پیوند اصلاح‌طلبان آمریکایی و یاران رفسنجانی در دور جدید تخریب علامه مصباح‌
بغض نفاق به مصباح دوستان و ذوالشهادتین امام

رفتار تکلیف مدار و پرانگیزه و سراسر اخلاص استاد علامه آیت الله مصباح یزدی در انتخابات ریاست جمهوری امسال باز هم جلوه دیگری از شخصیت دقیق، عمیق و الهی وی را متجلی كرد و شاهدی دیگر بر فرمایش حکیمانه رهبر انقلاب بود که ایشان را مطهری زمان نامیدند. این نوشتار به سؤالاتی که این روزها پیرامون علل و عوامل ورود استاد به صحنه انتخابات و نیز دلایل هجمه‌های مستمر و ناتمام به شخصیت ایشان می‌پردازد.

به گزارش رجانيوز، یکی از ملاک‌های شناخت شخصیت یک فرد، شناسایی دشمنان و مخالفان اوست. «دشمن شناسی» یکی از بهترین روش ها برای «دوست شناسی» است. از طرف دیگر بازخوانی برخی وقایع گذشته، بهترین مدخل تحلیلی برای اتفاقات جاری است چرا که میان روندهای انحرافی تجربه بشر، استمرار عجیبی مشاهده مي‌شود. یکی از فضل‌هاي کم نظیر آیت الله مصباح یزدی نعمت وجود طیف گسترده مخالفان منحرف و دشمنان منافق برای ایشان است. کمتر شخصیتی پیدا میشود که قلم و زبانش توانسته باشد چنین خالصانه، ضدانقلاب سیاسی و منحرف فرهنگی و ملتقط عقیدتی و انقلابی سرخورده و مایوس، را در دشمنی با خود برانگیخته باشد. «مصباح دوستان»(تعبیر شهید مظلوم آیت الله بهشتی در وصف علامه مصباح یزدی) برای نسل انقلابی امروز، نه فقط برای روشنگری‌هاي اندیشه ای و راهگشایی‌هاي فلسفی، بلکه برای کلاس «دشمن شناسی» بهترین استاد بوده است. بسیاری از لندن نشین‌هاي حامی فتنه سبز، همکاران پروژه‌های امنیتی براندازی جمهوری اسلامی و انقلابیون مطرود امروز انقلاب، همگی قبل از آنکه تشت رسوایی آنها نمایان شود، دوره ای از مخالفت و هتک حرمت و تهمت و افترا را در مقابل آیت الله مصباح گذرانده‌اند.البته از همه این ها گذشته معیار اصلی ما برای شناخت آیت الله مصباح یزدی، تاییدات و تمجیدهای بی مانند رهبر انقلاب حضرت امام خامنه ای از ایشان است.عیار عماری علامه مصباح به اعتبار خورشید خراسان درخشنده است...

 

حنجره درانی مدعیان اصلاحات در تخریب علامه

به جرأت باید گفت که آیت الله مصباح یزدی از جمله شخصیت‌هايی بود که در سال‌های موسوم به دوران اصلاحات، حجم وسیعی از جوسازی‌ها برای تخریب شخصیت وی صورت گرفت تا او را از صحنه تاثیرگذاری فرهنگی کشور خارج سازد. اما از آن جا که ورود این اسلام شناس وارسته در عرصه مباحث فرهنگی و سیاسی جامعه بر اساس انجام وظیفه الهی بود، نه تنها این امواج اهانت آمیز خللی در ادامه حرکت روشنگرانه وی ایجاد نکرد، بلکه عزم ایشان را بر پیمودن مسیر حقشان راسخ تر ساخت. آیت الله مصباح در دوران اصلاحات در نقطه مرکزی حملات رسانه ای بدنه اصلاح طلبان منحرف بود. جالب اینکه در اکثر این مقالات، گزارش ها و مصاحبه‌ها دلیلی بر این مدعاهای توهین آمیز ذکر نمی شد! با مطالعه تمامی این مطالب به خوبی روشن مي‌شود که «کثرت استعمال و تکرار ادعا» موثرترین روش آنان برای تأثیر اتهام در اذهان عمومی بوده است. البته اهانت کنندگان دوران اصلاحات به آیت الله مصباح در آن دوران هنوز مقداری از جیره " آبروی انقلابی" برخوردار بودند و تا وقوع فتنه 88، وابستگی و انحراف آن ها به خوبی نمایان نشد. بعد از فتنه 88 پرده نفاق بالا رفت و مردم حقیقت  بسیاری از اشخاص و جریان ها را مشاهده کردند. در دوران اصلاحات از جمله اهانت‌هايی که به طور مداوم نسبت به آیت الله مصباح یزدی روا داشته شد، معرفی ایشان به عنوان «تئوریسین خشونت» بود. لازم است توجه شود ترور سعید حجاریان بهانه ای به دست اصلاح طلبان داد تا برای کوبیدن علامه مصباح حنجره بدرانند و هر اتهامی می خواهند در روزنامه‌های پر شمارشان بنویسند. ترور سعید حجاریان به عنوان یک شخصیت پیچیده امنیتی زوایایی به جز موارد اعلام شده در رسانه‌ها داشته است که انشاالله در جای خود به آن پرداخته خواهد شد.(فی المثل در همان دوران اعلام شد نوار تهدید حجاریان به سفارش خود او تهیه شده بوده و حجاریان در مرحله رسیدگی قضایی نیز تمایلی به شکایت کردن از ضارب نشان نمي‌داد! و...) به هر حال نمونه‌های زیر مشتی نمونه خروار از توهین‌هاي رسانه‌ها و عناصر دوم خردادی است:

محسن آرمین: سخنان او زهرآگین است!

