مرتبط با : تاریخی , تاریخ انقلاب , اخبار , ویژه , اهم موضوعات , فرهنگی , سیاسی , اجتماعی , اخبار , خبر روز , ,
گفتوگوي رجانيوز با بيتالله جعفري از نمايندگان سابق و فعالان انقلابي اروميه
ماجراي تسويه سپاه اروميه از امتيها/ طرح استيضاح هاشمي را در مجلس چهارم مطرح كردم
بیتالله جعفری از فعالین سیاسی قبل از انقلاب اسلامی است که در تحرکات انقلابی منطقه آذربایجان و خصوصاً آذربایجان غربی نقش مؤثری داشته است. جعفری که کمشکشهای سیاسی- فرهنگی دهه 60 ارومیه و مسائل پیرامون آن از جمله چگونگی تأسیس سپاه انحرافي ارومیه و بعدها انحلال و تأسیس مجدد آن بهوسیله نماینده امام (آیتالله محلاتی) را از نزدیک شاهد بوده است، خاطرات جالب و مهمی از آن دوران دارد.

داستان سپاه ارومیه و چگونگی ارتباطات داخلی مسئولین ارشد آن هرازچندگاهی در فضای سیاسی- رسانهای کشور مطرح میشود که معمولاً دستمایه سوءاستفاده های سیاسی قرار میگیرد. حضور شخصیتهای برجسته و مؤثری مثل "شهید مهدی باکری"، "شهید حمید باکری"، "شهید مهدی امینی"،"صادق محصولی"، و "حسین علایی" در روایتهای مختلف راجع به سپاه ارومیه به حساسیت مباحث دامن زده است.
رجانیوز برای اولین بار بخشی از خاطرات شفاهی بیت الله جعفری را که از عناصر مؤثر و میداندار انقلاب اسلامی در ارومیه بوده و بعدها به نمایندگی مردم ارومیه به مجالس سوم و چهارم راه یافتهاند منتشر میکند. روایت ایشان درخصوص روابط صمیمانه" شهید مهدی باکری" و "صادق محصولی" و نیز تقابل ایشان در مجلس چهارم با دولت آقای هاشمی که نهایتا به پیشنهاد استیضاح هاشمی در جلسه غیر علنی غیر رسمی انجامید، از بخشهای خواندنی مصاحبه اختصاصی رجانیوز با وي است.
اگر موافق باشيد در خصوص وضعیت سیاسی- فرهنگی ارومیه خصوصا فعالیت گروهکها در اوایل انقلاب توضیحات شما را بشنویم.
اروميه يك فرهنگ مزدوج دارد و از نظر بافت جمعيتي متنوع و متکثر است. در آنجا ما "ترك شيعه" داريم،" كرد سني" داريم، "ترك سني" داريم يا "مسيحي ارمني"، "مسیحی آشوری"، "کلیمی"،"زردشتی"، "اهل حق"و... داريم. روستای خود ما، سه قسمت دارد؛ يكي مسيحيها، يكي كردهای سنی و يكي تركهاي شيعه هستند. در چنين بافتي، زمينه براي تكثر فكري بهوجود ميآيد. مماس بودن با تركيه از طرفي و همسايگي با ارمنستان و آذربايجان و بهخصوص شوروي سوسیالیستی كه دست كمونيستها بود از طرف دیگر ايجاب ميكرد كه افكار "سوسيال دموكرات" و "افكار التقاطي" هميشه در آذربايجان يارگيري كرده واز مردم قربانی بگیرد. شما از زمان "شيخ محمد خياباني" و بعد از آن در جريان " پيشهوري" تا خود انقلاب و حتی در خود دهه 60 حضور فعال و جذاب افکار التقاطی را ملاحظه می کنید.
