقعا احساس نکند که آن سوی گزینه تحریم، درگیری نظامی است از تحریم ها -هر چقدر هم شدید باشد-، تاثیر نخواهد پذیرفت. بنابراین امریکا اگر می خواهد تحریم اثرگذار باشد، باید گزینه نظامی را به طور جدی روی میز خود قرار بدهد و از طریق گرفتن آرایش نظامی در منطقه و دپوی تجهیزات و امکانات این پیام را به ایران ارسال کند که تهدید نظامی یک گزینه معتبر است.

بسیار مهم است توجه کنیم مقصود از ایجاد تهدید معتبر نظامی این نبود که امریکا واقعا وارد جنگ با ایران شود بلکه مقصود این بود که وضعیتی بوجود بیاید که ایران احساس کند گزینه نظامی از روی میز حذف نشده است. به تعبیری که نتانیاهو در دانشگاه ویسکانسین به کار برده است امریکا اگر می خواهد با ایران وارد جنگ نشود، نباید از تهدید ایران به جنگ دست بکشد.

3- مسیر عملیات اطلاعاتی. این مسیر به سه شکل عملیات ربایش (کیس شهرام امیری)، عملیات ترور (کیس ترور شهیدان علی محمدی و شهریاری) و عملیات سایبری (انتشار ویروس استاکس نت) فعال شد. تحلیل امریکایی ها این بود که ترکیب این مسیر با مسیر تحریم ها می تواند برنامه ایران "کُند" کند و برای راهبرد امریکا زمان بخرد.

4- مسیر حمایت از جریان فتنه در داخل. دقیقا از همان مقطع بهار 89 امریکایی ها به‌ویژه شخص اوباما تصمیم گرفتند هرگونه احتیاط را به طور کامل کنار بگذارند و وارد فاز حمایت علنی و صریح از این جریان شوند.

استراتژیست های امریکایی اعتقاد داشتند در شرایطی که پشتوانه های داخلی جریان فتنه در ایران در حال ضعیف شدن است، اگر حمایت خارجی صریح و قاطعی از آنها به عمل نیاید، این جریان شانسی برای ادامه حیات نخواهد داشت. برای امریکایی بسیار مهم بود که فتنه سبز به حیات خود ادامه بدهد چرا که سیا در آن مقطع به این تحلیل قطعی رسیده بود که بدون وجود یک جریان فشار در داخل ایران، هیچ نوعی از فشار خارجی «تمام کننده» نخواهد بود و در هر حال گام آخر را باید نیروهای داخل ایران بردارند.

5- مسیر مذاکره.

6- مسیر عملیات روانی و رسانه ای (درباره این دو مسیر جداگانه توضیح داده خواهد شد.)

شکست راهبرد امریکا درمقابل ایران اگر فقط یک دلیل داشته باشد آن دلیل این است که امریکایی ها در ایجاد یک تلفیق موثر و مناسب از این گزینه ها شکست خوردند. گزینه ایجاد تهدید معتبر نظامی بنا بود اثربخشی تحریم ها را افزایش بدهد اما از آنجا که این گزینه نه به لحاظ رسانه ای و در صحنه میدانی منطقه هیچ وقت آن‌طور که امریکایی ها می خواستند شکل نگرفت (و اساسا امثال رابرت گیتس اعتقادی به شکل گیری آن نداشتند) طبعا هیچ تاثیری هم روی تاثیرپذیری ایران از تحریم ها نگذاشت.

گزینه تحریم هرگز آن‌طور که امریکایی ها فکر می کردند، اجرا نشد و حتی روی کاغذ هم قدرتمند از کار در نیامد. وجود اختلاف های فاحش میان تحریم هایی که امریکا علیه ایران اعمال کرد و آنچه در اتحادیه اروپا تصویب شد، موجب آغاز نزاع های حقوقی دشواری در دو سوی آتلانتیک شد که هنوز هم میان امریکا و آلمان ادامه دارد.

به علاوه، سیلی از شرکت های کوچک غربی به همراه شرکت های معتبر اروپایی به سمت ایران راه افتاد که حتی شرکت های امریکایی هم در آن دخیل بودند. شکست پروژه تحریم ها چنان واضح است که جیمز کلاپر مدیر اطلاعات ملی امریکا در تازه ترین برآورد اطلاعاتی خود نوشته است که امریکا اگر می خواهد روی اراده ایران تاثیر بگذارد باید در گام بعدی به جای اعمال تحریم های شنگین تر روی گسترش روابط اقتصادی با ایران تمرکز کند!

ماموریت گزینه تحریم ها هم این بود که اختلاف های داخلی را در ایران افزایش بدهد اما پس از گذشت مدتی کوتاه تحریم به یکی از ابزارهای ایجاد اجماع در ایران تبدیل شد و حتی اراده های خلاقانه ای را شکوفا کرد که تا پیش از آن حتی در داخل هم به آنها توجه نشده بود. نمونه این اراده خود را در ابتکاری نشان داد که ایران برای تولید داخلی بنزین انجام داد.

گزینه عملیات اطلاعاتی هم جز سوختن برخی از شبکه های کلیدی موساد و سیا در ایران برای امریکایی ها هیچ حاصلی نداشت. تصور امریکایی ها این بود که از این طریق قادر خواهند بود اولا از انگیزه متخصصان برای حضور در پروژه های ملی بکاهند و ثانیا می توانند با ضربه زدن به نیروهای کلیدی بخش هایی از برنامه هسته ای ایران را دچار وقفه کنند.