در روزنامه «فتح» و «همشهری» به نقل از " محسن آرمین" عضو سازمان مجاهدین انقلاب،‌ بدون ذکر دلیلی، هتاکانه و به طور صریح، اتهام ترور به آیت الله مصباح نسبت داده شد: «سخنان زهرآگینی که توسط مصباح یزدی در خطبه‌های نماز جمعه ایراد شده، زمینه را برای کارهای تروریستی،‌ نظیر اقدام به قتل سعید حجاریان آماده ساخت.»(26 اسفند 78 ) محسن آرمین، بعدها با ظرافتی خاص، ترور حجاریان را به روحانیت و آیت الله مصباح نسبت داده و چنین می گوید: «کسانی که با انگیزه ایدئولوژیک دست به ترور می زنند، به مجوز شرعی نیاز دارند و تحت القائات ایدئولوژیک و سیاسی دست به این عمل زده‌اند که این موارد باید دنبال شود.» (بامداد نو 10 فروردین 79 )

-روزنامه «آفتاب امروز» صریح‌تر از روزنامه‌های دیگر، به ایشان اتهام صدور فتوای ترور را نسبت داد و نوشت: «وقتی از برخی تریبون‌ها به طور رسمی فرمان قتل صادر مي‌شود، کسانی هم خود را مجاز به اجرای آن مي‌دانند.»(24 اسفند 78 )

-روزنامه «فتح» در این باره نوشت: «این اقلیت در تلاش است که به هر طریقی، حاکمیت را در حیطه خود حفظ کند... تئوری‌پردازان خشونت با استفاده از تریبون‌هاي رسمی کشور، این مسائل را ترویج می کنند. جای سوال است که چرا سخنان پیش از خطبه‌های نماز جمعه، به طرح چنین مباحثی اختصاص یافته است. حاکمیت باید توجه کند که [در ترور حجاریان] انگشت اتهام را مردم به کجا نشانه رفتنه‌اند.»(29 اسفند 78 )

-روزنامه مشارکت با درج سخنان مسئول روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت چنین نوشت: «از حاکمیت انتظار داریم و از مقامات می‌خواهیم که در وهله اول، نقش تئوری‌پردازان خشونت و شخص آقای مصباح یزدی را که با بیانات اخیر خود، مستند و با مدرک در تربیت دادن پتانسیل خشونت در فضای جامعه نقش داشت را بررسی کند.»(26 اسفند 78)

اکبر گنجی: کی گفته مصباح فیلسوف است!

-اکبر گنجی که خود زمانی از عاملان خشونت و حرکت‌هاي خودسرانه بود و امروز به عنوان حامی فتنه سبز وجود مقدس حضرت ولیعصر(عج) را تکذیب می‌کند و هم جنس بازی را روا مي‌داند، در آن دوران به میدان آمد و با تغییر چهره، این چنین جلوه گری کرد: «خشونت فقط معلول عملکرد شاه کلید و احکام عالیجنابان خاکستری نیست، بلکه جنایت و ترور، محصول روایتی است که قتل مخالفان فکری را توجیه می کند و این روایت، رسماً از منابر تبلیغ و از صدا و سیما پخش مي‌شود. در واقع، بازداشت تئوریسین‌هاي خشونت که رسماً از منابر حکم ترور صادر می کنند، مهم تر از بازداشت دیگران است. آدمی که به طور علنی مجوز جنایت مي‌دهد را باید محاکمه کرد!» (روزنامه صبح امروز 23 اسفند 78 ) و البته گنجی در جای دیگر گفت:" کی گفته مصباح فیلسوف است! و تازه اگر فقیه هم هست چرا مثل سایر فقها به درس و بحث نمی‌پردازد و با بسیجی‌ها و سپاهی‌ها جلسه می‌گذارد و تحلیل سیاسی می‌کند؟" گفتنی است چندی بعد روزنامه‌های مدعی رحمت و ملاطفت- در همان روز- با بزرگ ترین تیتر خود، به نقل از اکبر گنجی نوشتند: «نظریه پردازان "قتل عام درمانی" ترور سعید حجاریان را به شاخه نظامی سفارش داده‌اند!»

مسعود بهنود: او می‌گوید دین ما دین خشونت است!

 مسعود بهنود،‌ همکار سابق روزنامه‌های دوره طاغوت و نویسنده دیروز روزنامه‌های زنجیره‌ای و امروزه حامی فتنه سبز در خارج و شخصی که در دادگاه به وجود طرح براندازی خاموش مطبوعاتی توسط خود و دوستانش اعتراف کرد، می‌نویسد: «ما از بزرگان دین در همه عمر شنیده بودیم که دین ما دین رحمت است و رأفت. حالا چه طور است که وقتی جهانیان به همین جا رسیده‌اند،‌ آقای مصباح کشف کرده است که دین ما دین خشونت ورزی است(!)» (عصر آزادگان 26 اسفند 78 )

‌کرباسچی: سخنانش را نخواندم ولی او تئوریسین خشونت است!

کرباسچی- شهردار اسبق تهران و مشاور ویژه کروبی در فتنه 88 در آن ایام در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامه «فتح» وقتی در برابر اصرار خبرنگار روزنامه «فتح» قرار گرفت تا نظر خود را درباره ارتباط سخنان آیت الله مصباح یزدی و ترور سعید حجاریان بیان کند، گفت: «من صحبت‌هاي آقای مصباح را نشنیده‌ام و متن صحبت‌هاي ایشان را هم نخوانده‌ام، ولی مي‌دانم که ایشان صحبت‌هايی این چنین کرده‌اند(!) صحبت‌هايی که ترویج خشونت می‌کند، می‌تواند مؤثر باشد.» (روزنامه فتح 24 اسفند 78 )کرباسچی اعتراف می‌کند که این صحبت‌ها را نه شنیده و نه خوانده، اما در عین حال می گوید که «آیت الله مصباح، چنین صحبت‌هايی را کرده‌اند.» !؟ تیتر روزنامه‌ها هم از قول کرباسچی چنین شد: ایشان توریسین خشونت است!

