دکتر رشید جعفرپور
معرفی کتاب
این کتاب ترجمهای است از کتاب «Iran Under The Ayatollahs» نوشتهی آقای «دیلیپ هیرو».[1] نویسنده هدف خود را از نگارش این کتاب، ارایهی تاریخ سیاسی- اقتصادی ایران عنوان میکند و تلاش مینماید میراث اسلامی جامعهی ایرانی، به ویژه رویدادهای قبل و بعد از انقلاب اسلامی در سال 1357 را مدنظر قرار دهد. به این دلیل بحث خود را با ارایهی تاریخچهی کوتاهی از ایران و برپایی حکومت اسلامی در ایران آغاز میکند. وی با این رویکرد، نگاهی به سلسلههای صفویه، قاجاریه و پهلوی میکند و با توجه به کشمکشهای بین دولت و روحانیون در عصرهای گذشته، به طور مشخص با یک رویکرد تاریخی به برخورد روحانیت با رژیم از 15 خرداد 42 تا پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 میپردازد.
نقد کتاب
آثاری که انقلاب اسلامی ایران را از لحاظ تاریخی مطالعه میکنند، معمولاً به یکی از جنبههای وقوع انقلاب اسلامی میپردازند. برخی از آنها به تاریخ و نحوهی شکلگیری آن پرداخته و در طی این بررسی به علل آن نیز توجه کردهاند و هر کدام از آن کتابها هم به تناسب اهمیت موضوع و رویکرد غالب نویسنده یکی از علل را مهم جلوه داده و براساس آن علت شکلگیری انقلاب اسلامی را توجیه نموده و برای آن استنادهایی ذکر کردهاند.[2] دستهی دوم کتابهایی هستند که نظریهی غالبی را تعقیب نمیکنند و شاید اصلاً ماهیت نظری ندارند بلکه صرفاً با توجه به تاریخ انقلاب، از شکلگیری تا فرجام نهایی به بیان سلسلهی حوادث و رویدادها میپردازند و نویسنده اگر هم خواسته باشد نوشتهی خود را براساس نظریهای استوار کند به طور غیرمصرح به آن پرداخته است و خواننده با دقت فراوان میتواند از لابهلای بحثها و تأکیدهای نویسنده به آن پی برد.[3] دستهی سوم کتابهایی هستند که به روند شکلگیری و تاریخ انقلاب توجه چندانی ندارند بلکه بیشتر به نتایج انقلاب میپردازند. در اینگونه کتابها نویسنده تلاش میکند با تحلیل وقایع این حرکت عظیمِ مردمی به نتایج مثبت و منفی آن براساس دیدگاههای خود و دیگران بپردازد.[4]
الف) نقد روشی کتاب
کتاب حاضر به بررسی روند تاریخ انقلاب اسلامی میپردازد و برای ارایهی مقدمهی نظری بحث از «میراث اسلامی» به طور مقدماتی توضیحاتی میآورد. بعد از این مقدمه وارد بحث چگونگی شکلگیری سلطنت پهلوی و براندازی این نظام توسط انقلابیون و شکلگیری جمهوری اسلامی و تحولات بعد از آن تا «استحکام» این نظام میپردازد. از این رو با این بیان ماهیت روششناسانهی کتاب، ماهیتی توصیفی است که دنبال علتیابی پدیدهها و حوادث نیست. از آن جا که کتاب حاضر به مطالعهی گروهها، افراد و جریانهایی که در انقلاب اسلامی نقش داشتهاند پرداخته است، از این رو مطالعهی آن حالت جامعهشناسانه نیز پیدا میکند. در مجموع کتاب حاضر با حالتی تاریخی- توصیفی با رویکردی جامعهشناختی تدوین گردیده است و ماهیت نظری آن چندان آشکار نیست، بلکه با استنادهای زیاد به منابع و ارقام و اعداد، از حالت نظری خارج شده و کمتر به اظهار نظر و تحلیل وقایع پرداخته است.
