اشاره: تاریخ ایران پر است از حوادث و ماجراها و شخصیت‌هایی که هنوز که هنوز است به درستی مورد بررسی و مداقه قرار نگرفته اند. یکی از آن اشخاص، دکتر محمد مصدق از رهبران جبهه ملی ایران است. اما بسیاری از ماها اطلاعات درست و کاملی از این شخصیت نداریم. برای شناخت درست و بهتر از این شخصیت، متن زیر را که نوشته‌ی «شهید حسن آیت» است طی چند شماره در اختیار شما خوانندگان محترم سایت قرار می‌دهیم.

 1ـ وضع خانواده

برخلاف آنچه شهرت داده‌اند مصدق از یک خانوادة فقیر و یا حتی متوسط نبود. او یکی از فرزندان خاندان قاجار بود که قسمت اعظم بدبختی‌ها و عقب‌ماندگی‌های ملت ما مربوط به همین خاندان است. این خانواده نمی‌توانست مدافع حقوق ملت محروم باشد سلاطین و شاهزادگانی که جز ظلم و ستم برای ما ثمری نداشتند و در تمام عمر در عیاشی و بی خبری بسر می‌بردند. سیاستهای استعماری آنچنان بر آنها مسلط بود که هر امتیازی را با دادن باج و رشوه از آنها اخذ می‌کردند. مصدق نمی توان از کل این خانواده جدا باشد. آزادیخواهی او از قبیل آزادیخواهی ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه و محمدعلی‌شاه بود ولی با پوشش آراسته‌ای که با نیرنگ استتار شده بود. به هنگامی که مشروطه‌خواهان طرفدار انگلستان به سفارت انگلیس پناهنده شدند، مصدق السلطنه نیز در خانة منشی سفارت انگلیس که دوست صمیمی او بوده است مخفی می‌شود[1] و چندی بعد به عضویت دارالشوری استبداد در می‌آید. قسمتی از تقریرات او در این زمینه به شرح زیر است:

«محمدعلی‌شاه چندی پس از بمباران مجلس، تصمیم گرفت که مجلس دیگری برپا کند و مردم را به داشتن مجلسی که خود تصور می‌کرد قائم‌مقام مجلس شورای ملی می‌شود راضی نماید. آن مجلس را به دالرالشوری کبری موسوم کرد و محل آن را عمارت خورشید، محل فعلی وزارت دارایی قرار داد. حشمت‌الدوله والاتبار (برادر مصدق) منشی مخصوص محمدعلی‌شاه که در دستگاه او از آزادیخواهان حمایت می‌کرد برای اینکه مرا از نگرانی و تشویش دراورد دستخطی هم برای عویت من در مجلس مزبور صادر کرد و برایم فرستاد. مرحوم مشیرالسلطنه صدراعظم، مجلس مذکور را افتتاح کرد و مرحوم نظام‌الملک به ریاست آن از طرف شاه منصوب شد. من فقط در همان یک جلسه در آن مجلس حاضر شدم.»[2]

 از نظر مالی مصدق السلطنه یکی از مالکین بزرگ و اشرافی بود و ده بزرگ او در احمدآباد قسمتی از ثروت عظیم او را تشکیل می داده است. قسمتهای زیادی از خیابان کاخ (فلسطین) به صورت منزل شهری و املاک و مستغلات استیجاری او بود که از جمله یکی از این ساختمانها را در زمان نخست وزیری خود به ادارة اصل چهار ترومن که لانة جاسوسی‌امریکا در ایران بود اجاره داده بود. در مجموع اگر ثروت مصدق مورد براورد دقیق قرار گیرد یکی از ثروتمندان بزرگ عصر خویش به حساب می‌آید. چنین فردی چگونه می‌توانست غمخوار ملت فقیر و محروم باشد و چگونه ممکن است چنین شخصی در دوران انقلاب اسلامی به عنوان الگو معرفی شود. انقلابی که عدل علی را پیشوای خود می‌داند و به دنبال عدالتی از نوع مظهر علی است. مصدق برای کتمان ثروت خود بخشهایی از آن را به ظاهر وقف بیمارستان نجمیه کرد ولی این قضیه پوششی برای فعل و انفعالات مالی بود که هنوز واقعیت آن حتی پس از پیروزی انقلاب مسخص نشده است.

