همه چیز درباره اجرای سیاست کنترل جمعیت در دولت هاشمی رفسنجانی

مرندی: اشتباه اینجا بود؛ «کنترل جمعیت» را «کاهش‌جمعیت» تعریف کردند/آقا فرمودند شعار «دو بچه کافی» دوران طاغوت محور نشود

بعد از سخنان مقام معظم رهبری در باره موضوع تجدید نظر در سیاست کنترل جمعیت، اولین نامی که برای گفت و گو در ذهن همه نقش می بندد دکتر مرندی وزیر وقت بهداشت و درمان است. این چهره سیاسی فرهنگی و علمی که مجری اصلی و مدافع کارشناسی طرح کنترل جمعیت بود قطعا بهترین گزینه برای پاسخ به سوالات نسل امروز در این باره است.

به گزارش رجانیوز، رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر خود با کارگزاران نظام فرمودند درباره سیاست‌های جمعیتی فرمودند: «از لحاظ نيروى انسانى، ما هفتاد و پنج ميليون نفر جمعيت داريم؛ اين جمعيت عامل خيلى مهمى است. من اين را همين جا عرض بكنم؛ جمعيت جوان و بانشاط و تحصيلكرده و باسواد كشور، امروز يكى از عاملهاى مهم پيشرفت كشور است. در همين آمارهائى كه داده مي شود، نقش جوانهاى تحصيلكرده و آگاه و پرنشاط و پر نيرو را مىبينيد.
ما بايد در سياست تحديد نسل تجديدنظر كنيم. سياست تحديد نسل در يك برههاى از زمان درست بود؛ يك اهدافى هم برايش معين كردند. آنطورى كه افراد متخصص و عالم و كارشناسان علمىِ اين قسمت تحقيق و بررسى كردند و گزارش دادند، ما در سال ۷۱ به همان مقاصدى كه از تحديد نسل وجود داشت، رسيديم.
از سال ۷۱ به اين طرف، بايد سياست را تغيير مي داديم؛ خطا كرديم، تغيير نداديم. امروز بايد اين خطا را جبران كنيم. كشور بايد نگذارد كه غلبه نسل جوان و نماى زيباى جوانى در كشور از بين برود؛ و از بين خواهد رفت اگر به همين ترتيب پيش برويم؛ آنطورى كه كارشناسها بررسى علمى و دقيق كردند. اينها خطابيات نيست؛ اينها كارهاى علمى و دقيقِ كارشناسىشده است. اگر چنانچه با همين وضع پيش برويم، تا چند سال ديگر نسل جوان ما كم خواهد شد - كه امروز قاعده جمعيتى ما جوان است - و به تدريج دچار پيرى خواهيم شد؛ بعد از گذشت چند سال، جمعيت كشور هم كاهش پيدا خواهد كرد؛ چون پيرى جمعيت با كاهش زاد و ولد همراه است. يك زمانى را مشخص كردند و به من نشان دادند، كه در آن زمان، ما از جمعيت فعلىمان كمتر جمعيت خواهيم داشت.
اينها چيزهاى خطرناكى است؛ اينها را بايستى مسئولين كشور به جد نگاه كنند و دنبال كنند. در اين سياست تحديد نسل حتماً بايستى تجديدنظر شود و كار درستى بايد انجام بگيرد. اين مسئله افزايش نسل و اينها جزو مباحث مهمى است كه واقعاً همه مسئولين كشور - نه فقط مسئولين ادارى- روحانيون، كسانى كه منبرهاى تبليغى دارند، بايد در جامعه درباره آن فرهنگسازى كنند؛ از اين حالتى كه امروز وجود دارد - يك بچه، دو بچه - بايد كشور را خارج كنند. رقم صد و پنجاه ميليون و دويست ميليون را اول امام گفتند - و درست هم هست - ما بايد به آن رقمها برسيم.»
برای بررسی وضعیت فعلی ترکیب جمعیت کشور و مسئله نرخ رشد جمعیتی هفته نامه نه دی مصاحبه‌ای با دکتر مرندی مجری طرح کنترل جمعیت در دهه هفتاد و نماینده امروز مجلس شورای اسلامی انجام داده است.
دکتر مرندی در ابتدای مصاحبه سیمایی از وضعیت بهداشتی سلامتی قبل از انقلاب را شرح داده و دلایل خود برای وضع قانون تنظیم جمعیت را ارائه کرد. بدون شک ارتقاء معیار های سلامتی در کشور در دهه اول و دوم انقلاب یکی از پایه های پیشرفت کشور و مایه عزت ملی بوده است اما مباحثه ما با دکتر مرندی این بود که کنترل جمعیت نباید تنها به شکل یک موضوع پزشکی دیده شود.
در این مصاحبه دکتر مرندی از نقش ناگفته خود در مذاکره با مسئولان ارشد نظام (از جمله حضرت امام خمینی(ره)، حضرت آیت الله خامنه ای، آقای هاشمی رفسنجانی و منتظری و ...) در موضوع تنظیم خانواده سخن گفت. جدای از شخصیت اخلاق مدار و خدمات مدیریتی کم نظیر دکتر مرندی در حوزه پزشکی که مورد تحسین همگان است و نیز شخصیت علمی برجسته ایشان، دکتر مرندی در مورد سیاست تنظیم خانواده از سوی عده ای مورد انتقاد قرار گرفته است.
مرندی در ضمن این گفتگو و در حالیکه از نقش و اقدامات خود برای ترغیب نمودن مسئولان ارشد نظام پرده بر می دارد منکر این مسئله نیست که به دلیل اضطرار و شرایط خاص کشور استدلالات او با موافقت همراه شد. مرندی ضمن دفاع همه جانبه از سیاست ها و اقدامات دوران مسئولیت خود معتقد است برای برون رفت از وضعیت فعلی نزول رشد جمعیتی کشور کار سختی پیش روی کشور است چرا که کاهش جمعیت راحت تر از افزایش جمعیت است. افزایش جمعیت مقدمات و زیربناهای اقتصادی، تربیتی، رفاهی و فرهنگی خاص خود را لازم دارد و برای پیگیری فرمایش مقام معظم رهبری باید طرح عمیق و سنجیده ای تهیه شود.
