بررسی تفصیلی ماجرای آیت الله مصباح و دکتر شریعتی/2
هماهنگی عمقی و اصولی نظرات شهید بهشتی و آیت‌الله مصباح درباره اشتباهات فکری دکتر شریعتی

 

وحید خضاب: متن حاضر، در اصل یک نوشته ی بلند به هم پیوسته است ولی به دلیل طولانی بودن صلاح دیده شد در چند بخش ولی همزمان منتشر شود. بخش اول را می توانید در اینجا بخوانید. اینک بخش دوم:

 
انتقادات شهید قدوسی (مدیر مدرسه حقانی) از دکتر شریعتی
از دیگر شخصیت هایی که طبق خاطرات و قرائن در می یابیم که او هم جزو منتقدین دکتر شریعتی بوده است، آیت الله شهید قدوسی است. از آنجا که شهید قدوسی مدیر مدرسه حقانی بوده، فهمیدن موضع او از جهاتی، بسیار مهم محسوب می شود. آقای علی جنتی (که خود از شاگردان مدرسه حقانی بوده است) در کتاب خاطراتش می گوید: «به دلیل شور انقلابی ای که در آن زمان ایجاد شده بود، کمتر کسی به انحرافات فکری شریعتی توجه می نمود. ... برخی از مطالب وی صرفا شعارگونه بود از جمله اینکه یک بار دکتر شریعتی درباره ی حق و باطل سخنرانی کرده گفته بود که هابیل سمبل دامداری است و قابیل سمبل کشاورزی [احتمال در چاپ، بین هابیل و قابیل اشتباه شده است] و حرفهای شعارگونه دیگری نیز زده بود که می توانست مبانی انحرافی را برای جوانان پایه ریزی نماید. به یاد دارم که شهید قدوسی، نوار این سخنرانی را به تعدادی از طلبه ها داده و گفته بود که اینها روی زمینه های انحرافی کار می کنند و حوزه های ما باید بتواند پاسخگوی چنین مسائلی باشد.» [16]
 
آیا حضرت علامه که در مدرسه علمیه تحت مدیریت شهید بزرگوار آیت الله قدوسی فعالیت می کرده، کاری جز در راستای تحقق همین آرزوی شهید قدوسی می نموده است؟ آیا این شهید عزیز که حضرت امام پس از شهادت وی در پیامی فرمودند: «شهیدى عزیز که سالیان دراز در خدمت اسلام بود؛ و اخیراً مجاهدات او در راه انقلاب بر همگان روشن است. اینجانب سالیان طولانى از نزدیک با او سابقه داشتم، و آن بزرگوار را به تقوا و حسن عمل و استقامت و مقاومت و تعهد در راه هدف مى‏شناختم» در راستای اهداف مستکبرین و بر خلاف نظر امام در حال حرکت بوده است؟
 
آیا شهید بهشتی به شریعتی انتقادات اساسی نداشت؟
در این بین، شهید مظلوم آیت الله بهشتی، جزو کسانی بود که نظر نسبتا ملایم تری نسبت به مرحوم دکتر داشت. آیت الله بهشتی (که امام او را به تنهایی یک ملت خواندند) ذاتا شخصیتی لیّن و منفتح داشت. از همین رو نسبت به شخصیت های مختلف و جریانات مختلف، برخوردهای ملایم تری داشت. در این مورد خاص یعنی دکتر شریعتی، در عین حال، اینطور نبود که معتقد باشد شریعتی بدون ایراد است، یا حتی ایرادهایش جزئی است، بلکه معتقد بود در عین داشتن این ایرادهای اصولی، می شود از او کماکان استفاده کرد. آیا این نظر شهید عزیز آیت الله بهشتی، صائب بود؟ ممکن است کسانی با مراجعه به آثار دکتر نظر مثبت بدهند و عده ای هم خیر. اما در اصل اینکه در آثار دکتر ایرادات اساسی هست بین هیچ یک از متفکرین طراز اول اسلامی (از آیت الله شهید مطهری گرفته تا شهید عزیز آیت الله بهشتی و از آیت الله خامنه ای گرفته تا حضرت علامه) مطلقا تفاوتی نبود. ببینیم خود شهید بهشتی در این باره چه فرموده اند. حضرتشان در چند سخنرانی مختلف که در قبل و بعد انقلاب ایراد شده و به موضوع مرحوم دکتر شریعتی مرتبط بوده و امروز در کتابی با عنوان «دکتر شریعتی، جستجوگری در مسیر شدن» جمع آوری شده، اینگونه می فرمایند: «[در یک دیدار، خطاب به دکتر شریعتی] گفتم: مسئله این است که در بعضی از سخنرانی ها و نوشته ها چیزهایی هست که به هیچ عنوان قابل دفاع و توجیه نیست. [17] ... مرحوم آقای مطهری، که مکرر با ایشان بر سر کارهای دکتر بحث کرده بودیم، می فرمود: فلانی، من در فلان بخش از نوشته های دکتر، خط تاثیر تفکر دیالکتیکی مادی را می بینم. او ناآگاه و ناخودآگاه دارد بر این خط جلو می رود و این برای جوان های ما که احاطه ی دکتر را ندارند، پر آسیب است. برای خود دکتر نه؛ اما آن جوان ها که آثار او را می خوانند، فکرشان شکل می گیرد. این نقطه نظر ایشان بود. گاهی هم از روی تعهد دینی واقعا ناراحت و عصبانی می شد. گاهی هم، کار ایشان با من به اینجا می رسید که می گفت تو آسان می گیری، چرا در معیارهای مکتبی سخت گیر نیستی؟!در حالی که من در معیارهای مکتبی بسی سخت گیرم. [18] ... من مکرر گفته ام دکتر شریعتی بیش از آن که اندیشمند باشد، شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سلیقه حرف می زند و این بزرگ ترین انحراف و خطای اوست[19] ... به هر حال، این مسئله ای است که من از همان موقع با آن مخالف بودم، نه تنها نسبت به ایشان بلکه نسبت به خودم و نسبت به هر کسی دیگر، درباره اسلام با رأی سخن گفتن گناهی است بزرگ[20]... مگر همین شما دوستان نبودید که من در اولین یا دومین دیدار به شما انتقاد کردم و گفتم چرا در برابر انتقاد منطقی جناب آقای مصباح از کارهای دکتر شریعتی حساسیت بی جا نشان می دهید؟ مگر یادتان رفته؟ این مسئله طرفینی است. [21]
 
