گفتگو با مهدي طالقاني، فرزند آيت الله طالقاني
آقازاده‌ها ادعا مي‌كنند پدرشان خرج انقلاب را داده است/ تيتر "حجاب اجباري نيست" شيطنت بود
 
 
براي آشنايي بهتر مخاطبين از فضاي خانوادگي بيت آيت‌الله طالقاني روابط موجود در آن را شرح دهيد؟ 
خانواده به ظاهر ارتباط خيلي قوي با آقا نداشت چرا كه هنگامي كه ايشان بيرون از منزل بودند به شدت مشغول مبارزات سياسي و به غير از آن هم اغلب ايام در زندان به سر مي‌بردند. اما مطالبي كه ما از ايشان مي‌شنيديم هر كدام يك درس جامعي به حساب مي‌آيند. به طور مثال من در خانواده فرد عصبي بودم و در اثر اختلافات ايدئولوژيك با برادرم مدام با هم درگير مي‌شديم. آقا به من مي‌فرمود: اگر هركسي بخواهد اينگونه نظرات خود را به كرسي بنشاند ديگر سنگ روي سنگ بند نمي‌شود لذا بايد انسان هم شنونده خوبي باشد و هم گوينده خوبي، هم چنين بايد انسان با قبول اشتباهات خود به آن اعتراف كند. من نيز بايد اعتراف كنم كه در 30 سال اخير در مسئولين سياسي كشور چنين روحيه‌اي نديدم. منزل ما در خيابان اميريه، فاصله زيادي با مسجد هدايت داشت. لذا از بعدازظهر آقا به سمت مسجد حركت مي‌كرد و من نيز با پاي پياده تا مسجد همراه وي مي‌شدم. 

نسل سوم براي شناخت بهتر از مرحوم طالقاني غالباً به نزديكان ايشان رجوع مي‌كند اما با كمال تعجب 2 تعريف متضاد را مي‌يابند كه از ليبرال مسلكي تا ولايتي بودن متفاوت است. به واقع نسل سوم براي شناخت بهتر از طالقاني بايد به كداميك از تعاريف رجوع كند. در ضمن اصولاً علت اين اختلاف ديدگاه‌ها چيست؟ 
 
براي من نيز نكته‌اي كه يادآور آن شديد تعجب‌آور است؛ براي نسل اول انقلاب كه از نزديك شاهد عملكرد مرحوم طالقاني بودند اين شبهات بسيار كمرنگ‌تر است. من در بين جامعه چه از مخالفين نظام و چه تا دوستداران انقلاب نديده‌ام كه فردي به ايشان تهمتي ناروا بزند چرا كه برخورد ايشان بسيار جامع و پدرانه بود. البته متأسفانه به علت توصيه‌هاي پدر من خود را به جامعه زياد معرفي نكرده‌ام و لذا سوي ديگر اعضاي خانواده شاهد معرفي ناقص مرحوم طالقاني هستيم كه ظلمي مضاعف به آقا است. مرحوم طالقاني با توجه به سابقه مبارزاتي خود از سال 1318 با گروه‌هاي متفاوتي برخورد داشته است. در اين راستا از اعضاي حزب توده تا متشرعين مذهبي با ايشان وارد بحث و گفت‌وگو مي‌شدند. اما طالقاني هرگز يك ضرب نظرات را رد يا تأييد نمي‌كرد. آن زمان كه چپ بودن مد روز و نفي خدا هم سوپر مد بود، طالقاني در زندان براي اثبات خداوند بر مبناي برهان مفصلاً‌بحث مي‌كرد. بنابراين ارتباط مرحوم طالقاني با تمامي طيف‌ها منطقي و دوستانه بوده اما اين ارتباط‌ها منجر شد تا عده‌اي عليه طالقاني فضاسازي كنند. ايشان از ابتدا معتقد بود كه نبايد روحانيون و فرزندانشان وارد امور اجرايي شوند. اما كساني كه علاقه‌مند گرفتن پست‌هاي اجرايي بودند افرادي را علم مي‌كردند تا از اين روابط به عنوان چماقي براي تخريب طالقاني درست كنند كه بعدها اين چماق بر سر خودشان فرود آمد. بنابراين آنانكه دوست داشتند وارد كار اجرايي شوند، بعد از فوت آقا به آرزويشان رسيدند. 
 