اما شاید آنچه بیش از همه در این مصاحبه قابل توجه است، نگرانی مرندی از این است که مبادا تصمیماتش مغایرتی با نظر امام و یا رهبر معظم انقلاب داشته باشد. وی در این باره می‌گوید: « این دغدغه خاطر را همیشه داشتم که نظرم مخالف امام و مقام معظم رهبری نباشد چون اینها هم مرجع تقلید من هستند و هم اینکه ولی امرند. »
آقای دکتر مرندی همانطور که مستحضر هستید بحث جمعیت از مسائل پایه ای هر کشور است که هم از ابتدایی ترین مسائل است و هم بحث عمیق و چند وجهی محسوب می شود. در حضور شما من جسارت می کنم و یک مثال پزشکی می زنم؛ شاید بحث جمعیت نسبتش به یک کشور نسبت خون باشد به بدن انسان. خون پایه جریان زندگی بدن است و جمعیت هم پایه جریان یک کشور است، وضعیت رشد جمعیتی ، ورودی خروجی ها را تنظیم می کند،و مثل خون اگر جمعیت یک کشور هم غلیظ یا رقیق شود باید به طریقی این وضعیت بالانس شود. خوب صحبتهایی که حضرت آقا در همین هفته گذشته انجام دادند از یک طرف تأییدی بود بر سیاست هایی که مخصوصا دوره وزارت جنابعالی در بحث کنترل جمعیت و پیشگیری انجام شده بود و هم از طرف دیگر اعلام این بود که بالاخره الان اقتضائات عوض شده و شاید یک بازنگری لازم باشد. ما می خواهیم از اول یک بار دیگر این مباحث را بررسی کنیم از آن موقعی که شما مسئول بودید و بالاخره یک دوره خیلی خوبی بود از لحاظ پزشکی موضوع تنظیم خانواده را بازخوانی کنیم. البته در دوره فعالیت شما دستاوردهایی نظیر ریشه کنی فلج اطفال، نظام سازی بهداشتی – سلامتی شکل گرفت و بحث کنترل جمعیت هم در دوره شما شروع شد. تشریح بفرمایید که قضایا چه بود، شرایط آن موقع چه بود و استدلالات چه بود که آن تصمیمات گرفته شد؟
بسم الله الرحمن الرحیم؛ من قبل از اینکه معاون بهداشت بشوم معاونت های دیگر را هم گذرانده بودم، معاون آموزش و پژوهش وزارتخانه بهداری آن زمان، و در سال 58، 59 معاونت درمان وزارتخانه بودم. بعد از اینکه سال 59 سکته قلبی کردم دیگر به توصیه مؤکد پزشکان از وزارتخانه رفتم و دو سال فقط در دانشگاه بودم دوباره در سالی که آقای منافی وزیر بودند برگشتم وزارتخانه و وزیر بهداشت شدم. برای اینکه راجع به وظایف خودم کمی احاطه بیشتری داشته باشم در معاونت بهداشت با صاحب نظران و کارشناسان قبل از ورود به وزارتخانه بحث هایی کردم که ببینم چه مسائل و مشکلات در کشور هست و به چه چیزهایی باید بیشتر بپردازیم. در طی این بحث ها خوب یکی از مسائلی که به آن اشاره می شد مطلب رشد جمعیت بود، چون تمام هدف ما در وزارت بهداشت کاهش مرگ و میر بود، آن موقع روی کاهش مرگ و میر تکیه زیادی داشتیم چون مرگ و میر ما فوق العاده بالا بود و بعد هم طبیعتا تأمین و حفظ و ارتقاء سلامت اهمیت داشت.
سهم مرگ و میر کودکان در کشور بالا بود؟
اشکال کار در این بود که بیشترین مرگ و میر مربوط به کودکان و مادران بود، سهم مادران و کودکان خیلی بالا بود. مادران و کودکان گروههای آسیب پذیر هستند و طبیعتا هر کجا که مشکلاتی باشد بیشتر در معرض خطراند. برای کاهش مرگ و میر کودکان و مادران برنامه ریزی های زیادی می شد و به ابعاد مختلفش که نگاه می کردیم خوب یکی هم مطلبی بود که مادرها یا نوزادان به دلیل نزدیک بودن فواصل بارداری و زود باردار شدن مادر یعنی در سن مثلا 10-12-15 سالگی یا دیر حامله شدن(سنین بالای 40 تمام) این موارد از نظر پزشکی مثل روز روشن است که مرگ بچه ها و مادران را زیاد می کند. بنابراین مرگ مادران آن موقع بیش از 255 در یکصدهزار تولد زنده بود و مرگ بچه های زیر 5 سال هم 173 در هزار. شما مقایسه کنید آن مرگ 255 مادر در صدهزار تولد را با الآنی که حالا ظاهرا نسبت 21 - 22 یا 18 در صدهزار است. مرگ و میر کودکان هم از هر 1000 کودکی که به دنیا می آمدند 173 کودک به 5 سالگی نمی رسیدند و خوب سن پایین تر هم همینطور، هر چه سن پایین تر می آمد مرگ و میرش بیشتر بود. بنابراین برای اینکه این مرگ و میرها اتفاق نیفتد باید برنامه ریزی می کردیم علل مختلفی هم داشت که از حوصله کار شما خارج است.
آقای دکتر اتفاقا برای ما بحث های بهداشت و سلامت آن موقع بحث های مهمی است. به طور کلی هم بحث سلامت با فرهنگ همپوشانی دارد. اتفاقا بررسی وضعیت آنروز کشور بحث های جالبی است اگر شما هم نکته ای لازم می دانید بفرمایید.
نکات خیلی خوبی مطرح کردید که برای امثال من و نسل امروز مفید است، مثلا این مفاهیمی که شما مطرح کردید مرگ مادران و کودکان یا بارداری زودهنگام و دیر هنگام الان ناشناخته و بدون موضوعیت است. یکی از پایه های پیشرفت کشور ارتقاء پارامترهای سلامت است. امروز واقعا خطرات و نگرانی های اوایل انقلاب از لحاظ بهداشتی بسیار کم شده است... مثلا دغدغه مرگ مادران در اثر زایمان تقریبا وجود ندارد.
