برچسب ها : وجه اشتراك بهشتي و مصباح, مجتبي ثابتي, ,
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. این ضرب المثل دقیقا بر ماجرای مخالفان ولایت فقیه و حضرت سید حسن نصرالله منطبق است. اخیرا، برخی از این افراد، به زعم خود برای آنکه شخصیت سید حسن نصرالله را زیر سؤال ببرند، یک فایل قدیمی ویدئویی از او را منتشر کرده اند که طی آن، سید حسن نصرالله از رابطه حزب الله با انقلاب اسلامی می گوید. طبق قرائن، این فایل به سال های 64 تا 67 مربوط است. در حالیکه منتشر کنندگان این ویدئو سعی داشته اند اینگونه جلوه دهند که سید حسن نصرالله به «ایران» ابراز وفاداری می کند، محتوای سخنان سید دقیقا برعکس آن است و سید حسن نصرالله ضمن تأکید بر وابستگی و پیوستگی به «انقلاب اسلامی» و «ولایت فقیه»، تأکید می کند حرفهای کسانی مانند آقای کروبی (نماینده وقت امام در حج) که می گویند حزب الله وابسته به «ایران» است مطلقا صحیح نیست. با هم این ویدئوی قدیمی و جذاب را می بینیم.
محمدامین فرج اللهی: اطرافیان و وابستگان آیت الله منتظری که از هواداران سیدمهدی هاشمی معدوم هستند بار دیگر با تشکیک در به صحت نامه ی 6/1 امام خمینی(ره) خطاب به آیت الله منتظری، نسبت های ناروایی را متوجه امام راحل نموده و به بهانه ی حمایت از آیت الله منتظری به عقده گشایی علیه امام امت پرداختند.
وحید خضاب: متن حاضر، در اصل یک نوشته ی بلند به هم پیوسته است ولی به دلیل طولانی بودن صلاح دیده شد در چند بخش ولی همزمان منتشر شود. بخش اول را می توانید در اینجا بخوانید. اینک بخش دوم:
وحید خضاب: تاریخ ابتدای انقلاب و خصوصا سالهای 57 تا 60، ماجراهای جنجالی کم به خود ندیده است، اما در بین این ماجراها، ماجرای موسوم به «نوار آیت» جایگاه خاصی دارد. و این جایگاهی است که این ماجرا تا امروز هم برای خود حفظ کرده است. اجمال ماجرا این است که کسی که توانسته بود طی مدتی رفت و آمد با دکتر سید حسن آیت، نوعی امکان گفتگوی شخصی با او برای خود فراهم کند، در ابتدای سال 59 طی دو جلسه در منزل شخصی آیت و در فضایی مطلقا خصوصی حاضر شده و با پرسیدن سؤالهای جهت دار، خواسته بود از دکتر آیت جوابهای توطئه گرانه بیرون بکشد و البته موفق نشده بود، ولی از آنجا که جلسه را طی کاری ناجوانمردانه ضبط کرده بود، این متن را در اختیار روزنامه انقلاب اسلامی بنی صدر قرار داد و آنها هم طی یک جنجال کم سابقه رسانه ای متن این دو نوار را منتشر کرده و تلاش نمودند ثابت کنند آیت در حال توطئه و کودتا علیه نظام بوده است. توضیح تفصیلی ماجرا و اینکه آیت واقعا در آن نوار چه گفته بود، باشد وعده ما به خوانندگان رجانیوز اما مسئله اینجاست که سید حسن آیت با قاطعیت مدعی بود این متن منتشر شده تحریف شده است و حتی بعدها از طریق یکی از نیروهای حزب اللهی که توانسته بود در دفتر بنی صدر حاضر شود، اصل نوار را به دست آورده و سندی بر این ادعای خود داشت.