 
منظور از بعضي چه فرد يا افرادي است؟ 
آقاي هاشمي. 
 
نظر آقاي طالقاني درباره ايشان چگونه بود؟ 
بسيار صميمانه. با ايشان حتي در قبل از انقلاب در زندان با ايشان روابط بسيار دوستانه‌اي داشتند. اما بعد از انقلاب اين روابط كمرنگ شد. به طور مثال آقاي غرضي در خاطرات خود گفته كه پسر طالقاني آدم كشته بنابراين بايد دستگير شود. اين در حالي است كه پسر طالقاني مرتكب جنايتي مي‌شد قطعاً اولين فرد برخورد كننده با او خود مرحوم طالقاني مي‌بود. طالقاني روي حق و حقوق آحاد جامعه حساس بود و همان زمان كه اين بازي را درآوردند آقاي طالقاني اعتراض كرد كه چرا اولاً هيچگونه خبري به من نداديد و ثانياً شما كه با فرزند من چنين مي‌كنيد بر سر افراد بي‌كس و كار چه بلايي مي‌آوريد. لذا بعد از اين كه از سفر برگشت به مجتبي گفت سريعاً به پيش آقاي هادوي دادستان كل كشور مي‌روي تا پرونده تو را بررسي كند، پس مشخص مي‌شود كه او بي‌گناه بوده است. بعدها همان فرد كه به عنوان جايزه در كابينه هاشمي جايگاهي پيدا مي‌كند مجدداً مصاحبه مي‌كند كه مجتبي طالقاني 17 نفر را كشته است. اين حركت، غیر از آن نبود كه طالقاني را سدي براي پيشرفت خود مي‌ديدند. 
 
منظورتان آقاي هاشمي است؟ 
بله. شاخص ترين آنها هاشمي است. تازه بعدها آقا خاطره نگاري هم مي‌كند كه من به آقاي طالقاني تذكر دادم، ايشان در جايگاهي نبود كه به طالقاني تذكر بدهد. 
 
پس برخورد با مجتبي طالقاني را يك برخورد سياسي مي‌دانيد؟ 
100 درصد. 
 
اما ايشان به گروه‌هاي چپ وابسته بود. 
اتهام وي قتل بود. ضمن اين كه وي گرايش به گروه‌هاي چپ داشت اما آيا هركسي كه به گروهي گرايش داشت بايد اعدام شود؟ مرحوم طالقاني به فكر جذب نوجوانان و جواناني بود كه در اثر احساسات جذب مجاهدين خلق شده بودند، آيا بايد اين بچه‌ها را اعدام مي‌كردند يا اصلاح مي‌كردند؟! طالقاني معتقد بود تا جايي كه امكان دارد نبايد با مجاهدين خلق برخورد سخت و نظامي كرد گرچه بعدها خود مجاهدين حمله مسلحانه را شروع كردند. اگر سران فاسد مجاهدين خلق يك غلطي را انجام مي‌دادند نبايد به واسطه آن كودك 14 ساله را مورد بازخواست قرار داد. برای نمونه همين جوانها سالها جنگ را اداره كردند بنابراين اگر كسي وابسته به تشكيلاتي هست بايد براي او پرونده سازي كرد؟! البته ايشان هنگامي كه سازمان مجاهدين بيانيه صادر كرد كه نيروهاي ما در اختيار طالقاني است تذكر دادند كه اين يك توطئه است و سريعاً به قم رفتند، جالب آن است كه هنگامي كه ماجرا تمام شده بود سازمان مجاهدين انقلاب به محوريت آقاي بهزاد نبوي بيانيه صادر كرد كه چرا شما به خاطر فرزندتان قهر كرديد. اين مسائل شخصي است كه برنامه ريزي شده بود. طالقاني سدي محكم در برابر مطامع طمعكاران بود. لذا در فكر حذف او بودند و چون حذف فيزيكي وي ممكن نبود رو به حذف سياسي و تخرب وي آوردند. طالقاني فردي بود كه در نبود حضرت امام رهبري جامعه را در دست گرفته بود و در ساماندهي كمك‌هاي مردمي كه اعتصابات را خط دهي مي‌كرد نقش بسزايي داشت. پدر خانه ما را در پيچ شميران تبديل به ستاد انقلاب كرده بود. مردم در آنجا بدون چشمداشت مالي منزل را سرشار از پول مي‌كردند و اين كه حالا بعضي آقازادگان ادعا مي‌كنند پدر ما خرج انقلاب را مي‌داد جاي خجالت دارد. 
 