 2ـ ارتباط با شبکه فراماسونری

یکی از عناصر برجسته استعمار که از پیشقراولان وارد کردن فرهنگ استعماری مغرب زمین در ایران بوده‌اند میرزاملکم‌خان است که مکتب فراماسونی را تحت عنوان «اومانیسم» و دفاع از انسانیت و ادمین در میهن ما آغاز کرد. هر چند شعارهای این گروه فریبنده است ولی آنچه از نظر تاریخی مشخص شده اینست که فراماسونها جاده صاف کن استعمار غرب بوده‌اند. به همین جهت است روزنامه سیاسی و استبدادی این شخص که با سلطنت قاجار به منظور برقراری حاکمیت سیاست انگلیس مخالفتهایی می‌کرد رسماً در تشکیلات «کمپانی انطباعات شرقی» لندن چاپ می‌شد که چاپخانة رسمی وزارت مستعمرات انگلیس بوده است و همینطور قرارداد خائنانه رویتر که مملکت را یکجا تحویل انگلیسها داده است بوسیله میرزاملکم‌خان طراحی شده است[3] که ضمناً ریاست لژ فراموشخانه «مجمع آدمیت» را در ایران عهده‌دار بوده است و اکثر رجال! صدر مشروطیت و بعد از آن وابسته به همین شبکه هستند. مصدق السلطنه از جمله لبیک گویان به ندای فراماسونی ملکم‌خان است و مثل بسیاری از فراماسونهای مشهور نظیر فروغی و سپهسالار و سایر دوله‌ها و سلطنه‌ها به لژ آدمیت می‌پیوندد و سوگند وفاداری مادام العمر یاد می‌کند که برای روشن شدن بیشتر موضوع توجه به متن این سوگندنامه می‌تواند روشنگر حقایق تاریخ ما باشد:

 متن قسم‌نامه فراماسونری دکتر محمد مصدق

به تاریخ بیستم جمادی الاول 1325 این بنده درگاه محمدبن‌هدایت‌الله ساکن طهران از صمیم قلب مضمون شرح ذیل عرض می‌کنم که این پروردگار عالم اقرار دارم که تو به من شرافت آدمیت عطا فرموده و در ادای این حقوق و ایم موهبت عظمی هر قصوری که کرده باشم الان در حضور تو و به حق تو و قدرتت قسم می‌خورم که شأن و حقوق این دسته شریفه را در هر مقام مادام الحیاة با تمام قوای خود محفوظ و محترم نگاه دارم و هر گاه از تعهد خود نکول نمایم از فیض رحمت و پناه آخرت حضرتت بی نصیب بمانم تاریخ فوق مصدق‌السلطنه ضمانت آدم فوق بر عهدة آدمیت این جانب از فرائض ضمه عالم آدمیت است به تاریخ فوق است.

 برای آنکه به میزان ارادت مصدق السلطنه به افکار ماسونی و سرکردگان گروه آن بیشتر آشنا شویم دفاع مصدق از ملکم خان را که از او به عنوان یک رجل خیرخواه یاد می‌کند عیناً از سخنان خود او از مذاکرات مجلس شورای ملی در 30 مهر 1306 شمارة 124 نقل می‌کنیم:

«... شما نوشته‌جات ملکم را بخوانید ببینید اگر ناصرالدین شاه یک نفر آدم عاقلی بود می‌بایستی تمام اختیارات خودش را به ملکم واگذار کند. چون آنچه او گفت به خیر مملکت و به خیر ناصرالدین‌شاه بود ولی چون نکرد و چون یک دسته‌هایی بودند که در واقع مخالف با عقیده ملکم بودند آنها می‌رفتند ملکم را بد می‌کردند....»[4]

ارادت مصدق به ملکم خان و سوگند وفاداری مادام‌العمر که به قول خودش به این دسته شریفه فراماسونی یاد می‌کند ناشی از ارتباط محکم خانوادگی او با عوامل مرموز استعمار است که بعدها به عنوان هزار فامیل شناخته شدند و چون غدة سرطانی سالیان درازی در خدمت استعمار به زندگی نامردمی خویش ادامه می‌دادند. به عنوان نمونه زن مصدق دختر می‌رسید زین‌العابدین امام جمعه است که از فراماسونهای وابسته به لژ ملکم‌خان بوده است.[5] دکتر سیدحسن امامی امام جمعة اخیر تهران که از رؤسای لژ فراماسونی بود نیز برادرزادة زن مصدق است. مصدق خواهری داشت به نام دخترالملوک که زن عضدالسلطان از وابستگان تشکیلات ماسونی است و همین شخص معرف مصدق برای ورود به لژ آدمیت است. مصدق از همین طریق به خانوادة شاهزاده فرمانفرما که از بستگان انگلیسها در ایران است مرتبط است. سهام‌السلطان بیات که از عمال سابقه دار انگلیسها و نخست وزیر ایران بعد از شهریور سال 1320 بوده است خواهرزادة مصدق است. دکتر متین دفتری که نخست وزیر دورة رضاخان و سناتور دائمی دوران طاغوت بوده داماد مصدق است. دکتر علی امینی و قوام‌السلطنه نسبت خانوادگی نزدیک (مثل پسرخاله) با مصدق دارند و با این پیوندهای مستحکم خانوادگی ارتباط مصدق به فراماسونها و عوامل سیاستهای غرب دیگر جای تعجب نیست، اگر مرتبط نبود باعث تعجب بود.[6]

 3ـ مشاغل دولتی مصدق:

همین وابستگی خانوادگی به هزار فامیل موجب شد که مصدق از همان ابتدای جوانی در رأس بسیاری ها از پستهای حساس قرار گیرد و در سمت استاندار و وزیر و وکیل مجلس از مهره‌های حساس حکومتهای فراماسونی و وابسته به استعمار انگلیس بعد از شمروطیت گردد. امروزه کوشش بسیار به عمل می‌آید که سوابق مصدق را مخفی نگاه دارند و فقط از نقش او در مسئلة نفت یاد می‌شود و حال آنکه ما در این تحقیق مختصر خواهیم دید که در طول دوران سیاه نظام طاغوت مصدق همیشه در رأس قدرت بوده است و یا در اروپا و یا در ده‌آباد و سبز و خرم خود یعنی احمدآباد در حال رفاه کامل و آرامش به سر می‌برده است و با این حال از چنین عنصری یک فرد انقلابی و در خدمت طبقات محروم! به خورد ملت مسلمان ما داده‌اند.

