1- رسول خدا(ص) از آخرين سفر حج خود- حجه الوداع- به مدينه بازمي گردد. جماعت انبوهي از مسلمانان حج گزار ايشان را همراهي مي كنند. جمعيت به منطقه «جحفه» رسيده است. رسول خدا(ص) به گونه اي غيرمنتظره، در كنار بركه اي خشك- غديرخم- توقف مي كنند. از اين نقطه راه كاروانيان كه عازم مناطق مختلف هستند، از هم جدا مي شود. آنها كه نزديكتر ايستاده اند از حالات رسول خدا(ص) احساس مي كنند كه آيه اي نازل شده و دستور تازه اي رسيده است. پيامبر(ص) ندا مي دهند كه جلوتر رفته ها بازگردند و برجاي بمانند تا آنان كه نرسيده اند نيز از راه برسند. خدايش فرموده است «اي پيامبر! آنچه از خدا بر تو نازل شده است را اعلام كن! كه اگر چنين نكني، رسالت خود را انجام نداده اي». جماعت به حيرت فرو مي روند. بعد از آن همه مرارت ها، جنگ با دشمنان، آزار و اذيت ديدن ها، ايمان آوردن فوج فوج انسان ها و نهايتا استقرار دين حنيف خدا، ديگر چه چيزي بايد ابلاغ شود كه اگر نشود، گويي رسول خدا(ص) رسالت خود را به انجام نرسانده است؟! موضوع تازه، به يقين، يكي از احكام عبادات شخصي و فردي و امثال آن نيست، بايد بسيار فراتر از آن باشد كه بدون آن، رسالت رسول خدا(ص) انجام نگرفته است!
2- در گرماگرم جنگ احد، هنگامي كه شايعه شهادت رسول خدا(ص) بر زبان ها افتاد، جماعتي از مسلمانان كه در غروب عمر رسول خدا(ص)، پايان عمر اسلام و آنچه را كه او آورده بود، مي ديدند، دست از كارزار كشيدند و از ميدان نبرد بيرون خزيدند، با دلشوره اي دل آزار از سرانجام و عاقبت كار. در آن بحبوحه، خداي مهربان به كلامي از وحي كه خالي از ملامت نيز نبود، آنان را دلداري داده و فرمود؛ «محمد(ص) رسول خداست و پيش از او نيز پيامبراني بوده اند، اگر رحلت كند يا به شهادت برسد، آيا به گذشته ها بازمي گرديد؟» 144 آل عمران. در پي اين پيام، دل ها آرام گرفت، مؤمنان پيشاني شكر بر زمين سائيدند و سرانگشت ملامت به دندان گزيدند كه چرا از اين نكته غافل بوده اند.
مدت ها پيش از آن هم، اشراف حجاز كه با ظهور اسلام، حاكميت اشرافي و سلطه جبارانه خود بر مردم مظلوم آن سامان را از دست داده بودند، اين خيال خام را در ذهن خود مي پروراندند كه محمد(ص) فرزند پسر ندارد و بي «عقبه» و «ابتر» است، از اين روي وقتي رخت از دنيا برمي بندد، آنچه با خود آورده هم روي به افول مي گذارد. در آن هنگام نيز خداي مهربان و منان، مومنان را به «كوثر» بشارت داده و خطاب به رسول خود فرموده بود «ان شانئك هوالابتر... دشمن تو بي دنباله و بي عقبه است».
3- اواخر سال 1360- 1981- كتابي با عنوان «دين و سياست» به سه زبان فارسي، انگليسي و عربي در آمريكا به چاپ رسيده و يكي از دوستان نسخه اي از آن را براي شوراي فرماندهي سپاه فرستاده بود. مدتي بعد نسخه هاي انگليسي و عربي اين كتاب نيز با تيراژي قابل توجه در كشورهاي اسلامي منطقه توزيع شد. از سردبيران چند روزنامه نسبتا مطرح و پرتيراژ در پاكستان، اندونزي و برخي كشورهاي عربي خواسته شده بود ضمن معرفي كتاب، چكيده اي از مطالب آن را در روزنامه تحت مسئوليت خود به دست چاپ بسپارند. اصرار نويسنده كتاب بر ضرورت جدايي دين از سياست بود و استدلال ها، همان دلايل دم دستي و بي پايه اي بود كه طرفداران اين نظريه طي ساليان متمادي به آن استناد مي كردند. اما در بخشي از اين كتاب به نقل از يك پژوهشگر شرق شناس آمريكايي به نكته اي اشاره شده بود كه با موضوع اين نوشته ارتباط مستقيم دارد و مصداق بارز اين كلام كه؛ «الفضل ما شهد به الاعداء. فضل و كمال آن است كه دشمنان نيز به آن گواهي دهند». مضمون آنچه به نقل از شرق شناس آمريكايي آمده بود اين است؛
«وقتي بر ضرورت جدايي دين از سياست تاكيد مي شود و اين نظريه مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد، نه فقط عامه مردم بلكه همه صاحبنظران نيز چنين تصور مي كنند كه منظور از جدايي دين و سياست، همزيستي مسالمت آميز «دين» با «سياست» است و اين كه هر يك از آنها در حوزه و بستر مربوط به خود قرار گرفته و در امور يكديگر دخالت نكنند. يعني «قيصر» پادشاهي كند و «پاپ» به امور ديني مردم بپردازد. پيدايش اين تصور اگرچه در اروپاي بعد از «رنسانس» و عبور از «قرون وسطي» به علت ساختار «مسيحيت» چندان دور از انتظار نبوده است ولي «اسلام» ماهيت ديگري دارد و هنگامي كه بر جدايي دين از سياست تاكيد مي شود، منظور آن است كه «دين» به نفع «سياست» خودكشي كند و از صحنه زندگي انسان ها بيرون برود...»