 
نقش حاج احمدآقا در بازگشت آقاي طالقاني از سفر اعتراضي به شمال چه بود؟ 
پيشنهاد جا از من بود و من همراه ايشان به شمال رفتم. اما دو تن از برادرانم به نام محمدرضا و ابوالحسن در تهران باقي ماندند. البته با اين شرط كه آدرس ما را به كسي ندهند. حدود 4 تا 5 روزي كه آنجا بوديم طي تماس‌هاي تلفني با تهران در اخبار و حوادث پايتخت مطلع مي‌شديم. روز سوم يا چهارم محمدرضا تأكيد كرد كه حاج احمدآقا اصرار دارد آقا را ببيند. در اين بين گروه‌هاي مختلف به جاهاي گوناگوني از طالقان گرفته تا منزل پدر خانم من سر زده بودند. اما آقا را نيافته بودند. به هرحال با توجه به پيگيري حاج احمدآقا آدرس را به وي داديم، حاج احمد شب به شمال رسيدند و صبح طي مذاكراتي با آقا گفتند امام خواستار برگشت شما است. حاج احمد 2 تا 3 روز در شمال ماند، سپس به پيشنهاد حاج احمدآقا مستقيماً به قم رفتيم. به واقع ملاقات اين دو ديدني بود، دو رهبر معنوي مانند دو عاشق يكديگر را به آغوش كشيدند و دقايقي را اشك ريختند. سپس هر دو به اتاقي رفتند و مذاكرات خصوصي را با هم انجام دادند و سپس قرار شد فردا آقا در مدرسه فيضيه سخنراني كند. 
 
آيا اين نحوه اعتراض و ترك قهرگونه تهران امكان آسيب به انقلاب نوپاي مردم را ايجاد نمي‌كرد. به عبارت ديگر آيا اين بهترين و آخرين راه بيان اعتراض بود؟ 
 
طالقاني به عنوان فرد دوم نظام بود و در اين مورد هيچ شك و شبهه‌اي نيست. طبق مراودات معمول در آن ايام تماسي از سوي سفارت فلسطين حاصل مي‌شود كه نامه‌اي محرمانه براي آقا ارسال شده. مرحوم طالقاني هم به علت اين كه مجتبي زبان عربي مي‌دانست و با افراد سفارت فلسطين آشنايي قبلي داشته او را به همراه ابوالحسن ديگر برادر وي و همسرش اعزام مي‌كند. البته هاني الحسن نماينده فلسطين در ايران نامه را به وي نمي‌دهد و مي‌گويد: من شخصاً نامه را به ايشان تحويل مي‌دهم. در بازگشت به سمت منزل او را به شكل زننده‌اي بازداشت مي‌كنند، چنانچه مجتبي فرياد مي‌زد من فرزند طالقاني هستم اما او را چنانچه كه گويا يك ساواكي را دستگير كردند از آنجا دور مي‌كنند. در آن منطقه نانوايي شاهد اين ماجرا بود كه حتي شماره ماشين را نيز يادداشت كرده بود. آن زمان آقا تازه از كردستان براي آرام‌سازي فضاي منطقه برگشته بود. لذا در خانواده هزار جور تئوري مطرح شد كه شايد ساواكي‌ها براي مبادله، آنها را ربودند يا كار كومله‌ها بوده، به همه كس شك داشتيم مگر به خودي‌ها، حتي در راديو شماره ماشين و مدل آن را اعلام كرديم تا مردم به نيروهاي انتظامي خبر دهند. در اين فاصله نخست‌وزير، آقاي بهشتي و هاشمي به ديدن آقا آمدند و اعلام بي‌خبري از ماجرا كردند. من هم براي اينكه ببينم كميته و سپاه از ماجرا خبري دارند يا نه بچه‌ها را به مراكز اين دو نهاد فرستادم اتفاقاً برادر كوچكم در حياط محوطه همان ماشين را با شماره ثبت شده مي‌بينند. فرمانده آن مركز آقاي غرضي بود، هنگامي كه از ايشان در رابطه با مجتبي سؤال مي‌شد ايشان مي‌گويد خبري ندارم وقتي به ماشين و شماره آن اشاره مي‌شود غرضي مي‌گويد از اين ماشين‌ها زياد است. اخوي با بيت تماس گرفت و موضوع را توضيح مي‌دهد و من هم گفتم كه خود غرضي را بردار بيار؛ غرضي در بيت مي‌گويد به خدا من خبر ندارم كه بچه‌ها عصباني مي‌شوند به هر حال بعد از نماز مغرب ايشان اعتراف مي‌كند كه بله ما آنها را گرفتيم. با اين اعتراف طالقاني شوكه شده بود كه چطور تمام سران اظهار بي‌اطلاعي مي‌كنند، بعد هم هاشمي تماس مي‌گيرد كه مواظب غرضي ما باشيد. آن شب اعضاي خانواده احتمال سكته ايشان را مي‌دادند كه قرار شد براي بازگشت آرامش ايشان آقا را از تهران خارج كنيم. البته براي اينكه ايشان از فشار به دور باشند ما به كسي اطلاع نداديم والا قصه قهر از انقلاب نبود چرا كه به عنوان مثال آقا روزهاي جمعه به باغچه يكي از آقايان بازاري براي استراحت مي‌رفت كه به ناگاه ديدم ماشين‌هاي فراوان با اسكورت فراوان مدام جاده را طي مي‌كنند. وقتي چشمان‌شان به ما خورد همگي ايستادند؛ قطب‌زاده، مرحوم سحابي و... گفتند ما به دنبال آقا هستيم، البته آقا با توجه به كهولت سن خود اعتراض كرد كه بابا جمعه‌ها را دست از سر ما برداريد فردا صبح مسائل را مطرح مي‌كرديم. بنابراين عدم اعلام جا به خاطر استراحت آقا بود. 
 