آن موقع سطح سواد جامعه خیلی پایین تر از الان بود. متاسفانه قبل از انقلاب تلاش لازم برای بالا بردن سطح فرهنگ جامعه و حتی سواد خواندن و نوشتن هم به حد کافی نشده بود بنابراین مردم ما بی سواد بودند خوب همینطوری که در تلویزیون دو سه روز قبل می شنیدم که اوائل انقلاب مثل اینکه 300 هزار نفر دانشجو و فارغ التحصیل داشتیم و الان ما میلیون ها دانشجو داریم. اگر اشتباه نکنم چیزی حدود پنجاه و چند درصد از مردم ما سواد داشتند و عمده نداشتند. و بالاخره وقتی سطح سواد پایین باشد؛ آگاهی پایین باشد و امکانات نباشد این مسائل به وجود می آید. در آن زمان در روستاهای ما که خبری از مراقبتهای بهداشتی نبود که هیچ، شهرهای محروم هم همینطور بودند و حتی شهرهای بزرگمان هم وضعیت مناسبی نداشتند. مثلا در سال 62 یکی از اساتید که بعدا رئیس دانشگاه علوم پزشکی شد یک تحقیق در اصفهان انجام داد محدوده تحقیق در کوی اساتید بود یعنی جایی که فقط اساتید زندگی می کردند که مشخص شد تنها 8 درصد فرزندان اساتید واکسن فلج اطفال را زده بودند.
بالاخره کشوری که خانواده اساتیدش تنها 8 درصد واکسن زده باشند شما تکلیف وضع عامه مردم را می توانید از این تشخیص دهید که چطور بوده. الان برای جوان های ما و حتی افراد با سن متوسط و حتی افراد مسنی که در زمینه سلامت ورود نداشتند اصلا برایشان قابل تصور نیست که 30 سال قبل مثلا سال 61 که من معاون بهداشت و معاون درمان آموزشی شدم اصلا تصور اینکه آن موقع وضع کشور ما چه بود، وجود ندارد. خوب وقتی که فقر و جهل و بی سوادی غالب بود، در کشور عدالتی در کار نبود معلوم است مردم در چه شرایطی زندگی می کردند. آن موقع دختران 9 ساله و 10 ساله و کم سواد در نقاط مختلف کشور باردار می شدند و اینها جان خودشان را از دست می دادند؛ یعنی نه تنها بچه شان از بین می رفت خودشان هم از بین می رفتند؛ این بود که مرگ و میر ما اینقدر بالا بود. بنابراین ما بایستی کاری برای همه اینها می کردیم.
ما که بررسی می کردیم علت عمده مرگ و میر بچه ها در آن زمان بیماری های اسهالی و بیماری های عفونت های تنفسی بود. اینها دو علت عمده بیماری بودند که قاتل بچه های ما شده بودند به اضافه بیماری هایی که به راحتی می شد با واکسن از ابتلایش جلوگیری کرد. یعنی اگر ما این سه کار را روی آن تمرکز می کردیم به مردم واکسن می زدیم، به عفونت های تنفسی می رسیدیم و بیماریهای اسهالی را کنترل می کردیم کلی از مرگ و میر بچه ها جلوگیری می شد. علت اینکه آن موقع وزارت بهداری که من معاونش بودم بعد هم وزیر شدم ما آمدیم دخالت کردیم در لوله کشی آب آشامیدنی همین بود؛ وزارت بهداری جزء وظایفش لوله کشی آب نیست ولی ما گفتیم که وقتی این مردم آب آشامیدنی سالم به دستشان نمی رسد طبیعتا دچار اسهال می شوند بعد هم ما توصیه هایی که به آنها می کنیم مثلا می گوییم آب را بجوشانید خوب مسئله این بود که با چه چیزی بجوشانند چون نفت به آن صورت در اختیارشان نبود. مسئله بعدی اینکه متاسفانه بر اثر تبلیغاتی که قبل از انقلاب شده بود شیر خشک شده بود جایگزین شیر مادر؛ یعنی مادرها تصور می کردند شیر خشک بهتر است.
این شیر خشک که با این آب آشامیدنی آلوده درست می شد طبیعی است که بچه ها را می کشت و یا بلافاصله دچار انواع و اقسام مریضی می شدند. من یادم هست که وقتی به یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان می رفتم آنجا یک زمین گود بود اگر هم بارانی می آمد آنجا جمع می شد این آب ماه ها می ماند، و این آب آشامیدنی مردم بود! خوب با این شرایط باید تغییر و تحول می دادیم و تغذیه با شیر مادر را ترویج می کردیم. من یادم هست معاون بهداشت که بودم یکی از کارهایم این بود که وقتی به روستاها و مناطق محروم می رفتم در کوه و کمر فعالیتهای لوله کشی را سرکشی می کردم نهایتا وضع آب آشامیدنی روستایی از شهرها بهتر شد و همین تلاش ها موجب شد که مرگ و میر ناشی از اسهال که سالی 36هزار کودک زیر 5 سال از اسهال می مردند این 36هزار در مدت کوتاهی رسیده بود به 500 و بعدا 300 یعنی به یک صدم رسید.
بحث رواج واکسیناسیون هم در آن ایام بسیار مهم بوده است؟
خوب وقتی ما واکسیناسیون را می خواستیم انجام بدهیم واکسن نداشتیم. آن موقع که معاون بهداشت بودم من می رفتم در حصارک رازی بازدید می دیدم که یک ظرفهای بزرگ شیشه ای با یک قرص در طاقچه گذاشته اند؛ می گفتم اینها چیست؟ می گفتند اینها واکسن فلج اطفال است! بعد اینها را می آوردند با قیف می ریختند در شیشه و اینها را می بردند به مردم به عنوان واکسن می دادند و خوب گفتیم پس چرا در بازار نیست گفتند از این شیشه ها نیست. در زمان جنگ اولویت های کشور مسائل مهم دیگری بود یعنی در مسئولین هم این فرهنگ کنونی برای بحث سلامت نبود. بنابراین باید خیلی کار می کردیم خیلی باید به مسئولین آموزش می دادیم تا متوجه بشوند و بدانند واکسیناسیون یک اولویت است تا بعد مردم بیایند وسط میدان و واکسن بزنند. البته برای این مسائل مهم بعضاً موانع ساده ای وجود داشت.
