سرهنگ احمد جنتي محب از بيعت همافران با حضرت امام مي گويد
آن روز با پاي دل رژه رفتيم

از سال 1356 به بعد بود كه حركت هاي كاركنان متعهد ارتش و از آن جمله پرسنل نيروي هوائي فراز جديدي را آغاز كرد و برادران دلسوز كه ساليان سال مخفيانه در گوشه و كنار اطاق ها و دور از چشم آمريكائيان مزدور و غربزدگان خودفروخته كه هميشه آنها را به خاطر اعتقاداتشان به تمسخر مي گرفتند خداي خود را عبادت مي كردند، با آوردن اطلاعيه ها و نوارهاي سخنراني حضرت امام و نمايندگان ايشان به تشكل و نيز آگاهي بخشي به ديگر برادران خود پرداختند.
بنده هم در اين ميان به همراه تعدادي از برادران نوار و اعلاميه ها را در ميان كلاه و جوراب و لباس و... مخفي نموده وارد پادگان مي كردم. در آن زمان استاد الكترونيك سيستمهاي ناوبري هواپيما بودم و هر كدام از ما معلمين حدود 20 نفر شاگرد داشتيم كه در فرصت هاي مناسب مسائلي را براي ايشان طرح مي كرديم، شاگردان الكترونيك بيشتر همافراني بودند كه همزمان با برادراني كه در پايگاه همدان و ديگر پايگاه ها به اعتصاب غذا دست زده بوند آنها هم در پائيز سال 1357 با نخوردن غذا در نهارخوري اعتراض خود را رسما اعلام كردند. از اين پس چند دستگاه تانك اسكورپيون در بين آسايشگاه آنان مستقر و همه حركات آنها بوسيله عوامل حكومت نظامي زير نظر گرفته شد.
در همين ايام بود كه تعدادي از برادران نيروي هوائي را از پايگاه هاي مختلف دستگير و در زندان جمشيديه تهران بازداشت كرده بودند و اين موضوع در يكي از راهپيمايي هاي بزرگ مردم تهران در جلو دانشگاه اعلام شد كه فرداي آن روز به همراه عده اي از برادران نيروي هوائي با لباس شخصي و با در دست داشتن كارت شناسائي از دانشگاه تهران به طرف جمشيديه حركت كرده و اعتراض خود را نسبت به بازداشت همكاران خود اعلام و خواستار آزادي ايشان شديم.
يك روز فرمانده قسمت مرا احضار و اعلام كرد كه رده هاي بالا مرا خواسته و بخاطر كارهائي كه تو مي كني مرا مورد سرزنش قرار داده اند، مواظب رفتار خودت باش.
ناگفته نماند در يگان ما برادراني بودند كه به علت عدم آشنائي كافي با فرهنگ اسلام و فقدان شم سياسي و بينش كافي و نيز به علت خودباختگي در مقابل فرهنگ غربي به ويژه آمريكا با ما مخالفت مي كردند و لذا دائم با آنها درگيري داشتيم. آنها حركت سيل آساي امت مسلمان را مسخره مي كردند و ما خون دل مي خورديم و استقامت مي كرديم و وعده پيروزي را كه خداوند به متقين داده به آنها تذكر مي داديم.
انقلاب اسلامي سير تكاملي خود را مي پيمود و برادران مؤمن ارتشي هم گاهي حركت هايي مي كردند و دستگيري و زنداني يا اعدام مي شدند كه اين حركات عمدتاً شامل اعتصاب غذاي برادران نيروي هوائي در پايگاه نوژه و ديگر پايگاه ها بود. در نيروي زميني هم اقدامات مؤثري صورت گرفت كه بارزترين آنها را مي توان اقدام برادراني كه در روز عاشورا در لويزان وارد عمل شده و خلبان هلي كوپتري را كه قرار بود راهپيمايي مردم را به خاك و خون بكشد به هلاكت رسانيده و خود نيز شهيد شدند به حساب آورد.
