شهید حسن آیت
6ـ نقش مصدق در مجلس دوره پنجم و مسئله تغییر سلطنت
در دوره پنجم مصدق السلطنه از کارهای دولتی دست میکشد و وارد مجلس میشود، این در شرایطی است که مجلس زیر نفوذ کامل فراماسونها و عوامل استعمار انگلیس قرار دارد. نقش او در این مجلس نیز قابل توجه است. در همین دوره از مجلس است که رضاخان به علت اعتراضاتی که نسبت به او وجود داشته است به حالت قهر از حکومت کنارهگیری کرده و به بومهن (واقع در 40 کیلومتری تهران) میرود. عدة قلیلی معتقد بودند که نباید به دنبال رضاخان رفت و باید او را به حال خود گذارد ولی اکثریت قریب به اتفاق مجلس دوره پنجم تصمیم میگیرند از رضاخان خواهش کنند که مجدداً به تهران بازگشته و زمام امور را بدست گیرد و بدین منظور یک هیئت 12 نفری را انتخاب میکنند که پیام مجلس را به رضاخان ابلاغ نمایند. در رأی این هیئت 12 نفری آقای مصدق السلطنه قرار دارد که در بازگرداندن رضاخان به تهران و در دست گرفتن حکومت کوشش فراوان به خرج میدهد و همین مجلسی که اکثریت قریب به اتفاق آن رأی به استمرار قدرت رضاخان میدهد و در واقع با این عجله آخرین مانع را در رسیدن او به سلطنت هموار میکند پس از چندی که شرایط برای تغییر سلطنت از احمدشاه به رضاخان آماده میشود با تصویب ماده واحدهای به این برنامه جامه عمل میپوشاند. علیرغم نقش مؤثر مصدق در تمام این مراحل وقتی این ماده واحده مطرح میشود مصدق یا به علت وابستگی به خانواده قاجار و یا برای اینکه یک مخالف خوانی مصنوعی در مجلس وجود داشته باشد در زمره اقلیت مخالف سلطنت رضاخان قرار میگیرد.
نکته مهم در این قضیه اولاً ـ اشخاصی است که به مخالفت برخساتهاند غیر از مدرس که از ابتداً با رضاخان مخالفت میکرد و حتی با باز گرداندن او از بومهن به تهران موافق نبود مخالفین تغییر سلطنت عبارتند از سیدحسن تقیزاده، حسین علاء و مصدق السلطنه که هر سه نفر فراماسون هستند. ثانیاً طرز مخالفت آنها با تغییر سلطنت قابل تأمل است زیرا مخالفت این اشخاص جنبة ظاهری دارد و با مدح و ثنائی که از رضاخان میگویند دست هر موافقی را از پشت میبندند. برای شناخت بیشتر این بخش از تاریخ قسمتهایی از متن صحبتهایی را که در مجلس پنجم در این زمینه شده است نقل میکنیم: سیدحسن تقیزاده فراماسون قدیمی که خدمت او به استعمار غرب بر هیچ کس پوشیده نیست و حتی تا آخر عمر سناتور و رئیس مجلس سنای فرمایشی شاه مخلوع بود در قسمتی از نطق مخالف خود چنین میگوید: «... ما می دانیم همه ماها به موجب قانون اساسیامنیت داریم و دولت، دولت امنیت است (یعنی دولت رضاخان) و ما با این دولت اینقدر خیرخواهی که داشته ایم بزرگترین دلیل شخص بنده امنیتی است که ایجاد کرده و نه از وکلا نه از تماشاچی یک فرد واحد پیدا نمیشود یک در هزار یک در میلیون که به بنده بگوید که من خیرخواه دولت حالیه نیستم خدا را شاهد میگیرم الان که در اینجا حرف میزنم و پیش از اینکه حرف بزنم اشخاص متفرقه وکیل و اشخاص مسئول به من گفتند حرف نزنید حرف زدن صلاح نیست برای آنکه خطر دارد. بنده خودم میدانم که اینطور نیست بنده الان اینجا حرف میزنم و ظهر هم میروم منزل نهاد می خورم عصر هم میآیم هیچ اینطور نیست یکسال دیگر هم با این اشخاص کار میکنم با کمال محبت و فداکاری و خدا را شاهد میگیرم که این حرف را که میگویم محض خیرخواهی مملکت و خیرخواهی همان شخص است که زمام امور مملکت را در دست دارد و من خیر او را میخواهم و از جان خودم بیشتر او را میخواهم! ...»[1]