تعطیلات آخر هفته برای هر کس معنای خاص خودش را دارد. بعضی ها به زیارت اهل قبور میروند، برخی ترجیح میدهند از فرصت استفاده کنند و عطش ادبیات خود را با خواندن داستان و شعر سیراب کنند. نشستن پای منبر علما و بزم هیئت هم برنامه همیشگی بعضی دیگر است. البته سر زدن به مزار شهدا و صفا کردن با این زندگان حقیقی هم که جای خودش را دارد. افرادی هم هستند که با راحت شدن از مشغله های روزانه، به منابع خبری سرک میکشند تا از اوضاع و احوال زمانه بی خبر نمانند. ناگفته نماند که هیچ کس بدش نمی آید در آخر هفته لبخندی به لبش بنشیند. اما بعضی ها هم هستند که تا جایی که فرصت کنند، سعی میکنند همه این کارها را با هم انجام دهند. بسته هفتشنبه رجانیوز خوراک همچین افرادی است. نوش جان!
امروز سالروز شهادت شهيد علي قدوسي است، سال 1306 متولد شد و پس از تحصيل در مدارس جديد در سال 1321 وارد حوزه علميه قم شد. درس خارج را نزد آیت الله بروجردی و امام خمینی ( ره ) و دروس فلسفه را نزد علامه طباطبایی فرا گرفته و از جمله شاگردان اصول فلسفه و روش رئالیسم ایشان بود. بعد از سالها تلمذ نزد علامه مورد توجه ایشان واقع شده و استادش او را به دامادی پذيرفت و در سال 1344 به دليل مبارزات انقلابي خود، توسط ساواک شناسایی، دستگیر و زندانی شد.
ابوالفضل منتظري: دوران دبیرستان را سپری می نمودم. در منزلمان گنجه ای قدیمی وجود داشت که مجله های دهه اول انقلاب را در خود جای داده بود. مثلاً از اولین شماره ی مجله ی سروش، پیام انقلاب و یا پاسداراسلام بدون مراجعه به کتابخانه های قدیمی و بزرگ، در اختیارم بود تا نشریاتی همچون راه زینب، امید ایران و... . من که در آن سنین، بیشتر با هدف تماشای تصاویر این نشریات، آن ها را ورق می زدم، در پشت جلد یکی از مجله های پیام انقلاب، تصویر بزرگ و رنگی شخصیتی را دیدم که ظاهر او با دیگر افرادی که تصویرشان اغلب در این نشریه به چاپ می رسید، فرق اساسی داشت. چهره ای قاطع و جدّی، صورتی کاملاً تراشیده، با موهایی که به عقب هدایت شده بود و عینکی که چندان گران قیمت به نظر نمی رسید. امّا آنچه که برایم باعث تعجب بیشتر شد، عبارتی سه کلمه ای بود که با رنگ قرمز و با خط نستعلیق در پایین این عکس خودنمایی می کرد:
هشدار شهيدلاجوردي به نفوذ تفکر انحرافی در ميان حزبالله
يادداشت پيش رو، نوشتهاي از خانم "زهره سادات لاجوردی" فرزند شهيد بزرگوار اسدالله لاجوردي است كه با عنوان "شهید لاجوردی و دشمنشناسی" در كنگره "ديدهبان انقلاب" در سال 1378 به عنوان مقاله برتر برگزيده شد.
محمد مهدي اسلامي
عكس امام و رهبری را بالأخره بالای تختهسیاه كلاس نصب كردیم. همه دلهره داشتیم كه با توجه به حال و هوای ناهمراه بچههای كلاس بغلی و همراهی برخی مسئولان مدرسه با آنها، این كار ما چه واكنشی خواهد داشت. حاجآقا لاجوردی كه از تصمیم ما خبر شده بود، از كار ما استقبال كرده بود و گفته بود كه هزینهی قابها را خواهد داد. تازه قابها را به دیوار زده بودیم كه مدیر مدرسه وارد كلاس شد و خبر آورد كه «سید اسدالله لاجوردی را چند دقیقه پیش شهید كردند.» نگاهمان روی آن دو قاب عكس ماند كه حالا یادگاری بودند از آن شهید بر دیوار كلاس. [بخشی از وصیتنامهی شهید لاجوردی]
گفتگو با رضا برجي