حجاریان: او مبلغ تروریسم لخت و عور است!

پس از ترور سعید حجاریان، یکی از مقالات وی که پیش از این در هفته نامه «عصر ما» به چاپ رسیده بود، در اکثر روزنامه‌های اصلاح طلب به چاپ رسید. در این مقاله، حجاریان با تکیه بر جمله معترضانه‌ای که آیت الله مصباح در سخنان خود آن را بیان کرده بود، چنین وانمود می‌کند که استاد این جمله را تفسیر آیه «وأعدوالهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به وعدوالله ...» آورده و چنین نتیجه مي‌گیرد که ایشان به تبلیغ تروریسم لخت و عور پرداخته‌اند!(عصر ما 27 مرداد 78 )

موسوی خویینی‌ها: او طرفدار خشونت است و باید نابود شود!

دردمندانه باید گفت در دوران اصلاحات آنها که به آیت الله مصباح نسبت تبلیغ و دفاع از خشونت و خونریزی را مي‌دادند، خود خشن‌ترین فتواها را صادر کرده و صراحتاً به تبلیغ نابودی مخالفان‌شان مي‌پرداختند. به طور مثال، سخن ذیل را که پس از ترور حجاریان از سوی موسوی خویینی ها از روحانیون برجسته جبهه دوم خرداد، صادر شده است برای قضاوت ذکر مي‌کنیم. وی مي‌گوید: «طرفداران خشونت شناخته شده هستند و باید نابود شوند.» وی سپس مي‌افزاید: «دشمنان خاتمی، سعید حجاریان را ترور کردند.» (آفتاب امروز 26 اسفند 78 )

بر اساس سخن فوق و مشخصاتی که این شخص از طرفداران خشونت ارائه کرده است، باید تمام افرادی را که نسبت به برنامه‌های خاتمی انتقاد دارند، دشمن ریاست جمهوری، تروریست و طرفدار خشونت دانست و همچنین باید، همگی آنان را نابود کرد. حال سؤال این است که آیا سخنان آیت الله مصباح – که همیشه مستند به آیات و روایات بوده است- ترویج خشونت است،‌یا این سخنان؟ به راستی بر اساس کدام قانون و مستند شرعی، مجازات مخالفین خاتمی "نابودی" است؟

طاهری: باید ریشه قضیه کنده شود!

نمونه دیگری از این دسته نظرات، فتوای آیت الله طاهری، امام جمعه سابق اصفهان است. وی نیز در حالی که عوامل ترور حجاریان را به عنوان خوارج یاد کرد و در حالی که به آیت الله مصباح کنایه مي‌زد، ‌بیان داشت: «امیرالمومنین در یک روز چند صد نفر را کشت و فرمود که من چشم فتنه را کور کردم؛ حالا یکی دو نفر را اعدام کنند، این جواب نیست، برای این که دو نفر دیگر جایشان مي‌آیند، باید ریشه قضیه کنده شود.»(کیهان 10 فروردین 79 )

عبدالکریم سروش: او چه نوشته‌ای دارد که من با استناد به آن با او مناظره کنم!!

از جمله مسائلی که به ابزاری برای تخریب شخصیت و ترور آیت الله مصباح مورد بهره برداری غیرمنصفانه قرار گرفت،‌ انجام نشدن مناظره بین آیت الله مصباح و عبدالکریم سروش بود.  واقعیت آن است که آیت الله مصباح سال‌ها بود که عبدالکریم سروش را به حضور در یک مناظره زنده تلویزیونی دعوت مي‌کرد، اما متأسفانه وی به بهانه‌های مختلف از انجام این مناظره طفره رفت. در آن ایام، سروش در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران درباره مناظره با آیت الله مصباح چنین مي‌گوید:‌ «جواب من همان بوده که هست، 20 جلد کتاب دارم که آقای مصباح مي‌تواند سر هر سطری از آن یقه مرا بگیرد، اما ایشان چه نوشته ای دارد که من با استناد به آن با جناب مصباح مناظره کنم...» (صبح امروز 11 آذر 78 ). صرف نظر از این که آیا سروش مجموعه آثار پرحجم مکتوب استاد مصباح را دیده بود یا نه، تحلیل صاحب‌نظران از این دروغ بزرگ سروش آن بود که" هیبت علمی " استاد مصباح یزدی رعشه ای در سروش‌ انداخته بود که وی به چنین اشتباه فاحشی افتاده بود. احتمالا سروش مناظره آیت الله مصباح یزدی با احسان طبری را به یاد داشت.(اوایل انقلاب مناظره احسان طبری، فرخ نگهدار و استاد محمدتقی مصباح یزدی پیرامون «اصول ماتریالیسم دیالکتیک» صورت گرفت و از طریق صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید. در آن مناظرات عبدالکریم سروش نقش مجری را به عهده داشت)

 مهاجرانی: من از پیشنهاد مناظره با او پشیمان نشدم ولی به جای آن مقاله مي‌نویسم!