مصدق السلطنه در نطق خود پس از حملاتی که به احمدشاه میکند تملق گویی از رضاخان را به احد اعلا میرساند و میگوید:
«... اما نسبت به آقای رضاخان پهلوی بنده نسبت به شخص ایشان عقیدهمند هستم و ارادت دارم و در هر موقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرمودهاند، نه اینکه در حضور من فرموده باشند بلکه اشخاصی که با ایشان خیلی مربوط بوده اند به آنها فرمودهاند ... اما اینکه ایشان یک خدماتی به مملکت کردهاند گمان نمیکنم بر احدی پوشیده باشد، وضعیت این مملکت وضعیتی بود که همه می دانیم. اگر کسی میخواست مسافرت کند اطمینان نداشت، یا اگر کسی مالک بود امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته اند یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده اند که گمان نمیکنم بر کسی مستور باشد و البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس الوزراء رضاخان پهلوی نام در این مملکت باشد برای اینکه من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش میخواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال اینطور چیزها را داشتهایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده و هیچ وقت ما در چیزهای خصوصی وارد نشدهایم و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت شده میخواهیم یک کارهای اساسی بکنیم ...».[2]
نکتة جالب اینست که بعد از این همه حمد و ثنا از رضاخان اساس استدلال خود را در مخالفت با تغییر سلطنت بر این میگذارد که رضاخان یک وجود مؤثر است و اگر شاه بشود ما دیگر کسی را نداریم که مثل او نخست وزیر لایقی باشد و اضافه میکند «اول یک کسی که بتواند قائممقام او بشود معلوم کنید بعد این کار را بکنید.» و با این ترتسی مخالفت بدیهی است که رضاخان دیگر احتیاج به موافق نداشت!
مصدق از ابتدای پیدایش رضاخان در صحنة سیاسی مملکت قدم به قدم در خدمت او بوده است و از عوامل مؤثر قدرت یافتن او به شمار میرود. ولی با پردهپوشی کامل روی نقش حساس او همیشه تلاش کردهاند که او را مخالف رضاخان جلوه دهند.
7ـ مصدق در دوره سلطنت رضاخان
مصدق پس از آغاز سلطنت رضاخان مجدداً در مجلس شورای دوره ششم به نمایندگی انتخاب شد و این مجلس هم پرواضح بود که اکثریت اعضای آن مثل مجالس سابق و لاحق و بر آن از عوامل سیاست انگلیس تشکیل شده بود. پس از انقضای دوره مجلس ششم مصدق برای حفظ وجهة ملی خود به احمدآباد ده مزروعی خود میرود و یک دوره طولانی استراحت را آغاز میکند زیرا سیاست کلی استعماری بر برقراری دیکتاتوری تعلق گرفته بود و دیگر لازم نبود کسانی در نمایشنامه موافق و مخالف در مجلس نقش بازی کنند. مصدق یکی از بزرگترین فئودالهای ایران است و املاک وسیع او در احمدآباد شامل چهار قریه شش دانگ است و او در این املاک دارای دم و دستگاه و رژیم اقتصادی یک فئودال تمام معنی بود و عجب این است که طرفداران مصدق احمدآباد را بنام «تبعیدگاه»! مصدق مینامند و دوران استراحت و مال اندوزی او را در این املاک سرسبز و خرم دوران تبعید! مصدق در زمان رضاشاه می