من وقتی وزیر شدم اعتباراتی می دادیم به انستیتو رازی و می گفتیم چرا واکسن تولید نمی کنید؟ می گفتند اینجا کسی به ما اضافه کار نمی دهد و کسی به ما اهمیت نمی دهد. خوب زمان جنگ بود و اعتبارهای وزارتخانه محدود بود ولی ما با همان اعتبار محدود، اضافه کار اینها را پرداخت کردیم تا اینها بروند کار کنند و واکسن درست شود و نهایتا ما بتوانیم واکسیناسیون بچه ها را انجام دهیم. بعد که واکسن را درست می کردیم باید زنجیره سرد می گذاشتیم که از زمانی که این واکسن تولید می شود باید در شرایط استریل و مناسب از آن لحظه در یخچال های مخصوص نگهداری بشود درجه اش بالا و پایین نباید بشود تا زمانی که از حصارک رازی بیاید به اقصی نقاط کشور تا مرزهای گرمسیر و همه جا و سپس به بچه ها تزریق شود یا خورانده شود. این نیاز به اصطلاحا یک زنجیره سرد دارد که هم باید در مناطقی که واکسن به آن منتقل می شود یخچال باشد هم در کل مسیر با کامیونهای یخچال دار خاص این واکسن ها حمل و نقل بشود. اینها همه باید توسعه پیدا می کرد، این نبود که ما فقط واکسن درست کنیم (البته تنها هم واکسن فلج اطفال نبود واکسن های دیگر هم بودند) خوب این واکسن چطور می رسد دست مردم شهرهای مختلف مثل هرمزگان و زابل و غیره، این سیستم زنجیره سرد هم باید درست می شد.
اینها پیاده شد مسئله بعدی این بود که حالا چه کسی هست که این کارها را انجام دهد چون اصلا آدمی نبود تشکیلاتی نبود امکاناتی نبود. آن اوائل انقلاب در کشور ما یک چند بیمارستان که خدماتشان قابل قبول بود در شهرهای بزرگ مثل تهران اصفهان شیراز، شاید مشهد و تبریز و دیگر موارد دیگری نبود. این بیمارستانها که در شیراز و اصفهان و تهران بود خدماتشان قابل قبول بود ولی خارج از آن ما به حد کافی پزشک و گروه پزشکی و پرستار نداشتیم و تشکیلات و امکانات هم نبود و اگر این واکسن را منتقل کنید به شهرها چه کسی برود این واکسن ها را بزند؟ ما تعداد چندهزاری پزشک خارجی داشتیم، پزشک هندی و پاکستانی و فیلیپینی و بنگلادشی و تعدادی پرستار فیلیپینی که اینها قبل از انقلاب به ایران آورده شده بودند و اینها واقعا پزشک نبودند اینها MBPS بودند مدرکشان قبل از انترنی بود ولی خوب به اسم دکتر بودند و نمی شد چیزی بگویی و گرنه اعتماد مردم از بین می رفت.
بیشتر اینهایی که در ایران بودند نه به خاطر این بود که اینها داشتند سلامت مردم را تأمین کنند بلکه بیشتر بخاطر امنیت خاطر مردم که کسی وجود دارد. این آدمها نه زبان می دانستند نه می توانستند با روستاییان ارتباط برقرار کنند و وقتی برای بازدید می رفتم چه به عنوان وزیر بهداشت و چه به عنوان معاون به نقاط دور کشور می دیدم اینها اصلا ارتباطی با هم برقرار نمی کنند؛ یک مادری که حالا تحصیل نکرده است چه برسد که بخواهد انگلیسی هم صحبت کند با اینها و اینها هم که فارسی بلد نبودند و چه بسا خیلی هایشان مسلمان هم نبودند و با مسائل فرهنگی ما آشنا نبودند. از لحاظ تشخیص هم مشکل داشتند مثلا فرض کنید اگر کسی لازم باشد آنتی بیوتیک بخورد باید فرضا 4 تا از این کپسول 10 روز بخورد بجای 40 عدد یک عدد به این آدم می داد. من می دیدم برخی مناطق محروم این کپسول ها را به عنوان گردنبند سوراخ کردند به گردنشان انداختند یا مثلا شربت های دارویشان مثلا شربت سرفه در آن نان تلیت می کردند می خوردند مثل اینکه یک غذایی است!! نه فرهنگ مردم بالا بود و نه این به اصطلاح دکترهای خارجی مشکل مردم را حل می کردند به هر حال این ساختار پزشکی ما بود.
در زمان شاه و اوائل انقلاب این هم بود که موتور سیلکت سوارهایی بودند که اینها ماهی یک بار می رفتند به روستاها و آنجا خون مردم را می گرفتند برای کشف مالاریا و وقتی که می رفتند این کار را بکنند به همراه خودشان بعضا واکسن می بردند (واکسنی که در یخچال نگهداری نمی شد.) ما هیچ تشکیلاتی نداشتیم، هیچ کسی نبود بنابراین به فکر افتادیم یک شبکه بهداشتی درمانی در کشور بگسترانیم بخصوص اینکه من تأکید می کنم روی این عرض که حضرت امام(ره) دائما می فرمودند که "مستضعفین" و این لغت مستضعفین آن موقع یک لغت خیلی متداولی بود از امام می شنیدیم به دفعات و به دفعات... . به هر حال دائما سفارش به مستضعفین بود ،سفارش روستائیان، سفارش به قول شان کوخ نشینان، کشاورزان، همیشه سفارش امام(ره) اینها بود. من به عنوان معاون بهداشت فکر می کردم که من وظیفه ام در مقابل عملیاتی کردن این فرمایش امام چه هست، به نظرم آمد که یک کار تحقیقاتی سال های قبل از انقلاب شده بود در بعضی روستاها که در یک شبکه آمده بودند یک بهورز دختری را از روستایی تربیت کرده بودند و به او آموزش داده بودند که کارهای اولیه خدمات بهداشت را انجام دهد و مطالعه ای که آنها کرده بودند این بود که قبل از اینکه آن آدمها را آنها تربیت کنند و بعد از اینکه تربیت کردند و این خدمات را داد چقدر در مرگ و میر آن روستا تاثیر داشت. من فکر کردم که بهترین کار این است که ما بیاییم این کار را در سطح کشور یعنی 70 هزار روستا را ما شامل بکنیم در این شبکه بهداشتی درمانی.