... اما گفتم که برداشت خودم را دباره مرحوم دکتر شریعتی بیان کنم. به دکتر شریعتی به سه دید ممکن است نگاه شود:
 
1- محقق جامع الشرايط و واجد حد نصاب همه شرايط لازم براي يك اسلام شناس محقق و صاحب نظر مجتهد كه صلاحيت های علمی موثر را آنچنان كه در حوزه ها معمول است به دست آورده و علاوه بر آن صلاحیت ها، صلاحیت های لازم دیگر را نیز كه محققان حوزه های فعلی معمولاً در حد نصاب از آن برخوردار نیستند كسب كرده و بر آنها افزوده و در نتیجه به نوآوری های محققانه ای توفیق یافته كه از اسلام، شناختی نو و زنده و پاسخگو به نیازهای عصر در عین حال تحقیقی و مستند به دست آورد.
 
این یك نوع دیدن مرحوم دكتر شریعتی است بنده چنین دیدی را به نسبت به ایشان ندارم و نه تنها ندارم بلكه با آشنایی قابل ملاحظه ای كه با خودش و كارهایش دارم این دید را بسیار مبالغه آمیز و نابجا میدانم و رد میكنم. [22]
 
3-الف)كاوشگر و جستجوگری بی آرام كه اسلام را در حد كتاب هایی كه در دهه های اخیر درباره زمینه های گوناگون اسلام و شیعی نوشته شده و سخنرانی هایی كه در این زمینه ایراد شده می شناخته است ... با پیوند ریشه داری كه در دل و احساسش با اسلام و چهره برجسته اسلامی ، بخصوص پیامبران و ائمه سلام الله علیهم اجمعین و قهرمانانی كه شیعه نخستین را تشكیل می دادند داشته بار دیگر به بازشناسی اسلام پرداخته است ... بنده دكتر شریعتی را در این چهره می بینم و اضافه میكنم كه در این بازشناسی خامی های فراوان دارد و كار تحقیقی مستندش از كار قریحه ای و ذوقی اش بسیار كمتر است. من می دانم كه او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی كه می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد ضررها هم زده و یا می زند اما در كنار این ضرر زدنها سودها و جاذبه هایی برای عده زیادی از افراد دختر و پسر جوان به سوی اسلام و تشیع داشته و دارد آیا از این ضرر و سود كدام بیشتر است ؟ نمی دانم. این مسئله به آمارگیری احتیاج دارد در دایره آگاهی من كسانی كه به وسیله كتابها و سخنرانیهای شریعتی با اسلام آشناتر شده اند و به اسلام رو آورده اند فراوانند اما كسانی كه منحرف شده باشند و انحرافشان مستند به این نوشته ها باشد در دایره شناسایی من چندان نیست. ولی این شناسایی من است. ممكن است شناسایی آقای مصباح عكس این باشد. ممكن است شناسایی دوستان دیگر عكس این باشد. این یك جمع بندی وسیع تر است و نمی تواند در دایره شناسایی یك فرد مطرح شود. [23]
 
... مكرر گفته ام و به خود ایشان هم گفتم كه دكتر اصولاً روشت خطاست، روشت نقص دارد، روشت را كامل كن. ولی موضعم این موضع است كه باید از مجموعه كار او بهره برداری كرد. [24]
 