البته عطاالله مهاجرانی نیز درآن دوران برای مناظره با آیت الله مصباح اعلام آمادگی کرد و پس از استقبال آیت الله مصباح، مهاجرانی با روش‌هاي مختلف رسانه‌ای درصدد فرار از مناظره برآمد و آخر سر یک طرفه به نامه‌نگاری سرگشاده و مقاله‌نویسی برای استاد پرداخت و اتهام تئوریسین خشونت را در رنگ و لعاب‌هاي مختلف به استاد وارد نمود.آیت الله مصباح ناقد شدید سیاست‌هاي فرهنگی دولت اصلاحات بود و بالاخره اعتراض شدید رهبر انقلاب به مهاجرانی موجبات عزل شدن مهاجرانی را فراهم کرد. رهبر انقلاب فرموده بودند:«بارها گفته ام،‌ وزارت ارشاد در این دو سال که ایشان در رأس کار هستند، هیچ کار اسلامی به عنوان اسلام نکرده... سوال من این است که وزارت ارشاد چند کتاب برای تقویت فکر اسلامی چاپ کرده؟ چند فیلم برای تقویت مبانی فکری اسلامی و انقلابی ساخته؟ الان مرتب در سالن‌هاي وابسته به ارشاد نمایش داده مي‌شود. بعضی صد در صد ضد دین است، ضد انقلاب است، اگر در کنار این همه، چند نمونه تئاتر و فیلم اسلامی مي‌ساختند که این مبلّغ اسلام است، من اعتراض نمي‌کردم. من راضی نیستم از وزارت ارشاد!» عاقبت مهاجرانی با شکایت یکی از همسران خود، به اتهام ترک نفقه، عدم ثبت واقعه ازدواج و فریب در امر ازدواج، برای فرار از محاکمه از کشور فرار کرد و بعدها از لندن به خیال خود به تحریک مردم در فتنه 88 پرداخت!

منتجب نیا: او قبل از انقلاب درصدد نوشتن کتاب علیه حکومت اسلامی بود!

در آن دوران تهمت عدم شرکت فعال در نهضت امام خمینی(ره) به آیت الله مصباح زده شد. رسول منتجب نیا گفته بود:«[آقای مصباح] قبل از پیروزی انقلاب و در حالی که حضرت امام(ره) در تبعید و اساتید و مدرسین مبارز حوزه علمیه قم در بازداشت و تبعید بودند و مردم در تظاهرات و حرکت‌هاي انقلابی شهید مي‌دادند... حاضر نبودند یک سیلی در راه مبارزه با رژیم شاه تحمل کنند و بزرگان نقل مي‌کنند که در صدد نوشتن کتابی علیه حکومت اسلامی بودند؛ به این معنا که هر حکومت قبل از پیروزی امام مهدی(عج) مشروعیت ندارد.»( روزنامه بیان 23 فروردین 78 ) این شبهه ناجوانمردانه آن چنان نچسب و غیر اخلاقی بود که در همان دوران اصلاحات آقایان خسروشاهی و دعایی گرچه منتسب به جریان اصلاحات بودند اما نسبت به آن واکنش نشان دادند و در بیان مجاهدت‌هاي استاد مصباح در دوران شاه، سخنرانی کردند. (برای آشنایی با سابقه مبارزاتی آیت الله مصباح به کتاب معتبر مرکز اسناد در باره ایشان مراجعه شود) اما جالب تر از همه پاسخ مظلومانه خود استاد مصباح به این شبهه بود: «حالا من باید بیایم، در بوق بکنم که آقا ما چه مبارزاتی کرده ایم!... مسائل بسیاری بوده که من تا حالا ضرورتی ندیده ام منتشر کنم و الآن هم ضرورتی نمي‌بینم که برای خوش آمد کسانی تبلیغ از خود کنم و تازه مگر بنده از خودم تعریفی کرده ام و مردم را به خودم دعوت کرده ام که کسانی مرا تکذیب مي‌کند؟! آقا! بنده، نه رأی مي‌خواهم تا ریاستی یا وزارتی کنم و نه از کسی مي‌خواهم پشت سر من نماز بخواند...»

متأسفانه تهمت عدم حضور در مبارزات انقلابی، گاهی از سوی افراد به ظاهر موجه؛ ولی بی اطلاع نیز گفته شده است.

هاشم آغاجری: او اصلا اعتقادی به نهضت امام خمینی(ره) نداشت!

«آقای مصباح یزدی تا زمانی که امام زنده بود، حضور چندانی در عرصه فکری و سیاسی نداشتند. ایشان قبل از انقلاب، اصلا اعتقادی به انقلاب و نهضت خمینی نداشتند و بعد هم تا همین چند سال اخیر، اصلا در صحنه‌های جمهوری اسلامی حاضر نبودند، ولی حالا مقدس شده‌اند!» (19 بهمن 78 )

این در حالی است که آغاجری در سال 81 به واسطه توهین به مراجع و اهل بیت به اعدام محکوم شد.

علی اکبر محتشمی: او مخالف مبارزه بود!

علی اکبر محتشمی هم که بعد ها به دلیل عملکردش در فتنه 88 از دبیرخانه حمایت از انتفاضه مردم فلسطین برکنار شد، در آن دوران با بی تقوایی تمام در حمایت از شبهه رفقای سیاسی اش گفت«از بررسی این سابقه بر مي‌آید که جناب مصباح با نهضت و انقلاب و قیام ملت و امام نظر موافق نداشته و همراه نبوده است. آقای مصباح بعد از سرکوب خونین قیام 15 خرداد توسط رژیم شاه، به شدت از جریان مبارزه و نهضت اسلامی سرخورده و مخالف آن شده و ابایی از طرح مخالفت خویش نداشت!»(روزنامه بیان 14 بهمن 78 )

 

بالا گرفتن تهمت ها و نگرانی آیت الله بهجت برای جان آیت الله مصباح

حضرت آیت الله مصباح از شاگردان خاص آیت الله بهجت بودند و در مکتب اخلاقی ایشان جزو ممتازین به شمار مي‌آمدند. در دوران اصلاحات روشنگری‌هاي آیت الله مصباح تا مرز خطر جانی پیش رفت و چنان شد که آیت الله بهجت نگران شده بودند. حجت الاسلام و المسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی از اساتید اخلاق حوزه نقل مي‌کند: «آیت الله بهجت – مدظله العالی- در آن موقع دغدغه جان آیت الله مصباح را داشتند و به ما فرمودند، مواظب ایشان باشید.» (کتاب مصباح دوستان ص 79 )

یک جواب؛ کفایت صدهزار تهمت!