آقای دکتر مرندی به طور مشخص آن سیاست تنظیم خانواده یا کنترل جمعیت چگونه شکل گرفت آنگونه که من تا اینجای بحث متوجه شدم استدلال کار استدلال بهداشتی سلامتی بود و معطوف به اقشار ضعیف و روستاها و اینها بود...
یکی از دلایل مرگ و میر که ما بررسی کردیم این بود که مادرها بی حساب و کتاب ازدواج می کردند، بی حساب و کتاب بچه به دنیا می آوردند. این بچه هنوز 9 یا 6 ماهش تمام نشده بود مادر بچه دومش را حامله بود و بچه بعدی می آمد. نه مراقبتی بود و نه هیچ چیز دیگر. من خودم که مثلا از یک خانواده روستایی نبودم در اصفهان زندگی می کردیم که یک شهر بزرگ کشور ما بود. در خانواده ما مادر من 8 بار حامله شد اما تنها 3 فرزند دارد، و بقیه مُردند. خوب این یک خانواده ای هست که بالاخره در شهر زندگی می کنند حالا وای به حال کسانی که در روستاها زندگی می کردند. بنابراین یکی از وظایف من بود که به تدریج به خانواده ها و به جامعه تفهیم کنیم که شما برای اینکه بچه هایتان بمانند بجای اینکه در 10 حاملگی 3 تا بچه بمانند خوب یک کاری از اول بکنید که فاصله ها طوری باشد که این 3 تا بچه از 3 حاملگی بماند. مادر هر بار که سقط می کند یا بچه اش می میرد غیر از کلی از مشکلات بدنی که برایش دارد بسیار آثار روحی دارد. یا مثلا فرض کنید که این مادر 10 بار حامله می شود بدنش تحلیل می رود بخصوص اینکه سوء تغذیه هم هست در بارداری ناموفق تمام مواد اصلی تغذیه ای بدن مادر در جنین از بین رفته است. بنابراین مگر می شد، کاری نکنیم. فرض کنید ما مسلمان نبودیم، فرض کنید که ما کافر حربی بودیم بالاخره وجدان آدم نمی توانست در برابر مرگ انسان ها بی تفاوت باشد.
بنابراین هر کاری می توانستیم بکنیم؛ انجام دادیم. یکی از موارد این بود که به این مادرها آموزش دهیم که شما بهتر است که قبل از 18 سالگی حامله نشوید، فاصله بین بارداری طوری باشد که بدنتان، رحمتان دوباره بازسازی شود آماده شود برای بچه دوم که سقط نکنی چون سقط که می کند سقط بعدی هم محتمل تر می شود. بنابراین برای اینکه مرتب سقط نکنند و بچه به دنیا نیامده بمیرد به مادران می گفتیم بین بارداری ها یک کم فاصله بگذار تا بدنت جایگزین خودش را از نظر موارد غذایی پیدا کند و رحِمت ترمیم شود. به خصوص مادرها را آموزش می دادیم که شیر خودشان را به بچه بدهند. خوب شیردهی هم مواد را از تمام بدن و استخوانها و دندان ها می گیرد پس دوباره باید آموزش می دادیم که فاصله بین بارداری ها یک فاصله معقولی بشود.این فاصله معقول سه سال چهار سال است پایین تر از آن بسیار مخاطره آمیز است.
از طرف دیگر آموزش می دادیم از یک سنی بالاتر هم حامله نشوند برای اینکه بالاتر از 35 سال حامله شدن هم انواع و اقسام مشکلات برای بچه و مادر ایجاد می کند. اگر منحنی مرگ و میر را ببینید وقتی که مثلا وضع حمل بین 20 تا 35 ساله باشد درصد مرگ و میر پایین است، از 20 سال کمتر باشد یک دفعه آمار مرگ بالا می رود و از آن طرف هم از 35 سالگی به بالا دوباره منحنی بالا می رفت . بنابراین ما باید یک کاری می کردیم که مرگ در حد معقولی پایین بماند. توصیه مان این بود که زیر 18 سالگی باردار نشوید دیرتر از 35 سالگی هم نشوید؛ خوب اینها چطور می شود انجام شود باید یک بستری فراهم شود که این کار را بکند بسترش از قبل از انقلاب بود، قرص های ضد بارداری و اینها بود منتها بعد از انقلاب یک این نگرانی عمومی بوجود آمد که پیش گیری از لحاظ شرعی حرمت دارد.
آیا این نگرانی از حرمت شرعی پیشگیری یک دید و گرایش عوامی بود یا عمومیت داشت؟
اصلا عوامی نبود، این بینش مردم بود. در هیئت دولت آقای مهندس میرحسین موسوی که من وزیر بودم رئیس سازمان بهزیستی وقت یک روحانی بودند و خیلی هم به ایشان ارادت دارم، ایشان آمد در جلسه هیات دولت گفت که ما رفته بودیم دیدیم که بهزیستی ها مراکزشان هنوز قرص و ... به مردم می دهند، او می گفت ما بستیم اینها را چون این مراکز فساد را گسترش می دهند. این بینش اصلا عوامی نبود، این بینش عمومی بود. دلیل اینکه بعد از انقلاب رشد جمعیت زیاد شد بخاطر این نبود که مردم قبل از انقلاب از آن برنامه تنظیم خانواده زمان شاه تبعیت کامل می کردند. سیاست قبلی زمان شاه مناسب نبود اما سیاست جدید هم نقص داشت مثلا حداقل قبل از انقلاب اگر کسی می خواست استفاده کند وسائل پیشگیری بود اما بعد جلویش گرفته شد. بنابراین مشکل ما با والدین این بود که می گفتیم فاصله بارداری معقول باشد اما وسایل پیشگیری و قرص و... نبود. لذا بایستی فکر اساسی تری می کردیم حالا از طرف دیگر این کارهایی که ما می کردیم این تلاش هایی که شد خودش برای کاهش مرگ و میر بود و رشد جمعیت را زیاد کرد.