بنابراین در موقعیتهایی که استبداد از بین میرود و موانع آزادی بیان برداشته می شود، ریشه های کهن این مسایل خودش را تشان می دهد. چنانچه بلافاصله پس از پیروزی انقلاب و بوجود آمدن فضای آزادی بیان همین جریانهای التقاطی در آذربایجان و بهویژه ارومیه میداندار شدند و حتی در بسیاری از ارگانها و نهادهای انقلابی مثل سپاه پاسداران نفوذ کردند و بعدها تا رده های فرماندهی نیز پیشروی كردند. برخی از عوامل سپاه سابق ارومیه که علی رغم تسویه از سپاه در دولت موسوی بالا آمدند و در دهه 70 حتی تا مقام معاونت استانداری آذربایجان غربی ارتقا یافتند، معلوم شد که مستقیما با سرویس اطلاعاتی ترکیه ارتباط دارند. متاسفانه این ارتباطات خیلی دیر لو رفت.
بدنه التقاطی سپاه در ابتداي تاسیس آن عمدتا به "حبيبالله پيمان" گرایش داشتند. گرایشهاي نظری "حبیب الله پیمان" و پیروانش در افكار "محمد نخشب" ریشه داشت. "محمد نخشب" جریانی فکری- سیاسی را تحت عنوان "سوسياليستهاي مسلمان" راه انداخته بود که ابوذر را به عنوان اسطوره مبارزاتی خود و در حقیقت اولین سوسیالیست مسلمان مطرح می کرد. دنباله داخلی این جریان به رهبری پیمان تحت تابلوی "جنبش مسلمانان مبارز" فعالیت داشت که نشریه ای بهنام "امت" را منتشر می کرد. یکی از اصلیترین کانونهای حضور و مانور"امتی ها" در ارومیه بود.
آن روزها سپاه به کانون و پاتوق فعالیت اینها تبدیل شده بود. پس از اوجگیری تحرکات سیاسی – فرهنگی – نظامی
"امتی ها" شهید "آیت الله فضل الله محلاتی" به نمایندگی از امام تشریف آوردند و با اینها صحبت کردند. هر چند که از ارشادات شهید محلاتی تاثیری نپذیرفتند که نهایتا شهید محلاتی مجبور شد که "امتیها " را از سپاه ارومیه تسویه کند. بهرغم تاثیر پذیری عمومی امتی ها از پیمان اما نفوذی های آنها در سپاه از "حجت الاسلام لاهوتی" و البته "بنی صدر " هم متاثر بودند. آقای لاهوتی(پدر همسر دختران آقای هاشمي رفسنجانی) آن موقع انقلابی دانه درشتی بود، هرچند که بعدا مخالف نظام شد و مقابل امام ایستاد.

امتی ها از سوی امثال بنی صدر، لاهوتی و پیمان پشتیبانی نظری می شدند و از آنها خط می گرفتند. جالب اینکه بعدها کشف شد که ارتباط تنگاتنگی به لحاظ سیاسی و نظامی با باند مهدی هاشمی داشتند. بعد از متلاشی شدن جریان امتی ها در سپاه ارومیه عده ای از آنها که ظاهرا توبه کرده و منفعل شده بودند، رفتند و به خط قهدریجان پیوستند. آن موقع آيتالله محلاتي تشريف آوردند و بحث اينها را جمع كردند و من نامه آقاي محلاتي را خطاب به امام كه وصف حال اين گروه و تفكراتشان را نوشته بودند، خواندم كه اينها التقاطي هستند و در خط امام نيستند و اسلام را منهاي روحانيت ميخواهند؛ تقريباً مشابه افكار التقاطی لیبرالها یا سوسیال دموکراتها كه اسلام منهاي روحانيت از آنها نشأت ميگيرد.