...[خطاب به طلبه های حاضر در جلسه:] اگر خودتان را به اندازه كافی صاحب نظر در مسائل مطرح شده در كتاب های دكتر شریعتی نمی دانید به آقایان هشدار میدهم نه فقط كتاب های او بلكه همه كتاب ها، كتاب های بسیاری از نویسندگان دیگر هم همین طور است كه باید در نقل مطالب آنها برای دیگران خوددار باشید شما حق ندارید همه مطالب دكتر شریعتی را برای همه مردم نقل كنید و خوراك فكری جوان های ما قرار بدهید چنین حقی ندارید چون خطا خیلی زیاد است شما حق ندارید. [25]
 
... دونقددیگر هم بر دكتر بود كه [یکی] نقد بر همان شاعریت و روح حساس اوست یكی پرخاشگری های نابجا و یا بیش از حد به چهره ها در گفته ها و نوشته هایش و دیگری ستایشگری مفرط. انسان در بعضی از نوشته های او می بیند اباذری كه او توصیف میكند انگار یك قدم از محمد بالاتر است. این همانی است كه اول عرض كردم كه دكتر به نظر من بیش از آن كه اندیشمند باشد شاعر بود شاعری بود كه احساس ظریف و لطیف و وسیع و متلاطم با قریحه ای سرشار و ذكاوتی فراوان داشت. [26]
 
مطلب اساسی جناب آقای مصباح در این گفتگو این است كه در این ایام خطری بزرگ اسلام و اصالت نهضت های اسلامی را تهدید میكند و این خطر عبارت است از تحریف تعالیم اسلام در شكل نوآوری و نوپردازی به منظور قابل قبول كردن اسلام برای كسانی كه دستخوش افكار مادی شده اند یا به منظورهای غرض آلوده دیگر. راجع به این مطلب اصلی باید بگویم كه اصل این خطر و مهم بودن و بزرگ بودن این خطر مورد تأیید كامل من هم هست با این تذكر كه این خطر مربوط به امسال و پارسال و چهار پنج سال و هفت هشت سال اخیر نیست. این خطر لااقل در سالهای زندگی من سابقه ای خیلی طولانی داشته است یعنی در عصر ما در این ایامی كه ما پشت سر گذاشتیم سابقه طولانی داشته است. شاهد آن كه خود من در سخنرانی ای كه پانزده سال قبل در جشن مبعث انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد ایراد كردم به طرح همین خطر پرداختم و در آنجا مخصوصاً با صراحت روی دو نوع تحریف و خطر بزرگ تكیه كردم یكی خطر ارتجاعیون و دیگری خطر نوپردازان. با همین تصریح. این سخنرانی در همان سال در سالنامه مكتب تشیع تحت عنوان «مبارزه با تحریف یكی از هدف های بعثت»، چاپ شد كه دوستان می توانند سالنامه آن سال را پیدا كنند. [27]
 
... دكتر شریعتی از دید من یك محقق جامع الشرایط و جامع الاطراف در زمینه مسائل اسلامی كه دارای صلاحیت های فنی لازم برای اظهار نظر درباره مسائل اسلامی و فهم صحیح كتاب و سنت باشد نیست او آشنا به معارف زمان و زبان زمان هست ولی آشنایی اش با معارف اسلام در حد یك جستجوگری است كه خواسته به اسلام بازگردد با سرمایه ای غیر كافی از نظر معارف تحقیقی اسلامی از نظر صلاحیت های لازم برای یك نوآور اسلامی[28] ... در نوشته های او و سخنرانی های او و افکار او، حتی اشتباه فهمی های «کلی» وجود دارد[29].
 
.. از آنجا كه دكتر یك پویش و یك حركت بود ، طبیعی است كه در اندیشه ها و كارهایش موارد متعددی وجود داشته باشد كه از دیدگاه صاحب نظران اسلامی مردود بود یا حتی پایه های اصیلی نداشت به همین دلیل هم در موارد زیاد حساسیت هایی در برابر گفته ها و نوشته هایش به وجود می آمد البته نه از جانب كسانی كه نگرش سطحی نسبت به اسلام دارند بلكه از جانب صاحب نظران ژرف نگر اسلام. [30]
 
