تقوای الهی؛ راه نجات از ناسیونالیسم جاهلی

 

در چهار قسمت پیشین، به ناسیونالیسم پرداختیم و مشخصاً در بخش پیشین «مکتب ایرانی» مورد بررسی قرار گرفت. اکنون بخش پایانی مجموعه مقالات «ناسیونالیسم ایرانی» (گرچه بهتر است بخوانید ناسیونالیسم ضدایرانی) با محوریت آیه ۲۶ سوره فتح و طرح احادیث و روایات پیرامون این آیه تقدیم می‌شود. امید است قلب نازنین امام عصر از ما خشنود باشد.
در جلد بیست و دوم تفسیر نمونه در ترجمه آیه بیست و ششم سوره فتح « إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَهِلِیَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سکینَتَهُ عَلى رَسولِهِ وَ عَلى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کلِمَةَ التَّقْوَى وَ کانُوا أَحَقَّ بهَا وَ أَهْلَهَا وَ کانَ اللَّهُ بکلِّ شىْءٍ عَلِیماً » آمده است:
به خاطر بیاورید هنگامى را که کافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند، و (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه را بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود، و آنها را به تقوى ملزم ساخت که از هر کس شایسته تر و اهل و محل آن بودند، و خداوند به هر چیز عالم است .
و در تفسیر این آیه شریفه نیز آمده است:
تعصب و حمیت جاهلیت بزرگترین سد راه کفار! در این آیات باز مسائل مربوط به ماجراى «حدیبیه» تعقیب مى شود و صحنه‌هاى دیگرى از این ماجراى عظیم را مجسم مى کند.
نخست به یکى از مهمترین عوامل بازدارنده کفار از ایمان به خدا و پیامبر )صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ) و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده، مى‌گوید: «بخاطر بیاورید هنگامى که کافران در دلهاى خود نخوت و خشم جاهلیت را قرار دادند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فى قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَهِلِیَّةِ) و بخاطر آن مانع ورود پیامبر )صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ) و مؤ منان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند و گفتند اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشته اند وارد سرزمین و خانه هاى ما شوند و سالم بازگردند، عرب درباره ما چه خواهد گفت؟ و چه اعتبار و حیثیتى براى ما باقى مى ماند؟
این کبر و غرور و تعصب و خشم جاهلى، حتى مانع از آن شد که هنگام تنظیم صلح نامه «حدیبیه» نام خدا را به صورت «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسند، با اینکه آداب و سنن آنها مى گفت که زیارت خانه خدا براى همه مجاز، و سرزمین مکه حرم امن است، حتى اگر کسى قاتل پدر خویش را در آن سرزمین یا در مراسم حج و عمره مى‌دید، مزاحم او نمى شد.
آنها با این عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند و هم سنتهاى خود را زیر پا گذاشتند و هم پرده ضخیمى میان خود و حقیقت کشیدند و چنین است اثرات مرگبار «حمیتهاى جاهلیت!»
«حمیت» در اصل از ماده «حمى» (بر وزن حمد) به معنى حرارتى است که از آتش یا خورشید یا بدن انسان و مانند آن به وجود مى آید و به همین دلیل به حالت «تب» «حمى» (بر وزن کبرى) گفته مى‌شود و به حالت خشم و همچنین نخوت و «تعصب خشم آلود» نیز «حمیت» مى‌گویند.
این حالتى است که بر اثر جهل و کوتاهى فکر و انحطاط فرهنگى مخصوصاً در میان «اقوام جاهلى» فراوان است و سرچشمه بسیارى از جنگها و خونریزیهاى آنها مى‌شود.
سپس مى‌افزاید: در مقابل آن «خداوند حالت سکینه و آرامش را بر رسول خود و مؤ منان نازل فرمود» ( فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ ).
این آرامش که مولود ایمان و اعتقاد به خداوند، و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردى و تسلط بر نفس دعوت کرد و آتش خشمشان را فرو نشاند، تا آنجا که براى حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» که رمز اسلام در شروع کارها بود، بردارند و بجاى آن «بسمک اللهم » که از یادگارهاى دوران گذشته عرب بود در آغاز صلحنامه حدیبیه بنگارند و حتى لقب «رسول الله» را از کنار نام گرامى «محمد» )صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ) حذف کنند و حاضر شدند که برخلاف عشق و علاقه‌اى که به زیارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان «حدیبیه» به سوى مدینه بازگردند و شترهاى خود را برخلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانى کنند و بدون انجام مناسک از احرام به درآیند.