در واقع افکار و دیدگاههای غیر اسلامی خودشان را با این مسایل توجیه می کردند که ما هم مسلمان هستیم و دیدگاه اسلامی داریم والا به اصل مترقي ولايت مطلقه فقيه قائل نبودند. ما از همان اول انقلاب به ایتها مشکوک بودیم و مباحثات گسترده ای داشتیم اما پس از ورود آقاي محلاتي ما احساس وظيفه بیشتری كرديم. من خودم از سوی پاسداران طرفين دعوا دعوت شدم تا در اتاق فرماندهي سپاه پاسداران حضور پیدا کنم و با اينها صحبت کنم. آنها گفتند تو اعتراضت به ما براي چيست، من گفتم اعتراضم به اين است كه شما ميگوييد ما پيرو امام هستيم و در خط امام هستيم و يك تصوير و خط و نشاني از امام در اتاق فرماندهی نيست و به جاي آن تا دلتان بخواهد عكس شريعتي هست. به آنها گفتم مگر امام ما شريعتي است و مگر ما مأموم شريعتي هستيم؟! این حرفهایی که فتنه گران سبز در خصوص ولايت مطلقه فقيه آنها داغتر از فتنهگران سال 88 بيان مي كردند.
خاطرم هست که در یکی از این مباحثات يكي از سرانشان گفت که اگر امام اشتباه كند شما چهكار ميكنيد؟ من گفتم همان كاري را كه شما وقتي آقاي حبيبالله پيمان اشتباه ميكند، انجام میدهید، ما همان كار را ميكنيم! گفتم که شما هم امامی مثل پیمان براي خودتان داريد؛ ولي ما معتقديم خمینی ملكه قدسي دارد و اگر هم اشتباه كند، از باب عناد با اسلام نيست؛ اگر اشتباه هم بكند، به فرمايش امام زمان(عج) مصاب است چون در حد وظيفه خود عمل كرده. اگر مصاب باشد دو اجر دارد و اگر خطا کند، يك اجر دارد چون در راستای تحقق وظيفه خود عمل كرده ولي نرفته سراغ اروپا و امريكا و التقاط با كمونيست و ليبرال دموكراسي.
"امتی ها" البته مقاوم تر از این حرفها بودند.حتي اسلحهها را ندادند تا اين كه بچههاي حزب اللهی ارومیه خصوصا بچه های مسجد دادخواه و مسجد موسی ابن جعفر محله سید اشرفی رفتند و سپاه را از دست ایتها گرفتند. آن موقع آقاي "حسين علايي"و "شهید مهدی باكري" مسئوليت اداره سپاه را به حکم شهید محلاتی به عهده گرفتند. همين آقاي "علايي" كه الآن اين همه حرفهاي دشمن شادکن ناجور ميزند آن موقع سنگ ولايت فقيه را به سينه ميزد و ما از آن روي كه دفاع از ولايت فقيه ميكرد، از او حمايت كرديم. روزهای اول تسویه سپاه و حکم گرفتن حسین علایی به عنوان فرمانده بود که وارد فرماندهي شدم، ديدم ایشان از رعب امتی ها حتي لباس فرم سپاه را نپوشيده بود. به علایی گفتم چرا اینطوری منفعل نشستی؟ گفت ما تنها هستیم هیچکس کمکمان نمیکند. گفتم شما بروید لباس فرم بپوشید من تا چند ساعت دیگر با دهها جوان حزب اللهی مسلح در سپاه حاضرم؛ هیچ هراسی به دل راه نده. بلافاصله رفتم در مسجد دادخواه محله دره چای و سید اشرفی سخنرانی کردم و وضعیت را شرح دادم. یادم هست بچه های حزب اللهی با همان ظاهر معمولی و لباسهای محلی گروه گروه آمدند سپاه را زنده کردند. آقای علایی لباس سپاه به تن کرد و با کمک همین بچه ها که بعدا خیلیهايشان شهید شدند، سپاه را راه انداخت.