خواندن سرگذشت بعضيها بيشتر از آنكه موجب شناخت ما از آن بنده خدا شود، به خودشناسي ما كمك ميكند؛ باعث ميشود كوچكي و حقارت خود را بدون رودربايستي درك كنيم. رضا برجي يكی از آنهاست. در 19 سالگي عكاسي از دفاع مقدس را آغاز كرد و بعد به روايت فتح پيوست. در همين روزها شيميايي شد و با اين حال روز به كشورهايي مانند افغانستان رفت و جنگ هاي آذربايجان و ارمنستان و به کشمير، چچن، بوسني، کوزوو، عراق، سومالي و لبنان و... را به تصوير كشيد. همه اينها موجب شد تا هم اكنون او بعنوان يك خبرنگار فعال جنگ در جهان مطرح باشد. چند وقت پيش دوباره بيماري شيميايي او عود كرد. وقتي براي گفتگو كنارش نشستيم، هنوز ميشد رد پاي اين بيماري قديمي را بر روي نفسهايش ديد. اين «باشگاه چانه زني» ذره اي از حرفهايي كه برجي براي زدن دارد را در خود جاي نداده است اما همين گوشه گوچك از خاطرات او به شدت خواندني و در مواردي شگفت آور است. اي كاش كسي پيدا شود و همه خاطرات و ناگفتههاي او را براي تاريخ ثبت كند
محمد صادق شهبازی: پخش خبر نافرجامی تنها ترور از میان متخصصین علوم انسانی و اسلامی کشور به وسیله ی برنامه ریزان ترور دانشمندان هسته ای کشور موج رسانه ای زودگذری را ایجاد کرد که با چند خبر کوتاه به زودی فرو نشست. اما بازخوانی ویژگی های خاصّی که منجر به تمرکز دشمن روی گزینه ی ترور یعنی حسن رحیمپور گشته بود، مسکوت ماند. این نوشته تلاشی است برای ارائه ی گزارشی از زمینه های پیدایش، زندگی و ویژگی های خاص پدیده ای به نام حسن رحیمپور در فضای حوزوی-دانشگاهی، فکری-معرفتی کشور، که گرته ی اولیه آن حاصل ارائه ای در همین مورد در حلقه مطالعاتی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران در سال ۱۳۹۰ است.
محمدجواد شادانلو: پرونده سازمان منافقين بقدري ننگين است كه حتي بازخواني يكي از جنايتهاي اين سازمان، ننگ و نفرت ابدي را متوجه آن مي كند. يكي از اين جنايتها شكنجه سه تن از پاسداران انقلاب اسلامي به نام طالب طاهری،محسن میرجلیلی،شاهرخ طهماسبی است كه در 21 مرداد سال 61 به وقوع پيوست. متن زير شرح دلخراش اين جنايت است كه توسط يكي از شكنجه گران اعتراف شده است. خواندن اين اعتراف همانقدر كه انسان را از منافقين و حمايت كنندگان خبيث آنها متنفر مي كند، قدر و ارزش انقلاب اسلامي را در پيش چشم او بالا مي برد.
آنچه ما تا کنون راجع به جنگ 33 روزه شنیده ایم و خوانده ایم، عموما مربوط بوده به عرصه سیاسی یا نظامی این نبرد. اما در آن روزهای بیم و امید، در درون اسارتگاه های اسرائیل چه می گذشته است؟ نیروهای فلسطینی و لبنانی و ... چگونه از ماجراها خبردار می شده اند؟ احساس آنها نسبت به این جنگ چه بوده؟ واکنش افسران اسرائیلی نسبت به اخبار جنگ به چه شکلی بوده؟ اینها از جمله مطالبی است که با خواندن فصل اول کتاب خاطرات سمیر قنطار می توانیم در جریانش قرار بگیریم و رجانیوز وعده تقدیم ترجمه آن را داده بود. در قسمت های قبل، چگونگی در جریان قرار گرفتن زندانیان از عملیات حزب الله و اولین موضع گیری های اسرائیلی ها و همچنین برخورد جناحی و ناراحت کننده برخی گروه های لبنانی با این قضیه و بدبینی زندانیان به نتایج جنگ و سپس مثبت شدن دید زندانیان به موازات رشد موفقیت های میدانی حزب الله را خواندیم. با هم قسمت پنجم و آخر این خاطرات را می خوانیم*:
گفتگو با محمدحسن روزي طلب
یکی از مشكلات سيستم قضايي ما طولاني بودن روند دادرسي پرونده هاست، اما هيچ بعيد نيست در اين يك مورد روند تجديد نظر و اعلام حكم نهايي به سرعت برق و باد طي شود. به همين دليل گفتيم تا فرصت هست با محمدحسن روزي طلب گفتگو كنيم چون بعيد نيست كه چند وقت بعد مجبور باشيم براي مصاحبه به اندازه چند تا كمپوت هزينه كنيم! وگرنه قبول داريم كه گفتگوي يك رسانه با يكي از اهالي خودش خيلي معمول نيست.