آرى حاضر شدند دندان بر جگر بگذارند و در برابر همه این ناملایمات صبر و شکیبائى به خرج دهند، در صورتى که اگر «حمیت جاهلیت» بر آنها حاکم بود هر یک از اینها کافى بود که آتش جنگ را در آن سرزمین شعله‌ور سازد.
آرى فرهنگ جاهلیت دعوت به «حمیت» و «تعصب» و «خشم جاهلى» مى‌کند ولى فرهنگ اسلام به «سکینه» و «آرامش» و «تسلط بر نفس».
سپس مى‌افزاید: «خداوند آنها را به کلمه تقوى ملزم ساخت و آنها از هر کس سزاوارتر و شایسته تر و اهل و محل آن بودند» ( وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوَى وَکَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا (
«کلمه» در اینجا به معنى «روح» است، یعنى خداوند روح تقوا را بر دلهاى آنها افکند و ملازم و همراهشان ساخت. چنانکه در آیه 171 سوره نساء درباره عیسى (علیه السلام) مى‌خوانیم : إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ :«مسیح فقط فرستاده خدا و کلمه او است و روحى است از ناحیه او که به مریم القا فرمود.»
بعضى نیز احتمال داده‌اند که مراد از «کلمه تقوا» دستور و فرمانى است که خداوند در این زمینه به مؤمنان داده بود.
ولى مناسب همان «روحیه تقوا» است که جنبه «تکوینى» دارد و زائیده ایمان و سکینه و التزام قلبى به دستورات خداوند است .
لذا در بعضى از روایات که از پیغمبر گرامى اسلام)صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ) نقل شده «کلمه تقوا» به «لا اله الا الله» و در روایتى که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده به «ایمان» تفسیر شده است .
در یکى از خطبه‌هاى پیغمبر گرامى )صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ) مى‌خوانیم : و نَحنُ کَلِمَةُ التَّقوى و سَبیلُ الهُدى: «مائیم کلمه تقوا و طریقه هدایت.»
شبیه همین معنى از امام على ابن موسى الرضا (علیه السلام) نیز نقل شده که فرمود: نَحْنُ کَلِمَةُ التَّقْوَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى : «مائیم کلمه تقوا و دستگیره محکم الهى»
روشن است که ایمان به «نبوت» و«ولایت» مکمل ایمان به اصل «توحید» و معرفة الله است چرا که آنها همه داعیان الى الله و منادیان توحیدند.
به هر حال، مسلمانان در این لحظات حساس گرفتار خشم و عصبانیت و تعصب و نخوت نشدند و سرنوشت درخشانى را که خداوند در ماجراى حدیبیه براى آنها رقم زده بود با آتش خشم و جهل نسوزاندند.
زیرا مى گوید: «مسلمانان از همه سزاوارتر به تقوا بودند و اهل و محل آن ».
بدیهى است از یک مشت جمعیت خرافى و نادان و بت پرست، جز «حمیت جاهلیت» انتظار نمى رفت ولى از مسلمانان موحدى که سالیان دراز در مکتب قرآن پرورش یافته بودند چنین خلق و خوى جاهلى غیرمنتظره بود. آنچه از آنها انتظار مى رفت همان سکینه و وقار و تقوا بود که در حدیبیه به نمایش گذاردند، هر چند نزدیک بود بعضى از تندخویان ناشکیبا که شاید رسوباتى از گذشته را با خود داشتند این سد نیرومند را بشکنند و جنجالى بر پا کنند، اما سکینه و وقار پیامبر )صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ) همچون آبى بر این آتش ریخته شد و خاموش گشت .
در پایان آیه مى فرماید: « و خداوند به هر چیزى عالم و آگاه بوده و هست » ( وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا (
او هم نیات سوء کفار را مى‌داند و هم پاکدلى مؤمنان راستین را، در اینجا سکینه و تقوا نازل مى‌کند و در آنجا حمیت جاهلیت را مسلط مى‌سازد که خداوند هر قوم و ملتى را به مقدار شایستگیهایشان مشمول لطف و رحمت خود مى‌سازد و یا خشم و غضبش !([1])
در تفسیر این آیه در مهنج‏الصادقین فى الزام المخالفین نیز درباره «حمیة الجاهلیة‏» گفته شده ‏است: منظور آن گروه مشرک خشم و غضب دوره جاهلیت را داشتند([2]) و در عوض طمانینه و دل آرامى توام با اطمینان خاطر نصیب پیامبر خدا )صَلَّى اللّه عَلَیهِ و آلِهِ) و دیگر مومنین گردید و در قلوب ایشان سکینه انزال فرمود و به جهت آن متوقر گشته و حلم را شعار خود کردند.
علامه طباطبائى(ره) در تفسیر این آیه بویژه در مورد «حمیة الجاهلیة‏» از قول راغب در مفردات گوید:
عرب وقتى نیروى غضب فوران کند و شدت یابد، از آن به حمیت تعبیر مى‏کند([3])