در اين تسویه و ساماندهی مجدد "شهيد مهدي باكري" نقش مستقيم داشت و چندي بود که فرماندهي عمليات خلع سلاح به"شهید مهدي اميني" سپرده شده بود. شهید "مهدی امینی" خیلی با بصیرت بود. شهید امینی از نوادر شهدایی بود که علاوه بر نبرد در عرصه جنگ سخت نظامی، مرد مبارزه نرم با التقاطی ها و امتی ها هم بود. شهادت امینی تاثیر به سزایی در شفاف شدن فضای فتنه گون آن روزهای ارومیه داشت. متاسفانه شهید امینی که یکی از شخصیتهای برجسته ملی ماست همچنان در فضای رسانه ای و تبلیغی جبهه و جنگ غریب مانده است.
در خصوص سابقه آشناييتان با "شهید مهدي باكري" بیشتر توضیح دهید.
سابقه آشنايي ما به فتح مراكزي مثل ساواك و شهرباني برميگردد كه قبل از انقلاب اتفاق افتاد. جالب است بدانید که اولین مبارزات مسلحانه عمومی و علنی گسترده با حکومت پهلوی که در تسخیر مراکز دولتی و نظامی رژیم رجلوه می کرد، پیش از هر جا اول از ارومیه و در جریان تسخیر شهربانی شروع شد. ما در سال 56 به رهبری آقاي حسني امام جمعه ارومیه گروهی از چریکهای مسلح را شکل داده بودیم که شهید مهدی باکری، شهید حمید باکری، شهید مهدی امینی و خود بنده عضو آن بودیم. البته آقا مهدي باكري مثل من پرحرف نبودند و بيشتر اهل عمل بود. من با اینکه مسلح بودم بیشتر کار ترویجی و تبلیغی می کردم. خلاصه من از آنجا شهيد باكري را شناختم كه به اصطلاح با هم همراه و همقسم شدیم كه بتوانيم از ميراث انقلاب و شهداي انقلاب كه از سال 41 و 42 كه شهيد داده بوديم، پاسداري كنيم.
خاطرم هست که پس از انتخابات شورای شهر اول در سال 1358 که من هم جزو منتخبان مردم ارومیه وارد شورای شهر شده بودم و اتفاقا سخنگوی شورای شهر هم بودم، بر اساس همین شناخت قبلی آقا مهدی را برای اولین بار به عنوان یک مهندس حزب اللهی برای کاندیداتوری شهرداری ارومیه به شورا پیشنهاد دادم. تا آن موقع خیلی از اعضای شورا اصلا آقا مهدی را نمی شناختند یا از وجه فنی و علمی شخصیتش که یک مهندس وارد بود، اطلاع نداشتند. باکری بهقدری مخلص بود که اصلا نگفته بود که یک مهندس باسواد و حرفه ای است. اعضای شورا پس از ملاحظهي اخلاص و توانمندیهای آقا مهدی به ایشان رأی دادند و بدین ترتیب باکری اولین شهردار انقلاب در ارومیه شد. الان در دهه فجر انقلاب ياد و خاطره ايشان را گرامي ميداريم و اميدواريم قدم جاي پاي آنها بگذاريم.

يكسري افراد سرشناس امروز هستند كه در آن برهه در اروميه بودند و نقش تأثير گذاري هم داشتند. ما يك سري سؤالات را چون به خودشان شايد نتوانستيم دسترسي داشته باشيم و يا چون سؤالاتي در مورد خودشان هست، ممکن است نخواهند پاسخ بگويند و استنباطشان اين باشد كه صحبت در مورد خودشان از زبان خودشان براي مخاطب غيرقابل باور و مبالغه آميز جلوه كند. از شما به عنوان فردي كه فضا را از نزديك درك كردهايد، به عنوان مثال نقش آقاي محصولي را در اروميه بگوييد، چون ميگويند وي شهيد باكري را از سپاه حذف كرد.