وي در توضيح اين برداشت خود از جدايي دين و سياست مي گويد «دين و مخصوصاً دين اسلام درباره مسائل اجتماعي و سياسي جامعه ساكت و بي نظر نيست، بلكه در اين عرصه، صاحب نظر و دستور العمل است. آموزه هاي سياسي و اجتماعي اسلام بارها بيشتر و انبوه تر از آموزه هاي مربوط به عبادات شخصي مسلمانان است، بنابراين عرصه سياست، فقط جاي يكي از دو مقوله «دين» و «سياست» است و مفهوم واقعي جدايي دين از سياست كه ما خواستار آن هستيم، خودكشي كردن دين به نفع سياست است.» و اما، همين شرق شناس آمريكايي در كتاب ياد شده مي گويد؛ «فقط خميني به اين نكته پي برده و مي داند كه معناي واقعي جدايي دين از سياست، خودكشي دين و حذف آن از زندگي انسان هاست».
4- امام راحل ما (ره) در باره «غدير» مي فرمايند؛ «ولايتي كه در حديث غدير آمده است به معناي حكومت است، نه به معناي مقام معنوي... زنده نگه داشتن اين عيد نه براي اين است كه چراغاني بشود و قصيده خواني بشود و مداحي بشود، اينها خوب است، اما مسئله اين نيست. مسئله اين است كه به ما ياد بدهند كه غدير منحصر به آن زمان نيست، غدير در همه اعصار بايد باشد و روشي كه حضرت امير عليه السلام در حكومت در پيش گرفته است بايد روش ملت ها و دست اندركاران باشد. قضيه غدير، قضيه جعل- تشكيل- حكومت است. اين است كه قابل نصب است و الا مقامات معنوي قابل نصب نيست.»
5- و حالا، جماعت حج گزار در بازگشت از حجه الوداع، در اطراف بركه ايستاده اند و در انتظار شنيدن پيامي كه قرار است رسول خدا(ص) اعلام كند، اين پا و آن پا مي كنند، اينجا منطقه اي خشك و بي آب است و معمولا هيچ كارواني در اين نقطه منزل نمي كند. كم كم، جلوتر رفته ها بازمي گردند و عقب تر مانده ها، از راه مي رسند. به دستور پيامبرخدا(ص) جهاز شتران را روي هم مي گذارند و چيزي به بلنداي يك منبر مي سازند. رسول خدا(ص) بر فراز منبر مي رود، دست علي(ع) را در دست دارد. علي(ع) را همه مي شناسند، نيازي به معرفي ندارد. پيامبر اكرم(ص) ندا برمي دارد و افرادي كه با فاصله از هم در ميان جمعيت ايستاده اند صداي پيامبرخدا(ص) را به گوش آنان كه دورتر ايستاده اند، مي رسانند. «هر كه مرا مولاي خويش مي داند، پس از من، علي مولاي اوست»... غريو شادي از جمعيت برمي خيزد، وعده خدا راست بود، دشمنان رسول خدا(ص) بي عقبه اند، رفتن رسول خدا(ص) و محروم شدن از وحي اگرچه سخت و ناگوار است، اما، با رحلت او، اسلام عزيز مي ماند. آخر، بدون برقراري حكومتي كه ولي خدا بر آن حاكم باشد، آموزه هاي حيات آفرين اسلام چگونه مي تواند از عرصه نظر به ميدان عمل وارد شود؟!