نامند. تبعیدی که هر گاه اراده می کرده است در منزل مجلل شهری خود زندگی می کرده و هر وقت اراده میکرده است به مسافرتهای خارج میرفته است![3] مصدق در دوره سلطنت رضاخان با هیچ یک از اقدامات خودسرانة او مخالفت نمیکند و علیرغم ادعاهای آزادیخواهی و مردم دوستی کوچکترین اعتراضی نسبت به حوادثی چون حبس و تبعید مدرس، قضیه کشف حجاب، اذیت و آزار روحانیون و زندانها و اعدامها به عمل نمیاورد و فارغ البال به زندگی مرفه خود ادامه میدهد و حتی چندین بار در این مدت به اروپا سفر میکند و در آنجا نیز که امکان اظهارنظر و ابراز مخالفت با اعمال حکومت وقت وجود داشته است سکوت مطلق پیشه میسازد و نکته مهم این است که در همین دوران اختناق و دیکتاتوری کسان و بستگان نزدیک او همگی در رأس قدرت هستند. سهام السلطان بیات خواهرزاده مصدق در دوره دهم مجلس یعنی اوج دیکتاتوری رضاخان نماینده مجلس و نایب رئیس مجلس است.[4] داماد مصدق یعنی دکتر متین دفتری جاسوس سرشناس انگلیسها نیز مدتها در مقام وزارت دادگستری و بالاخره به نخست وزیری رضاخان میرسد و بسیاری از شکنجهها و اعدامهایی که در زندانهای رضاخان ضورت گرفته است مستقیماً زیر نظر او بوده است و مصدق نیز کوچکترین اعتراضی به داماد خویش نمیکند و به این ترتیب مصدق ظاهراً از سیاست کنار است ولی باند او که همان وابستگان سیاست انگلیس هستند در رأی قدرت قرار دارند. در مجلس دوره چهاردهم سیدضیاءالدین طباطبائی در همین رابطه با مصدق میگوید:
«... ولی همان مدرس را کشتند و شما حرف نزدید. دیگران را کشتند شما استیضاح نکردید، باز تکرار میکنم داماد شما، برادرزاده شما اساس عدلیه را برهم زد. داماد شما مجرم ترین رئیسالوزرای ایران بود. پنجاه و سه نفر آزادیطلب ایران به محبس انداخت و کشت، شما حرف نزدید شما استیضاحی نکردید، شما سؤالی نکردید، نرفتید بگوئید داماد من نکن، ول کن، خودت را بکش و مردم را نکش ...»[5]
در اینجا بد نیست که داستان توقیف مصدق در دوره رضاخان را که این همه دربارة آن تبلیغ کردهاند بازگو کنیم. علت اصلی این توقیف هنوز به درستی روشن نیست زیرا مصدق هیچگونه فعالیت سیاسی مخالف رژیم نداشته است و احتمال میرود که این بازداشت ناشی از تضاد سیاست آلمان و انگلیس در اواخر سلطنت رضاخان باشد به هر حال این بازداشت که در تیر ماه سال 1319 انجام میشود بیش از سه یا چهار ماه به طول نمی انجامد. در مدتی که در بیرجند بازداشت بوده آشپز مخصوص هم همراه او بوده است.[6] آزادی مصدق از تبعید بیرجند با شفاعت شخصی بنام «ارنست پرون» صورت گرفته است[7] که یک نفر سوسئیسی و از جاسوسان انگلیس است این شخص که از طریق ولیعهد (شاه مخلوع) با دربار رضاخان ارتباط داشته است وسائل آزادی مصدق را فراهم میآورد و او هم دوباره به استراحتگاه همیشگی خود یعنی احمدآباد مراجعت میکند. برای شناخت بیشتر ارنست پرون باید گفت که این همان کسی است که پس از اشغال ایران توسط متفقین جاسوس رسمی انگلیسها بوده است و دستگیری آیت الله کاشانی و سایر آزادیخواهان از طرف انگلیسها زیرنظر او صورت میگیرد و به همین جهت بود که پس از پیروزی نهضت ملی در سال 1330 آیتالله کاشانی رسماً تقاضای اخراج ارنست پرون را از مصدق میکند[8] ولی او با لیت و لعل از این کار جلوگیری میکند.