با بازگشت حضرت امام خميني (ره) به ميهن اسلامي تقريبا همه موضعگيري ها و صف بندي هاي تمامي اقشار جامعه جز ارتش مشخص شده بود و مردم منتظر بودند كه ببينند موضع گيري نهائي ارتش چه خواهد بود. مردم از فرزندان خود انتظار حمايت از خود و انقلاب را داشتند و اين انتظار را به راحتي از نگاههاي معني دار آنها مي توانستي دريابي و در اين اواخر فاميل و همسايه ها و حتي هر كس ديگري به صراحت به زبان مي آوردند كه «پس كي كاري مي كنيد؟»، «پس شما چه روزي به درد اين مردم مي خوريد؟»، «راستي مي دانيد اگر امام حكم جهاد بدهد، هر كس تخطي كند همسرش به او حرام مي شود؟ در اين صورت چه كار خواهيد كرد؟» و از اين قبيل تيكه ها...
مرحوم شهيد بهشتي در ديدار مخفيانه يكي دو نفر از دوستان همافر با ايشان كه گزارش شركت در راهپيمايي ها با لباس شخصي و نشان دادن كارت شناسائي نظامي را به اطلاع ايشان رسانيده بودند فرموده بودند: كاري كنيد مؤثر و ماندگار، مثلا شما با لباس فرم تظاهرات كنيد و...
اين زمان بود كه ملاقات با رهبر كبير انقلاب با لباس نظامي و در مقياسي وسيع و سراسري در انديشه دوستان به ويژه همافر طاهري كه در اين خصوص محوريت داشت جرقه زد و برنامه ريزي هاي مخفي و هماهنگي هاي لازم آغاز شد.
تا اين كه امام امت عزم برگشت به وطن اسلامي را نمودند و برادران متعهد نيروي هوائي با هم قرار گذاشتند كه در فرودگاه مهرآباد به استقبال امام بروند، البته به صورت تظاهرات رسمي و قرار شد كه با بزرگان در اين مورد مشورت و كسب تكليف كنند و به همين منظور تعدادي از برادران خدمت شهيد دكتر بهشتي و مرحوم آيت الله طالقاني رسيده و از ايشان كسب تكليف كردند كه ايشان اصل حركت را تأييد ولي زمان آنرا صلاح ندانسته و توصيه كردند كه بگذاريد امام وارد كشور بشوند و استقرار بيابند بعد خدمت ايشان برسيد.
بنابراين ملاقات با حضرت امام يك هفته به تأخير افتاد. همه برادران متعهد و مسلمان و پيروان امام درنيروي هوائي مخصوصاً يگان هاي مستقر در مركز بسيج شدند و گروهي كه مسئوليت برنامه ريزي ملاقات را به عهده داشتند، در طول هفته با دشواري زياد به هماهنگ كردن ابعاد مختلف كار پرداختند و درهر يگان تعدادي از برادران را بوسيله تماس هاي خصوصي و حضوري براي ملاقات با امام سازمان دادند.
من و يكي از برادران مسئول هماهنگي منطقه مهرآباد يعني پايگاه يكم شكاري و ترابري و همچنين پادگان شماره 3 مهرآباد جنوبي بوديم و هركسي هم قبلاً براي خود اسم رمزي انتخاب كرده بود. ما با برادران منطقه مهرآباد قرارگذاشتيم كه اگر بنا بود خدمت امام برسيم با تلفن به شما خواهيم گفت كه چه روزي و چه ساعتي قرار است برويم كوه پيمايي با لباس كوه پيمايي (منظور لباس فرم نظامي بود) به فلان جا بياييد. باين ترتيب برنامه ها هماهنگ شد.
لازم به ذكر است كه درهمان ايام بخشنامه اي از طرف ضد اطلاعات به قسمت ها واصل شد با اين متن كه از اين به بعد اگر هر فرد نظامي در تظاهرات شركت كند طبق مقررات زمان جنگ با او رفتار خواهد شد. اين بخشنامه را به تك تك پرسنل ابلاغ كرده و امضاء مي گرفتند، ما هم با برادراني كه تعدادشان در قسمت ما دو سه نفر بيشتر نبود و اطلاع داشتيم كه خدمت امام خواهيم رسيد درحالي كه به يكديگر نگاه مي كرديم و مي خنديديم و عمال رژيم ستم شاهي را مسخره مي كرديم نامه را امضاء كرديم ولي مطمئن بوديم كه به زودي كار خودمان را خواهيم كرد.
چهارشنبه 18بهمن آخرين هماهنگي ها بعمل آمد و روز 19 بهمن براي ملاقات با امام تعيين شد و قرار شد كه مسئولين مربوطه روز ملاقات را به كليه برادران اطلاع دهند.