... دكتر در بعضی از برداشت هایش از آیات قرآن و روایات شیوه ای را دنبال میكرد كه ما آن شیوه را شیوه اصحاب رأی میگوییم یعنی شیوه كسانی كه می كوشند تا یك عبارت را مطابق با اندیشه دلخواهشان معنی بكنند این شیوه شیوه پرآسیب و خطری است. در قسمتی از نوشته های دكتر كه سالها پیش مطالعه میكردم در حاشیه آنها از این یادداشتها به طور مكرر نوشته ام كه دكتر در اینجا یك اندیشه ای را دوست داشته دلش می خواسته كه این اندیشه اندیشه مستند اسلامی باشد بعد رفته و این آیات یا روایات را پیدا كرده و خواسته آنها را طوری معنا كند كه سند اسلامی اندیشه های دلخواه خودش باشد ما به طور كلی این شیوه را شیوه صحیحی نمی دانیم. [31] ... در مواردی متأسفانه سالها فاصله شده و نمونه هایش یادم نیست اما در آن كتاب یادداشت كرده ام به نظر می رسید كه دكتر این طور باشد در دیدارهای مأنوس كننده ای كه گه گاه با مرحوم دكتر شریعتی داشتیم این نكات را با صداقت و صراحت برادرانه با ایشان در میان گذاشتم و در ایشان هم مقاومتی ندیدیم برعكس آنچه در مورد او میگویند كه یك دنده بود و روی آرای خود پافشاری میكرد. یادم می آید كه یك بار مفصل با ایشان صحبت كردم و ایشان پذیرا بودند برادر عزیزمان آقای خامنه ای در مورد دیگری نقل كردند كه درباره موضوعی با دكتر بحث كردند و ایشان پذیرا بودند. [32]
 
... بنابراین كسانی كه آثار دكتر را مطالعه می كنند لازم است به این نكته توجه داشته باشند كه دكتر در موارد متعدد روی ذوق و قریحه خودش به برداشتی می رسید كه آسیب و زیان همراه دارد. [33]
 
... برحسب برخوردهایی كه داشتیم و تا حدی كه شنیده و یا نوشته هایش را خوانده ام دكتر همواره رو به اصالت اسلامی پیش می رفت یعنی هرچه جلو می رفت به اصالت اسلامی نزدیك تر می شد.» [34]
 
اختلاف نظر درباره دکتر در عین توافق اصولی درباره او!
 
همچنانکه دیدیم شهید بهشتی هم ایرادها و حتی ایرادهای اساسی دکتر را می پذیرفت و از آن بالاتر به طلبه های مخاطبش درباره انتقال دادن مطلق افکار دکتر به مردم هشدار جدی می داد، منتهی تفاوتش با آیت الله مصباح در این بود (و برخی بزرگان دیگر هم عینا مانند شهید بهشتی همین تفاوت را با حضرت علامه داشتند) که شهید بهشتی می گفت شریعتی در عین داشتن ایراد، اولا حسن نیت دارد و خطایش را می پذیرد، ثانیا نکات مثبت علمی و عینی (یعنی در مسیر نهضت) دارد و ثالثا اینکه در کل رو به اصلاح حرکت می کرده است.
 
اما حالا اگر کسی بنا به تجربه و برخورد شخصی اش با دکتر، مورد اول را قبول نداشت و در مورد دوم هم معتقد بود که ایرادات دکتر به حدی عمیق است که حتی منتهیِ به عقاید ضد اسلامی در کسانی می شود و در مسیر نهضت هم در عین انگیزانندگی، موجب سست شدن پایه های اسلامی اصیل آن می شود، آیا این شخص را باید تکفیر کنیم؟ یا آنکه بگوییم اختلافی علمی بین دو یا چند عالم جلیل القدر متقی بوده که للمصیب اجران و للمخطئ اجر واحد؟ و البته آیا در کنار اینها نمی توانیم با رجوع به آثار خود مرحوم شریعتی و خواندن استدلال های طرفین، به قضاوتی در این باب دست یابیم؟
 
برخی انحرافات اساسی آثار مرحوم دکتر شریعتی
 
در اینجا مجبوریم-در عین ناراحتی عمیق- برخی از آثار مرحوم دکتر شریعتی را نقل کنیم تا معلوم شود اگر کسی تفکرات ایشان را خطری عظیم برای نهضت می دانست، آیا تنها به این نگاه می کرد که دکتر ریشش را می تراشد و یا حتی به این نگاه می کرد که دکتر به بزرگان تشیع خدشه های جدی وارد می کند یا آنکه مسئله عمیق تر از اینها بود.
 
از جمله موارد مهمی که وجود داشت این بود که دکتر به عنوان یک دستگاه تحلیلی(دقت کنید، نه به عنوان یک تحلیل مصداقی صحیح یا غلط، بلکه به عنوان یک دستگاه تحلیلی که هر داده ای باید در آن تحلیل شود) مخاطبان را نسبت به اسلام شناسان اصیل بدبین می کرد. البته عده ای می گویند دکتر به نفع روحانیت هم حرف های فراوانی دارد و راست می گویند. اما مسئله اینجاست که دکتر خدشه را به عنوان یک دستگاه تحلیلی عرضه می کرد و نوع اسلام شناسی حوزویان (یعنی فقاهتی برخورد کردن) را زیر سؤال می برد و در مقابل، به تمجید موردی یا عملی از آنان می پرداخت. خال مهرویان سیاه و دانه ی فلفل، سیاه/ هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟
 