 الف ـ استانداری فارس و همکاری با پلیس جنوب

مصدق السلطنه چنان که دیدیم از خانواده قاجار بود. این خانواده تمام مقامات و پستهای حساس مملکتی را در میان اعضای خانوادة سلطنتی تقسیم کرده بودند. برای مثال شاهزاده فرمانفرما که یکی از رجال فاسد و از وابستگان سیاست انگلیس بود به سمت استانداری فارس تعیین شده بود. خدمات این شخص در تحکیم نفوذ سیاسی و نظامی انگلیس در منطقة فارس و به طور کلی جنوب ایران مشهور خاص و عام است به حدی که انگلیسها بعد از مأیوس شدن از تحمیل قرارداد منحوس 1907 که برای تقسیم ایران به دو منطقة نفوذ بین روسیه و انگلیس صورت می‌گرفت درصدد برامدند با جدا کردن فارس و خوزستان و کرمان و بلوچستان از ایران این شخص یعنی عبدالحسین میرزا فرمانفرما را به عنوان حاکم کل منطقه منصوب کنند.[7] ولی آزادیخواهان تهران و فارس با مبارزة سرسختانه ای این نقشه را خنثی ساختند. معذالک فرمانفرما قشون نظامی انگلیس را در منطقة فارس تحت عنوان پلیس جنوب به رسمیت شناخت و ژاندارمری فارس را تحت سلطة انگلیسها قرار داد. سلطة انگلیسها در جنوب ایران به حدی بود که استانداران فارس زیر نظر مستقیم انگلیسها انجام وظیفه می‌کردند و پس از خاتمه مأموریت فرمانفرما در فارس مصدق السلطنه از اروپا به طرف ایران حرکت کرد و علیرغم کمی سن و سال او و با وجود جنایات زیادی که دایی او یعنی فرمانفرما در فارس کرده بود و مردم از این خانواده متنفر بودند به علت حمایت بی دریغ انگلیسها وقتی مصدق از طریق بوشهر وارد شیراز شد دستهای آشکار و پنهان انگلیسها طوری صحنه‌سازی کردند که مردم شیراز از دل و جان! خواهان مصدق السلطنه هستند به طوری که نویسندة کتاب زندگینامة او می‌نویسد:

«... جوانی که در قنداق ترمه بزرگ شده هم بدون مقدمه و بدون اینکه مردم فارس او را دیده و یا سخنانش را شنیده و یا نوشته‌هایش را خوانده باشند به آنها تکیه کرده و به مرکزنشینان قاجاریه اطلاع می‌دهد که به «قوای ملی» و «مردم فارس» متکی است نه به مرکزنشینان و فقط با نیروی مردم و قوای ملی والی می‌شود و مردم شیراز که به دستور قنسول انگلیس تهییج شده بودند با جان و دل او را می‌خواهند و سرانجام دکتر محمد مصدق با دست پنهانی سیاست انگلیس در فارس به سمت والی گری انتخاب و مشغول کار می‌شود».[8]

 مصدق السلطنه و دایی او فرمانفرما روابط بسیار نزدیکی با انگلیسها داشتند و در مقابل پلیس نظامی انگلیس هم این استانداران را در کنف حمایت خود گرفتند. مصدق کوشش می‌کند که روابط خود را با انگلیسها انکار کند و استدلال او اینست که نه من و نه دایی من هیچکدام نامه رسمی به فرمانده پلیس جنوب ننوشته‌ایم! به این قسمت از عبارت تقریرات او توجه نمائید:

«اینکه، لسان سپهر[9] نوشته است که من پلیس جنوب را به سمیت شناختم، آقا دروغ است. اگر چنین خبری بود خود انگلیسها هزار بار منتشر می‌کردند. نه فرمانفرما و نه من هیچکدام یک کاغذ رسمی مارکدار نمره‌دار به «سرهنگ فریزر» ننوشتیم. آن کاغذها که ادعا می‌کند کجاست؟ چطور بدست لسان سپهر رسیده است».[10]

ولی از آنجا  که کتمان حقیقت، همیشه ممکن نیست و دروغگو کم‌حافظه است در جای دیگر از همین کتاب، مصدق صحبت از رشوه هایی می‌کند که فرمانفرما وثوق الدوله از انگلیسها گرفته‌اند ولی مصدق هیچ به روی خود نمی‌اورد که انگلیسها در چه رابطه ای و رای چه منظوری این رشوه‌ها را به فرمانفرما پرداخته‌اند. مصدق در قسمتی از تقریرات خود می‌نویسد:

«اینها برای پلیس جنوب خرجهایی کرده بودند. کنسول انگلیس در شیراز به من گفت که به فرمانفرما که در شیراز بود صدلک تعارف دادیم. هرلک گویا ده هزار روپیه بود. خلاصه حدود پانصد، ششصد هزار تومان می‌شد. وقتی که از ایالت فارس به تهران برگشتم به فرمانفرما گفتم. گفت تنها من نگرفتم! به قوام شیرازی هم دادند. ولی زمان فرمانفرما، یک صفحه کاغذ در تمام مدت بین کنسولگری و او ردوبدل نشد. همة کارها با سفارش بوده. اینها یک سند بدست انگلیسها نمی‌دادند. انگلیسها این پولها را می‌خواستند از دولت ایران بگیرند. زمان فروغی یک کاغذی به دولت نوشتند و او هم قبول کرد. فوری به حساب نفت گذاشتند و از ایران کم کردند. فروغی آدم پول بگیری نبود، فقط می‌خواست سر کار باشد و ماه به ماه حقوق بگیرد. هر چه می‌گفتند قبول می‌کرد. وثوق‌الدوله تا پول نمی گرفت امتیازی نمی‌داد. چندبار هم سر همین عدم توافق در مبلغ، معامله‌شان سر نگرفت و امتیاز نداد».[11]

 آری فرمانفرما و مصدق السلطنه هیچ یک نامة رسمی به قنسول انگلیس نمی نوشتند ولی روابط سرسپردگی کامل نسبت به استعمارگران انگلیسی داشتند. و همان رشوه‌هایی را که به فرمانفرما می‌دادند از فروغی عامل سرسپرده دیگرشان باز پس می‌گرفتند و فروغی کسی است که همانند مصدق قسم نامة فرماسونری جامع آدمیت را امضاء کرده است.

مصدق در حکومت وثوق الدوله و در شرایطی که جنوب مملکت ما تحت کنترل قوای نظامی پلیس جنوب (نیروی نظامی انگلیس) بود به سمت استانداری فارس منصوب می‌شود و دست انگلیسها را در جنوب کشور باز می‌گذارد. مصدق در مقام والی فارس و در شرایطی که مردم مسلمان فارس در حال جنگ و ستیز با انگلیسهای اشغالگر بوده‌اند روابط بسیار دوستانه با مأمورین انگلیسی برقرار می‌کند و اظهارات خود مصدق در تجلیل از انگلیسها در مجلس چهاردهم به خوبی پیداست که تا چه حدی به توسعة نفوذ انگلستان در ایران علاقمند بوده است. در زمانی که مبارزان شجاع تنگستانی پلیس انگلیسی جنوب را به دستور علمای نجف و شیراز در مخاطره قرار داده بودند[12] مأمورین انگلیسی به مصدق مراجعه می‌کنند و ناراحتی خود را از فرزندان شجاع تنگستان نزد او بیان می‌کنند. مصدق به آنها می‌گوید شما در مقام مقابله با تنگستانی‌ها برنیائید برای اینکه نسبت به شما کینه پیدا خواهند کرد. ما خود آنها را مجازات می‌کنیم  تا نظر شما تأمین شود. بهتر است در اینجا برای آشنایی بیشتر با این سابقة مفتضح مصدق به متن اعتراف خود او که در مذاکرات مجلس دورة چهاردهم ثبت شده است رجوع کنیم:

«.... بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده‌ام، من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیده‌ام، من مذاکراتی در شیراز و در تهران با اینها دارم. یک روز (ماژورهوور) قنسول انگلیس آمد و به من گفت (ما حکم داده ایم تنگستانی ها را تنبیه بکنند) من حالم بهم خورد. گفت شما چرا حالتان بهم خورد. گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود! نه در نفع ما. گفت توضیح بدهید. گفتم شما از پلیس جنوب شکایت دارید و می‌گوئید که پلیس جنوب در شیراز منفور است، پس وقاعی که شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آنها افزوده می‌شود، تنگستانی ها اگر شرارت می‌کنند من تصدیق می کنمف اگر بعضی از آنها راهزنی می‌کنند من تصدیق دارم. اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند جزء شهدای وطن‌پرستها می‌شوند!! و من راضی نیستم ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفة خود عمل کرده‌ام و کار صحیحی کرده‌ام! گفت تویحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر می‌کنم! بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و (ماژور هوور) از من تشکر کرد! این سابقه است که من با ماژور هوور قنسول انگلیس دارم ...».[13]

 بی جهت نبود که وقتی پس از سقوط کابینه مشیرالدوله حکومت وقت (سپهدار رشتی) در صدد تغییر مصدق از سمت استانداری فارس برمی‌آید قنسول انگلیس و فرمانده انگلیسی پلیس جنوب شرقی محرمانه از سفارت انگلیس تقاضا می‌کند که وسایل ابقاء مصدق را در استانداری فارس فراهم کند. زیرا نمی‌توانست محبتهای مصدق و محیط امن و آرامی را که او با سرکوب آزادیخواهان و میهن‌پرستان منطقه برای انگلیسها بوجود اورده بود فراموش کند و در همین رابطه است که وزیر مختار انگلیس در تهران یعنی مستر نورمان برای ادامة استانداری مصدق السلطنه وساطت می‌کند و تلگراف زیر را به نخست‌وزیر ایران ارسال می‌کند:

 «سفارت انگلیس 4 نوامبر 1920 ـ

فدایت شوم ـ پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت می‌دهد که از قرار تلگرافی که قنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده‌اند آقای مصدق السلطنه از سقوط کابینة قبلی و تشکیل کابینة جدید قدری مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازمه همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند. از قرار راپورتهایی که از قنسول انگلیس در شیراز می‌رسد حکومت معظم‌له (یعنی آقای دکتر مصدق!) در شیراز خیلی رضایت‌بخش بوده (یعنی برای انگلیسها استعمارگر غارتگر!) اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافی بمفری‌الیه مخابره فرموده خواهش کنید که به حکومت خود باقی بوده و از این خیال منصرف شوند ـ ایام شکوت مستدام باد ـ مستر نورمان».[14]

 مصدق در مقابل این سند رسواکننده که حمایت بی دریغ کارگردانان سیاست انگلیس در ایران را از مصدق نشان داده است به معاذیر بدتر از گناه متوسل می‌شود و در توجیه حمایت سفیر انگلیس از خود می‌گوید: «... من یک آدمی بودم با مسلک! کابینة مرحوم مشیرالدوله[15] با مسلک من موافق بود (یعنی مسلک فراماسونی!) ولی سپهدار (رشتی) با مسلک من یکی نبود نمی‌توانستم کار بکنم. پس از اینکه مرحوم مشیرالدوله رفت من دیدم به حکم کی باید اطاعت بکنم ... برای اینکه قنسول انگلیس علاقمند به تجارت خودشان بود و بنده وقتی وارد شیراز شدم راه بوشهر تا آباده به کلی ناامن بود و من در ظرف چهل روز این راه را امن و منظم کردم و از کسی در هیچ وقت و در مدتی که آنجا بودم یک شاهی نگرفتم ...».[16]

 آری این چهره مصدق ملی است کهملی ها برای او سینه چاک می‌کنند و خیابانها و بیمارستانهای ما را بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی بنام او نامگذاری می‌کنند! سالهاست که از مصدق السلطنه بعنوان یک شخصیت ملی از طرف عوامل غرب تبلیغ می‌شود ولی تناقض آشکاری که بعد از پیروزی انقلاب به چشم می‌خورد این است که از یک طرف عوامل وابسته به استعمار انگلیس و آمریکا که در کسوت فراماسونی خدمت می‌کردند مشغول پاکسازی شدند و بعضاً حتی در دادگاههای انقلاب محکوم به اعدام شدند ولی از طرف دیگر وابستگان سیاست انگلیس و آمریکا که همیشه در مقابل خط اسلامی قرار داشته‌اند از هر فرصتی استفاده می‌کنند تا از مصدق تجلیل نمایند. بی جهت نبود که سناتور معدوم محسن خواجه‌نوری که به جرم اشاعه فساد و وابستگی به شبکه فراماسونی در دادگاه انقلاب محاکمه می‌شد به همین نکته اشاره کرد که اگر فراماسونی من قابل مجازات است چرا از مصدق تجلیل می‌شود؟[17] واقعاً جوابی به این سناتور معدود داده نشده است.

 ب ـ استانداری آذربایجان و حمایت سر پرسی لورن

مصدق السلطنه نه تنها با پشتیبانی انگلیسها به استانداری فارس رسید و تا آخر از حمایت آنها برخوردار بود، بلکه پس از آن نیز به توصیة سر پرسی لورن، وزیر مختار انگلیس به مقام استانداری آذربایجان منصوب می‌شود، نقشه بسیار عجیب اینست که مصدق السلطنه اولاً به این واقعیت در کتاب تقریرات خود اعتراف می‌کند و ثانیاً در جای دیگر ازمراحم این عامل استعمار سپاسگزاری می‌کند که ما عیناً عبارت خود او را در این زمینه نقل می‌کنیم:

الف ـ مصدق السلطنه در صفحة 79 تقریرات خود می‌گوید: «یک روز قبل از حرکت من (به طرف آذربایجان) آقای جم که کفیل مالیه بود به دیدن من آمد. گفت که وزیر مختار انگلیس سر پرسی لورن گفته است که من انتصاب فلانی را برای ایالت آذربایجان به دولت تذکر دادم. من از این حرفی که جم نقل کرد بسیار ناراحت شدم ولی چون قبول کرده بودم به مأموریت آذربایجان رفتم ... بعد از ورود من به تبریز مخبر رویتر (خبرگزاری انگلیس) در روزنامه‌ها شرح مفصلی در تمجید من نشر کرد. پذیرایی‌های عرض راه و احترامات تبریز و اظهار مخبر رویتر سبب شده بود که قنسول روس در تبریز مرا یک عامل بیگانه قلمداد کند.