آنچه ما تا کنون راجع به جنگ 33 روزه شنیده ایم و خوانده ایم، عموما مربوط بوده به عرصه سیاسی یا نظامی این نبرد. اما در آن روزهای بیم و امید، در درون اسارتگاه های اسرائیل چه می گذشته است؟ نیروهای فلسطینی و لبنانی و ... چگونه از ماجراها خبردار می شده اند؟ احساس آنها نسبت به این جنگ چه بوده؟ واکنش افسران اسرائیلی نسبت به اخبار جنگ به چه شکلی بوده؟ اینها از جمله مطالبی است که با خواندن فصل اول کتاب خاطرات سمیر قنطار می توانیم در جریانش قرار بگیریم و رجانیوز وعده تقدیم ترجمه آن را داده بود. در قسمت های قبل، چگونگی در جریان قرار گرفتن زندانیان از عملیات حزب الله و اولین موضع گیری های اسرائیلی ها و همچنین برخورد جناحی و ناراحت کننده برخی گروه های لبنانی با این قضیه و بدبینی زندانیان به نتایج جنگ را خواندیم. با هم قسمت چهارم این خاطرات را می خوانیم
آنچه ما تا کنون راجع به جنگ 33 روزه شنیده ایم و خوانده ایم، عموما مربوط بوده به عرصه سیاسی یا نظامی این نبرد. اما در آن روزهای بیم و امید، در درون اسارتگاه های اسرائیل چه می گذشته است؟ نیروهای فلسطینی و لبنانی و ... چگونه از ماجراها خبردار می شده اند؟ احساس آنها نسبت به این جنگ چه بوده؟ واکنش افسران اسرائیلی نسبت به اخبار جنگ به چه شکلی بوده؟ اینها از جمله مطالبی است که با خواندن فصل اول کتاب خاطرات سمیر قنطار می توانیم در جریانش قرار بگیریم و رجانیوز وعده تقدیم ترجمه آن را داده بود. آنچه در پی می آید قسمت اول این ترجمه است*:
آنچه ما تا کنون راجع به جنگ 33 روزه شنیده ایم و خوانده ایم، عموما مربوط بوده به عرصه سیاسی یا نظامی این نبرد. اما در آن روزهای بیم و امید، در درون اسارتگاه های اسرائیل چه می گذشته است؟ نیروهای فلسطینی و لبنانی و ... چگونه از ماجراها خبردار می شده اند؟ احساس آنها نسبت به این جنگ چه بوده؟ واکنش افسران اسرائیلی نسبت به اخبار جنگ به چه شکلی بوده؟ اینها از جمله مطالبی است که با خواندن فصل اول کتاب خاطرات سمیر قنطار می توانیم در جریانش قرار بگیریم و رجانیوز وعده تقدیم ترجمه آن را داده بود. در قسمت های اول و دوم، چگونگی در جریان قرار گرفتن زندانیان از عملیات حزب الله و اولین موضع گیری های اسرائیلی ها را خواندیم. با هم قسمت سوم این خاطرات را می خوانیم*:
باید اهل خرمشهر باشی تا بفهمی چه حسی دارد وقتی پسر دسته گلت را که تازه از آب و گل درآمده، تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده، تازه کار پیدا کرده و وقت است که برایش آستین بالا بزنی و چند سال بعد هم نوهها از سر و کولت بالا بروند، با یک «قل هوالله» راهی خیابانهایی بکنی که جنگ تن با تاک جریان دارد و احتمال زنده ماندن، اندکی کمتر از صفر است!
محمدجواد شادانلو: تاریخ شیعیان پاکستان هنوز فریادهای سید عارف الحسینی در برابر حاکمان جور آن سرزمین را در یاد دارد کسی که حیات پر بارش در جامعه مسلمان پاکستان، مشعل فروزان هدایت گردید و شهادت او سبب استحکام باورهای دینی و افشای چهره دشمنان اسلام شد.