 
اهميت ساده زيستي مسئولان از نگاه مرحوم طالقاني و عدم ورود فرزندانشان به مسائل اقتصادي به چه نحو بود؟ 
 
خود آقا كه زياد به ظاهر و غذا اهميت نمي‌داد بعد از انقلاب كه ايشان در اوج محبوبيت بودند، يك بار براي گردش و بدون محافظ به چالوس رفتيم بعد از اينكه ناهار نان و ماستي خورديم، خود ايشان بنا به عادت خود طلب چاي كردند اما شأن ايشان ايجاب نمي‌كرد كه به قهوه‌خانه برويم و به ناچار به منزل يك پيرزن روستايي رفتيم. بعد از دقايقي پيرزن گفت، آقا من تو را مي‌شناسم تو طالقاني نيستي؟ به همين راحتي ايشان مسافرت مي‌كرد و دربند ظواهر دنيا نبود. آن زمان پسر طالقاني بودن خيلي از پسر بعضي از آقازادگان فعلي بروتر بود اما هرگز آقا اجازه ورود ما به مسئوليت‌هاي اجرايي و مالي را نمي‌داد. اتفاقاً يك بار قرار بود كه سهام يك كارخانه لاستيك‌سازي به من واگذار شود تا من مديرعامل شوم و به تبع آن بانك براي بازپس‌گيري وام خود به آن كارخانه فشار وارد نكند. من موضوع را با آقا مطرح كردم اما با وجود اينكه ايشان مسئولين كارخانه را مي‌شناخت مرا توبيخ كرد كه بچه‌هاي من غلط مي‌كنند وارد مسائل مالي شوند. البته هر دولتي شعار مبارزه با دانه درشت‌ها را سر مي‌داد اما ما واقعاً اين برخورد را شاهد نبوديم. حتي آقاي احمدي‌نژاد هم به طور جدي وارد اين عرصه نشده‌اند. من پيشنهاد مي‌دهم اين تحقيق و تفحص از خانواده طالقاني شروع شود. گرچه بچه‌هاي طالقاني سالم هستند اما خوب ممكن است يك رده دورتر صد جور هم دزدي كرده باشند. من خودم آنها را معرفي مي‌كنم. بايد همه اين كار را بكنند نه اينكه به شعارهاي انتخاباتي اكتفا كند. نبايد موجب تطهير مفسدين اقتصادي و سياسي شد بلكه بايد با شدت عمل با آنها برخورد كرد تا اعتماد مردم جلب شود. 
 