در آن دوران حضرت آیت الله مصباح در مصاحبه با روزنامه کیهان به نکته جالبی اشاره کرده و به مزاح گفتند: «در یک جمله به شما عرض مي‌کنم که ما با بعضی از اشخاص که در جامعه هستند، تقسیم کار کردهایم. ما در زمینه‌هایی حرف خشونت را مي‌زنیم و آن را تأیید مي‌کنیم و آنها عملش را انجام مي‌دهند و متقابلاً؛ آنها تحمل و مدارا را در زبان ترویج مي‌کنند و عمل آن را ما انجام مي‌دهیم. یک همچون تقسیم کاری بین ما و بعضی از افراد انجام گرفته که ان شاءالله مبارک است!»(14 شهریور 1378، روزنامه کیهان)

تاج‌زاده: معتقدان اسلام سلفی – مصباحی ...!

در همین زمینه می‌توان به گفته‌هایی که مصطفی تاج‌زاده اخیراً آنها را در گفت‌وگو با سایت ضد انقلاب کلمه پیرامون علامه مصباح یزدی بیان داشته است نیز اشاره کرد. او در این زمینه با ادامه خط اشاره شده در سال 78 می‌گوید:" البته از معتقدان اسلام سلفی – مصباحی انتظار ندارم که از نظریات و طرح‌هاي اصلاحی استقبال کنند و آن را بدعت ضدانقلابی و ضدنظام نخوانند."

روزنامه جمهوری اسلامی: چرا او رهبری را "تالی تلو معصوم” مي‌داند؟!

روزنامه جمهوری اسلامی نیز بعنوان یک رسانه نزدیک به اصلاح‌طلبان و هاشمی رفسنجانی چندی قبل طی یادداشتی با انتقادات از مواضع نظری آیت‌الله مصباح یزدی در دفاع از مفهوم ولایت فقیه، نوشت: "اینکه عالمی محترم و استادی سرشناس، مثلا قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را بدون امضای ولی فقیه، به صراحت کاغذ‌پاره‌ای بیش نداند! و یا ... اینک به هر دلیل، مثلا به خاطر تبدّل رأی، ولیّ فقیه را ما‌فوق قانون و اختیارات را مطلق بداند، مطلبی است که می‌توان با لحاظ برخی امور، امری طبیعی شمرد و در جای دیگر هم به بررسی آن پرداخت، اما آیا به کار بردن تعابیری چون "تالی تلو معصوم” برای اشخاص محترم دیگر، هرچند هم در نظر ما بزرگ باشند، ایجاد پرسش درباره مقامات حضرات معصومان (ع) نمی‌کند؟ آیا گفته چند روز پیش این استاد محترم، بنابر نقل "خبرگزاری فارس” و دیگر رسانه‌ها، که "باید توجه داشت همانند مقام معظم رهبری (را) به هیچ عنوان نمی‌توان بر روی زمین و آسمان‌ها پیدا کرد، چرا که ایشان نمونه برجسته‌ای از ائمه اطهار (ع) و اجدادشان است و یا این جمله که تنها کسی که می‌توان به آن‌ها (=انبیای الهی) تشبیه کرد امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری است، اگر به ظاهر جملات اخذ شود، قابل قبول و درست است؟ و به مصلحت و منطبق بر اعتقادات جامعه ما می‌باشد؟"

سایت ضد انقلابی جرس: او مهره شاه بود!

در همین زمینه اشاره‌ای به یکی از گزارش‌های سایت ضد انقلاب جرس نیز ضروری می‌نماید که از قول یک فعال فتنه در مقطعی نوشت: "تقصیر از خود ماست. برای چه آیت الله منتظری سالها در حبس بود؟ برای چه الان میرحسین موسوی، همسرش و کروبی که از مهره‌های اصلی امام بودند الان باید در حبس باشند؟ و مصباح یزدی و ... که اصلا پا در انقلاب نگذاشتند و مهره‌های شاه بودند الان تئوریسین‌های انقلاب مي‌شوند و تمام مهره‌های انقلاب مي‌شوند ضد انقلاب!...؟"( گفتنی است معلوم نیست کدام بی خبری از تاریخ انقلاب مي‌تواند زهرا رهنورد و میرحسین موسوی را با سابقه گروهکی شان در قبل از انقلاب به عنوان مهره‌های اصلی امام(ره) بپذیرد و آیت الله مصباح با سوابق مبارزاتی و شاگردی حضرت امام را مهره‌های شاه محسوب نماید)