8 ـ نقش مصدق در مجلس دوره چهاردهم
در سالهای پس از شهریور 1320 که ارتشهای متفقین (انگلیس ـ آمریکا ـ شوروی) خاک وطن ما را به بهانة لزوم مقابله با آلمانها اشغال کرده بودند. دولت استعمارگر انگلیس که در بین رجال سرسپرده ایرانی عوامل زیادی داشت از نفوذ نظامی خود بهره گرفت و درصدد قلع و قمع آزادیخواهان و گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود برآمد و به همین منظور صدها نفر از آزادیخواهان را دستگیر و در پادگانهای نظامی خود زندانی کرد در همین ایام بود که چیزی بنام انتخابات دوره چهاردهم مجلس آغاز شد و به طوری که شاه مخلوع در آخرین کتاب خود اعتراف کرده است سفیر انگلیس در ایران یک لیست هشتاد نفری را به دولت تسلیم کرد و انتخاب شدن آنها را درخواست کرد.[9] مصدق نیز که مدتها از سیاست ظاهراً به دور بود و برای او وجاهت کافی دست و پا کرده بودند در این انتخابات رسوا بعنوان نمایندة اول تهران وارد مجلس میشود و اما در همین زمان مرحوم آیتالله کاشانی که به علت تعقیب از طرف افسران انگلیس در حال اختفا بسر میبرد نیز بعنوان نماینده تهران انتخاب میشود ولی به دستور انگلیسها اعتبارنامه او ابطال میشود و پس از چندی دستگیر و به طرز وحشیانه و غیرانسانی در اراک و کرمانشاه زندانی میشود و به مدت دو سال و چهار ماه این بازداشت غیرقانونی ادامه مییابد. و اما مصدق که برای اجرای نقشهای خاصی وارد این مجلس میشود اعتراضی به بازداشت آیت الله کاشانی و سایر آزادیخواهان نمیکند و هیچ اشارهای به مسئله ابطال اعتبارنامة او از طرف انگلیسها نمی نماید. این سکوت مطلق به نفع چه سیاستی بود؟ مسلماً به نفع همان سیاست انگلیس که از فعالیت ضداستعماری آیتالله کاشانی و سایر آزادیخواهان ایران وحشت داشت مصدق در عوض به اعتبارنامه سیدضیاءالدین طباطبائی اعتراض میکند و با بحثهای طولانی در این قضیه و دادن شعارهای توخالی برای خود کسب وجهه میکند. و پس از چندی شاه مخلوع به او پیشنهاد سمت نخست وزیری را میکند. مصدق برای پذیرش این پست سه شرط قائل میشود که شرط اول آن موافقت سفارت انگلیس با نخستوزیری او میباشد[10] ولی از آنجایی که قرار بود نقش حساسی بدست مصدق در مجلس اجرا شود با بهانهجوئی های دیگری از پذیرش این سمت خودداری میکند از جمله در مجلس اظهار میکند که در صورتی سمت نخست وزیری را میپذیرد که در صورت عدم امکان انجام مسئولیت و استعفا از نخست وزیری بتواند مجدداً بعنوان نماینده به مجلس برگردد. مجلس نیز این شرط را عملاً میپذیرد ولی مصدق باز هم به بهانه دیگری طفره میرود شاید علت اصلی این باشد که کسان دیگری که کاندیدای این سمت بودند مثل ساعد مراغه ای و یا سهامالسلطان بیات منظور سیاست انگلیس را تأمین میکردند و احتیاج نبود که شخص مصدق سنگر پارلمان را ترک نماید. والحق هم توانست در این مجلس خدمات شایسته ای به سیاست استعماری انگلیس بکند که ما برای نمونه چند مورد آن را ذکر میکنیم.