 ب ـ نویسندة کتاب «زندگینامة مصدق السلطنه» تحت عنوان سر پرسی لورن و مصدق چنین می‌نویسد: «سر پرسی لورن، سفیر انگلیس در بینالنهرین و ایران یکی از محیل ترین و سرسخت ترین دشمنان ایران بود که گزارشهای او در اسناد بایگانی راکد وزارت امور خارجه انگلیس شاهد عدوات و کینه اش نسبت به ایران است. با اینکه این انگلیسی موذی دشمن ایرانی و ایران است ولی دکتر محمد مصدق او را از دشمنان خود ندانسته، دباره‌اش چنین می‌نویسد:

«دیگر از اشخاصی که من هرگز او را فراموش نمی‌کنم و هیچ وقت مراحم و محبتهای او را از نظر دور نمی‌کنم، سر پرسی لورن وزیر مختار انگلیس است که حقیقتاً مرد بزرگ و وطن‌پرستی است که هر وقت مرا می‌دید و من راجع به مملکت خودم با او صحبت می‌کردم و از مصالح ایران به او نظریاتی می‌گفتم، می‌گفت من به شما تحسین می‌کنم که شما وطن خودت را دوست داری».[18]

 4ـ شرکت در کابینه‌های فراماسونی بعد از مشروطیت

انقلاب مشروطیت به وسیلة فراماسونها از مسیر واقعی خود منحرف شد. عوامل انگلیس از طریق مجامع فراماسونی مخفی و نیمه مخفی به تدریج در رهبری جریانات رخنه کردند و با به قدرت رساندن رجال! وابسته به خود خلاء سیاسی را که با سقوط نظام استبدادی قاجار بوجود آمده بود پر کرده و قدرت سیاسی را در مملکت با در هم کوبیدن افکار اسلامی قبضه کردند. دولتهایی که پس از مشروطیت سر کار می‌آیند و وزرای آنها در حلقة مسدود فراماسونها و شبکة مخفی عوامل مقتدر انگلیسها بودند. این کابینه‌ها که جز فقر و فلاکت و گسترش وابستگی محصولی نداشتند یکی پس از دیگری به قدرت می‌رسیدند و قدرت سیاسی مثل توپ فوتبال در دست آنها رد و بدل می‌شد. مصدق نه تنها در تمام این دوره در پستهای حساس استانداری و وزارتخانه‌های مختلف قرار دارد همکاری بسیار نزدیک با رضاخان نیز دارد. به طوری که قبلاً دیدیم مصدق در هنگام وقوع کودتای 1299 والی فارس بود و از سیدیاء تمکین نکرد و خود با احمدشاه تماس گرفت و به علت ترس از سیدضیاء متواری شد. دو سه ماه بعد که کابینة سیدضیاء سقوط می‌کند و رضاخان علیه سیدضیاء کودتا می‌کند، کابینة قوام السلطنه تشکیل می‌گردد و مصدق به عنوان عضو اصلی کابینة کودتا در مقام وزارت مالیه قرار می‌گیرد. وقتی به ترکیب این کابینه نگاه کنیم می‌بینیم قوام السلطنه نخست وزیر است، رضاخان وزیر جنگ و مصدقالطلنه وزیر مالیه می‌باشد. اگر به سابقة قوام السلطنه قبل از تشکیل این کابینه مراجعه کنیم ارتباط نزدیک او را با انگلیسها درمی‌یابیم. قوام السلطنه در سال 1299 حاکم خراسان است و در همان جا ارتباط نزدیک با قنسول انگلیس دارد. این ارتباط به حدی بوده است که وقتی کلنل محمدتقی‌خان پسیان، شخصیت وطن‌خواهف قدرت را در خراسان بدست گرفت قوام السلطنه را به عنوان عامل وابسته به انگلستان بازداشت می‌کند. حضور قوام‌السلطنه در خراستن و فامیل نزدیک او مصدق السلطنه در فارس (در جنوب و شرق ایران) دو نقطه ارتباطی راه معروفی است که گذرگاه انگلیسها از ایران به افغانستان و هندوستان است و متعلق به انگلیسها بوده و بنابراین شرکت این دو چهره در کنار رضاخان در کابینه‌ای که بعد از کودتای 1299 قدرت را بدست می‌گیرد مؤید چهره حقیقی مصدق است. و در همین کابینه است که وقتی قوام‌السلطنه به قدرت می‌رسد از کلنل محمدتقی‌خان پسیان به طور ظالمانه‌ای انتقام می‌گیرد و او را به شهادت می‌رساند تا عبرتی باشد برای آیندگان تا سایر وابستگان به سیاست استعماری انگلیس هیچگاه مورد تعرض قرار نگیرند.[19]

در کابینة دوم قوام باز هم همینطور مصدق را در کنار رضاخان بعنوان وزیر مالیه می‌بینیم همینطور در کابینة مشیرالدوله 16 ژوئن 1923 که از گردانندگان تشکیلات فراماسونی است[20] مصدق وزارت امورخارجه را به عهده داشت. در خلال همین سالها مدتی هم استاندار آذربایجان بوده است.