پاسخی به یک شبهه قدیمی: علی(ع) مصلحت مي‌داند که ابوذر به صراحت فریاد کشد

گاهی اوقات این سوال مطرح مي‌شود که چرا برخی موضع گیری‌ها و افشاگری‌هاي آیت الله مصباح در زمینه‌هایی است که رهبرانقلاب در آن موضع نمي‌گیرند و یا موضع با شدت به نسبت کمتری می‌گیرند؟ مثلا در همین انتخابات اخیر برخی شبهه کرده‌اند که چرا ایشان به این شکل و با این حرارت و شور وارد عرصه معرفی مصداق شده است و شأن ایشان این است که مانند رهبر انقلاب، موضع نگیرد و ...! به اعتقاد من پاسخ این پرسش در پرسش‌هاي دیگری نهفته است که؛ چرا امام خمینی در مورد بنی صدر مثل شهید بهشتی موضع نمي‌گرفت؟ چرا امام خمینی در مورد شریعتی مثل شهید مطهری موضع نمي‌گرفت؟ و چرا حضرت علی(ع) در مورد عثمان مثل ابوذر موضع نمي‌گرفت؟ بازخوانی تاریخ مواجهه جریان حق و جریان باطل ما را با شخصیت‌هايی آشنا مي‌کند که از علم و دانش خود در راه هدف مقدس شبهه زدایی و روشنگری جریان حق استفاده کرده و چه بسا تمام هستی و آبرو و جان خود را در این راه فدا کرده‌اند. در تاریخ معاصر ایران، روشنگری‌هاي شهید مطهری علیه مارکسیست ها، سکولارها، فرقانی‌ها و طرفداران اسلام التقاطی و اسلام منهای روحانیت، بزرگترین مصداق از عالمانی است که در برابر انحرافات، سرمایه علمی خود را همچون سراجی روشنگر، در طبق اخلاص گذاشتند و مي‌گذارند. شاید به این دلیل مي‌توان به این سبک از روشنگری عنوان «شهاب ثاقب» را اطلاق نمود که هم روشنگر است و سوزاننده و نافذ و هم رسوخ کننده. رسوخ افکار شهید مطهری چنان بود که در فتنه هجوم شبهات بهترین دستگاه معرفتی را برای طیف وسیعی از اقشار مردم ـ از دبستان تا اساتید دانشگاه ـ فراهم می‌نمود. و در سوزندگی مکتب شهید مطهری همین نکته بس که ملتقطان تحمل ننموده و ایشان را ترور کردند. تحلیل گران تاریخ صدر اسلام به نکته ای اشاره میکنند که معیاری کلیدی در درک نحوه مدیریتی ولی الهی است. در دوران غصب حکومت الهی و دورانی که انحرافات یکی پس از دیگری به اسلام ناب محمدی حمله ور شده بود،گرچه حضرت امیر المومنین به صرافت و تدبیر در صدد حفاظت از شالوده آموزه‌های دینی بودند اما بنا بر مصلحت جایگاه حساس و ویژه ایشان در میان مسلمانان و دلایل دیگری که به ذهن مي‌رسد و بسیاری دیگر که از دسترس افکار ما کوتاه است، وظیفه صراحت انتقاد از کجروی ها به جناب ابوذر واگذار شده بود.هنگامی که ابوذر استخوان بر سر کعب الاحبارها مي‌کوبید و برسر خلیفه سوم فریاد میزد و در کاخ معاویه او را رسوا مي‌کرد، علی (ع) با تمجید و تکریم‌هاي صریح از ابوذر به طور ضمنی انتقادات و روشنگری‌هاي ایشان را تایید مي‌نمود و خطاب به ابوذر مي‌فرمود: "انک غضبت لله فارج من غضبت له آن القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک" (نهج البلاغه، خطبه 130)

ای اباذر! تو برای خدا خشم گرفتی و پاداش عمل خود را نیز به خدایی که برای او خشم گرفتی امیدوار باش، این مردم (خلیفه و اطرافیانش) از تو برای دنیایشان ترسیدند و تو برای دینت نگران بودی"

در زمان حضرت امام نیز رویکردی مشابه در مقایسه عملکرد امام با روشنگری‌هاي شهید مطهری و شهید بهشتی مشاهده مي‌شد. امروز نیز به همان دلیلی که مصلحت نبود آن زمان شخص حضرت امام(ره) در برابر برخی از انحرافات با صراحت موضع‌گیری کنند و تیغ برنده استدلال و صراحت امثال شهید مطهری ها این وظیفه را به دوش مي‌کشید، احساس مي‌شود به طور مشخص تاییدها و تمجیدهای بی مثال رهبر انقلاب اسلامی از علامه مصباح یزدی در راستای این تحلیل قرار دارد.

هدف قرار دادن "عقبه تئوریک نظام" برای تضعیف بازوی فکری رهبرانقلاب انجام مي‌شود

البته انتخابات بهانه‌ای برای تخریب و هتک مجدد استاد شده است و هجمه دوباره بر علیه آیت الله مصباح برای مقصود بالاتری انجام مي‌شود. به چه دلیل باید چشم برهم گذاریم و معنی برخی گفته‌های خواص را روتوش کنیم؟ مشخص است که هجمه به آیت الله مصباح به مقصود تضعیف شخص رهبری انجام مي‌شود. همه مي‌دانند موضع رهبر عزیز انقلاب نسبت به آیت الله مصباح چیست و برای ابراز مخالفت با برخی تصمیمات رهبری، هجمه به استاد مصباح را دستاویز قرار مي‌دهند. هدف قرار دادن "عقبه تئوریک نظام" برای تضعیف بازوی فکری رهبری انجام مي‌شود. برخی مي‌خواهند در انتخاباتها، علماء وارد نشوند و عمارها روشنگری نکنند. وتیغ برنده استدلال و صراحت آیت الله مصباح از نظر برخی خواص برای فضای سیاسی کشور به مصلحت نیست! بله مظلومیت علامه مصباح این است که سرمایه فقهی و اندیشه اش را به پای " تکلیف" ریخته و ابایی ندارد هم عمار باشد و هم فیلسوف! آیت الله انقلابی ما دوست دارد همچون "سربازی" فدایی رهبر شود:

«بنده صادقانه عرض مي‌كنم. اگر امثال بنده شبانه روز تسبيح دست بگيريم و فقط خدا را شكر كنيم كه خدا چنين رهبري به ما داده والله معتقدم كه از عهده شكر اين نعمت بر نمي آييم. نمي‌توانيم درك كنيم كه خدا چه نعمت بزرگي به ما داده است. كه اين خصوصيت ها را در يك شخص جمع كرده است. امروز پرچم دار حمايت از دين، رواج اسلام و تشيَع، تقوا و بصيرت، اراده الهي تعلق گرفته كه اين شخصيت عظيم باشد.. رهبر عزيز ما تالي‌تِلو معصوم است...ما باید بدانیم این موقعیّت حسّاسی است و باید رفتاری را انتخاب کنیم که پیش خدا حجّت داشته باشیم که چرا این راه را رفته ایم، چرا گفتیم یا چرا سکوت کرده ایم. بدانیم تأثیری که بر رفتار دیگران مي‌گذارد مسئولیتش با ماست.»(18 آذر 88 : آیت الله مصباح یزدی)