آقاي محصولي از يك خانواده محترم و بزرگ ارومیه هستند. پدرش بازاري متدین و از معتمدين اروميه بود و برادر و خودش از زمان تأسيس سپاه آمدند پاسدار شدند و بعد آقای محصولی به عنوان فرماندار جمهوري اسلامي در شهر حساس و پر مساله ارومیه منصوب شد. البته توأمان با فرمانداری در شورای فرماندهی سپاه هم به همراه "شهید مهدي باكري" و "شهید مهدي اميني"و البته آقای "حسین علایی" حضور داشتند. آقای محصولی و شهید باکری مستقیما در تصفیه سپاه از دست التقاطی ها نقش داشتند. اتفاقا بر خلاف برخی ادعاهای کاملا دروغ و صد در صد غیر واقعی، محصولی و باکری در یک جبهه با امتی ها درگیر بودند و دوشادوش هم سپاه را پاکسازی کردند نه اینکه در مقابل هم باشند.
يعني اين موضوع واقعيت ندارد که محصولی، آقا مهدي باکری را از سپاه حذف کرد؟
خير، محصولي و باكري همرزم بودند.هر چند که سابقه سپاه محصولی حتی از باکری ها هم بیشتر بود و محصولی قبل از آنها وارد سپاه شده بود. شهيد مهدي باكري و شهید حمید باكري اصلا با تمهیدات و حمایتهای محصولی وارد سپاه شدند. بنابراین آقای محصولی نه تنها آنها را از سپاه حذف نکرد، بلکه بیشترین تلاش را برای جذب باکری ها به سپاه او كرد. البته بگو مگو هایی در درون تشكيلات سپاه بود، مثلاً؛ در نحوه برخورد با منحرفان، اختلاف سليقه وجود داشت اما در كل همرزم و همراه همديگر بودند. به آقاي محصولي نميشود با اين حرفها برچسب زد. اما بعضي افراد كه احساساتي هستند و در اين بحثها كه حساس است، عمق نگاه ندارند و از بصيرت کافی برخوردار نیستند، نمی توانند عمق برادری و رفاقت سرداران را متوجه شوند. آنها نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که محصولی، باکری و امینی در چه وضعیت و شرایط حساس و بحرانی سپاه را اداره می کرد و با چه جریانهاي پیچیده ای روبرو بودند. خب طبیعی است که در مواردی دچار اختلاف نظر و سلیقه باشند.
خیلیها نمیدانند كه وقتی آيتالله محلاتي آمد به ارومیه همین امتی ها ماشینش را سنگباران و در سالن جوانان اروميه فحاشي كردند و راهپيمايي مسلحانه براي رئيسجمهور بنی صدر راه انداختند و اعلاميه دادند كه دولت رجايي فاسق است. محصولی اینها را تصفیه کرد نه باکری را. مگر باکری از اینها بود که تصفیه شود؟! اينها كجا و شهيد باكري كجا؟ چرا یک عده ای به دروغ علاقه دارند که باکری را از امتی ها و التقاطی ها قلمداد کنند؟ پروژه اپوزوسیون سازی از باکری ها به نفع چه کسی است؟ برخی افراد که متاسفانه بعضا نسبت خویشاوندی با باکری ها را هم به یدک می کشند، برای توجیه واگراییهای رفتاری و نظری خود و حزب و جبههشان با انقلاب و ولایت، باکری را در حد یک اپوزوسیون تقلیل میدهند! که نماینده امام و مدیریت عالی سپاه او را از سپاه اخراج کردند!
من شهادت مي دهم که شهيد باكري نه تنها از تصفیه شدگان نبود بلکه خود از تصفیه کنندگان بود. حتی خاطرم هست آقا مهدی که به جبهه رفت، امتی های تصفیه شده را حتی آنهایی را که اعلام توبه و برائت از گذشته خود می کردند، برای جنگیدن و کشته شدن هم به لشکر راه نداد و آنها را برگرداند به شهر! آنوقت این آقا مهدی خودش اخراجی محصولی و نماینده امام از سپاه باشد؟! اينجوري قلمداد نكنند كه همسر شهید حمید باکری به قیمت قرار دادن این بزرگواران مقابل نماینده امام بیاید سنگ باکری ها را به سینه بزند. قرار دادن باکری مقابل محصولی حمایت از او نیست بلکه خیانت به اوست و بیش از همه روح این بزرگواران از این حرفهای بی مبنا آزرده خواهد شد.