الف ـ طرح تحریم امتیاز نفت
موقعیت خاص کشور ما و نفوذ سیاستهای بیگانه همیشه باعث کشمکش بین قدرتهای خارجی برای تصاحب و غارت ثروتهای ملت ما بوده است این رقابتها و کشمکشها زیربنای بسیرای از حوادث تاریخ یک قرن اخیر ما میباشد که بدون توجه به آن، تحلیل حوادث تاریخ ما امکانپذیر نیست. در روزهایی که جنگ جهانی دوم با شکست آلمانها و پیروزی متفقین در شرف اتمام بود، دولتهای متفقین یعنی انگلیس و آمریکا و شوروی که فاتح جنگ شده بودند هر یک درصدد کسب امتیازات جدید و بدست آوردن حداکثر ممکن از غنائم جنگ بودند کشور ما نیز مورد اشغال تجاوزکارانه متفقین قرار گرفته بود و این ارتشهای متجاوز کوشش میکردند که نفوذ نظامی خود را که عنقریب خاتمه مییافت به نفوذ سیاسی و اقتصادی تبدیل کنند. دولت شوروی با برپا کردن حزب توده بعنوان ستون پنجم خود و با تکیه بر آن تقاضای امتیاز نفت شمال ایران را میکرد تا بتواند غنیمتی معادل آنچه انگلیسها در اختیار داشتند یعنی امتیاز نفت جنوب به چنگ آورد! و امپریالیسم تازهنفس آمریکا نیز تقاضای امتیاز نفت بلوچستان را مطرح ساخته بود. در این شرایط که مملکت تحت اشغال متفقین و رجال و آزادیخواهان واقعی ملت در سیاهچالهای زندان انگلیسها بسر میبردند مجلس دوره چهاردهم که اکثریت قریب به اتفاق آن از عوامل استعمار انگلیس تشکیل شده بود نقش دفاع از منافع انگلیس و کنار زدن رقبای جدید یعنی آمریکا و شوروی را به عهده گرفت و برای این منظور با صحنهسازی ماهرانه ابتدا مصدق نطق مفصلی راجع به ضررهای اعطای نفت بهخارجیان کرد که مورد تأیید کامل مجلس قرار گرفت! و سپس طرحی به قید دو فوریت در جلسه بعد به مجلس تقدیم کرد که به موجب آن هیچ دولتی در ایران حق مذاکره با دولت خارجی برای دادن امتیاز نفت را نداشته باشد و حتی در این طرح پیشبینی شده بود که اگر مذاکرهای هم به این منظور بشود جرم محسوب میشود و نخست وزیر و وزیر و معاون او علاوه بر محکومیت به سه تا هشت سال حبس مجرد به طور دائمی از خدمات دولتی منفصل میشوند. این طرح در روزهایی تقدیم مجلس شد که «کافتارادزه» نماینده دولت شوروی برای مذاکره با دولت برای کسب امتیاز نفت به ایران آمده بود و دولت ایران را برای دادم امتیاز نفت که در آن تقسیم منافع به طور پنجاه پنجاه (یعنی نصب منافع برایدولت ایران و نصف دولت شوروی) پیش بینی شده بود تحت فشار قرار میداد زیرا زیرا در امتیاز نفت جنوب سهم دولت ایران چیزی نزدیک به چهارده درصد بود. این بود که مصدق بلافاصله دست به کار شد و طرح تحریم امتیاز نفت را با قید دو فوریت به مجلس داد، مجلسی که اکثریت آن در اختیار انگلیسها بودند بلافاصله با تصویب فوریتها وارد بحث در اصل طرح شدند چند نفر نماینده حزب توده که در مجلس بودند (ایرج اسکندری ـ دکتر کشاورز ـ دکتر رادمنش) احساس کردند این طرح برای ناکام ساختن امتیاز موردنظر شوروی است در مقام مخالفت برامدند و آنچه در توان داشتند برای یک جلسه تأخیر در تصویب این طرح به کار بردند تا بلکه بتوانند از غافلگیری خارج شوند ولی مصدق با اصرار تمام به همراهی همان اکثریت تصویب طرح را خواستار بود و سرانجام در همان جلسه با اکثریت کامل طرح تحریم امتیاز نفت به تصویب رسید. در همان موقع روزنامه ایران ما در سر مقاله شماره 144 مورخ 19 آذر 1323 در خصوص این قانون چینن نوشت: «... اکنون باید دید این طرح چه فوایدی برای ملت دارد و چه تأثیری در سیاست خارجی خواهد داشت. اول مطلبی که به ذهن هر کس پس از فهم منفی این لایحه میرسد حفظ منافع نفت جنوب است (شرکت نفت انگلیس) یعنی این طرح آقای دکتر مصدق فعلاً خیال کمپانی نفت جنوب را از ورود رقیبهای گردن کلفت به میدان نفت کاملاً راحت و آسوده میسازد موضوع دیگری که بعد به ذهن میرسد عدم اعتماد نمایندگان مجلس به نخست وزیری است که به او رأی اعتماد میدهند».[11]
