دهمین دوره اردوی تشکیلاتی اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان مستقل
ما از رگ گردن به خداوند نزدیک تر هستیم. رگ گردن در بدن ما و جزئی از ما است و ما از آن هم، به خدا نزدیک تر هستیم. رگ گردن، شاهرگ است و اگر قطع شود ما از بین می رویم یعنی ارتباط وجودی زیادی با ما دارد به عبارت دیگر زمانی که ارتباط ما با خداوند قطع شود ما نابود خواهیم شد چون ارتباط وجودی ما با خداوند، نزدیک ترین ارتباط وجودی است و هیچ فاصله ای نیست.ما در زندگی فردی و اجتماعی زمانی که با کمبودهایی متوجه می شویم به سراغ خداوند می رویم و از خداوند آنها را طلب می کنیم و زمانی به درگاه خداوند روی می آوریم که از همه جا روی گردان شده و چاره ای نداشته باشیم و این حاصل بی معرفتی ما است که در آخر و بعد از مراجعه به همه،تازه به سراغ خداوند می رویم.
حجت الاسلام مجتبی مصباح یزدی صبح امروز باحضور در اردوی تشکیلاتی آموزشی اتحادیه  انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه های سراسر کشور به بیان اصول اعتقادات در فقه امامیه پرداخت.

به گزارش بی باک به نقل از خبرنامه دانشجویان ایران، ایشان با انتقاد از سطح آگاهی عامه مردم از اصول اعتقادات گفت: آشنایی ما با اصول اعتقادات یعنی مباحثی مثل توحید، نبوت، امامت ومعاد معمولا خیلی سطحی وابتدایی است که علت آن بسنده کردنمان به همان اطلاعات محدودمان است. این طرز تفکر به دو دلیل ایجاد می شود؛اول آنکه ما از تاثیرات اصول اعتقادی در زندگی فردی و اجتماعی بی خبریم و دیگر اینکه این مباحث در کتاب های مختلف با زبان پیچیده بیان شده است که برای عموم قابل فهم نیست.

وی تصریح کرد: عموما ما خدای متعال را چه در مباحث دینی  و چه در بحث های استدلالی به عنوان خالق جهان اثبات می کنیم و می شناسیم، اما به این نکته توجه نمی کنیم که آفرینش به چه معناست.تا زمانی که این رابطه در ذهن ماست که رابطه ما با خداوند رابطه ساختمان و بنا یا ساعت و ساعت ساز است، ریشه کار اومانیسم و سکولاریزم حل نمیشود.انبیای الهی درحالی مبعوث می شدند که جامعه مشکلات اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی فراوانی داشت اما بازهم به اولین موضوعی که تاکید می کردند توحید بود.

ایشان همچنین به تشریح معنای آفرینش پرداخته و افزودند: تصویر ابتدایی این است که خداوند به وجود آورنده ماست. در هر رابطه ای که بین دو نفر برقرار می شود قبل از به وجود آمدن رابطه ابتدائا آن دو نفر وجود دارند و سپس چیز دیگری مثل معامله و ...تحقق پیدا می کند؛ به طور مثال وقتی کسی به کسی پول می دهد،قبل از انجام عمل ،هر دو نفر هستند و سپس عمل دیگری تحقق پیدا می کند، که آن پول دادن است.؛ اما وقتی می خواهند به کسی وجود بدهند قبل از وجود،  یک طرف رابطه موجود نیست.

وی در خصوص فرق وجود دادن با بقیه رابطه های دیگر گفت: فرق اینها در این است که در وجودبخشی رابطه یک طرفه است و آن طرف فقط یک نفر، یعنی خدا وجود دارد. یعنی کار، آن طرف تحقق پیدا می کند و این عبارت است از ربط یک طرفه. تمام ربط های دیگر چند طرفه هستند اما بین خدا و ما رابطه یک طرفه است.  یعنی ما خود رابطه هستیم نه اینکه بین ما و خدا فعل و انفعالاتی برقرار شود. یک نمونه از چیزهایی که ما حقیقتا خودمان بوجود می آوریم،اراده کردن است. وقتی ما در ذهن خود تصوری می کنیم مادامیکه به آن فکر می کنیم وجود دارد اما به محض اینکه از آن غفلت کنیم نابود می شود. رابطه بین خالق و مخلوق نیز به همین صورت است. اینطور نیست که مخلوق فقط در روز اول پدید آمدن به خدا احتیاج داشته باشد در حالیکه مخلوق هرچه وجودش بیشتر باشد احتیاجش بیشتر می شود. اول، وسط و آخرش در نیازمندی به هستی بخش هیچ فرقی نمی کند.