من هم به منطقه مهرآباد تلفن كرده و به همافر جهانمهر گفتم كه فردا پنجشنبه 19بهمن ساعت 8 صبح سرخيابان ايران با لباس كوه پيمايي منتظر هستيم.
تعدادي از بستگان كه مطلع شده بودند مي خواهم با اتفاق ساير برادران خدمت امام برسيم و با ايشان بيعت كنيم نگران از عواقب كار مي پرسيدند كه سرانجام چه خواهد شد و بعضي مرا منع مي كردند و مي گفتند اگر عمال رژيم متوجه شوند شماها را مي كشند يا اينكه شايد حكومت نظامي دخالت كند و درگيري ايجاد شود و... درهمين راستا براي خاطر جمعي بيشتر آن شب همسر و پسر چند ماهه ام را به منزل پدر خانمم درمهرآباد بردم.
تيرگي شب با طلوع فجرنوزدهم بهمن اين روز خجسته و مبارك از زمين برچيده شد.آنروز زودتر از روزهاي ديگر بيدار شدم وبعد از خواندن نماز صبح و صرف صبحانه مختصر، خداحافظي كرده و درحاليكه لباس فرم هوائي داشتم يك باراني سورمه اي شخصي روي آن پوشيده و به طرف محل موعود حركت كردم. وقتي به اول خيابان ايران رسيدم با يكي از برادران به نام آقاي شايسته مند همانجا ايستاديم و برادراني را كه از راه مي رسيدند به طرف مدرسه اي دراول خيابان ايران كه محل تجمع بود راهنمائي كرديم.
دقايقي بعد چند خودرو حكومت نظامي از آنجا گذشتند و با ديدن ما شروع به ناسزاگويي كردند كه اي بدبخت ها اين چه كاري است كه شما مي كنيد، به زودي به سزاي اعمال خائنانه خود خواهيد رسيد و ما فقط تحمل مي كرديم. ازطرف ديگر امت شهيدپرور وقتي مطلع مي شدند كه ما چه تصميم پرمخاطره اما سرنوشت سازي گرفته ايم بقول معروف گل از گلشان مي شكفت و براي اين حركت با شكوه، ما را تحسين و تمجيد مي كردند.
به هر صورت پـس از هدايت كليه برادران به محل تجمع چند بار سرود «خميني اي امام» را تمرين كرده و سپس در صفوف مرتب درقالب چند گروهان نظامي به طرف محل استقرارامام يعني مدرسه رفاه حركت كرديم. جمعيت زيادي در دو طرف خيابان به تشويق ما پرداختند، پس از ورود به حياط مدرسه همافر نورشاهي فرمان رژه دادند و درحالي كه امام امت با بلند كردن دست از رژه ما استقبال مي كردند، گروهان هاي منظم يكي پس از ديگري مقابل حضرت امام رژه رفتند، رژه اي با «دل» نه با «پا» و به معني واقعي كلمه «جانانه»، آنچنان رژه اي كه در طول خدمتشان هرگز اين چنين با گامهاي مصمم، محكم و استوار رژه نرفته بودند. پس از رژه واحدها دركنار هم مستقر شده و به صورت صف نظامي مرتب روبروي امام ايستاديم و سرود «خميني اي امام ...» را با جان و دل خوانديم و منتظر فرمايشات و رهنمودهاي امام شديم.
بايد اين نكته را يادآور شوم كه تعدادي از برادران به عنوان مسئولين حفاظت تعيين و از هرگونه عكس برداري توسط خبرنگاران و غيره جلوگيري مي كردند. پس از پايان سرود آقاي پرتوي عكاس كيهان با اصرار زياد اجازه خواست كه از پشت سر فقط يك عكس از ما بگيرد. با كنترل كامل موافقت شد و خبرنگار عكسي از پشت سربرداشت و اين عكس همان روز بعد ازظهر در روزنامه كيهان چاپ شد و ضربه بسيار كمرشكن و تير خلاص را به سران رژيم دست نشانده و آمريكاي جنايتكار زد تا آنجا كه مسئولين خونخوار حكومت نظامي، فرمانده نيروي هوايي، ستاد مشترك ارتش و بختيار آن را تكذيب كرده و مونتاژ خواندند! اين عكس با عنوان « عكس جنجال برانگيز» مجددا در روزنامه هاي صبح شنبه 21بهمن 1357، از جمله روزنامه آيندگان منتشر شد. دراين عكس يك نفر از برادران نيروي زميني ارتش هم ديده مي شود كه من نفر سمت راست ايشان بودم.