حقیقتاً تصویب این طرح را باید یکی از شگردهای مصدق دانست. او با این عمل خود را طرفدار ملت و مخالف اجنبی جلوه داد و ملی گرایان وابسته نیز همیشه سعی کردهاند که از این امر بعنوان یک سابقه درخشان برای مصدق بهرهبرداری کنند و چه بسا افرادی هم به علت عدم آشنایی با عمق جریانات تاریخ معاصر فریب این تبلیغات را خورده باشند ولی هنگامی که ما به اسناد مراجعه میکنیم میبینیم سیاست مکار و حیلهگر انگلستان در پشت پرده، گردانندگی این صحنهسازی را به عهده داشته است و آنچنان ماهرانه عمل کرده است که بعد از گذشت سالهای طولانی هنوز دست او و عوامل او خوانده نشده است. مصدق ادعا میکرد که طرفدار سیاست موازنه منفی است یعنی ما باید امتیاز جدید به هیچ کشور خارجی ندهیم و البته لازمة این سیاست این بود که امتیازات موجود را که کشورهای اجنبی با زور و تزویر گرفته بودندلغو کنیم ولی آیا مصدق هیچگاه به این سیاست عمل کرد؟ از جمله در رابطه با همین قانون تحریم امتیاز نفت یکی از نمایندگان مجلس چهاردهم به نام آقای غلامحسین رحیمیان در جلسه 12 آذر 1323 ماده واحدهای را به مجلس پیشنهاد نمود که در مقدمة آن چنین امده بود:
«... خاطر نمایندگان و عموم افراد ایرانی آگاه است که واگذاری امتیاز نفت جنوب به شرکت دارسی نیز در دورة استبداد و برخلاف مصلحت و رضایت ملت ایران صورت گرفته و کلیه شرایط آن به زیان کشور بوده و متأسفانه تمدید و تجدید امتیاز مزبور نیز در زمان دیکتاتوری (یعنی در دوران سلطنت رضاخان) در موقعی به ملت ایران تحمیل شده است که برای مجلس و ملت ایران هیچگونه آزادی فکر و زبان و قلم حاصل نبوده و بالنتیجه تجدید و تمدید آن نیز به طور یقین نامشروع و به ضرر ایران صورت گرفته و در این معامله اجباری و غیرقانونی ملت ایران به شرحی که جناب آقای دکتر مصدق در نطق های خودشان در مجلس تصریح نمودهاند میلیاردها متضرر گردیده است. نظر به عملیات مفروضه و نظر به اهمیت موضوع و لزوم حفظ منافع ملی ماده واحده زیر را به قید دو فوریت پیشنهاد میکنم :
ماده واحده ـ مجلس شورای ملی ایران امتیاز نفت جنوب را که در دوره استبداد به شرکت دارسی واگذار شده و در موقع دیکتاتوری آن را نیز تمدید و تجدید نمودهاند به موجب این قانون الغاء مینماید». برای اینکه این طرح در مجلس مطرح شود پیشنهادکننده باید موافقت عدهای از نمایندگان را جلب کند و به همین منظور ابتدا این طرح را به مصدق میدهد و تقاضای امضاء کردن آن را مینماید ولی مصدق از امضای این طرح خودداری نمود![12] و این بود معنی سیاست موازنه منفی! که مصدق ادعای پیروی از آن را میکرد و هیچ جای تعجب نیست که اگر مجلس چهاردهم که اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن در ظرف یک نصف روز قانون تحریم امتیاز نفت را تصویب کرده بودند حاضر نشدند که حتی طرح الغاء امتیاز نفت جنوب را امضاء کنند زیرا به طوری که گفتیم اکثریت اعضای این مجلس از عوامل سیاست انگلیس بود و مصدق نیز برای کارگردانی همین اکثریت با وجهة ملی! به عنوان نمایندة اول تهران وارد مجلس چهاردهم شده بود، ما در تشریح حوادثی که بعد از این اتفاق افتاد پیروی مصدق و همین اکثریت را در مجالس دوره پانزدهم و شانزدهم از سیاست