خاطره شیرین و خاصی از شهید باکری دارید که برای ما جالب و جدید باشد؟
مهدی باکری در حقیقت تبلور عشق الهی به امام و مردم انقلابی بود. یادم نمیرود بعد از شهردار شدن ایشان، ما خانهی محقری در کوچه پشت شهربانی ارومیه داشتیم که پنجرهای کوچک به طرف کوچه داشت؛ ایشان میآمدند و بهطور رمزی مثلاً زدن سنگریزه به آن پنجرهی کوچک، مرا خبر میکرد که با هم به محلات محروم ارومیه مثل "حسین آباد"، "علیآباد" و" فرودگاه قدیم" در جنوب شهر ارومیه برویم؛ من دوچرخهای داشتم که زین درست و حسابی هم نداشت. او را که هیکلش از من ظریفتر بود در ترک دوچرخه سوار میکردم و با هم به محلات مزبور میرفتیم، محلاتی که تا آنموقع نه آسفالت داشت و نه بهداشت و نظافت. واقعاً میشود گفت که بیغولهای بیش نبود، ولی باکری با غیرت آذربایجانی خود و تعهد انقلابی و تخصص کاری که داشت، چنان تحولی ایجاد کرد که مردم طعم شیرین عدالت و خدمت رسانی را چشیدند و هنوز هم پیرمردان و کهنسالان آن موقع، آقامهدی را به عنوان مجسمه صفا، صداقت، تواضع و خدمتگزاری می شناسند و از او به خیر یاد میکنند.
ایشان به من توصیه میکرد که در سخنرانيهايت طوری با مردم سخن بگو كه که حرف دلشان را به شهردار بزنند و هیچ حائل و حجابی بین من و آنها متصور نباشد. خودم شاهد بودم روزی که باران شدیدی باریده بود، بیل بهدست گرفت و در همان محلههای پایین شهر ارومیه در بستن راه نفوذ آب به خانهها تلاش میکرد، ولی مردم حتی او را به چهره نمیشناختند و بعضا در حضورش به شهردار نیش و کنایه میزدند! بعدها برایشان معلوم شد که آن انسان خدوم، همان شهردار متواضع مهدی باکری بود.
شما دو دوره نماینده ارومیه در مجالس سوم و چهارم بودید. راجع به نحوه تعاملاتتان با دولت
های موسوي و هاشمی توضيح بدهيد.

ما در مجلس سوم از همان ابتدا با عناصر تندرو و چپ دولت موسوی که بعدا به کارگزاران دولت آقای هاشمی تبدیل شدند، مساله داشتيم. در همین مجلس سوم اگر خود امام به خاطر حفظ وحدت، دعوت به همكاري با دولت نميكرد، ما همراه آقاي موسوي نبوديم. من در استيضاح بعضي از وزرايش هم شركت داشتم و در مخالفت آقاي محتشمي پور وزیر کشور نطق مفصلی داشتم و خیلی قاطع هم حرف زدم؛ جوری که مجبور شد برای تایید خودش از امام مایه بگذارد و دست خط بیاورد. از اوايل مجلس دوم، جريان التقاطی در مجلس بودند كه ميخواستند همه چيز را زير سؤال ببرند. ولايت و روحانيت و اصل نظام را زير سؤال ببرند. قبلا امثال شهيد بهشتي و آیت الله خامنهاي جبهه مخالف تشكيل داده بودند. این عناصر منحرف بعدا از روحانيت اصیل و انقلابی هم جدا شدند. در آن موقع ما در مجلس سوم خصوصا پس از وفات امام و رهبری آقا با آنها درگير بوديم. حتي وقتی خواستند بهرغم نظر روشن آقا در برگزاری سر وقت دومین دوره انتخابات مجلس خبرگان برای چانه زنی بر سر تایید صلاحیت برخی منحرفین یا روحانیون کم سواد غیر مجتهد، انتخابات را با طرح دو فوریتی به تعویق بیاندازند، آبستراكسيون کردیم و اجازه ندادیم که از قدرت مجلس برای نفوذ غیر قانونی و نامشروع برای نفوذ در مجلس خبرگان و فشار به رهبری استفاده کنند. الان هم که برخی مدعیان روشنفکری و انقلابی گری مشابه همان بحثها را در خصوص ترکیب مجلس خبرگان مطرح میکنند، یاد مقابله التقاطی های مجلس سوم با مجلس خبرگان می افتم.