بدون برپايي حكومت اسلامي، باز هم، «اسلام» همان نسخه شفابخش است كه بود. اما «شفا» بدون عمل به نسخه شفابخش ناممكن است. اگر حكومتي كه حاكمي «عالم» و «عادل» بر تارك آن نشسته است، در ميان نباشد، چگونه مي توان «بايد»ها را از چنگ اندازي آنان كه نمي پسندند بيرون آورد و «نبايد»ها را از دست اندازي نابكاران بدخواه دور داشت؟
6- انبوه جمعيتي كه در غديرخم گرد آمده اند، با اشاره رسول خدا(ص) سكوت مي كنند. پيامبر اكرم(ص) سخن ديگري براي گفتن دارند. بعد از انتصاب ولي امر خويش و معرفي او به مردم، ديگر چه سخني در ميان است؟ رسول خدا(ص)، ادامه آياتي كه به ايشان وحي شده است را اعلام مي فرمايند؛
«امروز كافران از «زوال» دين شما نااميد شدند، بنابراين از آنها بيم نداشته باشيد، بلكه از «نافرماني» من بترسيد. امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و پذيرفتم كه اسلام دين شما باشد.»
7- امام راحل(ره) مي فرمود دوسوم فقه، سياسيات و اجتماعيات است و فقط يك سوم آن به امور شخصي و تكاليف فردي اختصاص دارد. اين واقعيت با مروري گذرا بر آموزه هاي اسلامي نيز به آساني قابل درك است. باز هم، حضرت امام(ره) مي فرمودند، «ولايت فقيه» ادامه ولايت رسول خدا(ص) و ائمه اطهار عليهم السلام است و ضرورت آن از جمله امور بديهي است كه تصور آن باعث تصديق خواهد بود. با اين توضيح ساده و خالي از ابهام كه؛ قوانين «اسلام» براي پياده شدن است و اجراي آن نياز به حكومت دارد. در رأس اين حكومت بايد كسي باشد كه اولا؛ از قوانين اسلامي به خوبي آگاه باشد(فقيه)، اما علم و آگاهي به تنهايي كافي نيست و كم نبوده و نيستند عالماني كه از حق عدول كرده اند. بنابراين، حاكم اسلامي بايد علاوه بر آگاهي دقيق از قوانين اسلامي، «عادل» نيز باشد. سپردن زمام جامعه اسلامي به دست «فقيه عادل» همان «ولايت فقيه» است بنابراين به آساني مي توان نتيجه گرفت، كساني كه
با اصل «ولايت فقيه» مخالفت مي كنند، چه بخواهند و بدانند و چه نخواهند و ندانند، با «اسلام» مخالفت كرده اند. چرا كه در خوشبينانه ترين حالت- بخوانيد ساده لوحانه ترين برداشت- با پياده شدن آموزه هاي اسلامي مخالفت ورزيده اند! كه گونه اي ديگر از مخالفت با اسلام است. آنهايي كه تشكيل حكومت اسلامي قبل از ظهور حضرت بقيه الله-ارواحنالتراب مقدمه الفداء- را نفي مي كنند نيز، اگر ريگي در كفش نداشته باشند- كه برخي از آنها دارند- بي آن كه متوجه باشند، معتقد به تعطيلي قوانين اسلامي هستند! و... آيا حالت ديگري هم قابل تصور است؟! به يقين پاسخ منفي است.
حضرت امام(ره) طي سخناني كه به مناسبت عيد غدير در جمع مسئولان و كارگزاران نظام ايراد فرموده اند- شهريور56- بعد از استدلالي روشن و خالي از ابهام نتيجه مي گيرند؛
«اين بازيگرها آمدند و اين طور كردند كه ماها هم باورمان آمده بودكه دين چكار دارد به سياست، سياست مال امپراتورها. اين معنايش اين است كه تخطئه كنيم خدا را و رسول خدا را و اميرالمومنين را، براي اين كه حكومت سياست است، حكومت كه دعا خواندن نيست، حكومت كه نماز نيست، حكومت روزه نيست. حكومت، حكومت عدل، اسباب اين مي شود كه اينها اقامه بشود، اما خود حكومت يك دستگاه سياسي است. آن كه مي گويد دين از سياست جداست، تكذيب خدا را كرده است، تكذيب رسول خدا را كرده است، تكذيب ائمه هدي را كرده است.»
عيد غدير بر همگان و مخصوصا مردم شريف ايران اسلامي كه بعد از هزار و چندصد سال، بار ديگر پرچم ولايت را برافراشتند، سقف ظلماني نظام سلطه را شكافتند و طرحي نو بر پايه حاكميت اسلام ناب محمدي(ص) درانداختند، پيشاپيش مبارك باد.
حسين شريعتمداري

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : حجه الوداع, او بود که دید, غدیر خم, سیاست, حکومت, امام, ,