شما در رابطه با مرحوم طالقاني به محبوب بودن ايشان در بين تمامي گروه‌ها اشاره كرديد آيا اين به اين معني است كه ايشان دافعه نداشتند؟ 
 
آقا اصل را بر برائت مي‌گذاشت اگر مجاهدين خلق با آقا ديدار داشتند آنها با خيلي‌هاي ديگر و حتي با خود امام هم ملاقات داشتند. مهدي ابريشم‌چي و مسعود رجوي با حاج احمدآقا دوست بودند اما اينها بيان نمي‌شود و تنها به رابطه طالقاني اشاره مي‌شود چون اين بهانه‌اي براي كوبيدن طالقاني بود. مجاهدين خلق مثلاً گروه اسلامي اين طيف بودند. به عنوان نمونه بهزاد نبوي به دست مسعود رجوي مسلمان شده. البته بنيانگذاران مجاهدين خلق انسان‌هاي سالم و پاكي بودند؛ پدر تمامي گروه‌هاي مخالف شاه را حمايت مي‌كرد. حتي ايشان بعضي از پول‌ها را به واسطه آقاي غيوران به مجاهدين خلق مي‌داد همان طور كه ديگر آقايان به مجاهدين پول مي‌دادند. البته بعد از اينكه مجاهدين خلق در سال 54 با آقا ملاقات داشته و ايشان را تهديد مي‌كنند كه ما تورا شهيد نما خواهيم كرد آقا ديگر از مجاهدين حمايت رسمي نمي‌كند و به آقاي غيوران مي‌گويد اگر ديناري از وجوهات را به اينها بدهي مسئول هستي. 
 
چه كسي اين تهديد را انجام مي‌داد؟ 
تقي شهرام. 
 
پس چرا به ظاهر روابط سال‌ها ادامه داشت. 
طالقاني به فكر نجات كودكان، نوجوانان وجواناني بود كه تنها مغلوب احساسات خود شده بودند. اما سرانجام ايشان در نمازجمعه معروف خود تأكيد مي‌كند كه من جلوي شما مي‌ايستم من خود را داشتم فداي شما مي‌كردم اما شما اصلاح‌پذير نيستيد. مجاهدين خلق كه تمامي خطبه‌ها را چاپ مي‌كردند نه تنها آن خطبه را چاپ نكرده بلكه هم اكنون نيز 7 نمازجمعه را 6 تا مي‌شمارند. 
 
شما طالقاني را فراجناحي مي‌دانيد اما شخصاً از سوي فرزند ديگر ايشان يعني اعظم طالقاني، طالقاني تنها به عنوان يك چهره متعلق به جريان ملي مذهبي و نهضت آزادي مطرح مي‌شود؟ 
 
منتسب كردن ايشان به يك گروه ظلمي در حق ايشان است چنانچه ايشان با همه گروه‌ها بودند. طالقاني بعد از انقلاب از نهضت آزادي خارج شد و اين امر را به امام هم خبر مي‌دهد. طالقاني حتي به بازرگان تذكر مي‌دهد كه تو به درد نخست‌وزيري دولت انقلاب نمي‌خوري. البته آقا 10 فرزند داشت و هر كدام خوب ساز خود را مي‌زنند. 
 
چرا بين فرزندان مرحوم طالقاني چنين شكاف بزرگي ديده مي‌شود؟ 
هر كدام از فرزندان ايشان در مقطعي با آقا همراه بودند. 
به طور مثال مجتبي سال 52 در قالب يك بچه دبيرستاني از كشور خارج شده و وارد سازمان آزاديبخش فلسطين مي‌شود و بعد از آن هم وارد سازمان پيكار مي‌شود خب او چه نزديكي با پدر داشته كه روي وي تأثير داشته باشد. اعظم هم در راه خود راه افتاده و ربطي به تربيت پدر ندارد. به طور مثال وقتي اعظم از آقا در حضور ابوذر بيدار سؤال مي‌پرسيد ايشان توصيه به خانه‌داري و بچه‌داري به وي مي‌كرد اما او حرف گوش نكرد. قبل از انقلاب پدر ساكش بسته بود و هميشه در بين راه منزل و زندان بود ضمن اينكه آقا به طور كامل فرصت رسيدگي به فرزندان را نداشت در اين مسير جاه طلبي بعضي‌ها هم هيچگونه رابطه‌اي با تربيت پدر نمي‌تواند داشته باشد. از زاويه ديگر همان‌هايي كه اعلاميه عليه آيت‌الله طالقاني مي‌دادند هم اكنون پرچمدار ايشان شده‌اند. آيا اين را بايد به حساب طالقاني گذاشت؟! 
 