از اواخر سال1367، شما دو دوره نماينده مجلس بوديد تا سال 1375. بیشتر اين دو دوره مقارن بوده با دولت آقاي هاشمي؛ درخصوص رابطه دولت و مجلس اگر نکته ای دارید، بفرمایید.
به خاطر تماميت خواهي كه در آقاي هاشمي و اطرافيانش بوده و الان هم همين طور هست، آقاي هاشمي در رأس مجلس بود و حرف اول و آخر مجلس را ميزد از مجلس كه رفت و در رأس دولت قرار گرفت، حرف اول و آخر را در آنجا هم ميزد. به عنوان شاهد مثال عرض ميكنم که یکبار ما دويست و چند نماينده به غير از 10، 20 نفر با اكثريت آرا مطرح شدن پیشنهادی را مبنی بر گاز رسانی تصویب کردیم که چون آقاي هاشمي موافق نبودند، حتی اجازه مطرح شدن آن در صحن داده نشد.
اشاره آقاي هاشمي كافي بود كه مدیریت وقت مجلس نگذارد نه تنها طرح به تصويب برسد، بلکه حتی مطرح شود. يعني حرف 260 نماینده كه در رأس آنها من و آقاي شيباني بوديم و امضاها را جمع كرده بوديم، نگذاشتند مطرح شود؛ اصلاً تريبيون ما را نگذاشتند، باز شود. در آن احوالات بود که من در جلسه غیر علنی غیر رسمی در مجلس چهارم تقاضای استیضاح آقای هاشمی را مطرح کردم. در نطقم گفتم که يك نفر آدم جواني بود ترسو! خدا فرزندي به او داد و گفت اسم او را رستم ميگذارم كه ترسم بريزد، چون من پدر رستم هستم و دیگر نبايد ترسو باشم، اما بعد از نامگذاري خودش ميترسيد از رستم و اسم رستم را كه ميبرد، ترس وجودش را ميگرفت! گفتم داستان رستم و آن پسر الان شده حکایت ما و آقای رفسنجانی! رستم را خودمان رستم كرده بوديم و بزرگش كرده بوديم، اما حالا اسمش را ميترسيم ببريم. گفتم ما مخالف با دولت نيستيم بلكه ميخواهيم فقط در مورد برخي مسائل توضيح دهند. حتی راضی بودیم که در جلسه علني نه در جلسه خصوصي بتوانيم چهار تا سؤال از رئيس جمهور بپرسيم. گفتم يعني چه كه امروز نامههاي استيضاح جمع شود و فردا پس گرفته می شود؟ خلاصه نگذاشتند استيضاح مطرح شود و اين حرفها به گوش آقاي هاشمي رسيد.