حمیت جاهلیت چیست؟

گفتیم «حمیت» در اصل از ماده «حمى» به معنى حرارت است و سپس در معنى غضب، و بعدا به معنى نخوت و تعصب آمیخته با غضب به کار رفته است .
این واژه گاه در همین معنى مذموم (توأم با قید جاهلیت ، یا بدون آن ) و گاه در معنى ممدوح و پسندیده به کار مى‌رود و اشاره به غیرت منطقى و تعصب در امور مثبت و سازنده است .
امیر مؤمنان على (علیه السلام) به هنگام انتقاد از بعضى از یاران سست عنصر و سرکش مى‌فرماید:([4]) «گرفتار مردمى شده‌ام که اگر فرمان دهم اطاعت نمى کنند و اگر دعوتشان کنم اجابت نمى کنند...آیا دین ندارید که شما را جمع کند؟ یا غیرتى که شما را به خشم آورد؟ (و به انجام وظائف وا دارد( » ولى غالبا در همان معنى مذموم به کار رفته است، چنانکه امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در خطبه «قاصعه»([5]) بارها روى این معنى تکیه کرده است و در مذمت ابلیس که پیشواى مستکبران بود٬ مى فرماید:([6]) «او را فرزندان نخوت و حمیت و برادران عصبیت و سواران بر مرکب کبر و جهالت تصدیق کردند» و در جاى دیگر همین خطبه، به هنگامى که مردم را از تعصبات جاهلیت بر حذر مى دارد، مى فرماید([7]) : «شراره هاى تعصب و کینه هاى جاهلى را که در قلب دارید خاموش سازید، که این نخوت و حمیت و تعصب ناروا در مسلمانان از القائات و نخوت و وسوسه شیطان است.»
آیت الله مصباح یزدی در جلسه هشتم درس «شرح خطبه قاصعه» می‌گویند: «... امیرالمؤمنین(ع) ریشه بسیاری از این مفاسد اخلاقیِ فردی و اجتماعی را «کبر» می‏داند؛ سپس هشدار می‏دهد که مبادا خیال کنیم تکبر و غرور فقط مختص آدم‌‏های متشخص و ثروت‏مند است؛ یا کسانی که از روی جهل و غفلت خود را بزرگ می‏بینند؛ یا آنان که به دلیل قدرت یا وابستگی‌های قومی بر دیگران تکبر می‌ورزند.
اگر ریشه تکبر نوعی جهل است، نباید انسانِ عالم متکبر باشد، اگر ریشه‏ آن نوعی امتیازات مادی است، پس نباید آدم فقیر تکبر داشته باشد. امام(ع) می‏فرماید: تکبر، دام گسترده شیطان است که نه عالم می‏شناسد و نه فقیر و نه هیچ کس دیگری. شیطان اگر دامش را بر سر راه فقیری هم بگستراند، او هم از هلاکت نجات نمی‏یابد؛ ولو لباس کهنه و مندرس بر تن داشته باشد. عالمانی که در این دام شیطانی افتاده‏اند، چه فسادهایی بر پا کرده‏اند! قرآن کریم همه جا اختلاف در دین را محصول عالمانی دانسته که از روی بغی و سرکشی این اختلافات را پدید آورده‏اند؛ «و مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ ([8]) »؛ قرآن می‏گوید ریشه این اختلافاتی که در ادیان و مذاهب پیدا شده، کسانی بوده‏اند که عالماً و عامداً به خاطر مقام و منافع خودشان ایجاد اختلاف کرده‏اند.
این آیه به صورت حصر می‏گوید: اختلافی پیدا نشد، مگر از ناحیه کسانی که خودشان اهل علم و کتاب بودند.شیاطین به بهانه‏های مختلف، انسان را وسوسه می‏کنند که آقا! شما چه چیزتان از فلانی کمتر است؛ او دارای فلان پست و مقام است، رئیس فلان ‌جاست، قاضیِ فلان جاست. چرا شما این قدر گوشه‌‏گیری می‏‌کنید؟! خوب، حالا چگونه خودم را مطرح کنم که جلب توجه کند؟ باید حرف تازه‏ای بزنم تا توجه‏ها جلب شود و کسانی بپرسند که این حرف جدید از چه کسی بود؟! اگر این آقا در ابتدا بگوید: خدا دوتاست، یا اسلام دروغ است و...، در جامعه‏ای مثل جامعه اسلامی ایران که برای انقلاب اسلامی‏اش صدها هزار شهید داده، کسی به حرف او گوش نمی‌‏دهد؛ لذا، باید بگوید: نه آقا! اسلام حقیقی را شما نشناختید؛ من چیزهایی از اسلام کشف کرده‏ام که دیگران کشف نکرده‏‌اند! مگر شما نمی‏‌گویید قرآن حقایقی دارد که باید تا روز قیامت تدریجاً کشف شود؛ من هم یکی از این حقایق را کشف کردم! باز شیطان وسوسه می‏کند و می‌گوید: آقا! ببین با این حرف‏هایی که آخوندها می‏زنند جوان‏ها چه طور از دین برمی‏گردند و نسبت به اسلام بدبین می‏شوند! .... ([9])