آيت‌الله طالقاني در ابتداي شروع درگيري‌هاي كردستان به همراه شوراي انقلاب به كردستان سفر مي‌كنند و ايشان در ديدارهاي خود حتي با گروه‌هاي جدايي‌طلب نيز مذاكره مي‌كنند، ماجراهاي آن سفر چه بود؟ 
 
با پيروزي انقلاب گروه‌هاي متفاوتي براي تجزيه كردستان وارد عمل شدند و دست به يارگيري زدند، در اين بين چنان نيروهاي چپ قدرتمند شدند كه احتمال سقوط پادگان‌ها نيز محتمل بود و حتي خبر از قريب‌الوقوع بودن سقوط پادگان سنندج مي‌رسيد و اين خبر به معناي سقوط كامل كردستان بود. من يك روز جلوتر با تيم پزشكي كاملي به سمت كردستان رفتم و مرحوم پدر نيز به همراه شوراي انقلاب فرداي آن روز عازم كردستان شدند. پادگان سنندج در محاصره كامل نيروهاي كومله بود لذا تصميم گرفته شد با بالگرد به پادگان برويم كه به سمت بالگرد بشدت تيراندازي شد. به هر حال آقايان قصد سخنراني را داشتند، ابتدا شهيد بهشتي مي‌خواست سخنراني كند كه تعداد زيادي شروع به هو كشيدن كردند سپس سخنان بني‌صدر نيز با شعارهاي مكرر ناتمام ماند و در نهايت با حضور آقا جمعيت پذيراي سخنان ايشان شدند. مرحوم طالقاني پيشنهاد دادند تا شوراي انقلاب به پاي سخنان رهبران مخالف بنشينند تا شايد مشكلات مرتفع شود. از مسئولان پادگان تنها شهيد فلاحي باقي مانده بود چرا كه تمامي مسئولان درجه بالا فرار را برقرار ترجيح داده بودند. مرحوم طالقاني از وي نام او را پرسيد و اينكه اهل كجايي. وقتي در جواب نام طالقان را شنيد به طنز گفت: عجيب است كه در طالقان هم چنين آدم باغيرتي هست. به هر حال قرار شد سران جدايي طلب با شوراي انقلاب وارد مذاكره شوند كه عزالدين حسيني به همراه 20 نفر مسلح به محل جلسه آمد. شهيد محسن اورمي مي‌خواست سلاح آنها را بگيرد كه ياران عزالدين گلنگدن‌ها را كشيدند اما نصيب آنها يك سيلي محكم شد و به ناچار سلاح‌ها را بيرون گذاشتند. 
 
گفت‌وگو حول چه محوري بود؟ 
 
كومله و دموكرات‌ها مي‌گفتند ارتش بر سر مردم بمب مي‌ريزد و با خود يك پوكه هم آورده بودند. مرحوم پدر ناراحت شد و گفت چرا سر مردم بمب مي‌ريزيد؟ شهيد فلاحي برانگيخته شد و گفت آقا اين بمب نيست پوكه منور است. اينها به سمت ما تيراندازي مي‌كردند ما هم براي روشن شدن محيط منور زديم. به هر حال حتي آن شب اين منور امتحان شد و صدق كلام فلاحي به اثبات رسيد. در نهايت قرار بر اين شد كه محاصره به پايان برسد و شوراي شهري براي سنندج ايجاد شود و اين اولين شوراي شهر كشور بود. جالب آن است كه چند تا از دكترهاي چپگرا همراه ما براي امدادرساني به سنندج آمده بودند و در همان جلسه فرمانداري همه حضور داشتند. يكي از همان‌ها كه با وسيله ما آمده بود مي‌گفت: «من اهل كردستانم و در حال خدمت به مردم، ارتشي‌ها بر سر من بمب مي‌ريزند» من گفتم مرد حسابي تو ديروز با ما آمدي چطور اهل اينجا هستي و اين نشان‌دهنده دروغگو بودن آنها بود. البته بعد از سنندج يك عده درگيري‌هاي قومي بين كردها و ترك‌ها به وجود آمد كه تعداد زيادي كشته شدند. 
 