اين جريان تا آخر دولت آقاي هاشمي ادامه يافت تا اینکه ما از چاله هاشمی به چاه خاتمی افتاديم. باز در دولت هاشمي يك عقلانيتي بود اما با روی كارآمدن دولت خاتمي همان عقلانيت هم از بين رفت. یادم هست در جلسهاي كه در دفتر آقاي حبيبي معاون اول آقای هاشمی داشتیم، به من گفتند آقاي جعفري مشكل شما چيست كه این قدر با دولت مخالفت ميكني؟
حتی خود آقای هاشمی هم شخصا از من خواست که به دفترش بروم و با او صحبت کنم. من در جلسه خصوصی با خود رییس جمهور به ایشان گفتم مشكل خط و مشي شماست و راه و روشي كه شما براي حكومتداري انتخاب كردهايد. مشكل سه محور است كه من تلويحاً هم در مجلس گفته ام و الآن در حضور خودتان صريحاً ميگويم. اول؛ بحث عدالت كه شما در محضر حضرت امام از آن صحبت ميكردید و انصافا مباحث عدالت اجتماعی شما تودهني محكمي براي كمونيستها و توده ای ها بود، اما آن مباحث اكنون كجاست؟ آن عدالت كه شما ميگفتيد چرا سر از هزار فاميل در آورد؟ دوم؛ اين جاذبه و دافعه علي كجا رفته است نميگويم شما جاذبه نداريد كه ماشاء الله زياد هم جاذبه داريد اما دافعهتان كجاست؟ پس چرا با هيچ مسئولي برخورد نميكنيد؟ افراد و چيدمان طوري است كه انگار همه محبوب و عزيزند! همه هر كار بكنند مجازند! و مساله سوم؛ مساله تعدیل اقتصادي است كه هر روز به بهانه تعديل اقتصادي قيمتها بالا میرود. ارز را دوگانه كرده اید به گونهاي كه اقتصاد ما از آن نظم سابق بیرون آمده و حفرههايي در اقتصاد باز شده كه از طریق آنها بسیاری از فرصت طلبان و سودجویان می توانند فسادهاي مالي ايجاد كنند. هنوز هم همان حفره ها و فسادهای برجای مانده از سیاست تعدیل اقتصادی هاشمی است که منشا اصلی فساد اقتصادی است. چه بسا اگر قیمت ارز ثابت ميبود و به بهانه تعديل اقتصادي مسائل جانبي پيش نميآمد، اين طبقه نوظهور دگراندیش که نان انقلاب را خوردهاند و آن را گاز میگیرند، بهوجود نمی آمد یا اینقدر جسور نمیشد.

عكسالعمل آقاي هاشمي چه بود به صحبتهاي شما؟
هاشمي گفت من در مورد مسائل اقتصادي و مفاسد و گراني در اولین نماز جمعه مسائل را حل ميكنم. اما من گفتم اين مسائل حل شدنش در نماز جمعه نميشود، بلكه در دولت به وجود آمده و همان جا بايد حل شود! البته در نماز جمعه هم يك چيزهايي گفتند ولي هيچ تأثيري نداشت و در مورد هزار فامیل هم ميگفت بچههاي اقتصادی من حتي يك خودكار هم از دولت بر نميدارند، خب معلوم بود که مساله خودكار نبود، مساله چیزهای دیگری بود!
در مجلس هم بهطور علني نطقي داشتيد در اين رابطه؟
بله، بحث "دانه درشتها" و "آقازادهها" را نخستينبار من در مجلس مطرح كردم (مجلس چهارم) كه از دفتر آقاي حبيبي با من تماس گرفتند كه منظورت از اين"آقازادهها" چه كساني هستند؟ گفتم خب "آقازاده" كه يكي داريم و او وزیر نفت است! بعد نفر پشت خط گفت يعني چي، من چه ميگويم و شما چه ميگوييد؟ من گفتم هيچي! ما داريم برنامه صبح جمعه اجرا ميكنيم! چرا كه آقازاده معلوم است چه كساني هستند. آقازاده آن كساني هستند كه از رانتها و پورسانتهاي اقتصادي دارند استفاده ميكنند كسي هم حريفشان نيست از هر آستين دستي درآمده است به نام" آقازاده"!
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : تسويه سپاه اروميه از امتيها, طرح استيضاح هاشمي, بیتالله جعفری, سپاه انحرافي ارومیه, آیتالله محلاتی, وضعیت سیاسی فرهنگی ارومیه, ترك شيعه, كرد سني, ترك سني, , ,