به هر حال ، شک نیست که وجود چنین حالاتى در فرد یا جامعه باعث عقب ماندگى و سقوط آن جامعه است، پرده‌هاى سنگینى بر عقل و فکر انسان مى‌افکند و او را از درک صحیح و تشخیص سالم باز مى‌دارد و گاه تمام مصالح او را به باد فنا مى‌دهد.
اصولا انتقال سنتهاى غلط از قومى به قوم دیگر در سایه شوم همین حمیت جاهلیت صورت مى گیرد و پافشارى اقوام منحرف در برابر انبیاء و رهبران الهى نیز غالبا از همین رهگذر است .
در حدیثى از امام على بن الحسین (علیه السلام ) مى‌خوانیم که وقتى از حضرت درباره «عصبیت» سؤال کردند، فرمود:([10]) «تعصبى که موجب گناه است این است که انسان بدان قوم خود را از نیکان قوم دیگر برتر بشمرد ولى دوست داشتن قوم خود تعصب نیست، تعصب آن است که آنها را در ظلم و ستم یارى کند.» بهترین راه مبارزه با این خوى زشت و طریق نجات از این مهلکه بزرگ، تلاش و کوشش براى بالا بردن سطح فرهنگ و فکر و ایمان هر قوم و جمعیت است.
در حقیقت داروى این درد را قرآن مجید در همین آیه مورد بحث بیان کرده، آنجا که در نقطه مقابل آن، از مؤمنانى بحث مى‌کند که داراى سکینه و روح تقوى هستند، بنابراین آنجا که ایمان و سکینه و تقوى است، حمیت جاهلیت نیست و آنجا که حمیت جاهلیت است ایمان و سکینه و تقوى نیست. ([11])