به عنوان نمونه در این باره تردیدی نیست که یکی از اهداف اصلی ترور دکتر شهریاری متوقف کردن پروژه تولید سوخت راکتور تهران بوده است که تروریست ها از طریق دسترسی به اطلاعات آژانس می دانستند شهریاری نقشی مهم در آن دارد. اما باز هم نتیجه ای که امریکایی ها گرفتند شباهتی به آنچه توقع داشتند، نداشت. نه فقط هیچ بخشی از برنامه هسته ای  ایران متوقف نشد بلکه ایران از اواسط سال 89 به این طرف توانست تمای هدف گذاری هایی را که در جدول زمان بندی فنی خود پیش بینی کرده بود محقق کند.

و نهایتا سران فتنه 88 هم که بویژه در پروژه تحریم مشاوره های قابل توجهی به امریکا داده بودند به جای آنکه با اتکا به مجموعه فشارهایی که غرب بر ایران وارد می کرد نیرومندتر شوند، هر چه بیشتر در جایگاه اتهام قرار رفتند تا جایی که از روز 25 بهمن 89 به بعد عملا دیگر چیزی که بتوان آن را فتنه سبز خواند باقی نماند.

شکست راهبرد تلفیق گزینه ها برای امریکا یک پیام خرد کننده داشت و آن هم این بود که قوی ترین فشارها در حساس ترین زمان هم قادر به متوقف کردن ایران نبوده است پس آیا اساسا هیچ ترکیبی از فشار وجود دارد که بتواند محاسبات راهبردی ایران را تغییر بدهد؟

در سوی مقابل ایران در سال 89 کاملا با آرامش رفتار کرد و توانست با بنا نهادن برخی اصول راهبردی و مدیریت زمان، موازنه را نفع خود تغییر بدهد.

به طور بسیار خلاصه اصول راهبرد هسته ای ایران در سال 89 را می توان در قالب 3 گزاره زیر توصیف کرد:

1- به حاشیه راندن بحث تعلیق. ایران در سال 89 موفق شد بحث تعلیق را به طور کامل از ادبیات رسانه ای و حتی مذاکراتی طرف غربی حذف کند. این موضوع بویژه زمانی کاملا آشکار شد که غربی ها خود مکانیسم مبادله را روی میز گذاشتند -و هنوز هم بر روی میز بودن آن اصرار دارند- و تاکید کردند که پیشنهاد  مبادله تلویحا به معنای پذیرش تداوم غنی سازی در خاک ایران و نادیده گرفتن قطعنامه های شورای امنیت در مورد ضرورت تعلیق غنی سازی است.

2- استقلال کامل فنی. ایران در سال 89 تنها مشکل باقی مانده در چرخه سوخت خود یعنی تولید کیک زرد با استفاده از منابع داخلی را هم حل کرد و به این ترتیب چرخه سوخت ایران که شامل مونتاژ ماشین ها و ساخت قطعات ماشین های سانتریفیژ، طرای سالن های آبشار صنعتی، فرآوری اوررانیوم و غنی سازی است کامل شد.

این گام بلند مستقیما به این معنا بود که از این پس توان فنی ایران از هیچ نوع محدودیت خارجی مانند قطعنامه های شورای امنیت و یا تحریم های یک جانبه که هدف آن قطع دسترسی ایران به مواد و قطعات هسته ای است تاثیر نخواهد پذیرفت.

3- پیشنهاد گفتمان همکاری. ایران در سال 89  تلاش کرد يك گفتمان جديد مذاکراتی به جاي گفتمان كهنه اعتمادسازي ايجاد كند كه ظرفیت حل مسئله هسته ای ایران را در قالب یک معامله «برد-برد» داشته باشد. گفتمان اعتمادسازي ظرفيت حل مسئله هسته‌اي ايران را نداشت چرا که اولا آژانس به اندازه كافي مستقل نیست که بتواند فرایند حل مسائل باقی مانده با ایران را تا انتها و صرفا بر اساس موازین فنی و حقوقی طی کند و مهم تر از این، سطحی از اعتماد كه منجر به پذیرش غنی سازی ایران توسط غرب شود، اساساً قابل شكل‌گيري نيست، به دليل اينكه نگاه طرف غربي به ماهيت نظام جمهوري اسلامي نگاهي است كه اجازه نمي‌دهد اين سطح از اعتماد شكل گيرد.

بر اساس این مفروضات که تاریخ حدودا یک دهه ای پرونده هسته ای ایران آن را تایید می کند، ایران در مذاکرات ژنو 3 و استانبول تلاش کرد طرف غربی را متقاعد کند كه اگر روي گفتمان اعتمادسازي پافشاري كند، اين مسئله هرگز حل نخواهد شد. در عوض ایران يك گفتمان جايگزين در مذاكرات ژنو و استانبول مطرح کرد که نه تنها می توانست مسئله هسته ای را حل کند، بلکه ظرفیت آن را داشت که برخی بحران های ریشه ای را که امریکا در منطقه با آنها دست به گریبان است برطرف کند.

این گفتمان جایگزین که گفتمان همکاری نامیده شد، طیف وسیعی از مسائل را پوشش می داد که می توانست مبنای شکل گیری یک سلسله مذاکرات جامع و سودمند میان ایران و غرب باشد. طرف غربی در مذاکرات ژنو و استانبول با این بهانه که مسئله هسته ای را از دیگر مسائل مهم تر می داند، از ورود به این فاز خودداری کرد اما اکنون و با آغاز خیزش های اسلامی در منطقه دریافته است که آنچه ایران در آن دو دور مذاکره گفت، تا چه حد بر واقعیت منطبق بوده است. به همین دلیل پیش بینی می شود که واقعیت های منطقه به زودی دور جدیدی از مذاکرات را در حالی که قدرت چانه زنی غرب به طور اساسی کاهش یافته، به 1+5 تحمیل خواهد کرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : موازنه راهبردی هسته‌ای چگونه به‌سود ایران تغییر کرد؟, ,