یکی از مهمترین نقدها به ماهیت روشی کتاب این است که کتاب بیشتر حالت ژورنالیستی دارد. از کل 520 ارجاع فقط 51 ارجاع به کتاب و بقیه یعنی 369 ارجاع به روزنامه، گزارش و مصاحبه صورت گرفته است که ماهیت ژورنالیستی کتاب را بیشتر کرده است. مجلهها و روزنامهها هم اکثراً خارجی هستند و بعضاً جهتدار نوشته شدهاند، از این رو بیطرفی نویسنده را نیز زیر سؤال برده است. در زمینهی ساختار بحث، بعضی از زیرفصلها با عنوان اصلی بحث همخوانی ندارد، به عنوان مثال بحث «جنگ و اقتصاد» را زیر فصل «مبارزهی مجاهدین» آورده است و یا بحث «بنیصدر به عنوان رییسجمهور» را زیر فصل «گروگانگیری آمریکایی» آورده است که چندان مناسبتی با هم ندارند و حتی در بعضی از زیر فصلها مطالبی را ذکر کرده است که هیچ ربطی به عنوان آن ندارد؛ برای مثال در زیر عنوان «امام خمینی و جانشین وی» از صفحهی 378 به بعد پاراگرافها هیچ ربطی به عنوان بحث ندارند. کتاب فاقد «کتابنامه» است. چنین کتابی که ماهیت تاریخی دارد حتماً به یک کتابنامهی مفصلی نیازمند است که بایستی نویسنده و مترجم به آن توجه میکردند.
ب) نقد محتوایی
دربارهی نقد محتوایی کتاب «ایران در حکومت روحانیون» باید گفت که متن کتاب چندان با این عنوان همخوانی ندارد، بلکه کتاب با نگاهی تاریخی به حوادث ایران دوران انقلاب پرداخته است و نگاه مختصری هم به تعامل یا تقابل روحانیت با حکومت دارد. نویسنده توجه اندکی به قیام 15 خرداد 42 دارد در حالی که به اذعان بسیاری از نویسندگان موافق و مخالف انقلاب اسلامی این قیام نقطهی آغاز انقلاب اسلامی بوده است. در تمام این کتاب به جایگاه مردم به عنوان عنصری آگاه پرداخته نشده است و از نظر نویسنده مردم عنصری ناآگاه هستند که متأثر از فعالیت سیاسی افراد، گروهها و دولت در هر شرایطی به یکسو کشیده میشوند و خودشان هیچ اختیاری ندارند، در حالی که به اذعان نویسندگان مختلف و با توجه به تاریخ ایران، مردم ایران در شرایط مختلف آگاهانه بسیاری از قیامها را شکل داده و در مواقع مختلف جانفشانی کردهاند.
در جای جای کتاب تلاش شده است که امام(ره) به عنوان شخصی فرصتطلب نشان داده شود؛ شخصی که برنامهی خاصی نداشته و براساس شرایط زمانی از برخی از فرصتهای به دست آمده استفاده کرده و با توجه به شرایط تاریخی خاص به آن نتیجهی مطلوب رسیده است؛ در حالی که از شخصیت و برنامههای امام بر میآید، ایشان طرح «حکومت اسلامی» بر مبنای «نظریهی ولایت فقیه» را سالها قبل از شکلگیری انقلاب اسلامی در نجف و در خلال بحثهای فقهی حوزه تدوین و به رشتهی تحریر درآورده بودند[5] و با برنامهی کاملاً مشخصی انقلاب را هدایت میکردند. گرچه نویسنده ادعا دارد که به نقش گروهها و طبقات در جریان شکلگیری انقلاب پرداخته است اما از مطالعهی کتاب بر میآید که ایشان چندان نتوانسته ماهیت شکلگیری و تداوم و تأثیرگذاری گروهها بر سیاست و عملکرد دولتها در ایران را روشن کند. ایشان به صورت گذرا به برخی از گروههای سیاسی رسمی پرداخته اما به تنوع قومی، فرهنگی، نژادی، زبانی، هویتی، صنفی و... نگاه عمیقی ندارد.
نویسنده در برخی از فصلها به طور کلی از ماهیت اصلی بحث کتاب خارج میشود و به مباحث جزیی پرداخته و کتاب را از حالت علمی به صورت ژورنالیستی تبدیل کرده است.[6]
گاه نویسنده برای القای خواستهی خویش به خواننده برخی آمارهای غیررسمی و بعضاً اشتباه را چندین بار یا از چند منبع روزنامهای تکرار میکند، در حالی که اگر به اصل ماجرا مراجعه کنیم این آمارها چندان صحیح نمیباشند و این تکرار از ارزش کتاب کاسته است. نویسنده نحوهی شکلگیری و انگیزهی «صدام حسین» (دیکتاتور سابق عراق) را برای آغاز جنگ تحمیلی به اختلافهای مرزی تصریح شده در قرارداد «الجزایر» محدود میکند، در حالی که جنگ عراق برضد ایران به گفتهی ناظران و تحلیلگران، جنگی تمام عیار، برنامهریزی شده، با هماهنگی بسیاری از کشورهای عربی و با حمایت مالی و نظامی بسیاری از سازمانها از جمله شورای همکاری خلیج فارس و بسیاری از کشورها از جمله آمریکا، شوروی سابق و... صورت گرفته است.