انگلیس بیان خواهیم کرد. پیروان این سیاست همیشه به سیاستهای مخالف تاختهاند و در ظاهر خود را ملی و طرفدار وطن قلمداد کردهاند ولی این مخالفتها از زاویه منافع سیاست غرب و بالاخص انگلستان بوده است چنانکه جریان دیگری هم همیشه در تاریخ معاصر وجود داشته است که به سیاستهای غرب حمله کرده است ولی البته از زاویه منافع سیاست شوروی! و در این میان تنها جریان تاریخی که از دریچه منافع ملت مسلمان ایران مبارزه کرده است همان نیروهای اسلامی بودهاند که از متن تودهها برخاسته و با تبعیت از فکر اسلامی مبارزه را براساس نه شرق و نه غرب استوار ساختهاند که البته این جریان اصیل مورد حملات و توطئههای عوامل هر دو سیاست وابسته قبلی و اربابان آنها نیز قرار گرفته است.
ب ـ قضیه دکتر میلیسپو
در مقابل سیاست ریشه دار استعمار انگلیس و شوروی به تدریج آمریکا نیز برای بدست آوردن معادن نفت و توسعه نفوذ سیاسی خویش وارد صحنه سیاست ایران گردید. سیاست آمریکا بخصوص با استفاده از احساسات ضد انگلیسی و ضدروسی که درمیهن ما وجود داشت کوشش میکرد برای خود جای پایی باز کند بدیهی است که عوامل استعمار انگلیس از حضور امریکای تازهنفس در ایران بیمناک بودند و اجازه نمیدادند برای ثروتهای بیکران نفت ایران شریکی پیدا کنند و به همین جهت ما شاهد برخوردهای سیاست آمریکا و انگلیس نیز هستیم. از جمله وقتی آمریکائیها توانستند عدهای از مستشاران خود را به ایران بفرستند انگلیسها درصدد مقابله برامدند زیرا این افراد به عناوین مختلف مزاحم سیاستهای انگلیس بودند. یکی از مستشاران امریکائی که برای اصلاح امور مالی استخدام شده بود دکتر میلیسپو بود که به علت دخالت در امور شرکت نفت انگلیس و کوشش برای کسب امتیازات نفت به نفع آمریکائیها موجب ناراحتی شدید انگلیسها گردیده بود. ایوانف در تاریخ نوین ایران چند نمونه از مداخلات میلیسپو علیه انگلیسها را نشان داده است از جمله میگوید: «میلیسپو قبل از هر چیز سعی داشت که نفت شمال ایران را بدست کمپانی های نفتی آمریکا بسپارد به این جهت وی کوشش میکرد که بر مواضع انگلستان در ایران لطمه وارد سازد او در امور کمپانی نفت انگلیس و ایران دخالت میکرد و در راه پیشرفت و توسعه فعالیت آن مانع ایجاد مینمود ...».[13]
و در جای دیگر میگوید:
«نفوذ روزافزون امپریالیسم آمریکا در ایران، امپریالیسم انگلستان را که تا سال 1945 به کمک نمایندگان وابسته به خود در مجلس می کوشید تا میلسپو را از ایران براند، ناراحت میکرد تا قبل از نخست وزیری احمد قوام، انگلیسها دستورالعملهای کابینههای گذشته مانند ساعد، صدر و حکیمی را تمام و کمال خود تعیین میکردند ولی پس از نخست وزیری احمد قوام، امریکائیها کمکم انگلیسها را از موضع خود عقب راندند...»[14]
در چنین شرایطی است که مصدق با همکاری همان اکثریت انگلیسی مجلس چهاردهم در جهت منافع انگلیسها برای خنثی کردن فعالیتهای میلسپو و اخراج او از ایران وارد عمل میشود و هنگامی که سهامالسلطان بیات خواهرزادة خود مصدق که از عوامل مشهور انگلیسها در ایران بود کاندیدای نخستوزیری میشود هنگام طرح برنامه دولت بیات در مجلس، مصدق موافقت خود را با کابینه مزبور به این شرط نمود که قانون مربوط به اختیارات میلیسپو ملغی شود و البته این شرط مورد قبول آقای سهامالسلطان بیات نخست وزیر واقع گردید! و سرانجام با همدستی مصدق و بیات قانون لغو اختیارات میلیسپو به تصویب مجلس رسید[15] و موقتاً استعمار انگلیس از شر رقیب تازهنفس خود یعنی امپریالیسم آمریکا نجات یافت!