وی در ادامه گفت: ما از رگ گردن به خداوند نزدیک تر هستیم. رگ گردن در بدن ما و جزئی از ما است و ما از آن هم، به خدا نزدیک تر هستیم. رگ گردن، شاهرگ است و اگر قطع شود ما از بین می رویم یعنی ارتباط وجودی زیادی با ما دارد به عبارت دیگر زمانی که ارتباط ما با خداوند قطع شود ما نابود خواهیم شد چون ارتباط وجودی ما با خداوند، نزدیک ترین ارتباط وجودی است و هیچ فاصله ای نیست.ما در زندگی فردی و اجتماعی زمانی که با کمبودهایی متوجه می شویم به سراغ خداوند می رویم و از خداوند آنها را طلب می کنیم و زمانی به درگاه خداوند روی می آوریم که از همه جا روی گردان شده و چاره ای  نداشته باشیم و این حاصل بی معرفتی ما است که در آخر و بعد از مراجعه به همه،تازه به سراغ خداوند می رویم.

ایشان در جمع دانشجویان بیان داشت: ما خودمان دارو، پزشک، دبیر و همه کسانی را که از آنها حساب می بریم را خدای خود می دانیم اما این افراد که از آنها می ترسیم و امید به محبتشان می بندیم مخلوق هستند و از خود جمال و قدرتی ندارند.دلیل این که ما کمتر شکر می کنیم این است که فراموش می کنیم هر چیزی را که داریم برای خودمان نیست و هر لحظه خداوند آنها را به ما عطا می کند و خداوند در این باره می فرماید که بین بندگان من بنده شکرگزار خیلی کم است.

وی ادامه داد: زمانی که کسی ترس وامیدش باهم فرق داشته باشد یعنی خوف و رجایش از خداوند باهم مساوی نباشد و امیدش به خداوند در عطا کردن هر چیزی کم باشد و همچنین فراموش کند که خداوند می تواند هر لحظه همه چیز را از او بگیرد ،خوفش از خداوند کم می شود.حال در می یابیم که چرا نمی توانیم همانند امیرالمومنین شب ها از خوف خداوند بیدار شده و ناله کنیم و تا زمانی که مشکل و ناامنی یا مریضی ای نداشته باشیم گریه نمی کنیم بنابراین اضطراب برای ما زمانی پیش می آید که چیزی را نداشته باشیم.باید بدانیم که سطح بینش توحیدی انسان چقدر است و چقدر جامعه بشری عقب مانده است که اومانیسم و سکولاریسم را می پذیرد و بشر ادعا می کند که زمان انجام تکالیفش گذشته و باید حقش را از خداوند بگیرد.

وی خاطرنشان کرد: چرا ما از نماز خواندن لذت نمی بریم؟ برای درک این سوال می توانید کودکی را تصور کنید که برای چند لحظه مادرش را گم می کند و تا زمانی که مادرش برگردد از اعماق وجود خود اشک می ریزد چون احساس می کند که همه چیزش را از دست داده است و با گم کردن مادرش که برای او منبع همه چیز است دیگر هیچی برای از دست دادن ندارد و زمانی که مادرش او را پیدا می کند و در آغوشش می گیرد، بالاترین احساس آرامش به او دست می دهد.

 حال ما چگونه راضی می شویم که اینقدر زود سر از سجده برداریم و احساس آرامش با خدایمان نمی کنیم؟ و چرا زمانی که مقابل خداوند به نماز می ایستیم اشک شوق نمی ریزیم؟ و چرا زمانی که  انسان بزرگی را می بینیم میترسیم ولی در مقابل خداوند جرات این گونه حرف زدن را پیدا می کنیم و چقدر انسان باید گستاخ باشد که با وجود اینکه خداوند به او می گوید با من حرف بزن او در جواب می گوید که نمی خواهم و یا الان فرصت ندارم.آیا ریشه همه این مشکلات در توحید ضعیف ما نیست و به این دلیل نیست که ما خداوند را به درستی نمی شناسیم و فقط زمانی که چیزی را از او می خواهیم با او ارتباط برقرار می کنیم؟به گفته بزرگان ریشه همه مشکلات فردی، اخلاقی و خانوادگی و به طور کلی رذائل اخلاقی شرک است و ریشه همه فضائل اخلاقی توحید است.