نویسنده تلاش کرده است «سرکوب انقلابی» را وسیلهی اصلی پیروزی انقلاب و تداوم آن عنوان کند در حالی که اگر به تاریخ شکلگیری انقلاب توجه کنیم، جنایتهایی که ساواک برای جلوگیری از پیروزی انقلاب صورت داده است تقریباً در دنیا بینظیر و یا کمنظیر است. همچنین بعد از پیروزی انقلاب ترورهای متعددی از طرف گروههای تروریست صورت گرفت و بسیاری از شخصیتهای اصلی نظام را شهید کرد.[7]
ایشان در فصل سوم با عنوان «پایان سلطنت» چندین مرحله برای پایان سلطنت بیان میکند اما شاخصهای هر مرحله را مشخص نمیکند، بلکه به صورت تاریخی چند مرحله را از هم جدا کرده است که میتوان آن تاریخها را حتی عوض کرد به صورتی که هیچ تأثیری بر تحلیل ایشان نداشته باشد. (ص110).
به طور کلی نویسنده تحلیل بسیار اندکی در مورد مسایل مختلف داشته است و فقط یک تحلیل کوتاهی در مورد «سقوط شاه» بیان کرده است و در کل کتاب به نقل حوادث پرداخته و نظریهی خاصی را با تحلیل و تفصیل تعقیب نکرده است. نویسنده اشتباههای تاریخی و مفهومی مختلفی در کتاب داشته که با مراجعهی بیشتر به منابع میتوانست جبران کند و اثر را از حالت ژورنالیستی خارج کند. به طور مختصر به برخی از نکاتی که لازم به تذکر است، میپردازیم:
نویسنده در صفحهی 15 اشاره میکند که «امام برای بعد از پهلوی برنامهای نداشت؟» چنان که توضیح داده شد، ایشان کتاب حکومت اسلامی را قبل از انقلاب در نجف نوشتند و از سال 1342 به صورت مشخص جریانهای انقلاب را تعقیب و هدایت میکردند و برنامهی مشخص داشتند.[8]
در صفحهی 16 به «کاهش حمایت خارجی از شاه» اشاره میکند و چگونگی این کاهش حمایت را نشان نمیدهد، در حالی که میدانیم در آخرین روزهای حکومت شاه، ژنرال «هایزر» به ایران میآید تا ارزیابی خودش را از چگونگی حمایت از رژیم پهلوی به عمل آورد.[9]
در صفحهی 17 اسارت گروگانها را 14 ماه نوشته است در حالی که رقم درست آن 444 روز (حدود 15 ماه) است. در صفحهی 36 نویسنده عنوان میکند که «سیدجمال» سعی داشت به منظور براندازی شاه نهضتی را به رهبری روحانیون ایجاد کند که در ماهنامهی او متجلی بود. در صورتی که دغدغهی اصلی سیدجمال اتحاد جهان اسلام برای مبارزه با استعمار بود و چندان در پی راهاندازی نهضت به رهبری روحانیون برضد شاه نبود و هدف او بیداری مسلمانان و اتحاد آنها بود.
نویسنده در فصل دوم صفحهی 48 مینویسد: «رضاشاه حمایت علما را چون گذشته و قبل از ارتقا به منصب پادشاهی نیاز نداشت، در حالی که در ابتدای فصل از نیاز رضاخان به حمایت علما برای رسیدن به قدرت سخن میگوید که متناقض با این ادعاست.»