از دیگر موارد مهم اینکه دکتر در برخی مسائل حیاتی و اساسی دین اسلام، مانند توحید یا معاد نظراتی داشت که واقعا خیلی سخت است کسی بتواند آن ها را حمل به صحت یا توجیه کند یا دستکم انحرافی و خطرناک بودن آن را نادیده بگیرد. (بنده شخصا این تلاش را کردم، ولی نتوانستم!) در اینجا به چند نمونه درباره بحث آخرت اکتفا می کنیم:
 
مرحوم دکتر شریعتی در نمایشنامه حر می نویسد: «عمر بن سعد و حر هر دو در یک پایگاه اجتماعی اند و با یک وابستگی سیاسی و حتی با یک گرایش روحی و تلقی فکری از مسئله، و راه را از کاخ یزید تا یک گامی قتل حسین با هم آمده اند و هر دو از جلاد شدن نیز کراهت دارند و پیش از آنکه جنگ در بیرون آغاز شود در درونشان بر پا شده است. جنگ خدا و طاغوت، تقوی و فجور، ایده و ماده، دنیا و آخرت...» سپس در پاورقی نوشته است: «در این زمینه ی انسانی است که این مفاهیم و این رابطه ها، تضادها و قضاوت ها معنی می شود و معنیِ درست. نه آنچنان که فیلسوفان و متکلمان و علمای الهی با زبان فلسفی و به عنوان واقعیات علمیِ عینی از آن سخن می گویند و در نتیجه عالی ترین ارزش های مترقی و سازنده ی انسانی به مجموعه ای از خیالات و خرافات بدل می شوند.» [35]
 
مرحوم دکتر در کتاب «اسلام شناسی» اش نیز چنین آورده است: «در قرآن، این جهان و آن جهان، جهان مادی و جهان معنوی، جهان طبیعت و جهان مجردات وجود ندارد. «دنیا» و «آخرت» به این معنی که دیواری باشد، این طرفش که ما هستیم دنیا، آن طرف دیگر که آنها هستند آخرت، وجود ندارد. «دنیا »یک صفت است، صفت تفضیلی است. اسم جغرافیا و مکان نیست، اسم جایی نیست، بلکه «دنیا» یک صفت است به معنای پست ترین، و نزدیک ترین و کوچکترین و حقیرترین. و «آخرت» هم اسم مکان جغرافیایی خاصی نیست. «آخرت» آن چیزی است که ماوراء «دنیا» است. هرکسی که نزدیک بین، پست بین و خودبین باشد و همه مسائل را به صورت مسائل روزمره و دم غنیمتی، حریصانه و خودخواهانه تلقی کند بینشی دنیایی دارد و زندگیش «دنیا »است ولو «نماز» باشد. و کسی که «آخرت» و هدفی بزرگ تر از منافع شخصی و بالاتر از «من» و منافع و خودخواهی های مادی و معنویِ «من» را می بیند و این ها را فدای تحقق هدف های عالی تر و بالاتر می کند این «آخرت» است. و در یک توجیه دیگر اگر همه پدیده های عالم و همه چیز را از اقتصاد گرفته تا مسائل اجتماعی و حتی مسائل دینی و معنوی و انسانی، از دیگران و دیگرها به طرف خودم می کشم این «دنیا» است و اگر همه چیزها را از خودم به طرف دیگران تفسیر و احساس می کنم «آخرت» است ولو «نان» باشد.» [36]
 
مرحوم دکتر شریعتی در همین کتاب اسلام شناسی در بحث از فلسفه اخلاق هم باز به این موضوع برگشته و چنین می آورد: «بحث دنیا و آخرت در مذهب ما، تعبیری است از بحث تصادم «سود» و «ارزش» در انسان شناسی جدید و اخلاق. امروز بر خلاف آنچه در ذهن عموم است، مکان جغرافیایی خاص و مشخص به نام «دنیا» و «آخرت» نیست. دنیا یک صفت است و آخرت، نوعی مرحله و بینش و تلقی و برداشت. یعنی این شیء واحد در نوعی ارتباط خاص با من پدیده ای دنیایی می شود و در رابطه ای عکس، پدیده ای آخرتی.» [37]
 
دکتر شریعتی در کتاب کویر هم درباره همین موضوع چنین نوشته است: «مذهب تلاش انسانی است به «هست آلوده» تا خود را پاک سازد و از خاک به خدا بازگردد؛ طبیعت و حیات را که «دنیا» می بیند، «قداست» بخشد و «اخری» کند.» و در پاورقی در توضیح این مطلب نوشته است: «دنیا و اخری دو صفت است، نه اسم دو اقلیم جغرافیایی مشخص و همسایه. هرچه پست است و زشت و اندک و فاقد روح تعالی و معنا و آلوده ابتذال، دنیاست و آنچه خوب و جاوید و مملو از حقیقت و معنی و علو و جلال، اخری است.هرچه نزدیک است و دم دست و نازل و «سودمند» دنیا، و آنچه برتر و دورتر و متعالی و «ارزشمند»، اخری.» [38]
 