نتیجه بحث
با توجه به معناى ظاهرى این آیه شریفه (آیه 26 سوره فتح) و همچنین با در نظر گرفتن شان نزول و تفاسیرى که در این مورد صورت گرفته است، ملاحظه مى‏شود که برخى عادات ناپسند از جمله سنتهاى غلط و غیر منطقى از اقوام پیشین که در واقع این سنتها و عادات ناپسند از جهل آنها سرچشمه مى‏گرفته‏است.
جاهلیت؛ این مُعضَل تاریخی بسیار طولانی ـ عمری ‌به درازای عمر انسان‌ـ دارد؛ تاریخ زندگی بشر، این گونه ناهنجاری‌های زمین‌گیرکننده را در جوامعِ پیش از عصر تمدن، بصورت بسیار چشمگیری دیده است.
در میان قبایل عرب پیش از ظهور اسلام، این حس، آنقدر رشد کرده بود که رفتارهای ناشی از آن، بخش اصلی برنامه‌ها و فعالیت‌های روزمره‌ی آن‌ها را تشکیل می‌داد. برتری این قبیله برآن قبیله، فضیلت این قوم برآن قوم و شرافت این لهجه‌ی گفتاری برآن شیوه‌ی گفتاری، تمام عقل، فکر و تلاش آن‌ها را در خود، غرق کرده بود.
از همین رو، در ستایش از قوم، زبان، قبیله و گروه خود، شعارهایی بسیار فخرفروشانه سرمی دادند، شعرهای دامنه داری می‌سرودند و افسانه‌های عجیب و غریبی می‌بافتند.
این شعاردهی، شعرسرایی و افسانه‌بافی‌ها گاهی لجام صبر و حوصله را چنان از دست آنان می‌ربود که همانند سگ‌ها به جان هم می‌افتادند و آتش جنگ‌هایی خونین و طولانی میان قبایل عرب جاهل، در می‌گرفت که مهار کردن آن، از توان انسان‌های فخرفروش و برتری‌خواهِ آن دوران بیرون بود.
در سایه شوم همین«حمیت جاهلیت‏» بوده است و همانطور که گذشت این حمیت‏به عادات خرافى گذشتگان، غضب و شدت عمل در کارها، خشونت، عدم آرامش و حلم، عدم یقین به خدا و پیامبرش و هواهاى نفسانى تعبیر و تفسیر شده است. ([12])

 

- [1](تفسیر نمونه جلد 22 صص ۹۶ تا ۱0۱)
[2]- ر.ک: مهنج‏الصادقین فى الزام المخالفین ، ج‏8، ص 391
[3]- المیزان، ج‏18، ص 458
[4] - مُنِیتُ بِمَنْ لاَ یُطِیعُ إِذَا أَمَرْتُ وَلا یُجِیبُ إِذَا دَعَوْتُ، لاَ أَبَا لَکُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ رَبَّکُمْ؟ أَمَا دِینٌ یَجْمَعُکُمْ، وَلاَ حَمِیَّةَ تُحْمِشُکُمْ ؟ (خطبه ۳۹)
[5]- http://www.ghadeer.org/nahj/qaseah/fehrest.htm
[6]- صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیَّةِ، وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِیَّةِ وَ فُرْسَانُ الْکِبْرِ وَ الْجَاهِلِیَّةِ
[7]- فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِی قُلُوبِکُمْ مِنْ نِیرَانِ الْعَصَبِیَّةِ وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِیَّةِ فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِیَّةُ تَکُونُ فِی الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّیْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِه !
-[8]بقره: 213
-[9] گزیده‌‏ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت برکاته) در هشتمین جلسه شرح خطبه قاصعه در تاریخ 14/8/1383 مصادف با 20 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبری (دام ظله‌‏العالی(
- [10] الْعَصَبِیَّةُ الَّتِى یَأْثِمُ عَلَیْهَا صَاحِبُهَا أَنْ یَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَیْراً مِنْ خِیَارِ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ لَیْسَ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَ لَکِنْ مِنَ الْعَصَبِیَّةِ أَنْ یُعِینَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْمِ
[11]- تفسیر نمونه جلد 22 صص ۹۶ تا ۱0۱
-[12] محمدعلى مجرب٬ معناشناسى واژه جاهلیت در قرآن

 

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : تقوای الهی, راه نجات, ناسیونالیسم جاهلی, مکتب ایرانی, ناسیونالیسم ایرانی, ,