در صفحهی 51 نیز نویسنده تغییر پوشنهی زنان از طرف رضاخان را جهت بهبود موقعیت اجتماعی عنوان میکند، اما علاوه بر آن چه که در پاراگراف اخیر توضیح داده شد، هدف رضاخان از کشف حجاب یک حرکت فرهنگی برای مقابله با اسلام و به زعم خودش پیشرفت جامعهی ایرانی بود.[10]
در صفحهی 56 آمده است که «آیتالله کاشانی» حزب مجاهدین اسلام را بنیان نهاد، در حالی که «مجمع مسلمانان مجاهد» را که یک تشکل سیاسی بود، بر محور آیتالله کاشانی طرح گردیده و شروع به فعالیت کرد و مسؤولیت آن به «شمس قناتآبادی» واگذار گردید.[11]
در صفحهی 69 عنوان شده است رژیم شاه در همسویی با احساسات همگانی ضدبهاییت بر محبوبیت خود افزود. در حالی که با اذعان بسیاری از شخصیتهای آن دوران مثل «فردوست» خیلی از سران رژیم شاه گرایش و مذهب بهایی داشتند.[12]
در صفحهی 74 نویسنده تلاش میکند که «آیتالله مطهری» و «آیتالله بهشتی» را در زمرهی میانهروها قرار دهد و امام را جزو تندروها قلمداد و خط آنها را از هم جدا کند. در حالی که این دو شخصیت از یاران اصلی امام(ره) بودند و هیچگاه خط آنها از امام جدا نشد و در این راه شهید شدند. در صفحهی 58 عنوان میکند که «آیتالله بروجردی» کتاب «کشف الاسرار» را در پاسخ به کتابی که بیدینی را ترویج میکرد، نگاشت. در حالی که آیتالله بروجردی چنین کتابی ننوشته است و آیتالله خمینی در سال 1322 این کتاب را نگاشت و بدون نام مؤلف منتشر کرد.[13]
در صفحهی 106 بیان میکند که امام خمینی دور از دسترس شاه در کشوری زندگی میکرد که حکومت آن بههیچوجه با شاه همکاری نمیکرد. در حالی که شاه، امام(ره) را به عراق تبعید کرد و حکومت عراق هم به طور دایم امام(ره) را زیر نظر داشت و ساواک تمام دیدارها، اعلامیهها و نوارهای امام(ره) را کنترل میکرد. در فصل سوم صفحهی 112 بیان شده است که هر چند که امام خمینی(ره) نظر مردم را تا اواسط آبان به خود جلب نکرده بود ولی در تابستان 1356 فعالیتهای خود را افزایش داد. در حالی که امام(ره) از آغاز قیام 15 خرداد 1342 مورد توجه مردم بوده و از راه اعلامیهها و سخنرانیها به طور دایم با مردم ارتباط داشت. در صفحهی 125 نویسنده با بیان جمعهی سیاه (واقعهی 17 شهریور) هیچ اشارهای به نماز جماعت و سخنرانی آقایان «شهید مفتح» و «شهید باهنر» نمیکند.
در صفحهی 132 بیان میکند که امید مداخلهی مستقیم دولت آمریکا برای حفظ تاج و تخت شاه از میان رفت. نویسنده با بیان این مطلب اذعان میکند که آمریکا تلاش میکرد از حکومت شاه حمایت کند ولی بیان نمیکند که آمریکا تا آخر امید داشته و تلاش کرده از حکومت شاه حمایت کند.
«هیرو» در فصل چهارم صفحهی 158 آورده است که «بازرگان» علما را برای شرکت در سیاست ترغیب میکرد، در حالی که چنان که از عملکرد آینده و اندیشههای بازرگان بر میآید ایشان چندان به شرکت علما در سیاست علاقه نداشت.
در صفحهی 159 آورده است که عقاید ضداستبدادی بازرگان کامل و بیعیب و نقص بود. در حالی که میدانیم و در کتب مختلف آمده است که بازرگان حتی با تغییر سلطنت چندان موافق نبود و حتی بعد از انقلاب نیز میخواست برخی از اشخاص سابق در ساختار قدرت باشند.[14] در صفحهی 180 آورده است که رهبر حق دارد تا بلند پایهترین مقامهای قضایی و حقوقدانان شورای نگهبان را که مسؤول بررسی تمامی قوانین تصویبی مجلس هستند، انتخاب کند. در حالی که انتخاب و تعیین حقوقدانان شورای نگهبان برعهدهی رهبری نمیباشد و فقها را رهبر انتخاب میکند.[15] در صفحهی 180 آورده است که رهبر رابط بین رییس دولت و رییس دیوان عالی کشور است. در حالی که وظیفهی رابط بودن بین رییس دولت و رییس دیوان عالی کشور را ندارد.[16]
در صفحهی 184 نویسنده عنوان «شکل حکومت خمینی» را آورده است. در حالی که امام انقلاب و حکومت اسلامی را متعلق به هیچکس نمیدانست و هیچوقت منیّت برای خودش قائل نبودند و همیشه آرای مردم را در تعیین شکل و ساختار حکومت دخیل میدانستند.[17] در صفحههای مختلف واژهی «رژیم» که بار معنایی منفی دارد برای جمهوری اسلامی به کار میبرد. این نشان دهندهی آن است که نویسنده با یک هدف خاصی از این واژه که بار معنایی منفی دارد، به جای حکومت در مورد جمهوری اسلامی به کار میبرد.