اصلاح‌طلبانی که به آیت الله مصباح توهین مي‌کردند و کسانی که امروز مي‌خواهند دنباله رو آن ها باشند، از این ناراحت‌اند که آیت الله مصباح مروج ولایت فقیه با همان قرائت امام خمینی است:

«اين انقلاب و اين نظام براساس ولايت فقيه به وجود آمد نه اينکه انقلاب ولايت فقيه را بوجود آورد. قانون اساسي براساس ولايت فقيه اعتبار پيدا مي‌کند نه اينکه به او اعتبار مي‌دهد. اگر قانون اساسي را امام امضاء نکرده بود، ارزشي نداشت؛ همان طور که امام فرمود: اگر همه مردم به رئيس جمهوري رأي دهند، امّا ولي فقيه او را نصب نکند، ولو انسان صالح و عادلي باشد، در حکم طاغوت است. چرا؟ براي اينکه خدا بايد حق بدهد و به او اين حق داده نشده است. به عنوان مثال، وقتي اتومبيلي مي‌خواهد مورد معامله قرار بگيرد، تا وقتي مالک معامله را امضاء نکند، خريدار مالک نمي‌شود؛ گرچه گفتگو کرده باشند و بر سر قيمت توافق حاصل شده باشد. در تمام حکم‌ها‌يي که امام و مقام معظم رهبري به رؤساي جمهور دادند، اين مطلب آمده است که: بعد از تنفيذ رأي مردم شما را به رياست جمهوري منصوب کردم. اين مثل «انکحت» در نکاح است. ... در حکومت هم هر کس شرايط حکومت را داشته باشد و کاملاً هم عادل باشد و به فرض، عين يک فقيه جامع الشرايط هم رفتار کند حق حکومت ندارد، تا ولي فقيه بگويد: من به تو اجازه دادم.»(22 مهر 88 :آیت الله مصباح یزدی)

 

چرا مصباح را مطهری زمانه مي‌دانیم؟

جریان‌هاي اجتماعی برای تولّد و آنگاه بالندگی و پویایی لاجرم محتاج نظریه پردازی در مقام فکر هستند؛ بنا به پایه‌های جهان بینی هر جریانی هر یک نامی به این نظریه پردازی مي‌دهد، نظریه پرداز عقیدتی، ایدئولوگ و تئوریسین. نام ها مهم نیست؛ اصل احتیاج هر انقلاب و جریان اجتماعی است به قاموس فکر و اندیشه که پایه‌های فرهنگ عمومی را خواهند ساخت و این فرهنگ است که چون اکسیژن اجازه حیات و ممات جریان‌هاي سیاسی را مي‌دهد. «انقلاب اسلامی ایران» نیز در این مورد تافته جدا بافته نیست و اگر بخواهد پویایی اش را حفظ نماید ناگزیر طیّ فرآیندی غیر ملموس و غیر محسوس فرماندهان عقیدتی خود را خواهد یافت. در این نوشتار سعی شده است به پویش روح "واحد" فرماندهی عقیدتی انقلاب اسلامی بنیشند:

موتور محرّکه انقلاب

در حوزه جامعه شناسی انقلاب‌ها؛ یکی از اساسی ترین سئوال ها این است که یک انقلاب چطور آغاز مي‌شود، چطور حرکت مي‌کند، چطور مي‌زاید و چطور مي‌میرد؟ برخی معتقدند نطفه انقلاب با تولّد یک جهان بینی خاص و سپس یک ایدئولوژی بسته مي‌شود، در گذر زمان با ذخیره شدن انرژی ها برای حاکم کردن این ایدئولوژی در طبقه نخبگانی و گروه‌های مرجع اجتماعی ادامه مي‌دهد و بعد از این فقط جای خالی یک کاتالیزور باقی مي‌ماند، این کاتالیزور با انباشت احساسات تنفّری توده‌های مردم نسبت به وضع موجود – که براساس کوشش ایدئولوژی جدید ایجاد مي‌شود- در گذر زمان و سپس وقایع هیجانی تأمین مي‌شود؛ در این مرحله فقط کافیست رهبر یا رهبرانی با درایت پیدا شوند تا موج عظیم توده‌های مردمی را برای حاکم شدن ایدئولوژی آرمانی ملّت سازماندهی کنند. پیدایش شگرف انقلاب اسلامي ‌در فرآیند و نه بنیادها شباهت بینابینی به مدل مذکور دارد، امام خمینی (ره) با سکّان داری مرجعیت عامّ ایران خیلی سریع تلاش کرد تا فرهنگ اصیل اسلام، که طیّ قرون متطاول بزرگترین آرمان مردم بوده را بار دیگر احیاء کند و مردم را نسبت به داشته‌هایشان بیدار کند، سپس با بیدار شدن قدرت عقیده و معنویت، تنفّر مردم نسبت به وضعیت موجود هر روزِ روز بیشتر شد تا اینکه چون دریایی موّاج از پس وقایع عدیدۀ سرعت بخش مانند 15 خرداد، 19 دی و 22 بهمن به منصه ظهور رسید. لیکن یک واقعیت غیر قابل کتمان درباره انقلاب اسلامی به موازات رشد نهضت خود را نشان داد، اگر بار اصلی انقلاب فرانسه بر دوش جوانان روشنفکر و دانشگاهی بود، اگر انقلاب بولشویک ها بدست کارگران به مرحله انفجاری رسید، انقلاب ایران با سوار شدن بر گُرده‌های جوانان انقلابی و مسلمان این مرز و بوم به پیروزی رسید. اینکه چرا نقش جوانان در انقلاب اسلامی از همان ابتدا اینچنین پُر رنگ بود و حالا نیز به گواه رهبر معظّم انقلاب اسلامی همانقدر - بلکه شاید بیشتر- پُر رنگ است بر مي‌گردد به ذات انقلاب ما که هویّتی اسلامی دارد. چون جوانان عموماً دارای روحیّاتی صیقل خورده تر و روحانی تر هستند بیشتر مي‌توانند بار سنگین و طاقت فرسای این حرکت عظیم خدایی را به پیش برند. بنابراین موتور محرّکه انقلاب اسلامی جوانان هستند که سعی مي‌کنند با عملی نمودن منویّات امام بر استحکام انقلاب بیفزایند. با کشف اهمیّت جوانان دو گروه مرجع جامعه اسلامی ایران: طلّاب و دانشجویان؛ از جایگاه خطیر فرماندهان عقیدتی انقلاب نیز پرده برداری مي‌شود.