روزی آقای زنجانی که آن موقع وزیر برنامه و بودجه بود در دولت به مهندس موسوی گفت که ما با توجه به جنگ و بودجه هایی که می برد، برای تامین نیازهای مردم مشکل خیلی زیادی داریم ، او می گفت قبلا رشد جمعیت مان کم بود بخاطر اینکه مرگ و میر بالا بود از وقتی که این آمده( اشاره به من) مرگ و میر کم شده رشد جمعیت مان خیلی زیاد شده و ما دیگر از عهده هزینه ها بر نمی آییم!! البته قبل از آن هم نگرانی هایی راجع به این مطلب داشتم و اینها را آن موقع که معاون بودم به وزیر خودم نوشتم و وزیر هم به نخست وزیر نوشته بود. حتی خودم یک بار به عنوان معاون بهداشت به نخست وزیر نامه مستقیمی که حالا خارج از اصول اداری هم بود نوشتم که این مشکلات هست.
سوال من این بود که چون این مسئله ابعاد مختلف شرعی، بهداشتی، اقتصادی و مدیریتی و ... داشته است و مسئله چالش زا و محل اختلاف بوده است نظر رئیس جمهور وقت یعنی حضرت آیت الله خامنه ای یا افرادی نظیر هاشمی و منتظری و موسوی اردبیلی چه بوده است؟
به هرحال ما این نامه ها را که می نوشتیم همه اش بدون جواب می ماند تا رسید به اینکه آقای زنجانی این مطلب را در دولت که مطرح کرد من فرصتی برای صحبت خواستم و گفتم ببینید به نظر من این موضوع را باید الان مطرح کنیم. آنچه که می فهمیدم راجع به بُعد سلامت موضوع همانطور که برای شما دارم می گویم حالا با طول و تفسیر متفاوت برای هیئت دولت طرح کردم و البته یک مقدار مفصل تر گفتم یعنی به ایشان گفتم شما این را بدانید که طبق مطالعات وقتی شما در خانواده ای تعداد تولدتان خیلی زیاد می شود و سن مادر خیلی بالا می رود آن تولد آخر دیگر آن هوش و ذکاوت بچه اول را ندارد. یادم هست یکی از وزرا گفت که من فرزند هفتم خانواده هستم و مثلا مخالفت کرد که من هم به شوخی گفتم که این هم نمونه اش است اگر آقای وزیر فرزند اول بود شاید الان درخشان تر بود که همه در هیئت دولت خندیدند.
اما این بحثی که ما می کردیم هیچ کس از آن دفاع نمی کرد اما بعضی ها به شدت مخالفت می کردند برای اینکه ذهنیت راجع به تنظیم خانواده وجود داشت. من میگفتم که شما یک بار به من بفهمانید که جمهوری اسلامی موضعش در ارتباط با تنظیم خانواده چیست؟ چون آن موقع بحث کنترل جمعیت نبود من می گفتم نظر شما راجع به تنظیم خانواده چیست؟ ما بالاخره چه بکنیم؟ و برای همین بحث را طولانی می کردیم تا وقتی که دیگر حوصله اعضاء هیئت دولت سر رفت می خواستند بحث را تمام کنند و من گفتم پس یک رأی گیری هم بکنید تا خیالم راحت شود که من تلاش خودم را کرده ام؛ بالاخره به نظر من می آید که یکی از راههای کاهش مرگ و میر مادر و نوزاد و کودک این است؛ شما می گویید نه رأی بدهید نه. در آن جلسه هیات دولت رأی گیری کردند و با تعجب رأی آورد که باید تنظیم خانواده سیاست جمهوری اسلامی ایران شود. خوب حالا بعد از آن هر روز منتظر بودم که بخشنامه مربوط به آن صادر شود که ما بتوانیم زمینه اش را فراهم کنیم. یک روز گذشت؛ یک هفته گذشت؛ دو هفته گذشت؛ یک ماه گذشت مصوبه دولت ابلاغ نشد.
با پیگیری های زیاد بالاخره بخشنامه آقای موسوی آمد منتها با یک پاکت سیاه و رویش هم مارک خیلی محرمانه نوشته بودند! نوشته بودند که در جلسه هیئت دولت این مسئله مطرح شد و تنظیم خانواده به عنوان سیاست جمهوری اسلامی ایران تصویب شد. خوب معلوم بود با این سیاستی که خیلی محرمانه است من نمی توانم کاری بکنم در کشور، بنا بر این با آقای مهندس موسوی صحبت کردم گفت ما همین قدر می توانیم تازه اگر بحث شما نبود ما واردش نمی شدیم، رفتم خدمت آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی که رئیس مجلس بود و آقای موسوی اردبیلی که رئیس قوه قضائیه بودند با همه اینها که اول نامه نوشتم، اصلا جواب نامه ها نیامد. رفتم خدمت یکی یکی شان. آقای موسوی اردبیلی بعد از بحث طولانی که با ایشان کردم آن موقع امام جمعه موقت تهران هم بود و در خطبه هایش افزایش جمعیت را تبلیغ می کرد، ایشان گفت که من قانع شدم به حرفهای تو، من تنها کاری که من می توانم بکنم این است که افزایش جمعیت را دیگر تبلیغ نمی کنم . آقای موسوی اردبیلی گفت حرف شما درست است اما من وارد بحث تنظیم خانواده نمی شوم و وارد هم نشد.