در صفحهی 195 میآورد که در پاسخ به اعتراضهای عمومی و درخواستهای شخصی، دفتر امام اعلام کرد که منظور ایشان این بوده که چادر برای زنان حجاب برتر است نه حجاب واجب. در حالی که نظر امام در مورد حجاب بسیار واضح و آشکار بوده است. ایشان نه این که حجاب را واجب میدانسته حتی حجاب با چادر را برتر میدانست و در این مسأله هیچ ابهامی وجود ندارد.[18]
در فصل پنجم صفحهی 201 آورده است که تسخیر لانهی جاسوسی (سفارت آمریکا) به دست دانشجویان در 13 آبان 58 طرحی دقیق بود که پس از سقوط شاه در بهمن 1357 شروع شد. در حالی که این یک طرح پیشبینی شده توسط انقلابیون و مسؤولان نظام جمهوری اسلامی نبود، لذا پس از تسخیر سفارت توسط دانشجویان برای بسیاری از شخصیتهای آغاز انقلاب، تصمیمگیری در مورد آن مشکل بود.[19]
در صفحهی 202 آورده است که مجاهدین انقلاب اسلامی و جنبش مسلمانان مبارز و انجمنهای اسلامی دانشگاهها (450 نفر) به سفارت حمله کردند، در حالی که در منابع مربوط به تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا تعداد 300 نفر ذکر شده است.[20] در صفحهی 232 بیان کرده است که او [بنیصدر] به منظور تعادل سیاسی به دو نیروی مختلف رو میآورد: رهبران مجاهدین و شخصیتهای جبههی ملی و بازرگان، اما این کار بنیصدر را از خط اصلی یعنی سیاستهای امام منحرف کرد. در حالی که بنیصدر در پی تعادل سیاسی نبود بلکه او سیاستهای آن گروهها را میپسندید و خط فکریاش به آنها نزدیک بود و خط فکری آنها با اندیشههای امام(ره) متفاوت بود.[21]
در فصل ششم صفحهی 237 و بعد از آن، طوری عنوان میکند که مسایل مرزی و قرارداد 1975م. الجزایر و مسایل متفرقه عامل اصلی حملهی عراق به ایران شده است و این که ایران در شروع جنگ بیتقصیر نبوده است، در حالی که چنان که بعداً نیز مشخص گردید، اهداف صدام در شروع جنگ بسیار گستردهتر از مسایل مرزی بود و سازمان ملل متحد عراق را شروع کنندهی جنگ دانست و محکوم کرد. در صفحهی 249 آزادی گروگانها را حماسهی 444 روزه میخواند. در حالی که امام تسخیر سفارت آمریکا را «انقلاب دوم» نامید.
در صفحهی 256 آورده است که «مسعود رجوی رییس سازمان مجاهدین در اواخر خرداد سال 1358 نواری از مکالمه...» در این عبارت سال 1359 درست است و هدف «شهید آیت» براندازی حکومت جمهوری اسلامی نبوده بلکه مسألهی جانشینی امام(ره) و حمله به دولت بنیصدر هدف او بوده است.[22] در صفحهی 263 آورده است که در حقیقت وی (بنیصدر) به تنهایی درگیر نبرد با علمای بنیادگرا شده بود که خواستار انحصاری قدرت بودند و میخواستند دیکتاتوری تأسیس کنند. در حالی که یکی از اصلیترین اهداف علما و انقلابیون در صدر انقلاب مبارزه با استبداد و دیکتاتوری بوده است و ساختار حکومت اسلامی را طوری تعیین کردند که مبتنی بر آرای مردم باشد. این اظهارنظر نیت و برداشت نویسنده را آشکار میکند.