 5 ـ نقش مصدق در به قدرت رسانیدن رضاخان

بسیار کوشش شده است که مصدق را از مخالفین سرسخت رضاخان جلوه دهند و در این راه تبلیغات وسیعی به عمل آمده است تا از مصدق یک عنصر ضد استبداد و طرفدار آزادی و دموکراسی بسازند و برای این منظور مسئله بازداشت چند ماهة او را در اواخر سلطنت رضاشاه دائماً در بوق و کرنا می‌گذارند البته شخص دیگر مصدق نیز نقش مظلومیت را به بهترین وجه در طول عمر خود ایفاء کرده و در حالی که دائمناً در خدمت منافع استعمار و در یک زندگی اشرافی بسر برده است همیشه ندای آزادی و انسانیت و پیشرفت و ترقی را برای ملت ایران سر داده است ولی برای اینکه واقعیت را بهتر بشناسیم به سراغ اسناد و مدارک تاریخ می‌رویم تا با کنار زدن ابرهای متراکم تبلیغات استعماری به اهمیت چهره‌های ملی! که ساخته و پرداختة فرهنگ غرب و دستگاههای فراماسونی هستند بیشتر آشنا شویم.

مصدق در بسیای از کابینه های بعد از کودتا چنانکه دیدیم با رضاخان در یک کابینه همکاری می‌کرد مصدق السلطنه در مقام وزارت عدلیه[21] و محمدعلی فروغی معروف به ذکاءالملک فراماسون دیگر به مقام وزارت خارجه نایل می‌شود. جالب توجه است که این هر دو وابسته به یک لژ ماسونی یعنی لژ آدمیت که وابسته به میرزا ملکم‌خان است، بوده‌اند. نکتة بسیار مهمی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است که مصدق یک وزیر ساده در کنار رضاخان نبوده است بلکه سمت مشاور مخصوص او را نیز داشته است. او در خاطرات خود می‌نویسد که به پیشنهاد یکی از تجار به نام حاج میرزا عبدالرحیم قزوینی برای کمک به رضاخان یک هیئت مشاورة هشت نفری ترتیب دادیم که در امور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی او را کمک و یاری دهیم ترکیب این هیئت هشت نفری چیزی جز حلقه محاصره‌ای که فراماسونها در اطراف رضاخان بوجود آورده‌اند نمی‌باشد. تصور می‌کنید چه کسانی در این هیئت پنهانی دست اندرکار اجرای خط سیاست غرب بوده‌اند ذکر اسامی این گروه ما را از هر توصیف دیگری بی نیاز می‌کند:

1ـ سیدحسن تقی‌زاده (فراماسون) 2ـ حسین علاء (فراماسون) 3ـ محمدعلی فروغی (فراماسون) 4ـ حاج‌مخبرالسلطنه هدایت (؟) 5ـ مستوفی‌الممالک (؟) 6ـ مشیرالدوله (فراماسون) 7ـ مصدق السلطنه (فراماسون) 8ـ حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی (؟).[22]

نویسندة این خاطرات اطلاعات بیشتری در خصوص کار این هیئت بدست نمی‌دهد ولی پرواضح است که اینان چگونه با بکار انداختن امکانات اطلاعاتی خود در جهت تقویت رضاخان و عروج سریع او به سرسر قدرت گام برداشته‌اند.

 پی‌نوشت‌ها:

[1]. تقریرات مصدق ـ یادداشت شده توسط آقای جلیل بزرگمهر ـ ص13.

[2]. تقریرات مصدق ـ یادداشت شده توسط آقای جلیل بزرگمهر ص 13 و 14.

[3]. جزوه مقدمه‌ای بر انقلاب فرهنگی اسلامی ـ پرنس ملکم‌خان (ص 4 و 11).

[4]. دکتر مصدق و نطق های تاریخی او ـ نوشتة حسین مکی ص 230 ـ انتشارات جاویدان.

[5]. رجوع کنید به کتاب انقلاب نفت ایران ـ ذبیح‌الله قدیمی ـ چاپ سال 1332 ص 156 و نیز مقدمه ای بر انقلاب فرهنگی اسلامی ص 28.

[6]. در زمینة ارتباط مصدق به شبکه فراماسونی تحقیق پرارزشی در بخش چهارم کتاب «زندگینامه مصدق السلطنه» به عمل آمده است که علاقمندان به تحقیق بیشتر در این زمینه را به مطالعة این کتاب راهنمایی می‌کنم. همچنین در صفحة 169 این کتاب گفته شده است که رابط مصدق با لژ فراماسونی، برادر او به نام «ثقة‌الدوله دیبا» بوده است.

[7]. زندگینامة مصدق‌السلطنه ـ ص 108.

[8]. زندگینامه مصدق‌السلطنه ـ ص 108.

[9]. شاید منظور او مورخ‌الدولة سپهر است.

[10]. تقریرات مصدق در زندان ص 156.

[11]. تقریرات مصدق ـ ص 99 و 100.

[12]. رجوع شود به کتاب انقلاب اسلامی عراق ـ دکتر محمد صادقی تهرانی ص 119. مؤلف مزبور در این خصوص می‌گوید:

«اعلان جهاد در عراق و فتاوایی که از طرف علمای شیعة عراق بر جهاد علیه انگلیسها صادر شد به سرعت در ایران منتشر شد. در فارس علما و وعاظ فتاوای جهاد را در مساجد برای مردم قرائت می‌کردند و مردم را دعوت به مقاومت و نبرد مسلحانه می نمودند. در برخوردهایی که در نقاط مختلف جنوب ایران بین نیروهای انگلیسی و مجاهدین ایرانی که مستقیماً به علت فتاوای علمای شیعه در عراق دست به نبرد زدند در تنگستان و چاه کوتاه تلفات زیادی به انگلیسها وارد شد. یکی از مأمورین دولت آلمان بنام «واسموس» که در ایجاد شورش علیه انگلیسها فعالیت می‌کرد نقش مهمی در سازماندهی این مقاومت ایفا کرد.