آقای هاشمی هم اقدامی نکرد. آیت الله خامنه ای که رئیس جمهور بودند یک روزی باید با ایشان می رفتیم شعبه انستیتوپاستور در جاده کرج برای افتتاح ؛ رفتم ریاست جمهوری خدمت ایشان، از لحظه ای که در ماشین نشستیم همین مسائل را خدمتشان مطرح کردم، اول به شدت مخالف بودند ولی خوب من در مسیر بحث را ادامه دادم و تمام مسیری که برگشتیم زوایای مختلف موضوع را که گفتم آخرش موافق شدند ولی گفتند که فقط مواظب باش، دو توصیه به من کردند، یکی اینکه بدون مشورت با روحانیت کاری نکن، و دوم اینکه نگذار شعارهای زمان شاه زنده شود یعنی همان شعار دو فرزند کافی است. خوب این یک تغییر موضع خیلی جدی بود در مسیر مسافرت ما صورت گرفت. البته عرض بکنم این موضع به معنی اعلام موافقت کامل نبود ولی توصیه به من این بودکه مواظب باشم بدون مشورت با روحانیت کاری نکنم که نمی خواستم بکنم اگر خواسته بودم قبل از آن این کار را انجام داده بودم. هم اینکه شعارهای زمان شاه زنده نشود.
بعد از ایشان رفتم پیش آقای منتظری قائم مقام رهبری. آقای منتظری هم از مبلغین افزایش جمعیت بود و در خطبه های نماز جمعه که می خواند افزایش جمعیت را تبلیغ می کرد. ایشان ابتدائا گفت که نه! من حدس زدم ایشان اصلا متوجه موضوع نشده است.عادت ایشان این بود که وقتی که نشسته بود دور تا دور افرادی می نشستند و هر کسی می رسید مطلبی می گفت و آقای منتظری بلافاصله جواب می داد زیاد وقت نمی گذاشت؛ به ما هم که رسید سریع جواب داد. من با مرحوم دکتر وحید دستجردی رفته بودیم پیش آقای منتظری و اینها در حوزه مدتی را با هم گذرانده بود و هم درس و رفیق بودند به خاطر دکتر وحید هم بود ایشان ما را ناهار نگه داشت که یک ناهار خیلی خوشمزه ای هم به ما داد. بعد در سر سفره این بحث بیشتر صورت گرفت و وقتی برایش بیشتر شرح دادم ایشان هم گفت که ببین من قانع شدم که حرف هایت درست است ولی این قانع شدن فقط در حدی است که (مثل آقای موسوی اردبیلی جواب داد) دیگر من در خطبه های نماز جمعه راجع به افزایش جمعیت صحبت نمی کنم اما اگر تو فکر می کنی که من راجع به تنظیم خانواده بیایم حرفی بزنم کور خواندی! عین همین حرف را به ما زد.
ما از آنجا آمدیم بیرون دیگر واقعا نمی دانستم چه کار کنم که به حضرت امام (ره) نامه نوشتم و همین مسائلی که برای این بزرگواران شرح داده بودم خدمت امام(ره) هم نوشتم؛ نامه خیلی هم طولانی نبود برای اینکه از حوصله مطالعه ایشان خارح نباشد. نوشتم که این مشکلات سلامتی ماست و حالا ما برای این تنظیم خانواده به شما مراجعه کردیم. به ایشان این مطلب را هم اضافه کردم که ما آن زمان جنگ به دلیل محدودیت های اعتباری خوب کوپن برای هر چیزی به ما می داند مثلا برای تخم مرغ باید کوپن می گرفتیم، کوپن مرغ داشتیم یا هر چیز دیگر، در آن زمان آموزش و پرورش شده بود دو شیفته سه شیفته چهار شیفته حتی در تهران بعضی جاها شش شیفته شده بود. شش شیفته یعنی اینکه دو تا بعد از ظهر دانش آموز می رود مدسه، دو تا بعدازظهر دو تا دانش آموز دیگر می رود مدرسه، دو تا صبح یک دانش آموز دیگر یعنی شما هفته را شش قسمت بکنید به هر دانش آموزی یک روز در هفته می رفت مدرسه.
خوب ببینید ما سطح سوادمان چی می شد، وقتی مدرسه ما این شده بود دیگر دانشگاه ما اصلا ورودش امکان پذیر نبود. حالا اشتغال ما فردا چه خواهد شد با این رشد عظیم جمعیت که آن موقع شده بود 2/3 درصد و با مهاجرت هایی که از افغانستان و بعضاً عراق بود 9/3 درصد رشد جمعیت ما بود. با آن وضعیت کشور ما در حقیقت هر 18 سال جمعیتش دو برابر می شد. ایتالیا آن موقع چند صد سال می گذشت که جمعیتش دو برابر شود. بنابراین من می دیدم که این کشورهای اروپایی و غیره اینقدر فرصت دارند برای برنامه ریزی کشورشان و ما وقت نداریم. خوب من می دیدم اگر اینطوری پیش برود ما که برای جمعیت کنونی مشکل داریم برای آینده نه آموزش عالی نه آموزش و پرورش نه تغذیه، نه شغل و در نهایت امنیت خوبی نداریم. هنر یک مسئول باید این باشد که ضمن اینکه به مشکلات مردم می رسد واقعا آینده نگری داشته باشد. من نکاتم را نوشتم. حضرت امام(ره) آن موقع عادتشان این بود چون هنوز ممکلت اونقدر نظم و قاعده پیدا نکرده بود مسئولین مختلف به ایشان نامه می نوشتند و ایشان جواب می دادند. بنابراین در جواب یک نامه ای که می نوشتند 7-8 موضوع دیگر را هم می آوردند که یک فلان دو فلان سه فلان، یکی از بندها این بود که فکر می کنم به آقای انصاری که در دفترشان مسئول بود خطاب به یک سوالی که کرده بود جواب داده بودند آن جواب سوال ما هم بود که بله مطلب تنظیم خانواده آقای مرندی مطلب خیلی مهمی است و این مطلب بایستی در رسانه ها و در دانشگاهها مورد بحث قرار بگیرد.
این یک شاخص خیلی عظیمی برای ورود به بحث شد. خیلی جالب بود این مباحث زیر میزی و پنهان همین که آزاد شد روزنامه ها شروع کردند به نوشتن و طبیعتاً اکثریت در موافقت با قضیه صحبت کردند. بعضی مراجع تقلید حتی آمدند تهران در موافقت با این قضیه سخنرانی و این مطلب را تأیید کردند و خوب این فرمایش حضرت امام(ره) خیلی موثر بود. همان موقع که لایحه بودجه را می نوشتیم لایحه مان آماده شد؛ برای تنظیم خانواده هم برای پیش بینی اقلامی که نیاز داشتیم تقاضای بودجه کردیم و بعد لایحه ای نوشته شد برای تنظیم خانواده که چه کاری باید انجام شود که البته دیگر زمان من نبود که این قانون تصویب شد.