پینوشتها:
[1]. تاریخ 20 سالة ایران ـ جلد سوم ـ حسین مکی ـ ص 432.
[2]. مرجع سابق ص 448.
[3]. برای شناختن بیشتر میزان ثروت مصدق السلطنه رجوع شود به بخش هفتم از کتاب «زندگینامه مصدق السلطنه» صفحات 121 تا 126.
[4].
[5]. موازنة منفی ـ ج1 ـ ص 56.
[6]. نطقهای دکتر مصدق ـ تألیف حسین مکی ـ ص 17 ـ مؤلف در همین قسمت اضافه کرده است که راننده اتومبیل مصدق یک نفر انگلیسی و از اتباع هندوستان بوده است!
[7]. همان مرجع ص 23.
[8]. روزنامه داد ـ شمارة 2527 ـ 30 ر 8 ر 1331 آیتالله کاشانی تقاضای اخراج ارنست پرون را کرده است. خبر ـ از منزل آیتالله کاشانی هفته گذشته به خانه دکتر مصدق تلفن میشود آیتالله کاشانی و دکتر مصدق در حدود بیست دقیقه با هم تلفنی مذاکره میکنند یکی از محارم آقای کاشانی که در منزل ایشان از این مذاکرات باخبر شده به خبرنگار ما اظهار داشت که قسمت اعظم مذاکرات آیتالله کاشانی با نخست وزیر درباره یک نفر سوئیسی بنام «ارنست پرون» بوده است. ارنست پرون یکی از اتباع دولت سوئیس است که از چندین سال پیش در ایران بسر میبرد و به نفع دیپلماسی انگلیس و شرکت سابق نفت، جاسوسی و فعالیت میکند. کسی که در منزل کاشانی حضور داشته و ناظر این مکالمه بوده میگوید که آیتالله گفتند: «با این گزارشها، من مصلحت نمیدانم که این شخص بیش از این در خاک ایران بماند... او علناً برای سقوط دولت شما فعالیت میکند.» آقای کاشانی چند دقیقه به اظهارات مخاطب خود گوش داده و سپس با لحن اعتراضآلودی گفتند: «آخر من نمیدانم، آقاجان ... اگر شما هم با اخراج او موافقید پس چرا این کار صورت نمیگیرد این مقاماتی که با اخراج او مخالفت میکنند از جان مردم چه میخواهند.»
[9]. پاسخ به تاریخ ـ ص 60.
[10]. کتاب پاسخ به تاریخ ـ نوشته شاه مخلوع ـ ص 60 ـ چاپ فرانسه.
[11]. کی استوان ـ مرجع سابق ـ ص 199 تا 225.
[12]. سیاست موازنة منفی ـ کی استوان ـ ج اول ـ صفحه 223.
[13]. ایوانف ـ تاریخ نوین ایران ـ صفحه 59 ـ چاپ جیبی ـ ترجمه تیزابی.
[14]. ایوانف ـ تاریخ نوین ایران ـ صفحه 133.
[15]. موازنة منفی ـ کی استوان ـ صفحه 109 ـ جلد اول.
ادامه دارد...
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : چهره حقیقی دکتر محمد مصدق, شهید حسن آیت, نقش مصدق در مجلس دوره پنجم و مسئله تغییر سلطنت, قضیه دکتر میلیسپو, مصدق در دوره سلطنت رضاخان, ,