این نمونه ها درباره موضوع آخرت بود. از این قبیل نوشته ها بعضا در آثار مرحوم شریعتی درباره موضوعات اساسی دیگر چون توحید یا شفاعت هم یافت می شد و همین باعث می شد برخی افراد بگویند دکتر ولو شخصا انسان مسلمان معتقدی باشد، در نوشته هایش چیزهایی هست که بداند یا نداند، بخواهد یا نخواهد، با مسائل اساسی اسلام مخالف است و وقتی این چیزها در ذهن مردم به عنوان اسلام شناسی جا افتاد، بیرون کردن آن دیگر کار یک روز و دو روز نیست و اگر کسی با این چیزها جذب اسلام شده باشد، بعید نیست وقتی با اسلام اصیل مواجه می شود بگوید این اسلام ارزانی خودتان!
 
دلیل اینکه شهید بهشتی این برخورد را می کرد چه بود؟/دو نمونه از این قبیل برخوردهای شهید بهشتی
 
در اینجا ممکن است این سؤال پیش بیاید که با وجود این مسائل، چطور شهید بهشتی باز هم از نقاط مثبت دکتر سخن می گفت؟
 
جوابی که به ذهن این کمترین می رسد این است که اولا شهید بهشتی (و برخی بزرگان دیگر) همانطور که گفتیم واقف به این قبیل مسائل در آثار دکتر بودند و صریحا از آن یاد می کردند منتهی با توجه به حسن ظنی که به شخص دکتر داشتند، این مسائل را قابل اصلاح می دانستند و ثانیا در برخی موارد معتقد بودند برداشت دیگران از این حرف درست نیست و بعید است دکتر منظورش فلان چیز انحرافی بوده باشد و ثالثا باید بالاخره این نکته را فراموش نکرد، که خداوند بعضی افراد را در آینده نگری و دقت و یا دستکم در حساسیت بر روی برخی مرزهای ایدئولوژیک بر برخی دیگر برتری داده و این از حکمت بالغه پروردگار ناشی شده و ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء.
 
درباره شخص شهید بهشتی، و اینکه بعضا حمل به صحت کردنهایش(که برخاسته از روح بلند و عاطفه ی عمیق و ذهن لطیف و البته جوّال حضرتش بود) در برخی موارد دیگر جز موضوع شریعتی هم نمود داشت، کما اینکه در کلام مبارک خود ایشان دیدیم که اعتراض شهید بهشتی در این باب را نقل فرموده بودند.
 
در اینجا فقط برای روشن شدن بحث (و البته با ابراز ناراحتی عمیق نسبت به کسانی که ما را مجبور به ورود به این حوزه های شدیدا ناخوشایند کردند) مجبوریم دو نمونه (یکی فکری و یکی سیاسی) از این قبیل نمونه ها را از شهید عزیز آیت الله بهشتی نقل کنیم:
 
مورد اول بر می گرد به کتاب «توحید» نوشته روحانی مشهدی جوانی با نام آشوری. انحرافات عجیب و غریب بنیانی این کتاب را بسیاری علما تذکر داده اند و نویسنده ی بد عاقبتش هم نهایتا به اتهام ارتداد اعدام شد. حضرت علامه مصباح یزدی در جایی به مناسبت بحثی، اشاره ای هم به این کتاب کرده و درباره آن گفته اند: «[آشوری] حتی در كتاب «توحید» نوشت: "ماتریالیسم فلسفی اشكالی ندارد، مخصوصاً آنجا كه زایا باشد! آن چیزی كه ما با آن مخالفیم، ماتریالیسم اخلاقی است، یعنی اینكه عده‌ای دنبال پول باشند، والا ماتریالیسم فلسفی كه می‌گوید خدائی نیست، اشكالی ندارد!" و همین‌ها را بر اساس قرآن تفسیر می‌كرد كه می‌توانید حساب كنید چه چیزی از كار در می‌آید.
 