ـ فارس و جنگ بین‌الملل اول ـ رکن‌زاده ص 291 و 292.

[13]. کتاب موازنة منجی جلد اول تألیف کی استوان صفحة 23 ـ برای آشنایی بیشتر به مراتب ادارات و زبونی مصدق در مقابل انگلیس به دنبالة مطلب در همین کتاب مراجعه شود.

[14]. کی استوان ـ مرجع سابق ـ ص 79 ـ و نیز رجوع شود به بخش ششم کتاب زندگینامه مصدق السلطنه ـ مصدق السلطنه و انگلیسها ـ ص 105 الی 120.

[15]. میرزامحسن مشیرالدوله از همدستان میرزا ملکم‌خان است که در اسلامبول به عضویت لژ فراماسونری درامده بود. میرزاحسین‌خان مشیرالدوله (سپهسالار). از فراماسونهای مهم ایران که در زمان صدارتش حامی و مشوق ملکم‌خان بوده است ـ رجوع شود به جزوة مقدمه‌ای بر انقلاب فرهنگی اسلامی صفحة 18.

[16]. کی استوان ـ مرجع سابق صفحه 80 ـ در همین زمینه در کتاب تقریرات خود مصدق السلطنه چنین می‌گوید: «قبل از تصدی من وضعیت راه از آباده تا بوشهر هیچ خوب نبود به طوری که بانک شاهنشاهی با نهایت اشکال می‌توانست نقره از ایران به اروپا حمل کند. با اقداماتی که کردم راه آنطور امن شد که دیگر اشکالی در کار نبود و بانک مذکور با نهایت اطمینان کار خود را انجام می‌داد نقره‌هایی که بانک شاهنشاهی می‌فرستاد نقره‌های پنج قرانی بود که در جنگ بین‌الملل اول روسها در ضرابخانة پطرگراد و انگلیسها در ضرابخانة بیرمنگام سکه زده بودند و برای مخارج قشون خود به ایران وارد و خرج کرده بودند. چون قیمت نقره در اروپا موقع جنگ بین المللی فوق العاده ترقی کرده و یکی از علل ترقی پول ایران هم که سکه نقره بود ترقی قیمت نقره در دنیا بود بانک شاهنشاهی نقره‌ها را می‌خرید و بهخارج حمل می‌کرد و از این راه استفاده می‌برد.» تقریرات مصدق صفحه 63 ـ و نکته نهضت ملی به علت اصرار و اعلامیه‌ای که آیت‌الله کاشانی صادر کردند منحل گردید.

[17]. کیهان 28 شهریور 1358 ـ شمارة 10810.

[18]. زندگینامه مصدق السلطنه ـ ص 112.

[19]. رجوع کنید به کتاب قیام کلنل نوشتة علی آذری ـ صفحات 317 تا 319 ـ مؤلف این کتاب در صفحه 350 در خصوص کینه توزی قوام السلطنه گوید: «همه دیدیم که چه نتایج شومی از ریاست وزرائی قوام به بار آمد بر خوانندگان گرامی مسلم و مسجل شد که این کینه‌توز بی گذشت تا این جوان پاک‌سرشت را به کشتن نداد راحت ننشست و گویا قتل فجیع کلنل و حتی بریدن سر او بدست قلیچ نوکر تاج محمدخان و برات محمدبیک باز هم آبی به آتش سوزان درونی‌اش نپاشید درصدد اقدام دیگری برآمد و آن نبش قبر کلنل بود. کلنل به مناسبت علاقه فوق العاده مردم و وجاهتی که در بین عموم طبقات پیدا کرده بود در جوار نادر مدفون شد. قوام با دستور نبش قبر او به افکار عمومی و مهمتر از آن به مذهب اسلام که نبش قبر او را حرام نموده است توهین وارد ساخت...»

[20]. مقدمه ای بر انقلاب فرهنگی اسلامی ـ پرنس ملکم خان ـ صفحه 7 ـ 8 ـ 9 و 18.

[21]. کتاب استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران ـ تألیف ـ ا ـ س ـ ملیکف ـ ترجمه: سیروس ایزدی ـ انتشارت کتابهای جیبی صفحه 125.

[22]. رجوع شود به کتاب ـ خاطرات حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی ـ صفحة 40 ـ ج4 ـ در کتابی که اخیراً بوسیلة آقای سرهنگ بزرگمهر به نام خاطرات مصدق در زندان منتشر شده است مصدق صریحاً اعتراف به شرکت در این هیئت می‌کند و اضافه می‌کند که حسین علاء را نیز به توصیة مصدق وارد این هیئت کرده‌اند ـ ص 102.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : چهره حقیقی دکتر محمد مصدق, شهید حسن آیت, ارتباط با شبکه فراماسونری, متن قسم‌نامه فراماسونری دکتر محمد مصدق, ,