یعنی شما در جریان عملیاتی کردن قانون تنظیم خانواده نبودید؟
در این فاصله آقای دکتر فاضل ملک زاده وزیر بودند، اما آن اولش که آن نامه امام و جواب امام آمد در زمان من بود. جواب حضرت امام(ره) اجازه داد که ما در خانه های بهداشت و آن شبکه بهداشتی درمانی که درست کرده بودیم دیگر به بهورز اجازه دادیم درباره این مطالب آموزش بدهد و وسائل پیشگیری را هم در اختیار مردم قرار دهند. یک نکته ابهامی در مورد جلوگیری از بارداری به وجود آمد که آن هم بر سر بستن لوله بود چون حضرت امام و حضرت آقا و حالا خیلی از مراجع دیگر در صورتی بستن لوله را جایز می دانند که هم رضایت همسر جلب شده باشد و هم خسارتی به خانم وارد نشود و این عمل برگشت پذیر باشد و فرد مقطوع النسل دائمی نشود. خوب صاحب نظرها و جراحانی که این کار را می کردند شواهدش را هم به ما نشان دادند که اینها برگشت پذیر است و این خسارت آنطور نمی زند و اجازه اش را هم باید از مرد می گرفتیم که مشکلی نبود.
البته این مسئله هم در مورد بستن لوله های مرد بود و هم زن. یادم هست در این زمینه آقای سیم فروش ارولوژیست و استاد دانشگاه شهید بهشتی آن موقع در روزنامه اطلاعات مقالاتی می نوشت در مخالفت با این کار. حضرت آقا یک بار به من گفتند که شما به آقای سیم فروش بگو اینکه می گوید بستن لوله ها خلاف شرع است تشخیص آن با شما نیست؛ شما فقط در کار پزشکی قضیه دخالت کنید، آن مسائل شرعی اش را بگذارید به عهده ما که حلال است یا حرام است. منظورم این است که اینها همه نشانه این است که مسئولین طراز اول آن موقع نظر مثبت داشتند.
بعد از رهبری حضرت آیت الله خامنه ای هیچ گاه مخالفتی از طرف ایشان نسبت به این موضوع ابراز نشده بود؟
یکی دو مورد آقای مقدم که در بیت رهبری کار می کند آمد به من گفت در سفری که داشتیم آقا امروز صحبتهایی در مخالفت با تنظیم خانواده و کنترل جمعیت کردند. همان سالهای دوره دوم وزارت من بود که از 72 شروع شد تا 76، همان جا بلافاصله در یکی از دفعات رفتم خدمت حضرت آقا و آقای هاشمی رفسنجانی که رئیس جمهور بود نشسته بودند سر سجاده آقا منتظر نماز ظهر بودند، هنوز اذان نگفته بودند هر دوشان نشسته بودند. من رفتم گفتم که الان آقای مقدم نقل کرده که شما با کارهای من مخالف هستید؛ خدمت آقا عرض کردم من سال 59 سکته قلبی کرده ام و رگهای قلبم بسته شده؛ گفتم ببینید من پایم هر لحظه لب گور است، خیلی معلوم نیست فردا هم زنده باشم اصلا دیگر نمی خواهم برای آخرت خودم گناه اضافه کنم، اگر شما مخالف این کار هستید اگر این کار مخالف شرع است به من بگویید من فتیله این کار را پایین بکشم.
آقا به من فرمودند من کار خودم را می کنم تو هم کار خودت رو بکن. یعنی برای من اطمینان شد. یک بار دیگر هم آقای مقدم آمد گفت که حضرت آقا چنین چیزی گفتند حالا من نمی دانم چه شنیده بود ولی بالاخره برای من نگران کننده بود نکند کاری که من دارم می کنم مخالف شرع مقدس باشد. بنابراین هر بار با اطمینان خاطر از اینکه کاری که می کنم خلاف شرع نیست، همان مراحل طی شد.
خوب این قانون را دولت تصویب کرده، مجلس تصویب کرده، شورای نگهبان هم از بُعد قانون اساسی هم از لحاظ شرع مقدس خلافی ندیده بود و در طی این دهها سال هیچ مرجع تقلیدی نگفته این کار خلاف است. حالا اگر آقای دکتر احمدی نژاد بلند می شود می گوید که این طرح اسرائیلی و آمریکایی است این اهانت فقط به من نیست این اهانت به دولت است به مجلس و به شورای نگهبان است که اینها آمدند طرح اسرائیل را اینجا پیاده کردند. نمی دانم از کجا اسرائیل و آمریکا آمده، من که سر در نیاوردم ولی به هر حال منظورم این است که خوب آقای احمدی نژاد 30 سال بود که حرفی نزده بود بعد از 30 سال بیدار شد نمی دانم چه اتفاقی افتاد؛ حالا به هر حال با تمام ابعاد باید این موضوع را در نظر گرفت.
در مورد سیاست گذشته اجرایی در خصوص تنظیم خانواده و کنترل جمعیت همانطور که شرح دادید پیچیدگی های فقهی حقوقی بهداشتی جمعیتی اقتصادی خاصی وجود داشته است. بین بزرگان هم اختلاف نظر بوده است. حتی من این طور استشمام می کنم نظر خود شخص آقا قبل از ریاست جمهوری و بعد از رهبری تفاوت دارد ...یا مثلا می توانیم بگوییم بعد از اینکه حضرت امام صریح نظرشان را گفتند آقا نظرشان تغییر کرده است؟ البته تلقی من از نقل قول های آقای مقدم این است که حضرت آقا نسبت به کار بهداشتی و علمی شما اعتراضی نداشتند و از منظر ترویجی – تبلیغاتی و فرهنگ سازی موضوع مخالفت داشتند ...
فقه شیعه یک فقه پویاست. فق

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : کنترل جمعیت, دولت هاشمی رفسنجانی, کاهش‌جمعیت, مرندی, ,