آن «مطهری»، این «مطهری»

برای تجمیع انرژی جوانان در راه انقلاب اسلامی به یک وسیله حیاتی احتیاج است، چه کسی قرار است جوانان را تربیت کند، به شبهات آنان درباره عقاید اصیل اسلام پاسخ دهد، از التقاطات جلوگیری به عمل آورد و مداماً آنان را با قلبی مطمئن نسبت به امام برای انقلاب سر خط نگه دارد؟ بی شک امام با توجه به جایگاهش و البته امکان زمانی بهتر است چنین وظیفه ای را تا حدودی به امنای خویش محوّل کند. لذا فرماندهانی باید باشند که در ارتباط تنگاتنگ با جوانان انقلابی و مسلمان بطور مستمر چشمه نشر معارف انقلاب را در این قشر تنظیم کنند. ضمن اینکه باید بدانیم بسیاری از دعواهای سیاسی و عقیدتی در جامعه ابتدائاً در گروه‌های مرجع تست مي‌شود و به همین دلیل است که کسانی چون شهید «مطهری» خیلی زودتر از مابقی رهبران انقلاب نسبت به خطرها دست به آینده پژوهی مي‌زنند و از قضاء اغلب درست مي‌گویند. بنابراین وجود چنین رهبران عقیدتی برای انقلابی از جنس اسلام مبرم و یک نیاز حیاتی و اولیّه است. در امتداد همین ضرورت مشخص مي‌شود اگر کسی توسّط امام انقلاب به عنوان جانشین در یک گروه مرجع تعیین مي‌شود تا چه حدّ به لحاظ عقیدتی- سیاسی به امام نزدیک است و به عبارت بهتر جزء وثیق ترین یاران انقلاب است. این رهبران عقیدتی باید از نظر مشرب عقیدتی با تفکّرات امام تطابق حداکثری و حتی قریب به صد درصدی داشته باشند چرا که در غیر اینصورت مقدّمات شکل گیری یک نحله التقاطی را ناخواسته فراهم خواهند آورد. اینجاست که مي‌توان فهمید جمله حضرت امام خمینی (ره) درباره اینکه تمام کتب شهید «مرتضی مطهری» بدون استثناء تأیید و ضروری است تا چه میزان راهگشاست. همینطور مشخّص مي‌شود وقتی رهبر معظّم انقلاب اسلامي‌کسانی چون آیت الله «مصباح یزدی» را عقبه تئوریک نظام مي‌نامند، یعنی چه؟ اینکه استاد «مطهری» و استاد «مصباح یزدی» رسالت تنظیم معارف انقلاب بین جوانان را بر دوش مي‌گیرند و توسط ولی فقیه زمان تأیید مي‌شوند، به خودی خود افتخاری بزرگ به نظر مي‌رسد که نباید به راحتی از آن گذر کرد و در فهوای کلام نشان دهنده نزدیکی این دو تن به ولی فقیه زمان است. شهید «مطهری» و آیت الله «مصباح یزدی» هر دو در زمان خود فرماندهان عقیدتی انقلابند که توسط رهبران انقلاب عامّاً و گاهی بصورت خاصّه نصب شده‌اند؛ لذا بیراهه نیست اگر روح فرماندهی عقیدتی انقلاب را واحد پنداشت چرا که آیت الله «مصباح یزدی» قرائتی کاملاً خالص و ناب از اسلام بدست مي‌دهند و چون عقاید اسلام غیر قابل تبدیل است باید بدون اغماض ایشان را «مطهری زمان» نامید؛ چرا که هر دو یک کارکرد مشخص و واحد دارند.

 

«مطهری» ها و یک عُمر مبارزه با التقاط

نکته دیگر درباره هویّت و شاکله سازنده این فرماندهی عقیدتی بر مي‌گردد به خاستگاه آنان، نگاهی به زندگی شهید «مطهری» ها نشان مي‌دهد بزرگترین دغدغه فکری هر دو قبل و بعد از انقلاب اسلامی "بسط عقیدتی اسلام" در جامعه بوده است و البته آیت الله «مصباح یزدی» خود چندین مرتبه شخصاً به این امر صحه گذاشته‌اند. فرمانده عقیدتی باید به مبانی و اصول عقاید چیره باشد، عرفان و اخلاق ناب اسلام را درک کند، به فلسفه اسلامی احاطه علمی داشته باشد، مکاتب جدید فکری و فلسفی را عمیقاً بشناسد؛ تا بتواند در مقام عمل نقاط التقاطی تفکراتی که به نام اسلام ترویج مي‌شوند را بشناسد و علیه آنان اقامه دعوی کند. از این جهت مشاهده مي‌شود هر دو فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی سالیان سال را با معارف اصیل اسلام زیسته‌اند و هیچگاه حتی در

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : پیوند اصلاح‌ طلبان آمریکایی, یاران رفسنجانی, تخریب علامه مصباح‌, علل ورود مصباح به انتخابات, ,