عده‌اي معتقدند بايد با شروع ادعاهاي پوچ جدايي‌طلبان برخورد سخت با آنان صورت مي‌گرفت و مذاكره تنها منجر به دادن فرصت براي تجهيز هر چه بيشتر اين گروه‌ها شد. آيا با اين تحليل موافق هستيد؟ 
 
تا هنگامي كه شوراي شهر پابرجا بود هيچ مشكلي ايجاد نشد و عدم سياستگذاري صحيح در كردستان منجر به ادامه درگيري‌ها شد. حتي به آقا گفتند در صورتي كه شورا باشد ممكن است چپ‌ها اكثريت را به دست آورند كه مرحوم طالقاني در پاسخ گفتند عيبي ندارد. سال بعد شما بيشتر كار كنيد مردم به شما رأي مي‌دهند. 
 
 
يكي از انتقادهايي كه به مرحوم طالقاني مي‌شود بحث صدور اطلاعيه اي از سوي ايشان در 21 بهمن مبني بر حفظ حكومت نظامي است. ماجراي آن بيانيه از چه قرار است؟ 
 
البته آقا براي حفظ آبروي مسئول دفترش هرگز اين ماجرا را فاش نساخت اما واقعيت از اين قرار است كه مرحوم علي بابايي سرخود و عجولانه و به نام آقا اين اطلاعيه را صادر كرده بود. مرحوم علي بابايي انساني مؤمن و انقلابي بود ليكن جمله «بگوبامن» ايشان معروف بود. آقا اصلاً اهل ترس نبود، مي‌دانيد كه روز تاسوعا پايه‌گذار انقلاب بود و مرحوم طالقاني 10 روز جلوتر در بيانيه خود مردم را به تظاهرات دعوت مي‌كند. 
 
تمامي آقايان از دكتر بهشتي تا ديگران به علت ترس از كشتار دستجمعي مردم از آقا درخواست مي‌كنند تا ايشان بيانيه خود را پس بگيرد اما طالقاني تسليم نمي‌شود. شب تاسوعا نيز مأمورها به در منزل ايشان مي‌آيند تا وي را مجدداً به زندان ببرند. 
 
آقاي طالقاني معمولاً وقتي به دنبال ايشان مي‌آمدند ساكش آماده بود و بدون هيچ درخواستي به سمت زندان مي‌رفت اما اين بار برخلاف دفعات قبلي مقاومت كردند و اعلام مي‌كنند من با پاي خودم نمي‌آيم. اگر مي‌‌توانيد من را كشان‌كشان از جلوي مردم ببريد. 
 
همين اعلاميه روز تاسوعا را ديگر دوستان انقلابي تأييد نمي‌كنند. چطور در آستانه انقلاب طالقاني كه نترس بودنش شهرت خاص و عام بود مرعوب مي‌شود؟! 
 
به علت همين اقدام خودسرانه، آقاي طالقاني ضمن حفظ آبروي علي بابايي با او قهر مي‌كند. 
 
رابطه مرحوم طالقاني با اعضاي شوراي انقلاب و آقاي مطهري در چه حدي بود؟ 
 
رفاقت آقا با شهيد مطهري سابقه چندين ساله دارد و اين دو با هم روابط بسيار نزديكي داشتند با ديگر اعضا هم مشكل خاصي نبود. البته من از آقاي هاشمي انتقادهاي فراواني دارم كه در اين مقطع صلاح نيست كه همگي آنها مطرح شود چرا كه در اين مقطع همگي بر ايشان فشار مي‌آورند طرح گله‌مندي‌ها صحيح نيست. 
 
بعد از فوت آقاي طالقاني يكي از شعارهاي متداول عليه شهيد بهشتي اين بود كه «بهشتي، بهشتي طالقاني را تو كشتي». اين قبيل شعارها با چه انگيزه‌اي مطرح مي‌شد؟ 
 
اصلاً با آقاي بهشتي هيچ ربطي نداشت بلكه ديگراني كه نقش پررنگي در اين ماجرا داشتند مي‌خواستند با طرح نام بهشتي مردم را گمراه كنند. 
 