درهرحال پس از عكس برداري، امام امت با كلمات گهربار خود از جمله اينكه «شما امروز سربازان امام زمان هستيد»، «سربازان قرآن كريم هستيد»، آنچنان روحيه اي به نظاميان حاضر دادند كه پس از خروج از مدرسه رفاه تصميم گرفتيم همدوش مردم كوچه و خيابان در راهپيمايي آنروز كه راهپيمايي تاييد دولت منتخب امام بود شركت كنيم.
آن روز يكي از روزهاي با شكوه زندگي ما بود، روزي هيجان انگيز و پراضطراب آميخته با اميد و غرور و از لحظه به لحظه آن روز و گام به گام مسير راهپيمايي خاطره هاي غير قابل وصفي براي من به يادگار مانده است.
از محل اقامت امام (مدرسه علوي) كه خارج شديم درياي جمعيت حزب ا... ما را همچنان زورقي كوچك درميان گرفت و بعداز پيوستن تعدادي از برادران نيروي زميني به صفوف ما، وارد خيابان هاي اصلي شديم و درحالي كه جمعيت از هرطرف از سرو كول ما بالا مي رفتند ما را بوسه باران مي كردند و شعارهايي مانند «برادر هوايي تو نور چشم مايي» يا «ملت فداي ارتش» در پاسخ ما كه فرياد مي زديم «ارتش فداي ملت» مي دادند با همه شلوغي كه حتي يك نفر قادر نبود خارج از جريان جمعيت به جلو يا اين سو و آن سو برود، راهي را براي عبور پرسنل هوايي كه بيش از هزار نفر مي شدند باز كردند و ما را به جلو هدايت مي كردند درخيابان رضا شاه(انقلاب فعلي)، چند بار هلي كوپترهايي تا ارتفاع 20 الي 30متر بالاي سر ما پايين آمدند و اقدام به عكسبرداري نمودند كه ما به برادرها سفارش كرديم كه كلاه هاي خود را جلو چشمشان بكشند كه شناخته نشوند و از طرف ديگر امت حزب ا... با مشت هاي گره كرده آنچنان حمله اي به هلي كوپترها مي كردند كه بدون اغراق اگر دستشان به آنها مي رسيد هلي كوپـترها را پايين مي كشيدند. لذا هلي كوپترها از ترس بلافاصله اوج مي گرفتند و فرار مي كردند و ما همچنان به راهپيمايي ادامه مي داديم. راهپيمايي با شكوه و عظيمي برگزار شد و در سرتا سر مسير رفت و برگشت از مقر امام و بالعكس جمعيت مانند نگيني ما را در وسط گرفته بودند كه آسيبي به ما نرسد.
در ميدان 24 اسفند (ميدان انقلاب فعلي) متوجه شديم كه تعداد ما خيلي كم شده (حدود 100نفر) لذا تصميم گرفته شد قبل از پايان راهپيمايي و متفرق شدن جمعيت، ما صحنه را ترك كنيم. مسير بازگشت را از خيابان شاه (جمهوري فعلي) انتخاب كرديم و در ميدان بهارستان چند دقيقه احتمال درگيري با نيروهاي حكومت نظامي پيش آمد اما با صبر و متانت برادرها به خير گذشت. پس از بازگشت به مقر حضرت امام درخيابان ايران برادراني كه مايل بودند لباس نظامي را عوض كنند جهت تعويض لباس به آنجا رفتند و ديگران با همان لباس نظامي به منازل خود بازگشتند.
شب كه به منزل برگشتم از طرفي شوق پيروزي و عظمت كار انجام شده هركسي را به تحسين وامي داشت و از طرفي تا روز شنبه كه بايد به پادگان مي رفتيم هر لحظه بايد منتظر اتفاقي بوديم و درحالت بيم و اميد كه كشنده ترين حالت ها است. آن شب بر اثر شدت فريادهاي مسير راهپيمايي صدايم به كلي گرفته بود و با اشاره صحبت مي كردم. يادش بخير!
تهيه و تنظيم: علي عباسي مزار


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : سرهنگ احمد جنتي محب از بيعت همافران با حضرت امام مي گويد, آن روز با پاي دل رژه رفتيم, از سال 1356 به بعد بود كه حركت هاي كاركنان متعهد ارتش و از آن جمله پرسنل نيروي هوائي فراز جديدي را آغاز كرد, ,