حجت الاسلام مصباح ادامه داد: زمانی که فردی فقیر است و چیزی می خواهد، خود را خاضع و خاشع نشان می دهد تا بتواند از شما چیزی بگیرد ولی ما انسان ها گاهی با وجود همه نیازمندی های خود غرور داریم. حتی زمانی که انسان سنش بالا می رود مشکل هایش حل نمی شود زیرا «بینش» آموختنی و یادگرفتنی است و با تمرین برای انسان ملکه می شود اما انسان هرچه سنش بیشتر می شود خود را در صحنه های آزمایشی بیشتر و مختلفی می بیند و مصداق این جمله این است که انسان در دوان کودکی اش از همسایه و بعدها از رئیس اداره اش می ترسد زیرا آنها را از خود قوی تر می داند و او در کودکی با مبلغی کمتر حالا با مبلغی بیشتر فریب می خورد و او تنها یک مشکل دارد و آن هم شرک است.

وی افزود: انسان در ظاهر توحید دارد و مسلمان است ولی اکثر افرادی که ایمان دارند دارای درجه ای از شرک هستند و مومنی خالص است که ایمان محض داشته باشد و دارای هیچ گونه شرکی نباشد و رضایت خداوند را به خاطر رضایت افراد دیگر نادیده نگیرد و از سرزنش دیگران نترسد.اگر کسی خدایی را جز خداوند نداشته باشد و تنها به توحید ملزم شود دیگر برایش مشکلی باقی نخواهد ماند.ما تصور می کنیم گه بزرگان چیزهایی را می بینند و می دانند که ما نمی دانیم ولی بنابر عقیده من بزرگی آنها در این است که آنها از چیزهایی که ما هم می بینیم درک بیشتری دارند و از آنها چیزهایی را می فهمند که ما نمی فهمیم .

وی در ادامه به نقل خاطره ای از آیت الله بهجت پرداخت و گفت: به گفته خودشان زمانی که در خانه شان نشسته بودند و به علت باز بودن پنجره صداهای بیرون را به خوبی می شنیدند در آن هنگام گدایی به کوچه می آید و به کودکی که در کوچه ایستاده بود می گوید برو و از مادرت برای من پولی بیاور ولی کودک پاسخ می دهد برو از مادر خودت بگیر! فقیر باز می گوید غذایی بگیر ولی کودک باز جواب می دهد که از مادر خودت بگیر و هرچه گدا گفت ،کودک جواب داد که برو و از مادر خودت بگیر و ایشان فرمودند که اگر انسان به اندازه این کودک که مادر خود را قبول دارد خدا را قبول داشت همه مشکلاتش حل میشد و به اندازه فهم این کودک که به مادر خود معرفت داشت به خداوند معرفت داشت و می دانست که باید همه چیز را از خدا بگیرد دیگر مشکلی برایش باقی نمی ماند.

وی عنوان کرد:بینش توحیدی مسأله ای نیست که در یک ورقه تعریف کنیم و نمره بیست بگیریم. ما همه در اصول عقاید خدا را قبول داریم اما همین که بگوییم خدا یکی است، کافی نیست. باید نان مردم راتأمین کنیم و کشور را با تکیه بر همین اصول توحید اداره کنیم.نکاتی که از ذهن و فکر ما می گذرد همه اینها را گزینش می کنیم. چه چیزی را مهم می  دانیم و ارجحیت می دهیم؟توحید سطوح و درجاتی دارد که اینها بستگی به عمل ما دارند و در زندگی ما ظاهر می شوند. از ابتدای سن تکلیف تا مرگ، لحظه به لحظه آزمایش توحید است.فردی مرز توحیدش صد تومان پول و فرد دیگر صد هزار دلار است. کسی که مرز توحیدش مقام یا شهرت است.(اخرُ ما یُخرجُ مِن قلبِ الصدیق حب الجاه) آخرین چیزی که از دل صدیق خارج می شود جاه طلبی است.

وی خاطر نشان کرد: صدیق بالاترین درجه قبل از اولیا و انبیا است، مگر به همین راحتی است که بشود از پست و مقام گذشت؟ اگر ما اینگونه نبودیم شاید این آزمایش برایمان پیش نیامده است، باید  بینش توحدیمان را بررسی کنیم. با ادعا درست نمی شود.با گفتن حل نمی شود، هنگام عمل به مرز های توحید،معلوم می شود که تا چه درجه ای موحد هستیم.

گفتنی است که دانشجویان در پایان برنامه از ایشان خواستند تا سلام اعضای اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل را به حضرت علامه مصباح یزدی برسانند و از ایشان بخواهند که برای توفیقات دانشجویان و نظام اسلامی دعا بفرمایند؛ ایشان هم گفتند که به دوشرط این کار را انجام خواهند داد و آن هم دعا کردن دانشجویان درحق خود ایشان و پدر بزرگوارشان است.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : پذیرش سکولاریسم, نماد عقب ماندگی, جامعه بشری, دهمین دوره, اتحادیه انجمن اسلامی, دانشجویان مستقل, مجتبی مصباح یزدی, ,