این خطر را امثال آقای مطهری درك می‌كردند. ایشان می‌دانست كه این درخت از ریشه فاسد است. تشخیص اینكه فساد مربوط به ریشه است یا برگ یا شاخه، كار امثال آقای مطهری است. ایشان در این زمینه كاملا تنها ماندند و حتی دوستان نزدیكشان هم ایشان را ملامت می‌كردند که "چرا این قدر حساسیت به خرج می‌‌دهید؟ یک نفر بوده یک اشتباهی کرده. اشتباه در عالم زیاد است!"» [39]
 
ایشان در جایی دیگر هم درباره آشوری و کتابش فرموده اند: «[آشوری] الله، در لااله‌الا الله را به ایده‌آل اخلاقی معنا کرده بود، گفته بود: "آدمیزاد به ایده‌آل اخلاقی احتیاج دارد. این الله که ما می‌گوییم و می‌پرستیم به معنای ایده‌آل اخلاقی است. چیزی را تصور می‌کنیم که همه خوبی‌ها را دارد، می‌گوییم خدا یعنی این." این مطلب را پیش از انقلاب یک روحانی در کتابی به نام توحید نوشته بود. چون اسم کتابش توحید بود، بعضی از طلبه‌ها قربة‌الی‌‌الله می‌خريدند و پخش می‌کردند!» [40]
 
در همین راستا، مرحوم حجت الاسلام علی دوانی خاطره ای مهم نقل کرده اند. ایشان در کتاب «خاطرات من از استاد شهید مطهری» اینچنین نوشته اند: «در سال 1357 قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام واقع در خیابان رباط کریم شب ها منبر می رفتم. شبی ضمن گفتگو با مرحوم سید عبدالمجید ایروانی، امام جماعت آنجا گفتم: فردا با عده ای از آقایان از جمله آقای فلسفی، مطهری، بهشتی ، مهدوی کنی، محی الدین انواری و مفتح در خانه آقای امامی کاشانی که تازه خریده به ناهار دعوت هستیم. آقای ایروانی گفت: خوب شد، این کتاب توحید نوشته "شیخ آشوری" را دیده اید ؟! گفتم : نه ! گفت : شنیده اید این روزها سر و صدای زیادی راه انداخته ؟! گفتم : آری. گفت : جوان ها راجع به این کتاب از من سوال می کنند، نمی دانم چه جوابی به آنها بدهم. من آن را به شما می دهم، در آن مجلس به آقایان نشان دهید، ببینید درباره آن چه نظری دارند، فردا شب به من بگویید که همان را در جواب جوان ها بگویم.
 
کتاب را که در قطع جیبی بود و طرح روی جلد آن منظره خاصی را نشان می داد به خانه آوردم و ساعتی را به مطالعه آن مشغول شدم. دیدم بعد از کتاب "شهید جاوید" سروصدادار خواهد بود و پاسخ دادن به آن هم در آن جو پرهیجان آسان نیست یعنی طوری نوشته است که آدم معطل می ماند در آن جو حاکم، چه جوابی به جوان های داغ و احساساتی که جذب گروه های مختلف هم شده بودند، بدهد که بدتر نشود! مبادا جوان ها بر سر لج بیفتند و کار به درازا بکشد.
 
فردای آن روز موقع ظهر قبل از صرف ناهار، کتاب را به آقایان نشان دادم و گفتم: آقای ایروانی از شما آقایان خواسته است درباره این کتاب جوابی بدهید که او همان را در پاسخ جوان ها به آنها بگوید و استناد به شما آقایان بکند.
 
شهید مطهری گفت: "کتاب مزخرفی است، من آن را دیده ام. این شیخ را می شناسم، شیخ جسور و روداری است، مشهدی است. چند وقت پیش هم در مسجد قبا بعد از نماز آقای مفتح منبر می رفت. مثل اینکه دستی او را می گرداند و جسورتر می کند." .... شهید بهشتی گفت: :ولی من خوانده ام و کتاب خوبی است." شهید مطهری با عصبانیت گفت: "کتاب خوبی است ؟!" شهید بهشتی با تبسم آهسته و بی تفاوت گفت: "بله!" و هر دو ساکت شدند ... بعدها شنیدم که گروه فرقان و جمعیت آرمان مستضعفین وابسته به همین شیخ آشوری و شیخ گودرزی بوده اند و اساس کار آنها نیز همان کتاب توحید آشوری و جزوه هایی از نوشته ها و درس های گودرزی بر اساس آثار دکتر شریعتی است.» [41]
 
مورد دوم درباره سازمان مجاهدین خلق است. درباره این گروه، بسیار گفته و نوشته اند و شاید نیاز به توضیح درباره آنها نباشد، اما همینقدر باید گفت که بسیاری از مبارزین و علما به آنها دید مثبت داشتند و حتی برخی ها با دید «عاشقانه» به آنها نگاه می کردند. در این بین، برخی مبارزین که شخصا و از نزدیک و در کوران مبارزه با اندیشه ها و عملکرد این سازمان آشنا شده بودند، برخورد منفتحانه ی برخی مسولین با آنها در ابتدای انقلاب را نمی توانستند بپیذیرند. به این خاطره از دکتر جواد منصوری دقت کنید: «نیمه های دی ماه سال 57 بود که با شهید بهشتی چند مسئله مهم را مطرح کردم ... به ایشان [شهید بهشتی] گفتم که از سال 50 با مطالعه جزوات آن ها [مجاهدین خلق]، نظریاتشان را رد کردم و زمانی هم که [گروه مبارز] حزب الله با سازمان مجاهدین خلق ادغام شد وارد آن سازمان نشدم و لذا به جرم عضویت در حزب الله دستگیر و محاکمه شدم. مصطفی جوان خوشدل از دوستان قدیمی من، خیلی اصرار کرد تا به سازمان مجاهدین بپیوندم و محمد مفیدی هم با خود من در شورای مرکزی حزب الله فعالیت می کرد ولی برای من محرز بود که این جریان، جریان ناسالمی است.
 