در فصل هفتم در صفحهی 226 آورده است: «رهبری فداییان اسلام توسط آیتالله منتظری...» در حالی که منتظری هیچ زمانی رهبر فداییان اسلام نبوده است.[23] در صفحهی 272 آورده است که آنها (مجاهدین خلق) میخواستند جامعهی اسلامی بسازند که در آن دموکراسی باشد و اختلاف طبقاتی نیز از بین برود. در حالی که چنان که قبل نیز مطرح کردیم آنان دنبال جامعهی اسلامی نبودند، از این رو وقتی دیدند امام در پی ایجاد جامعهای اسلامی بر مبنای آرای مردم است به مخالفت پرداختند.
در صفحهی 279 آورده است که پس از آزادی از زندان، محل زندگی وی (مهدویکنی) به محل حضور و جلسات حزب جمهوری و سفیر آمریکا (سولیوان) تبدیل شد. در حالی که سولیوان هرگز به منزل ایشان نرفته و با حزب جمهوری اسلامی جلسه نداشته است.[24] در صفحهی 305 موضع بیطرفی دو ابرقدرت در مورد جنگ ایران و عراق را بیان میکند. در حالی که به اذعان بسیاری از نویسندگان و شواهد تاریخی این دو ابرقدرت به نفع عراق موضعگیری میکردند.
در فصل هشتم در صفحهی 317 آورده است که به دستور امام رادیو و تلویزیون به سرعت موسیقی را محدود کردند و ضبط نوارهای صوتی و تصویری ممنوع شد. در حالی که هیچگاه موسیقی اینگونه در هیچ مرحلهای از انقلاب محدود و ممنوع نشده است. در صفحهی 322 آورده است که در 15/3/1362 [امام] دستور داد تا گزینش را در نیروی ارتش، وزارتخانهها، ادارهها یا مؤسسههای آموزشی ملغی اعلام کنند. در حالی که امام(ره) گزینش را ملغی نکرده است بلکه دستور داده بود برعکس مواظب عناصر فاسد در ادارهها باشند. در صفحهی 329 آورده است که ایران در جلب نظر کشورهای فروشندهی هواپیما موفق نبود. این گفته تأییدی است بر آن که ایران در شرایط جنگی تحت تحریم اقتصادی و صنعتی آمریکا و زورمندان جهان قرار گرفته بود. از این رو بسیاری از کشورها به ایران هواپیما نمیفروختند. در صفحهی 337 آورده است که در قطعنامهی سازمان ملل سعی شد تا نام عراق به عنوان استفاده کننده از سلاح شیمیایی برده نشود. این جمله هم تأییدی بر آن است که جامعهی جهانی با جنگ صدام حسین برضد ایران موافق بود.
در صفحهی 353 اختلاف بر سر حمله به خاک عراق را مطرح میکند و مسؤولان نظام را به دو دستهی تندرو (هاشمی) و محافظهکار (خامنهای، موسوی و منتظری) تقسیم میکند. معلوم نیست این چنین برداشتی را از کجا فهمیده است. در حالی که سیاست «مقابله به مثل» را امام برای رزمندگان مشخص کرده بود. در صفحهی 374 بازرسیهای بیت امام(ره) را به طور تشدید شدهای عنوان میکند. در حالی که با آن همه ترورهای انجام شده در اوایل انقلاب، این بازرسیهای امنیتی بیت امام(ره) طبیعی به نظر میرسید. در صفحهی 373 به بعد در بحث «امام خمینی و جانشین وی» نویسنده یک باره منحرف شده و وارد بحثهای مجاهدین خلق، شورای مقاومت ملی و چندین خبر از رضا پهلوی و سلطنتطلبان و بیربط به موضوع میشود.
جمعبندی
نویسندهی کتاب «ایران در حکومت روحانیون» با ارایهی مختصری از تاریخ سیاسی- اقتصادی ایران تلاش میکند به کشمکشهای بین دولت و روحانیون از 15 خرداد 42 تا پیروزی انقلاب اسلامی با یک رویکرد تاریخی بپردازد. او الگوی «تجدید حیات اسلام» را برای تبیین انقلاب اسلامی مناسب نمیداند و به جای آن «ائتلاف نیروهای مذهبی و غیرمذهبی» را در پایان دادن به رژیم پهلوی مؤثر معرفی میکند. در حالی که این ادعای کاملاً اشتباهی است. نیروهای مذهبی هرگز با سایر گروهها ائتلاف نکردند. این نیروهای غیرمذهبی بودند که به دلیل مقبولیت مردمی و فراگیری رهبری آن خود را همراه با مردم مذهبی نشان میدادند.