رابطه مرحوم طالقاني با مؤسسين مجاهدين خلق نظير حنيف‌نژاد و ناصر صادق در چه حدي بود؟ 
 
آقا، ناصر صادق را بسيار دوست مي‌داشت و با حنيف‌نژاد هم رابطه صميمانه‌اي داشت همچنين پدر ناصر صادق با آقا روابط بسيار نزديكي داشت. 
 
آقا منش مسلحانه را در مقابله با رژيم قبول داشت؟ 
 
مسلحانه را تأييد كامل نمي‌كرد اما اعتقاد داشت وقتي كه بچه مسلمان‌ها تصميم خود را گرفته‌اند نبايد آنها را تنها گذاشت. شهيد مطهري از ابتدا اعتقاد داشت كه نبايد به اين گروه كمك كرد اما برخلاف ديدگاه‌ مطهري، طالقاني بر حمايت از مجاهدين خلق اصرار مي‌ورزيد. 
 
روابط ايشان با مسعود رجوي و موسي خياباني در چه حد بود؟ 
 
آنها يك دوره در زندان همراه آقا بودند و آقا بر جذب و خلع سلاح آنها پافشاري مي‌كرد. پدر آقاي ابريشم‌چي از بازاريان متدين و معتقد بود و در ضمن با آقا هم رفيق بودند. يك بار اين افرادي كه شما ذكر كرديد به ديدار آقا آمدند كه مرحوم پدر گفت: «پدران شما آدم‌هاي خوبي بودند. سعي كنيد شماها هم مثل آنها باشيد.» البته مرحوم طالقاني بارها از دست آنها عصباني مي‌شد. به عنوان نمونه ايشان ضمن اعتراض به رفتار سازمان گفتند شما با من مشورت مي‌كنيد و دقيقاً آنچه كه نظر من نيست انجام مي‌دهيد. حتي امام (ره) هم به آنها پيشنهاد داده بود كه سلاح را كنار بگذاريد. من خودم به ديدار شما مي‌آيم. البته روابط موجود را بعضي آقايان چنان بزرگ كردند كه سوء استفاده سياسي خود را از آن ببرند والا روابط حاج احمد با اينها خيلي بيشتر از روابط طالقاني بود. 
 
نظر مرحوم طالقاني در رابطه با دادگاه‌هاي انقلاب و اعدام دست‌اندركاران رژيم پهلوي چه بود؟ 
 
ايشان هنگامي كه از شمال بازگشته بودند در منزل حاج‌ احمد آقا به آقاي خلخالي اعتراض مي‌كنند كه تو اين همه بسم‌الله الرحمن الرحيم را در قرآن نمي‌بيني و فقط بسم قاسم الجبارين خداوند را الگو قرار دادي. به هر حال ايشان نسبت به هرگونه افراط و تفريطي موضع مي‌گرفتند. 
 
يكي از تيترهاي بزرگ روزنامه كيهان در آن ايام به نقل از آقاي طالقاني اين بود كه حجاب اجباري نيست. ماجراي اين سخنراني از چه قرار بود؟ 
 
البته ايشان در حدود يك ساعت و 30 دقيقه در فضيلت حجاب سخنراني مي‌كنند و آن تيتر روزنامه شيطنت‌آميز بود. 
 
طالقاني را در يك جمله تعريف كنيد؟ 
در يك كلمه پدر و در يك جمله پدر نه بدانسان كه گفتند. 
 
در پايان اگر نكته‌اي هست بفرماييد؟ 
اميدوارم يك روز آرزوهاي طالقاني در كشور اجرايي شود.
 

 

 

گروه تاريخ انقلاب- محمد رحماني: طالقاني نامي نيست كه نياز به حاشيه‌نگاري داشته باشد. فردي كه از تندروترين گروه‌هاي سياسي تا محافظه‌كارترين آنها از وي به نيكي ياد مي‌كنند. اگرچه طالقاني را بايد مظلوم ناميد، مظلوم از آن رو كه هستند كساني كه از نام وي سوءاستفاده كردند و مي‌كنند اما منش طالقاني روشن بود. به همين بهانه با فرزند و يار طالقاني همراه شديم تا از پدر بگويد پدري كه براي جامعه خود نيز پدري مي‌كرد.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : گفتگو با مهدي طالقاني, فرزند آيت الله طالقاني, ادعای آقازاده‌ها, خرج انقلاب, حجاب اجباري نيست, تيتر شيطنت, ,