ایشان گفتند شرایط عوض شده و آنها طبعاً نمی توانند حرف های قبل را بزنند و به اعمال خود ادامه بدهند و از سوی دیگر جو جامعه برای منزوی کردن آن ها و افشای ماهیتشان مساعد نیست و بهتر است که من شتاب به خرج ندهم. یادم هست که پس از اصرار و پافشاری بر لزوم مقابله با منافقین به شهید بهشتی گفتم که اگر به من بگویند که مسعود رجوی پرورشگاه و یا مهدکودکی با سیصد بچه به آتش کشیده است، باور می کنم برای اینکه او به هیچ چیز جز به قدرت رسیدن [فکر نمی کند] و به چیزی اعتقاد ندارد و بنابراین ما باید از طرف این جریان بسیار احساس خطر کنیم و گول ظواهر و گفته هایشان را نخوریم. ایشان وقتی حرارت و تندی مرا در مخالفت با مجاهدین خلق دیدند، فرمودند: "شما در زندان با هم اصطکاک داشتید و از یکدیگر ناراحت بودید و حالا معلوم نیست آنها این قدر هم که فکر می کنید، بد باشند."
 
من عرض کردم: برای من محرز است که این ها بسیار خطرناک اند، به ویژه از روی قرائنی فکر می کنم با سازمان ها ی جاسوسی خارجی هم مرتبط هستند و ممکن است در داخل کشور، مجری اهداف آنها باشند.
 
در هر حال شهید بهشتی حرف مرا قبول نکردند و گفت و گوی ما در این زمینه تمام شد. ... [چندی بعد از پیروزی انقلاب] شهید بهشتی به صراحت چیزی نمی گفتند، ولی برایشان مشخص شده بود که درباره برخی از افراد و یا گروه ها اشتباه کرده اند.» [42]
 
همه آنچه تا اینجا گفتیم، گرچه بنا را بر اختصار گذاشتیم و کار به تفصیل و تطویل کشید، مربوط به کلیات بحث بود. البته ای بسا مقدمه های طولانی، که کار فهمیدن ذی المقدمه را خیلی راحت تر می کند. حالا باید برسیم به موضوع موضع حضرت علامه مصباح یزدی درباره مرحوم دکتر شریعتی (به نحو عام) و بررسی تضاد یا عدم تضاد این موضع با موضع امام (به نحو خاص).
 
ادامه مقاله در قسمت سوم
 
پی نوشت ها:
16- خاطرات علی جنتی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 74.
17- دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، آیت الله شهید بهشتی، انتشارات بقعه، چاپ سوم، صفحه 23.
18- همان، صفحه 30.
19- همان، صفحه 54.
20- همان، صفحه54 .
21- همان، صفحه 60.
22- همان، صفحه 62.
23- همان، صفحات 63 و 64.
24- همان، صفحه 64.
25- همان، صفحه 65.
26- همان، صفحه 67.
27- همان، صفحات 71 و 72.
28- همان، صفحه 82.
29- همان، صفحه 82.
30- همان، صفحه 93.
31- همان، صفحات 96 و 97.
32- همان، صفحه 97.
33- همان، صفحه 98.
34- همان، صفحه 106.
35-مجموعه آثار دکتر شریعتی، جلد 2، «خودسازی انقلابی»، صفحه 234. به نقل از گفتمان مصباح، صفحه 234.
36- اسلام شناسی، جلد 1، صفحه 107، به نقل از گفتمان مصباح، صفحه 234.
37- اسلام شناسی، جلد 1، صفحه 239، به نقل از گفتمان مصباح، صفحه 235.
38- کویر، صفحه 309. به نقل از گفتمان مصباح، صفحه 235.
39- کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور؛ سال سوم؛ شماره 6،7 و 8؛ تابستان، پاییز و زمستان 1388 و بهار 1389؛ صفحه 18.
40- به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت الله مصباح یزدی، به آدرس: http://mesbahyazdi.ir/node/3325
41- خاطرات من از استاد شهید مطهری، نوشته حجت الاسلام علی دوانی، انتشارات صدرا، صفحات 83 تا 90.
42- ماهنامه شاهد یاران، شماره 8، صفحات 50 و 51.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : ماجرای مصباح و شریعتی, ,