نویسنده در فصول مختلف کتاب به بررسی روند انقلاب اسلامی پرداخته و به طور کلی کتاب ماهیتی توصیفی- تاریخی دارد و چندان دنبال تبیین علل حوادث و پدیدهها نیست. همچنین کتاب حالتی جامعهشناسانه دارد زیرا در خلال بحث به بررسی جامعهشناختی افراد، گروهها و جریانهای مختلف حاکم در جریان انقلاب میپردازد. نویسنده سعی کرده از منابع مختلف استفاده کند اما استفادهی زیاد از روزنامهها و گزارشهای خبری ماهیت ژورنالیستی کتاب را پر رنگتر کرده است. در مجموع کتاب حاضر به دلیل پرداختن به انقلاب اسلامی براساس یک پیشینهی تاریخی و با توجه به میراث اسلامی جامعهی ایرانی و نقش و ائتلاف نیروهای مختلف، کتاب قابل توجهی میباشد و اما به دلیل داشتن اشتباههای مختلف تاریخی، محتوایی و ... در برخی موارد تعمد نویسنده که در متن نقد ذکر شدهاند، قابل نقد و بررسی است.(*)
پی نوشت ها :
Dilip Hiro .[1]
[2]. برای نمونه به چند کتاب اشاره میکنیم: عباسعلی عمیدزنجانی، گزیدهی کتاب انقلاب اسلامی و ریشههای آن، نشر طوبی، 1384؛ انقلاب اسلامی و ریشههای آن، مجموعهی مقالات، ج1، ناشر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها؛ محسن میلانی، شکلگیری انقلاب اسلامی، از سلطنت تا جمهوری اسلامی، ترجمهی مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، 1381
[3]. کتاب «ایران در حکومت روحانیون» از این نوع است.
[4]. نیکی کدی، نتایج انقلاب ایران، ترجمهی مهدی حقیقتخواه، انتشارات ققنوس، ج2، 1385
[5]. امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1381، (در مقدمهی کتاب توضیح داده شده که چاپ اول آن قبل از انقلاب بوده است.)
[6]. به ارجاعات فصل 5 به بعد کتاب مراجعه کنید.
[7]. برگزاری همهپرسی برای جمهوری اسلامی ایران و انتخابات مجلس خبرگان، انتخابات ریاست جمهوری (بنیصدر، شهید رجایی، آیتالله خامنهای) و انتخابات مجلس شورای اسلامی در آغاز انقلاب در سر موعد کار آسانی نبوده است.
[8]. حسن شکرزاده، مبارزات امام خمینی به روایت اسناد (از آغاز نهضت تا تبعید به ترکیه)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص67
[9]. روحالله حسینیان، یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص654
[10]. روحالله حسینیان، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، 1382، ص389
[11]. خاطرات شمس قناتآبادی، سیری در نهضت ملی شدن نفت، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1377، ص157
[12]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسهی اطلاعات، تهران، 1377
[13]. روحالله خمینی، کشفالاسرار، بینا، بیجا، بیتا
[14]. مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، تهران، ناشر، مهدی بازرگان، 1363
[15]. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
[16]. همان
[17]. صحیفهی امام، شش جلد، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1379
[18]. آیتالله العظمی روحالله خمینی، رسالهی عملیه
[19]. احمدرضا شاهعلی، انقلاب دوم (تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا و آثار و پیامدها)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1383
[20]. همان
[21]. خیرالله اسماعیلی، حزب جمهوری اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1386، ص202
[22]. روزنامهی جمهوری اسلامی، 29/3/1359
[23]. سیدحسین خوشنیت، نواب صفوی، اندیشهها، مبارزات و شهادت او، منشور برادری، بیجا، 1360
[24]. خاطرات آیتالله مهدویکنی، تدوین دکتر غلامرضا خواجهسروی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385
منبع: برهان
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : تاریخ نگاری غربی, تحریف انقلاب اسلامی, دکتر رشید جعفرپور, دیلیپ هیرو, ,